من خدايم که همه کوي مرا مي جويند
همه ذرات فلک نام مرا ميگويند
همه چيزو همه کس در همه جا مال منست
جان هر جامد و جنبنده به دنبال منست
در زماني که زمان ياد ندارد چه زمان
در مکاني که مکان ياد ندارد چه مکان
نه شبي بود ، نه روزي، نه چرخي ، نه جهان
نه پري بود، نه جبريل، نه جنت ، نه جنان
دل من در پي يک واژه بي خاتمه بود
اولين واژه که آمد به نظر فاطمه بود
او به من گفت بسازم علي اعلي را
جبريل و ملک آدم و پس حوا را
از ازل تا به ابد هر چه در عالم هستند
همه مديون رخ فاطمه من هستند
احمد عزیزی
منبع : سایت فاطمیات
دیدگاهها
این شعر رو یه شخصی که اسمشو نمیدونم چیه به صورت دکلمه خونده که خیلی زیباست،هرچی دنبالش میگردم پیدا نمیکنم،میتونین کمکم کنید.
با سپاس
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا