متن ادبی «شبیه ترین غنچه به بهار»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

عباس محمدی
می‏آیی و کائنات به تو سلام می‏کند.
عطر آرام تو که از افق لبریز می‏شود، جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می‏ایستد.
آفتاب در پیشانی تو شدت می‏گیرد.
تمام میوه‏های درختان شاداب می‏شوند و برگ‏های سبز برای تو شعر می‏خوانند.
گل‏های سرخ از لبخندهای بی‏مضایقه تو جان می‏گیرند و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می‏ریزند.
همه موج‏ها از تو یاد گرفته‏اند که هیچ‏گاه از رفتن باز نمانند. پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.
همه نام تو را می‏دانند. همه تو را می‏شناسند. تو شبیه‏ترین غنچه‏ها به بهاری، تو شبیه‏ترین شکوفه‏های ازل به پیامبری صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .
همه عطر تو را می‏شناسند؛ نارنج‏ها، ابرها، بادها و گنجشک‏ها.
نام تو در خون همه گلبرگ‏های زیبا جریان دارد.
همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می‏گیرند.
تمام اردیبهشت‏ها از آغوش گرامی تو جان می‏گیرند.
بهشت، بهانه‏ای‏ست برای دیدن تو. بی‏تو، بهار توهمی بزرگ است که به کویرهای بی‏پایان ختم می‏شود.
تو مسافر تمام قلب‏هایی هستی که پرنده‏ها را دوست دارند.
ماه از گریبان گرامی تو آغاز می‏شود و روز در پیراهن تو تکثیر می‏شود.
با تو می‏توان خورشید را به کوچک‏ترین ایوان‏ها دعوت کرد و باران را مهمان تمام شیشه‏های غبار گرفته بی‏رهگذر. امشب به یمن آمدنت تمام آینه‏ها قد می‏کشند.
ابرها همه باران می‏شوند تا بی‏واسطه گونه‏های بهشتی‏ات را ببوسند.
با آمدنت، عشق به مهمانی خانه‏های فراموش شده می‏رود و سقف خانه‏ها ستاره‏پوش می‏شوند.