ابوطالب (عليه ‏السلام) شخصيت مظلوم تاريخ

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

ابوطالب (عليه ‏السلام) عموى بزرگوار رسول اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، پدر اميرالمؤمنين، على (عليه‏السلام) بود. وى وصى «عبدالمطلب» و بزرگترين حامى پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بود. تاريخ زندگى او سراسر، پر از افتخارات بى‏نظير است. مردى كه به حق، پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ايثار و اخلاص در وجود او تجسم پيدا كرده بود. ابرمردى كه «تاريخ»، فداكارى و استقامت‏هاى وى را در كسى جز در فرزندش «اميرالمؤمنين» سراغ ندارد! چنان كه دانشمند «اهل سنت»، ابن ابى الحديد، مى‏گويد:1 «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب»، بزرگ «قريش» و امير و سرور «مكه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرين و مسافرين اين شهر تاريخى و زائران بيت خدا را پذيرايى و رهبرى مى‏كردند.

او يك لحظه از خدا غافل نبود؛ بلكه از جانشينان حضرت ابراهيم (عليه‏السلام)، قهرمان توحيد بود، و طبق پيشگويى‏هاى انبياى الهى، منتظر نبوت خاتم پيامبران (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بود. از اين جهت، پيش از آن كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب (عليه‏السلام) به رسالت وى ايمان داشت و هنگامى كه «فاطمه بنت اسد»، تولد پيامبر اسلام را به اطلاع وى رسانيد، و از غرايب امرش در هنگام زايمان او سخن گفت، «ابوطالب» فرمود: از اين كارها و چنين نوزادى تعجب مى‏كنى؟ صبر كن، سى سال ديگر، تو نيز همانند وى را كه وزير و وصيش خواهد بود، به دنيا مى‏آورى!2
ابوطالب، فردى با ايمان و مقتدر بود كه پيامبر اسلام را از شر كفار قريش تا واپسين لحظات عمر حفظ كرد و از اين رهگذر، سهم بسزايى در پيشرفت اسلام داشت؛ اما على رغم آن همه فداكارى‏ها و ايثارگرى‏هايش، بعضى از مبغضين و متعصبين، نسبت به آن حضرت اسائه ادب نموده و در ايمان و اعتقادش دچار شك و ترديد گرديدند. در اين نوشتار، برآنيم به گوشه‏هايى از فضايل، ايثار و فداكارى، و دلايل ايمان آن بزرگ مرد اسلام، كه به حق مظلوم تاريخ است، اشاره نماييم.
تولد ابوطالب
سى و پنج سال قبل از تولد پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، ابوطالب در خانه عبدالمطلب (شيبة الحمد)3 به دنيا آمد؛ مادر او «فاطمه» دختر عمروبن عائذبن مخزوم بود.
نام ابوطالب
ابوطالب، (چنان كه رسم عرب است كه هر فردى داراى كنيه‏اى، مأخوذ از نام فرزند بزرگ مى‏باشد، با قرار دادن كلمه «اب» در مرد، و «ام» در زن) از لحاظ فرزند بزرگش طالب، مكنى به ابوطالب شد؛ اما نام آن حضرت «عبدمناف» بود. برخى خيال كرده‏اند كه معنى اين نام، «بنده بت» است ؛ چنان كه صاحب قاموس گفته است: گويا مناف نام بتى از قريشيان بوده است. اما با اعتقاد به طهارت پدران اوصيا و پيشوايان، هرگز پذيرفته نمى‏شود كه نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ويژه آن كه بر حسب گفته صحاح اللغه و لغويين ديگر، كلمه «نوف» بر علو و فضيلت دلالت دارد. بنابراين عبد مناف، يعنى عبدالعالى و بنده بلند مرتبه؛ نه بنده بت.
جلوه‏هايى از ايثار و فداكارى ابوطالب
هنگامى كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به دنيا آمد، پدرش، از دنيا رفته بود؛ از اين رو، كفالت او را جدش «عبدالمطلب» به عهده گرفت، و هنوز بيش از هفت سال از عمر وى نگذشته بود كه جدش نيز از دنيا رفت. عبدالمطلب در هنگام احتضار در جمع فرزندانش، ابوطالب را به عنوان كفيل پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) معرفى كرد. چنان كه در منابع دست اول اسلامى آمده است: «رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هشت ساله بود كه جد بزرگوارش وفات يافت ؛ عبدالمطلب در هنگام وفات، كفالت و نگهدارى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را به ابوطالب سفارش و توصيه كرد. 4 چنان كه اين وصيت به زبان شعر نيز بيان شده است:

• اوصيك يا عبد مناف بعدى بموعد بعد ابيه فرد
• بموعد بعد ابيه فرد بموعد بعد ابيه فرد
اى عبد مناف (ابوطالب)! نگهدارى و حفاظتِ شخصى را كه مانند پدرش يكتاپرست است، بر دوش تو مى‏گذارم. ابوطالب در پاسخ گفت: پدرجان! محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هيچ احتياجى به سفارش ندارد؛ زيرا او فرزند من است و فرزند برادرم. (ابوطالب با عبدالله از يك مادر بودند).5
وقتى كه عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را پيش خود برد، و با اين كه ثروتى نداشت، اما بهترين سرپرست براى آن حضرت بود؛ على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: «پدرم در عين نادارى، سرورى كرد و پيش از او هيچ فقيرى سرورى نيافت.» 6
ابوطالب نسبت به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) چنان دوستى و محبت شديدى ابراز مى‏داشت كه هيچ يك از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمى‏داشت. در كنار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏خوابيد و هر گاه بيرون مى‏رفت، او را نيز همراه خود مى‏برد و چنان دلبستگى شديدى به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) داشت كه نسبت به هيچ كس چنان نبود و خوراك خوب را مخصوص آن حضرت قرار مى‏داد. 7
«ابن عباس» و ساير صحابه مى‏گويند: «حضرت ابوطالب رسول خدا را بسيار دوست مى‏داشت ؛ به طورى كه او را از فرزندانش بيشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مى‏نمود! بنابراين هرگز از وى دورتر نمى‏خوابيد و خود هر جا مى‏رفت، او را نيز با خود مى‏برد.»8
علامه مجلسى (ره) نقل مى‏كند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش مى‏خوابيد، حضرت ابوطالب پس از آن كه همه مى‏خوابيدند، به آرامى او را بيدار مى‏كرد، و رختخواب على را با وى جابه جا مى‏نمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وى مأمور مى‏ساخت.»9
يعقوبى مى‏نويسد: از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) روايت شده است كه پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، كه زنى مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «اليوم ماتت امى» ؛ امروز مادرم وفات كرد. و چون از ايشان پرسيدند: چرا براى فاطمه بنت اسد چنين بى‏تاب شده‏اى؟ فرمود: «او به راستى مادرم بود؛ زيرا كودكان خود را گرسنه مى‏گذاشت و مرا سير مى‏كرد. آنان را گردآلود مى‏گذاشت و مرا تميز و آراسته مى‏نمود، و راستى كه مادرم بود.»10
حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگى به خانه خويش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، لحظه‏اى از يارى و حمايت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مى‏داشت! و خطرهاى احتمالى را كه متوجه رسول خدا مى‏گرديد، خود و فرزندانش با جان و دل مى‏خريدند، و آن چنان فداكارى و ايثارى مى‏نمودند كه ملائكه و جبرئيل به آن‏ها مباهات مى‏كردند!
در تاريخ آمده است كه كفار قريش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند كه جلوى تبليغات پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را كه به نظر آنان اهانت به آيين و مقدسات بت‏پرستى بود، بگيرد. پس از چندين بار تذكر، سرانجام با اخطار و هشدار شديدتر پيش آمدند؛ به گونه‏اى كه جان رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و حضرت ابوطالب مورد تهديد جدى قرار گرفت. در چنين موقعيتى ابوطالب با تمام قوا از رسول‏خدا حمايت كرد و گفت: «اذهب يا بن اخى فقل ما احببت فوالله لا اسلمك لشى ابدا»؛ 11تو نگران نباش و به دنبال مأموريت الهى‏ات انجام وظيفه كن. به خدا سوگند! به هر قيمتى (ولو جان من در خطر باشد) دست از حمايت تو برنمى‏دارم!
ابن ابى الحديد مى‏نويسد: «ابوطالب، كسى است كه پيامبر خدا را در دوران كودكى‏اش كفالت نمود و در بزرگى‏اش او را مورد حمايت قرار داد، و از شرارت كفار قريش جلوگيرى كرد. وى در اين راه انواع سختى‏ها و گرفتارى‏ها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خريد، و در يارى و نصرت پيامبر و تبليغ آيينش با تمام وجود قيام كرد! آن چنان ايثار نمود كه «جبرئيل» در هنگام وفات او بر پيامبر نازل شد و خطاب كرد: ديگر از مكه خارج شو؛ زيرا ياور و كمك تو از دنيا رفته است!»12
شايان توجه است كه محدثين و مورخين «شيعه و سنى» فداكارى‏هاى اين رادمرد اسلام را ثبت كرده‏اند، و احاديث و رواياتى را در اين باره نقل نموده‏اند، از آن جمله آورده‏اند كه: قريش از ابوطالب مى‏ترسيدند و احترامش را نگه مى‏داشتند. تا او زنده بود، خطر جدى رسول خدا را تهديد نمى‏كرد، اما پس از وفات او جسارت و خلافكارى‏ها به حدى رسيد كه خاك و شكمبه حيوانات را بر سر و شانه‏هاى مبارك رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏ريختند! و در حال نماز و عبادت، به اذيت و آزار او و يارانش مى‏پرداختند؛ تا جايى كه رسول خدا فرمود: «ما نالت قريش منى شيئا اكرهه حتى مات ابوطالب» ؛ كفار قريش نتوانستند با وجود عمويم «ابوطالب» كارهاى ناپسند به من انجام دهند، تا اين كه او وفات كرد.
پس از وفات ابوطالب آن چنان عرصه را بر پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) تنگ كردند كه رسول خدا سال وفات «ابوطالب» و حضرت خديجه (عليهاالسلام) را كه مدتى بعد از رهايى از شعب ابى طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غم‏ها و اندوه، ناميد....13
بحث و تحليلى در ايمان ابوطالب
در فرهنگ قرآن، ايمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در ميان است، ايمان نيز در كنارش طرح مى‏شود و در واقع، عمل صالح، آيينه ايمان و باورهاى درونى انسان مى‏باشد: «وَ مَن يَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ»؛14 هر كس نزد او با ايمان بيايد، در حالى كه كارهاى شايسته كرده باشد.
ايمان، طرح درونى است و اعمال مؤمن، بر مبناى اين طرح بنا مى‏شود و شكل شايسته و مطلوب به خود مى‏گيرد: «كُلٌ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ».15 پس از ديدگاه قرآن، چهره واقعى اشخاص را بايد در سيماى اعمال و آيينه ايمان آن‏ها جستجو كرد و بر اين اساس، درباره آن‏ها به داورى نشست.
يكى از چهره‏هاى نامدارى كه داورى‏هاى متفاوتى را متوجه خود ساخته است، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت على (عليه‏السلام) مى‏باشد. پيچيدگى شخصيت و سياست پيشگى پر رمز و راز او، باعث شده كه عده‏اى به انحراف شناخت و لغزش داورى در مورد ايشان دچار گرديده و شبهه و خدشه‏اى در ايمان ابوطالب ايجاد نمايند و وى را متهم به شرك كنند. اين گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب را بى‏ايمان مى‏دانند، حتى مى‏گويند كه پدر و مادر پيامبر خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نيز بى ايمان از دنيا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند!16 و حال آن كه به كرّات در منابع اصيل اسلامى وارد شده است كه هيچ يك از پدران و مادران معصومين (عليه‏السلام) مشرك نبودند؛ چنان كه على (عليه‏السلام) مى‏فرمايند: «سوگند به خدا! كه نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هشام و عبدمناف» هرگز بت را نپرستيدند؛ بلكه آنان به سوى «كعبه» نماز خواندند، و به آيين حضرت ابراهيم (عليه‏السلام)، قبل از اسلام، عمل مى‏كردند.»17
درباره ايمان آن حضرت كتاب‏هاى مستقلى نوشته شده و علماى بزرگ عامه و خاصه نيز اين موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نموده‏اند و بدون اغراق صدها حديث و نظر مثبت در ايمان آن حضرت در منابع اسلامى ثبت و ضبط است؛ چنان كه علامه مجلسى (ره) بيش از يكصد و پانزده صفحه، و با بيان هشتاد و پنج حديث در اين مورد، اين مسأله مسلّم تاريخى را مورد امعان نظر قرار داده، و ديدگاه‏ها و منابع بزرگ اهل سنت را نيز نقل نموده است .18همچنين صاحب الغدير در جلد هفتم و هشتم كتابش، صدها حديث را از منابع معتبر (شيعه و سنى)، همراه با اعترافات محققين و مورخين آنان نقل نموده، و در بيش يكصد و ده صفحه، به تحقيق اين مطالب پرداخته است و با آن آگاهى و اشراف محققانه خود، از شخصيت مظلوم تاريخ، ابوطالب، دفاع نموده است. 19
علما و انديشمندان و محققان اهل «سنت» نيز كم و بيش و به طور پراكنده، در كتاب‏هاى خود به ايمان حضرت «ابوطالب» اشاره نموده و معمولا نتيجه مثبت گرفته‏اند. هر چند بعضى‏ها نتوانسته‏اند بغض و دشمنى خود را نسبت به ولايت على (عليه‏السلام) و پدر بزرگوارش ناديده بگيرند.
در اين ميان، به نظر مى‏رسد كه ابن ابى الحديد، بيش از ديگران به اين موضوع پرداخته و احاديث و قضاياى بسيار جالبى را نقل نموده، كه براى افراد حق‏جو سودمند است ؛ اگر چه او نيز جزء افراد «متوقف» و سرگردان مى‏باشد!20 گويا بيش از سه هزار شعر ابوطاب، در مدح رسول خدا و رسالتش، اين افراد متعصب و يا گروه مبغض را در مورد ايمان آن حضرت قانع نساخته است! و صدها حديث از رسول خدا و ائمه اطهار(عليه‏السلام) در اين مورد كافى نبوده است! و فقط به يك حديث ضعيف 21 كه به اعتراف خود آنان، راوى‏اش «مغيره بن شعبه»، مردى فاسق و مبغض اهل بيت و به ويژه على (عليه‏السلام) است، تمسك نمودند و ابوطالب را (نعوذبالله) اهل آتش مى‏دانند!
آيا منصفانه است كه كسى درباره ايمان ابوطالب شك و ترديد كند؟ و يا بالاتر از آن، او را مشرك معرفى نمايد؟ ابوطالب كسى است كه حضرت محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را در خانه خود پرورش داد و در زمان رسالت او، از مال و حيثيت و موقعيت اجتماعى و سياسى خود، در راه يارى او كوتاهى نكرد. ابن ابى الحديد، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداكارى‏هاى حضرت ابوطالب، مى‏گويد: «يك نفر از علماى شيعه درباره ايمان ابوطالب كتابى نوشت و نزد من آورد كه من بر آن تقريظ بنويسم. من به جاى تقريظ، اين اشعار را كه شماره آن‏ها به هفت بيت مى‏رسد، در پشت كتابش نوشتم، كه مضمون بخشى از آن‏ها چنين است: «اگر ابوطالب و فرزندش على (عليه‏السلام) نبودند، هرگز اسلام قد راست نمى‏كرد ؛ پدر در مكه از آن حمايت كرد و فرزند در يثرب (مدينه)، جانش را نثار كرد.»22
او در راه حفظ پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) لحظه‏اى از پا ننشست و سه سال در به درى و زندگى در كوه‏ها و دره‏ها را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد. او راضى بود تمام فرزندانش كشته شوند؛ ولى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) زنده بماند. در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد را به شما توصيه مى‏كنم؛ زيرا او امين قريش و راستگوى عرب، و حائز تمام كمالات است؛ آئينى آورد كه دل‏ها بدان گرايش پيدا كرد. آيا با اين وصف، باز مى‏توان درباره ايمان واعتقاد او ترديد كرد و اعمال او را، گواه و گوياى ايمانش ندانست؟ بايد دانست كه كردار نيك و پسنديده ابوطالب، نشأت يافته از ايمان سرشار و محكم و آهنين او مى‏باشد؛ و به حق بايد گفت كه ابوطالب شخصيت مظلوم تاريخ است؛ او نه تنها در زمان حياتش مورد ستم واقع شد، بلكه بعد از وفاتش نيز ستم‏هايى بر او روا داشتند؛ تا آن جا كه گروهى تصور كرده‏اند كه تعصب قومى، او را بر حمايت و يارى و فداكارى درباره پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) واداشته است و اگر رشته خويشاوندى ميان او و برادر زاده‏اش نبود، او هرگز تا اين حد از او دفاع نمى‏كرد، ولى اين داوران جاهل تاريخ، از دو مطلب غفلت ورزيده‏اند:
1ـ درست است كه تعصب خويشاوندى گاهى انسان را تا لب پرتگاه مى‏كشاند، ولى رشته خويشاوندى سبب نمى‏شود كه انسان چهل و دو سال تمام از انسانى دفاع كند و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فاميل را قربانى تعصب خويش سازد. از اين افراد مى‏پرسيم: مگر ابولهب ارتباط نزديك نسبى با پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نداشت؟ مگر ابولهب، عموى پيامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبى، برادر زاده خويش را يارى نكرد؟ نه تنها يارى نكرد، بلكه مانند مشركان ديگر و بدتر از آنان، درصدد آزار و شكنجه پيامبر برآمد و موضع خصمانه در برابر دين توحيدى اتخاذ كرد و در برابر رسول خدا با تمام توان ايستاد، تا جايى كه كلمات عتاب‏آميزى از سوى خدا درباره او و همسرش نازل شد.23
پس ايمان است كه به انسان، شجاعت، از خودگذشتگى، مقاومت و ايثارگرى مى‏بخشد و نقش عوامل ديگر بسيار ضعيف و كمرنگ است و در شرايط حساس هرگز نمى‏تواند، تأثيرگذارى داشته باشد.
2ـ آنان سخنان و اشعار و سروده‏هاى آن حضرت را از نظر دور داشته و داورى بى‏پايه‏اى كرده‏اند؛ در صورتى كه اشعار جاودانه او (بيش از سه هزار بيت) حاكى از آن است كه محرك او بر اين دفاع همان عقيده راسخ او نسبت به فضيلت و كمال و به تعبير روشن‏تر، نبوت و رسالت او بود. آيا مى‏توان اشعار فراوان او را كه درباره عظمت برادرزاده و فضيلت و كمال و دعوت آسمانى او سروده است، از نظرها دور داشت؟ اشعار و سروده‏هاى وى، كاملا بر ايمان و اخلاصش گواهى مى‏دهد كه به قسمتى از آن‏ها مى‏پردازيم: «اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بسان موسى و عيسى، پيامبر و بسان آن‏ها راهنماست و هر فردى از پيامبران به امر پروردگار، منصب هدايت را به عهده مى‏گيرد. شما اوصاف او را در كتاب‏هاى آسمانى با كمال درستى مى‏خوانيد، و اين گفتار صحيح است و رجم به غيب نيست...».24
شعر فوق و ده‏ها شعر ديگر كه در ديوان 25وى و در لابه لاى تاريخ و نوشته‏هاى حديث و تفسير موجود است، گواهى است بر اين كه انگيزه او از دفاع پيامبر، همان عقيده خالص و اسلام واقعى او بوده، و هيچ محركى جز عقيده، و ايمان نداشته است.
براى اثبات ايمان اين مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ايثار و فداكارى‏هاى او و اشعار و سروده‏هايش، كه در شأن و عظمت دعوت نبوى و ايمان به حقانيت رسول خدا و فضائل او... مى‏باشد، شواهد و ادلّه فراوان ديگرى نيز در منابع روايى شيعه و سنى وجود دارد، كه به جهت رعايت اختصار، به ذكر چند روايت بسنده مى‏كنيم:
1) ابن ابى الحديد معتزلى مى‏گويد: با اسناد بسيارى، برخى از عباس بن عبدالمطلب و بعضى از ابوبكر بن ابى قحافه، نقل كرده‏اند كه ابوطالب رحلت نكرد، مگر اين كه گفت: «لااله الا الله، محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) رسول الله».26 ابوبكر در سال هشتم هجرت، دست پدرش را كه نابينا بود، گرفت و به حضور رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آورد، و پس از گذشتن بيست و سه سال از رسالت آن حضرت ايمان آورد.27 ابوبكر از ايمان وى خوشحال شد و گفت: اى پيامبر خدا! سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد، من به اسلام و ايمان عمويت «ابوطالب» بيش از اسلام پدرم خشنود گرديدم. ناگفته نماند كه اين فراز از سخنان خليفه اول، در كنار ده‏ها حديث ديگر كه مبنى بر ايمان ابوطالب است، در منابع اهل سنت آمده است.
2) در تواريخ و سيره‏هاى «شيعه و سنى» آمده است كه پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با خديجه و اميرالمؤمنين (عليهم‏السلام) مشغول خواندن نماز مستحبى بودند 28، «ابوطالب» و فرزندش «جعفر» نماز آنان را تماشا مى‏كردند. در اين هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح ابن عمك» ؛ برو در طرف راست پيامبر خدا نماز بگذار، و سپس به على (عليه‏السلام) سفارش كرد: «اما انه لا يدعو الا الى خير فالزمه»؛ آگاه باش كه رسول خدا جز به راه نيك دعوت نمى‏كند. از او دست برندار. 29
3) على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: «وقتى وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا خبر دادند، آن حضرت سخت گريست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و كفنش كن. خداوند او را ببخشد و رحمت كند.»30 آن گاه آن حضرت خود تشريف آورده و در كنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: «اى عموى بزرگوار! تو مرا در يتيمى كفالت نمودى، و در كودكى تربيت فرمودى، و در بزرگى‏ام يارى دادى؛ خداوند به تو پاداش خوبى مرحمت فرمايد.»31
ابن ابى الحديد معتزلى پس از ذكر اين مطالب مى‏نويسد: رسول خدا فرمود: «اما والله لا استغفرن لك و لا شفعن فيك شفاعه يعجب لها الثقلان»؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مى‏نمايم، كه جن و انس از عظمت آن تعجب مى‏نمايند. 32
و در همين مورد جبرئيل به محضر پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شرف ياب گرديد و خطاب كرد: خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذيرفته است:
1ـ مادرت «آمنه» كه تو را به دنيا آورده است ؛
2ـ پدر گرامى‏ات كه تو از صلب او متولد گرديده‏اى ؛
3ـ مرد بزرگوارى چون «ابوطالب» كه تو را مورد حمايت خويش قرار داد؛
4ـ جد پدرى ات «عبدالمطلب» كه سرپرستى‏ات را عهده دار شد؛
5ـ «حليمه بنت ابى ذويب» كه دايگى تو را بر عهده گرفت؛
6ـ دوست دوران جاهليت تو كه مردى سخى و پناهگاه محرومان بود.33
4ـ در روايتى از امام صادق (عليه‏السلام) كه چشم بصيرت به حقايق ايمانى ابوطالب دارد (و به تعبير معروف «اهل البيت ادرى بما فى البيت)، آمده است: «مَثَل ابوطالب، مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را مكتوم مى‏داشتند و خدا به ايشان دو برابر پاداش عطا كرد.»34
5ـ از امام باقر(عليه‏السلام) درباره ايمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ايمان ابوطالب در كفه ترازويى قرار گيرد و ايمان اين خلق در كفه ديگر نهاده شود، ايمان او برتر خواهد بود».35 و همين ايمان برتر بود كه ابوطالب را واداشت كه حمايت‏هاى بى دريغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحيدى دريغ نكند، وگرنه ارتباط نَسَبى و... نمى‏توانست چنين انگيزه نيرومندى در ابوطالب ايجاد نمايد.
6ـ امام صادق (عليه‏السلام) فرمود: هنگامى مادر اميرالمؤمنين، على (عليه‏السلام)، تولد رسول خدا را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نيز متقابلا فرمود: من هم به تو مژده مى‏دهم كه بعد از سى سال ديگر تو همانند او را كه فقط پيامبر نخواهد بود، به دنيا مى‏آورى.
در حديث ديگرى آمده است: «تتعجبين من هذا اتك تحبلين و تلدين بوصيه و وزيره»؛ يعنى تو نيز «وصى» و «وزير» او را به دنيا مى‏آورى.36 از اين روايات استفاده مى‏شود كه حضرت ابوطالب پيش از تولد رسول خدا به رسالت وى ايمان داشته است و از فاصله زمانى او با وصيش باخبر بوده، و بدين گونه امامت فرزندش را نيز تأييد نموده است.
7ـ در روايتى از امام حسين (عليه‏السلام) وارد شده كه پدرش على (عليه‏السلام) نقل مى‏كند كه روزى او (امام على) در كنار خانه‏اش با جمعى نشسته بود. ناگاه مردى نادان سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين! شما همچو مقام والايى داريد، در حالى كه پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساكت شو؛ خدا دهانت را بشكند، اين چه سخنى است؟ سوگند به كسى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد، اگر پدرم در مورد همه گناهكاران روى زمين شفاعت كند، خداوند از او مى‏پذيرد. آيا پدر من در آتش است و حال آن كه سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختيار فرزندش نهاده شده است...؟37
تذكر و نتيجه‏گيرى
طرح ايمان ابوطالب ريشه سياسى دارد
بدون شك اگر يك دهم شواهد و دلائلى را كه مبنى بر ايمان و اسلام «ابوطالب» است، درباره فرد ديگرى دور از گود سياست، و كينه و بغض، بيان مى‏كرديم، تمام فرق اسلامى، اعم از سنى و شيعه، به اتفاق، اسلام و ايمان وى را تصديق مى‏كردند؛ ولى چرا با بودن ده‏ها گواه محكم بر ايمان بزرگ مردى چون ابوطالب، تشكيك كرده و حتى حكم به كفر او داده‏اند؟
پاسخ: هدف از طرح اين مسأله، جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص اميرالمؤمنين، چيز ديگرى نيست. گروهى متعصب مى‏خواهند با انكار ايمان ابوطالب، فضيلتى را درباره على (عليه‏السلام) انكار كنند و اگر ابوطالب پدر على (عليه‏السلام) نبود، هرگز اثبات ايمان او به يك دهم از شواهد و دلائلى كه درباره او وجود دارد، نياز نداشت.
هدف از طرح اين گونه شبهات، اين است كه عقايد مردم نسبت به حاميان شماره يك اسلام، سست شود و به آن‏ها بدبين گردند و به تدريج نسبت به اصل هم ترديد نمايند. به عنوان مثال، اگر بنا باشد ايمان مردم به ابوطالب سست شود، از اين رهگذر گمراهى به وجود مى‏آيد و مردم نسبت به حامى اول اسلام بدبين مى‏شوند و اين به بالاتر هم سرايت مى‏كند.
به نظر مى‏رسد كه به احتمال قوى، ترديد در ايمان ابوطالب از همين قانون و اقدام برخلاف ناشى شده است و عده‏اى را از شاهراه حقيقت منحرف كرده است و همين عده از روى اطمينان بى‏اساسى كه به زمام دار سياه‏كارى (چون معاويه) داشتند، وجود ارزنده‏اى چون ابوطالب را تكفير كرده‏اند. و بدون اين كه قدرى بيشتر فكر كنند، بهترين حامى پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را از حليه ايمان محروم داشته‏اند و بدين ترتيب خيانتى بزرگ مرتكب شده‏اند.
سؤال ديگر اين كه علت كتمان ايمان ابوطالب از زعماى قريش و ساير دشمنان چه بود؟
ابن ابى الحديد معتزلى در اين باره مى‏نويسد: «ابوطالب، بدين جهت ايمانش را در ميان دشمنان اسلام اظهار نكرد، تا آمادگى دفاعى بيشترى در يارى از رسول خدا داشته باشد، و اگر خود را مسلمان نشان مى‏داد، همانند ساير صحابه، نمى‏توانست در برابر خيانت‏هاى قريش كارى از پيش ببرد...».38 البته اين گونه حركت‏ها در مواردى كه انسان در اقليت باشد، يك قانون عقلايى است كه انسان بتواند در لباس خصم براى اهداف خويش، كارآيى بيشترى داشته باشد؛ چنان كه «مؤمن آل فرعون» در لباس فرعونيان و طاغوت‏هاى آن زمان به يارى حضرت موسى (عليه‏السلام) شتافت و در برابر تصميم به قتل آن حضرت بپا خاست و آنان را از اين فكر ستمكارانه منصرف كرد ؛ او گفت: «أ تَقْتُلونَ رجلاً أن يَقُولَ رَبِّىَ اللّهُ وَ قَد جاءَكُم بِالْبَيِّناتِ مِن رَبِّكُم...».39 همچنين حضرت «شمعون»، وصى حضرت عيسى (عليه‏السلام)، از همين طريق به يارى فرستادگان آن حضرت شتافت، و شهر «انطاكيه» را از شر ضلالت و گمراهى نجات داد، و خود را به لباس صحابه و ياران پادشاه آن سامان درآورد.40
شيوه ذكر شده در صورت لزوم و تناسب زمانى يك ضرورت عقلى و قرآنى و اجتماعى بوده و احاديث زيادى در اين باره در منبع روايى آمده است ؛ چنان كه رسول اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: «اصحاب كهف، ايمان واقعى خود را مخفى نگهداشته، و خود را كافر معرفى مى‏كردند؛ از اين رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود، و همين طور عمويم «ابوطالب» در كنار قريش خود را با آنان هم كيش معرفى نمود و ايمان واقعى‏اش را پنهان داشت؛ خداوند به او نيز دو پاداش عطا خواهد كرد.»41
از مجموع مطالب ذكر شده، نتيجه مى‏گيريم كه اعمال شايسته و كردار والاى حضرت ابوطالب، گواه زنده و صادق ايمان اوست. او با تحمل سختى‏ها و شدايد فراوان دست از حمايت و يارى رسول خدا برنداشت. همه امكانات و قواى خويش را در اين راه سرمايه گذارى كرد و در برابر فشارهاى روزافزون مشركان با مهارت ايستادگى نمود و با تدبير نيرومند خويش، راه‏هاى مشكل و صعب العبور سياسى و اجتماعى را هموار كرد و با موقعيت خاص اجتماعى كه داشت، در راه حمايت برادرزاده خويش، از آن بهره جسته و هم چنان با ايمان ايستاد و زندگى كرد و با ايمان و شعار توحيد، چشم از دنيا فروبست. اما براى مصالح اسلام و مسلمانان و حمايت از آيين حيات بخش اسلام و شخص رسول خدا، ايمانش را از قريش و دشمنان اسلام مكتوم داشت.
عسكرى اسلامپور
________________________________________
1ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 4.
2ـ اصول كافى، ج 1، ص 452، ج 1و 3، روضة‏المتقين، ج 12، ص 221، بحارانوار، ج 35، ص 77، ج 14.
3ـ از اين جهت او را «شيبة الحمد» ناميدند كه وقتى متولد شد، در سر او، مقدارى موى سفيد بود، و به او «شيبه»، كه به معنى پيرى است، گفتند و به خاطر ويژگى‏هاى نيك اخلاقى كه داشت، واژه «حمد» كه در اين جا به معنى ستودگى است، به آن افزودند.
4ـ محمدبن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، قاهره، مطبعة الاستقامه، بى تا، ج 2، ص 32.
5ـ همان.
6ـ احمد بن اسحاق يعقوبى، تاريخ يعقوبى، مترجم: محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ج 1، ص 368.
7ـ محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، قاهره، مطبعة نشر الثقافة اللاسلاميه، 1358 ق، ج 1، ص 101.
8ـ الغدير، ج 7، ص 376.
9ـ بحارالانوار، ج 35، ص 93.
10ـ احمدبن اسحاق يعقوبى، همان.
11ـ الغدير، ج 7، ص 359 و 360؛ تاريخ ابن جرير طبرى، ج 2، ص 67 ؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 64.
12ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 1، ص 29 و ج 14، ص 70.
13ـ الغدير، ج 7، ص 376 ـ 373؛ شرح من لا يحضره الفقيه، ج 222؛ تاريخ كامل ابن اثير، ج 2، ص 91.
14ـ طه/ 75.
15ـ اسرا/ 84.
16ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 66 و 67 و در حديث مجعول از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله).
17ـ بحارالانوار، ج 35، ص 81 ، ح 22؛ الغدير، ج 7، ص 387.
18ـ بحارالانوار، ج 35، ص 183 ـ 68.
19ـ علامه امينى، الغدير، جلد 7، از ص 413 ـ 331 و جلد 8، ص31 ـ 1.
20ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 70.
21ـ «و اما حديث الضحضاح من النار فانما يرويه الناس كلهم عن رجل واحد و هو «المغيرة بن شعبه» و بغضه لبنى هاشم و على الخصوص لعلى (عليه‏السلام) مشهور و معلوم و قصته و فسقه امر غير خاف»، ابن ابى الحديد، ج 14، ص 70.
22ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 84.
23ـ مسد / 5.
24ـ مجمع البيان، ج 7، ص 37؛ الحجة، ص 57 ـ 56 ؛ سيره ابن هشام، ج 1، ص 352 و 353؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 623.
25ـ ابوهفان عبدى، جامع ديوان ابوطالب كه 121 بيت از آن اشعار قصائد را آورده است. ابن هشام در سيره خود، ج 2، ص 286، 94 بيت و ابن كثير شامى در تاريخ خود، ج 3، ص 57ـ 52، 92 بيت از آن اشعار آورده است.
26ـ سيره صحيح پيامبر اسلام، ج 2، ص 211، از معتزلى ،شرح المنهج، ج 14، ص 71.
27ـ ر.ك: الغدير، ج 7، ص 312.
28ـ نمازهاى واجب پس از هجرت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) تشريع شده است.
29ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 199؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 314 ؛ بحارالانوار، ج 35، ص 80 ، ح 20؛ الغدير، ج 7، ص 396.
30ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 76 ؛ طبقات ابن سعد، به نقل از الغدير، ج 7، ص 372.
31ـ بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1.
32ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 16، ص 76.
33ـ همان، ج 14، ص 67؛ بحارالانوار، ج 35، ص 108، ح 35.
34ـ سيره صحيح پيامبر بزرگ اسلام، علامه جعفر مرتضى عاملى، ترجمه: حسين تاج آبادى، ج 2، ص 230، از كتاب امالى صدوق، ص 551.
35ـ همان، ص 217، از الدّرجات الرفيعه، ص 49.
36ـ بحارالانور، ج 35، ص 77، ح 14؛ اصول كافى، ج 1، ص 452، ح 1 و 3؛ روضة‏المتقين، ج 12، ص 221.
37ـ بحارالانوار، ج 35، ص 110، ح 39.
38ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 81.
39ـ غافر/ 28.
40ـ ر.ك: س يس / 14 و تفسيرهايش به ويژه تفسير مجمع البيان.
41ـ ابن ابى الحديد، همان، ج 14، ص 70؛ بحارالانوار، ج 35، ص 72، ح 7 ؛ الغدير، ج 7، ص 380.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page