شعر : مطلع جمال خداوندى .....

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

آوخ ز وضع اين كره و زكارش
زين دايره بلا و زپرگارش‏
شمس وجود احمد و خود زهرا
ماه ولايتست ز اطوارش‏
دخت ظهور غيب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش‏
هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طليعه انوارش‏
صد چون مسيح زنده زانفاسش
روح الامين تجلى پندارش‏
هم از دمش مسيح شود پرّان
هم مريم دسيسه ز گفتارش
هم ماه بارد از لب خندانش
هم مهر ريزد از كف مهبارش‏
اين گوهر از جناب رسول الله
پاكست و داور است خريدارش‏
كفوى نداشت حضرت صديقه
گرمى نبود حيدر كرارش‏
جنات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود عارش‏
رضوان به هشت خلد نيارد سر
صديقه گر به حشر بود يارش
با كش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هست يار و مدد كارش‏

ناصر خسرو قباديانى