جغرافياى تاريخى هجرت حضرت معصومه(سلام الله علیها)

(زمان خواندن: 15 - 29 دقیقه)

كريمه اهل بيت(سلام الله علیها)
اوضاع سياسى و فرهنگى عصر موسوى - دولت عباسى گروههاى مختلف فكرى و سياسى چون شيعيان، عباسيان و خوارج با امويان مخالف بودند و مخالفت گروه هايى چون شيعه اماميه به سال هاى آغازين عصر خلافت مى رسيد.
به شهادت رساندن امامان شيعه موج خشم و نفرت را در ميان شيعيان به حركت درآورده بود و گاه اين حركت ها به صورت قيام هايى عليه خاندان اموى خودنمايى مى كرد.
عباسيان كه به صورت خزنده حيات سياسى خود را در دوره خلافت امويان شروع كرده بودند با دو پشتوانه دينى و دنيايى حكومت را به دست گرفته و احزاب مدعى را يكى پس از ديگرى بركنار كردند.
سابقه دنيايى آنها، اتكاء به سابقه اشرافيت قريشى بود كه ريشه در پيمان سياسى و تجارى يك قرن گذشته اعراب داشت و سابقه دينى آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمى و علوى بود كه در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و يمن و ايران ريشه دوانده بود.
(نقشه 5) عباسيان از خاندان عموى پيامبر، «عباس» بودند و از خاندان مكى «هاشم » محسوب مى شدند، همين سبب ادعاى حقانيت خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مى آراستند، حال آنكه بنى اميه از اين امتياز محروم بودند.
با اين همه پس از استقرار حكومتشان با علويان همان رفتارى را نمودند كه پيش از آنها خاندان اموى كرده بود.
خلفاى معاصر حضرت معصومه(سلام الله علیها) حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، دخت گرامى امام موسى كاظم(علیه السلام) در سال 173 هجرى تولد يافت و دولت عباسى از سال 132 هجرى با به خلافت رسيدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال 656 هجرى ادامه داشت.
از اين رو تمامى حيات حضرت معصومه(سلام الله علیها) در دوره خلافت عباسيان بوده، بر خلاف امام كاظم(علیه السلام) كه زوال حكومت اموى را شاهد بوده است.
خلفاى عباسى از آغاز حكومت تا انجام حيات حضرت معصومه(سلام الله علیها) به قرار زير است:
1 - سفاح 132 هجرى
2 - منصور136 هجرى
3 - مهدى 158 ه.ق
4 - هادى 169 ه.ق
5 - هارون الرشيد 170 ه.ق
6 - امين 193 ه.ق
7 - مامون 128 - 198 ه.ق
(نقشه) علامه سيد جعفر مرتضى عاملى گويد: «عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهل بيت خط رابطى ترسيم كنند به چند دليل:
نخست: آنكه بدين وسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاى ديگر منصرف مى ساختند.
دوم: آنكه مردم بيشتر به آنان اعتماد مى كردند و از پشتيبانيشان برخوردار مى گرديدند.
سوم: آنكه دعوت خود را بدين وسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتى مردم مى رهانيدند.
چه اينان در سرزمينهاى اسلامى آنچنان از شهرت كافى برخوردار نبودند و مردم نيز براى هيچيك از آنان، بر خلاف علويان حق دعوت و حكومت را نمى شناختند.
از اين رو با وجود علويان، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مى شد امرى فريب آميز و باور نكردنى مى نمود.
چهارم: آنكه مى خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود.
چه مى خواستند، بدين وسيله رقيبى در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند، به نفع علويان تبليغ مى كنند، خود آنان را از تحرك باز دارند».
ليكن امام صادق(علیه السلام) مخالفت خود را با دستگاه عباسى اعلام كرد، رشته سياست را از دست خليفه وقت خارج ساخته، خشم وى را به جان خريد.
امام صادق(علیه السلام) پس از استوارى حكومت منصور در جواب سؤال وى كه چرا به دربار عباسى رفت و آمد نمى كند فرمود: «ما كارى نكرده ايم كه به جهت آن از تو بترسيم و از امر آخرت پيش تو چيزى نيست كه بدان اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتى نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتى براى خود نمى دانى كه تو را دلدارى بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟» حكومت بر سرزمين پهناور اسلامى چنان منصور را مغرور كرده بود كه مبانى سياسى خلافت عباسى را به فراموشى سپرد و پيشواى علويان و امام شيعيان را به شهادت رساند.
قيام علويان موضعگيرى امام صادق(علیه السلام) و عكس العمل منصور، علويان را با فتنه سياست بازان عباسى آشنا ساخت و پرده از پنهانكارى آنها برداشت.
از اين رو قيام علويان در مصر موسوى رو به اوج نهاد و مخالفت با خلافت عباسى فراگير شد.
برخى از قيامهاى عصر عباسى به قرار زير است: 1 - قيام محمد بن عبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه)2 - قيام ابراهيم بن عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه)3 - فراخوانى على بن عباس بن حسن (عصر موسوى)4 - قيام فخ به رهبرى حسين بن على بن حسن مثلث(عصر موسوى،169 ه) در قيام فخ برخى از شخصيتهاى هاشمى و غير هاشمى به شهادت رسيدند و بعضى چون «يحيى بن عبدالله بن حسن » و «ادريس بن عبدالله بن حسن » به ايران و مصر رفتند تا به خونخواهى رهبر قيام فخ قيام هاى ديگرى برپا دارند.
هر چند يحيى در كار خود توفيق نيافت و پس از هجرت به منطقه «ديلم » به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسيد، ولى ادريس از مصر به مراكش رفت و حكومت ادريسيان را بنا نهاد كه تا دو قرن دوام آورد.
حكومتى كه به قول محمد جواد مغنيه نخستين حكومت شيعه شناخته شد.
موقعيت علمى و منابع مالى قيام كنندگان عموم رهبران قيام در عصر موسوى و برخى از پيروان آنها از شاگردان مكتب امام صادق(علیه السلام) و شخصيتهاى برجسته علمى مذهبى عصر خود بودند كه به پارسايى زندگى مى گذراندند.
فهرست شمارى از شخصيتهاى انقلابى مكتب جعفرى به ترتيب زير است:
1 - ابراهيم بن عبدالله محض
2 - محمد بن عبدالله محض
3 - حسين على، رهبر قيام فخ
4 - سليمان بن عبدالله
5 - يحيى بن عبدالله بن حسن، صاحب ديلم و مرد شماره 2 قيام فخ
6 - ادريس بن عبدالله بن حسن، پايه گذار حكومن ادريسيان
با توجه به اين نكته كه قيام كنندگان عصر موسوى خود از عالمان دينى محسوب مى شدند كه مكتب امام معصوم (علیه السلام) را درك كرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قيام عليه عباسيان نموده بودند و تاييد آنها چون قيام فخ و گسترش آيين وكالت و پذيرش هداياى خلفاى جور از سوى امام كاظم(علیه السلام)، ما را به اين نكته هدايت مى كند كه منابع مالى قيام كنندگان علاوه بر غنايم جنگى، كمكهاى مالى امام(علیه السلام) بوده است.
شيخ صدوق نقل مى كند زمانى كه امام كاظم(علیه السلام) نزد هارون الرشيد حاضر شده هارون غضب خود را پنهان كرد و به دلجويى امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمى آيى؟ امام فرمود: پهناورى كشورت و دنيا دوستى تو مانع از آن مى شود.
پس از آن هارون الرشيد هدايايى به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فكر تزويج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم كه تا نسل او براى هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمى پذيرفتم ».
از طرفى وقتى ائمه طاهرين(علیه السلام) مى خواهند اصحاب خود را توثيق نمايند از عبارت «حزب آبائى » و «من حزبنا» استفاده مى كنند.
چنانكه امام رضا(علیه السلام) در توثيق اسماعيل بن خطاب و صفوان بن يحيى فرمايند: «رحم الله اسماعيل بن الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائى و من كان من حزبنا ادخله الله الجنة ».
به سبب اينكه قيام كنندگان ولايت ائمه طاهرين(علیهم السلام) را پذيرفته و ائمه پيروى آنها را تاييد كرده اند، در رديف افراد حزب آنها، كه همان حزب الله است داخل شده اند.
پيشوايان دينى نيز سرپرستى آنها را پذيرفته و منابع مالى آنها را هم تامين مى كنند.
از اين رو امام كاظم(علیه السلام) حتى هداياى خلفاى جور را مى پذيرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شيعه اى كه قيام هاى عصر موسوى را برپا مى نمايند.
وكلا و كارگزاران امام كاظم(علیه السلام) امام كاظم(علیه السلام) براى سامان بخشى به نظام فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه شيعه و انسجام امت اسلامى، وكلا و كارگزارانى را در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامى قرار داده بود تا جهان تشيع در زير لواى سازماندهى واحد با امام عليه السلام در ارتباط باشند.
اين ارتباط موجب مى شد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گويد، مسائل مالى چون پرداخت وجوهات از طريق وكلا به آسانى صورت پذيرد و نظام اقتصادى شيعيان سامان يابد.
برخى از اين وكلا كه از اصحاب خاص امام كاظم(علیه السلام) شمرده مى شوند، به قرار زير هستند:
1 - اسامة بن حفص
2 - ايوب بن نوح
3 - نضر بن قابوس
4 - عبدالرحمن بن حجاج
5 - عبدالله بن جندب بجلى
6 - على بن مهزيار
7 - على بن يقطين
شهر آرمانى غدير با توجه به توسعه سازمان وكلا در عصر موسوى و قيامهاى مورد تاييد مقام ولايت، هارون الرشيد و دستگاه لافت بيمناك شدند.
آنها مى دانستند كه امام هارون را غاصب خلافت پيامبر و زمامدارى جهان اسلام مى داند و اگر توان براندازى حكومت عباسى را داشته باشد، در آن تامل نخواهد كرد و با براندازى دولت عباسى، حكومت اسلاى بر مبناى اصول تعيين شده در فلسفه سياسى اسلام را بنا خواهد نهاد.
قيام هاى پى درپى علويان نظام پوشالى عباسى و شعارهاى دروغين رژيم سفاك هارونى را بر ملا ساخته بود و سازمان وكلا اين فرصت را مى داد تا امام براى آينده جهان اسلام انديشه كند و در صدد مقابله با عباسيان برآيد.
هارون در طى جلسات متعدد مسائلى را با امام كاظم(علیه السلام) در ميان نهاد تا از انديشه سياسى امام آگاهى يابد.
روزى به آن حضرت گفت: حاضر است «فدك» را به او برگرداند.
امام فرمود: در صورتى حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهى! هارون پرسيد: حدود و مرزهاى آن كدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نخواهى داد.
هارون اصرار كرد و سوگند ياد نمود كه اين كار را انجام خواهد داد.
امام در تعيين حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افريقا و حد چهارم آن نيز مناطق ارمنيه و بحر خزر است.
هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مى داد و به شدت ناراحت مى شد، نتوانست خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتى گفت: با اين ترتيب چيزى براى ما باقى نمى ماند! امام كاظم(علیه السلام) فرمود: مى دانستم كه نخواهى پذيرفت و به همين سبب از گفتن آن امتناع داشتم.
امام مجموع قلمرو اسلامى را حدود فدك معرفى كرد و با اين بيان مشروعيت امامت و رهبرى اهل بيت عصمت(علیه السلام) و تصاحب غاصبانه آن از سوى خلفا را بر ملا ساخت.
روزى ديگر هارون، امام موسى كاظم(علیه السلام) را كنار كعبه ديد، رو به امام كرده و گفت: «تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايى برمى گزينند؟»امام فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم ».
«من امام دلها هستم و تو پيشواى تن هايى ».
زندانى شدن و شهادت امام كاظم(علیه السلام) امام كاظم(علیه السلام) در زمان خلافت هارون دو بار زندانى شد.
مدت زندانى شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نيست ولى در مرتبه دوم از سال 179 تا183 هجرى قمرى يعنى مدت چهار سال در زندان بود كه به شهادت ايشان منجر شده است.
تاكيد رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر اينكه امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرزندان اويند، موجب شكوه و عظمت اهل بيت در ميان مسلمانان شد.
چنانكه روايات زيادى در باره نهادى شدن بزرگداشت اهل بيت(علیه السلام) در جوامع روايى شيعيان و اهل سنت آمده است.
از جمله حديث ثقلين و حديث سفينه كه از طريق دهها راوى نقل شده است.
عباسيان در مقابل اين مقام الهى اهل بيت(علیه السلام) كه شايستگى آنها را براى امامت و خلافت به اثبات مى رساند، خود را بنى اعمام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و اينگونه استدلال مى كردند، زمان رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، عباس عموى او زنده بود و با وجود او حقى براى فرزندان عموهاى ديگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) باقى نمى ماند.
حال آنكه شيعه براى اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهى نداشت.
بلكه نصوص وارده از پيامبر و امام سابق در رابطه با تعيين امام بعدى را شرط امامت ائمه اثنى عشر مى دانست.
دولت عباسى سعى داشت حسنين و فرزندان آنها را، فرزندان على بن ابيطالب(علیه السلام) قلمداد نمايند و اذهان مردم را از اهل بيت به خود متوجه سازند.
ابن اثير سبب زندانى شدن امام كاظم(علیه السلام) را اينگونه نقل مى كند: هارون الرشيد در رمضان 179 ه.ق به مقصد حج عمره به مكه مى رفت كه در سر راه خود به مدينه آمده و وارد روضه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شد پس از زيارت مرقد مطهر براى جلب توجه مردم در رابطه با نسب خويش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا رسول الله يابن عم » «سلام بر تو اى رسول خدا، اى پسر عمو».
در اين هنگام موسى بن جعفر(علیه السلام) كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمده و خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «السلام عليك يا ابة » «سلام بر تو اى پدرم ».
با شنيدن اين سخن رنگ از رخسار هارون پريده و خطاب به امام كاظم(علیه السلام) گفت: «هذا الفخر، يا اباالحسن جدا» به واقع اين مايه افتخار است يا اباالحسن، و سپس دستور توقيف آن حضرت را صادر كرد.
امام از زندانى به زندان ديگر انتقال يافت و به سبب فضايل اخلاقى زندانبانان را تحت تاثير قرار داد تا در بيست و پنجم رجب سال 183 هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شهادت رسيد.
و در باب التين بغداد مقبره قريشى ها به خاك سپرده شد.
حضرت معصومه(سلام الله علیها) در عصر شهادت پدر حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) در سال 173 هجرى قمرى به دنيا آمد و حضرت امام موسى كاظم(علیه السلام)183 هجرى به شهادت رسيد، از اين رو حضرت معصومه(سلام الله علیها) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا(علیه السلام) سى وپنج سال داشتند.
در ميان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مى شدند و علوم الهى را از پدر، مادر و برادر فرا مى گرفتند.
در عصر موسوى نيز اين سيره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه(سلام الله علیها) از همان دوران كودكى به آموزش علوم دينى مى پرداخت.
استعداد ذاتى، طهارت روح و برخوردارى از استادان معصوم كه از علوم الهى بهره وافى دارند، وى را به مرحله اى از كمال علمى رساند كه روزى جمعى از شيعيان وارد مدينه شدند و تعدادى پرسش در نامه اى نوشته و به خاندان امامت بردند.
حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) در سفر بود و امام رضا(علیه السلام) در مدينه تشريف نداشت.
هنگامى كه آن گروه از مدينه قصد عزيمت داشتند، از اينكه خدمت امام رضا(علیه السلام) نرسيده بودند و دست خالى بدون پاسخ به سؤالات علمى و دينى خويش به وطن برمى گشتند، بسيار اندوهگين بودند.
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) كه در آن ايام هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاى آنان را نوشت و به آنها عنايت فرمود.
شيعيان مدينه را با سرور و شادى ترك كردند، در بيرون مدينه با امام كاظم(علیه السلام) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه(سلام الله علیها) را به امام ارائه دادند.
حضرت امام كاظم(علیه السلام) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادى و ابتهاج خود را با اين جمله بيان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدايش ».
از اين رو حضرت معصومه(سلام الله علیها) در عصر رضوى علاوه بر اينكه از خاندان امام كاظم(علیه السلام) شناخته مى شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساى عصر خويش محسوب مى گشت و با وجود نا آرامى ها و ناملايمات فراوان چهار روايت از آن بانوى مكرمه به دست ما رسيده كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تاكيد به وصايت حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع است
عصر رضوى
حضرت امام رضا (عليه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال 183 هجرى در 35 سالگى، عهده دار مقام مامت شد.
دوره امامت ايشان بيست سال بود كه ده سال نخست آن با خلافت «هارون الرشيد»، پنج سال با خلافت «محمد امين » و پنج سال آخر با خلافت «عبدالله المامون » معاصر بود.
با شهادت امام موسى كاظم(علیه السلام)، سياست ضد علوى عباسيان با شكست مواجه شد.
مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت(علیه السلام) گرايش پيدا كردند و اين گرايش حتى در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ كرد.
چنانكه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسى، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهى يافت، سوگند خورد كه طلاقش دهد.
روايت شده است كه وقتى جسد مطهر امام كاظم(علیه السلام) را به جمع پاسبانان حكومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام كردند، سليمان، پسر منصور دوانيقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى اين كار را بگيرند.
او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حركت كرد و قضيه را كتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند.
هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم كردى، خداوند به تو پاداش نيك دهد; به خدا سوگند، سندى بن شاهك اين كار را به دستور ما انجام نداده است.
همه اين كارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت.
چه اينكه سليمان بن ابى جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسى بود.
مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيى بن خالد برمكى است.
يحيى نخست در باره امام كاظم(علیه السلام) سعايت كرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(علیه السلام) به هارون گفت: پس از موسى بن جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى كند.
هارون، از عواقب قتل موسى بن جعفر(علیه السلام) بيم داشت، به يحيى گفت: آنچه با پدرش كرديم كافى نيست؟ مى خواهى يكباره شمشير بردارم و همه علويان را بكشم؟ امام رضا(علیه السلام) با استفاده از فرصت بدست آمده، آشكارا اظهار امامت كرده; در حالى كه مى دانيم امام صادق(علیه السلام)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند.
بدين ترتيب بايد گفت كه عباسيان طى 15 سال آغازين امامت امام رضا(علیه السلام) يا در هراس از علويان به سر مى بردند و يا به منازعات داخلى بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند.
سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال 198 ق، امين از خلافت خلع و به قتل رسيد.
در اين دوره حكومتهاى مستقلى چون «ادارسه » و «اغالبه » پاى گرفتند و قيام ابوالسرايا روى داد.
در اين قيام بيش از بيست هزار نفر شركت داشتند و شهرهاى زيادى به تصرف قيام كنندگان در آمد.
در سال 199 هجرى، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون كشته شد.
نام برخى از واليان شهرهاى تصرف شده چنين بود: والى كوفه; اسماعيل بن على بن اسماعيل بن امام جفعرصادق(علیه السلام)والى يمن; ابراهيم بن موسى بن جعفر(علیه السلام)والى اهواز; زيد بن موسى بن جعفر(علیه السلام) (زيدالنار)والى بصره; عباس بن محمد بن عيسى بن محمد بن على بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب والى مكه; حسن بن حسن افطس والى واسط; جعفر بن محمد بن زيد بن على واسط; حسين بن ابراهيم بن امام حسن(علیه السلام) ولايتعهدى امام رضا(علیه السلام) تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاى مستقلى كه در اندك مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايى به نفع علويان حكومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسى را با تدبيرى زيركانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بيشتر حكومتهاى به استقلال رسيده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند.
چنانكه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا(علیه السلام) ولايت يمن و اهواز را به دست گرفته بودند.
مامون، كه پس از شهادت امام كاظم(علیه السلام) از امامت على بن موسى الرضا(علیه السلام) آگاهى داشت، وى را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شيعى را فرو نشاند.
احمد شبلى مى گويد:
چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براى ولايتعهدى امام رضا(علیه السلام) آن بود كه مى خواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زيرا آنان به اولاد على(علیه السلام) تمايل بيشترى داشتند.
علامه جعفر مرتضى حسينى مى گويد: در ارزيابى شورشهاى ضد عباسى به اين نكته پى مى بريم كه از سوى علويان خطرى جدى آنان را تهديد مى كرد; زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسى برمى خاست و رهبريشان نيز در دست افرادى بود كه از استدلال قوى و شايستگى غير قابل انكارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.
اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مى كردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى گفتند، خود دليلى بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.
در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگرى مى دانست كه اگر امام رضا(علیه السلام) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جارى بپردازد، چه فاجعه اى در انتظارش است.
با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست به كارى مى زد تا از ورطه هلاكت رهايى يابد.
فرو نشاندن شورش هاى علويان، مشروعيت بخشيدن به حكومت عباسى، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت حسن اطمينان مردم به خليفه اى كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوى بخشى از حقايقى بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد.
او چنان انديشيد كه براى خلافت امام رضا(علیه السلام) از مردم بيعت بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بنى هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد.
حضرت امام رضا(علیه السلام) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد.
اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجاميد.
سرانجام خليفه به حضرت رضا(علیه السلام) چنين پيام داد: « تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مى كنى، در حالى كه تو را از سطوت خود ايمنى بخشيدم.به خدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».
ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براى به دست آوردن خلافت برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(علیه السلام) واگذار كند؟ اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدى امام رضا(علیه السلام) بود; مساله اى كه حضرت(علیه السلام) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است:
1. روزى «ابن عرفه » از امام پرسيد: به چه انگيزه اى وارد ماجراى ولعيهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگيزه اى كه جدم على(علیه السلام) را به ورود در شورا وادار كرد.
2. امام در پاسخ ريان، يكى از يارانش، فرمود:
خدا مى داند چقدر از اين كار بدم مى آمد.
ولى چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدى يكى را برگزينم .
در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم.
در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدى را به پذيرش خزانه دارى از سوى حضرت يوسف مانند مى كند.
مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدى امام رضا(علیه السلام) چنين گفت: «اين مرد كارهاى خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت خود مى خواند.
ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند.
در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مى كند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او.
همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم.
اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهل انگارى كنيم.
بدين جهت بايد كم كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم; بايد او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت نداشته باشد.
سپس در باره او چنان چاره انديشى كنيم كه از خطرات احتمالى اش جلوگيرى كرده باشيم ».
هجرت امام رضا(علیه السلام) به ايران وقتى كار امين پايان يافت و حكومت مامون استقرار پذيرفت.
مامون ضمن نامه هاى متعدد از امام رضا(علیه السلام) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيكى براى انتقال امام رضا(علیه السلام) روانه مدينه كرد.
صدوق از محول سجستانى نقل مى كند: زمانى كه پيكى براى بردن امام رضا(علیه السلام) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم.
امام براى خداحافظى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به حرم آمد.
او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و با صداى بلند گريست.
من به امام نزديك شده، سلام كردم و علت اين امر را جويا شدم.
امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مى روم و در غربت از دنيا خواهم رفت.»
حسن بن على وشاء نقل مى كند كه، امام به من فرمود: وقتى خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاى خانواده ام را جمع كردم و دستور دادم برايم چنان گريه كنند كه صدايشان را بشنوم.
سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كردم و گفتم: من ديگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا(علیه السلام) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند.
چون بيم آن داشت اگر امام از راه كوفه، جبل و قم حركت كند، مهرورزى شيعيان شهرهاى فوق، حكومت مامون را به خطر اندازد.
«تاريخ قم »، كه از كهن ترين كتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا(علیه السلام) را چنين نقل مى كند: «
مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن الضحاك به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتين بيعت به ولايت عهد بستند و امام على بن موسى الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاى طوس كه آنرا سناباد مى خوانند، به نزديك نوقان در سراى حميد بن عبدالحميد الطائى الطوسى در پهلوى رشيد»
هجرت امام رضا(علیه السلام) يك مهاجرت سياسى اجبارى بود كه در سال 200 هجرى به دستور خليفه وقت انجام شد.مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:
1.مدينه 2. مكه (برخى اين شهر را مسير هجرت نمى دانند). 3. نباج 4. بصره 5. اهواز6. اربق (اربك)7. ارجان (بهبهان)8. ابركوه (ابرقوه)9. ده شير (فراشاه)10. يزد11. قدمگاه خرانق (مشهدك)12.رباط پشت بادام
شابور14. قدمگاه نيشابور15. ده سرخ 16. طوس 17. سرخس 18. مرو در جريان هجرت حضرت رضا(علیه السلام) سه مساله عمده روى داد كه به ترتيب عبارت است از: بيمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.
با توجه به استقبال بى نظير مردم نيشابور از امام رضا(علیه السلام) و بيان حديث سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژيم عباسى چنان شايع كرد كه امام رضا(علیه السلام) ادعاى الوهيت كرده، او را بدين اتهام در سرخس زندانى ساخت.
اينكه امام(علیه السلام) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست.
ولى اين واقعه نشان مى دهد كه پذيرش ولايتعهدى امرى تحميلى بود.
با ورود امام به مرو، مامون براى انجام يافتن نقشه اش استقبال باشكوهى از وى به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سكه زد
هجرت حضرت امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) از مدينه به مرو، هجرتى اجبارى بود كه هر نوع تصميم گيرى را از وى سلب كرده بود.
لذا خاندان پيامبر و خاصان امام كه بى فروغ او زندگى برايشان مفهومى نداشت، قصد هجرت به ايران كردند و ليكن مخالفت دستگاه خلافت باعث شد تا هجرت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) با يكسال تاخير صورت پذيرد.
حسن بن محمد بن حسن قمى گويد: «از سادات حسينيه از فرزندان موسى بن جعفر عليهما السلام كه به قم آمدند، فاطمه بود دختر موسى بن جعفر عليها السلام.
چنين گويد بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن موسى الرضا عليهما السلام را از مدينه بيرون كردند تا به مرو رود از براى عقد بيعت به ولايت عهد براى او سنة ماتين، خواهر او فاطمه بنت موسى بن جعفر عليهم السلام در سنه احدى و ماتين به طلب او بيرون آمد.
چون به ساوه رسيد، بيمار شد.
پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چه قدر مسافت است، او را گفتند كه ده فرسخ است.
خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد.
خادم او را به قم آورد و در سراى موسى بن خزرج بن سعد اشعرى فرود آمد و نزول كرد .» هجرت علويان مؤلف تاريخ قم علاوه بر هجرت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، از مهاجرت گروهى از فرزندان ابوطالب به اين شهر مقدس خبر مى دهد كه جز نام برخى از آنها در كتب انساب، هيچ اطلاعى نيست.
به احتمال زياد تمامى اين مهاجرتها پس از هجرت امام رضا(علیه السلام) و حضرت معصومه(سلام الله علیها) صورت گرفته باشند.
از مهمترين و معتبرترين كتب انساب كه مهاجرت آل ابوطالب را به ترتيب نام شهرها تنظيم كرده، ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر بن طباطبا مى باشد.
وى در «منتقلة الطالبيين » به مهاجرت قريب به پنجاه تن از خاندان موسوى به ايران اشاره مى كند كه به شهرهايى چون آذربايجان، ارجان (بهبهان)، آبه (از نواحى قم)، آمل، بلخ، بخارا، ترنجه (از نواحى بين آمل و سارى) ترمذ، جندى شاپور، جره (از روستاهاى شيراز).
خراسان، رامهرمز، رى، شاپور (از نواحى فارس)، سيرجان، شيراز، طبرستان، طوس، فسا، قزوين، قم، نيشابور، همدان و هرات هجرت نموده و در آن شهرها سكنى گزيده اند.
البته در ايران علاوه بر دو مرقد مطهر امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) وحضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، آرامگاههاى ديگرى نيز به عنوان فرزندان امام كاظم(علیه السلام) معروف هستند كه پس از هجرت امام رضا(علیه السلام) به ايران آمده و در ايران قبل از رسيدن به امام(علیه السلام) به شهادت رسيده و يا از دنيا رفته اند.
براى نمونه به موارد زير اشاره مى شود:
1- حضرت احمد بن موسى(علیه السلام) حضرت سيد ميراحمد بن موسى(علیه السلام) معروف به «شاه چراغ »، برادر امام رضا(علیه السلام) و بزرگترين پسر امام كاظم(علیه السلام) پس از ايشان است كه بعد از ولايتعهدى امام رضا(علیه السلام) عزم خراسان نمود و در دو فرسنگى شيراز، خبر شهادت امام رضا(علیه السلام) به ايشان رسيد و چون مامون دستور قلع و قمع علويان را داده بود، لذا اين بزرگوار در خطه شيراز به دست حاكم آنجا شهيد گرديد.
شايد پس از اين واقعه بود كه فرزندش «شاهزاده ابراهيم » به قم مهاجرت نمود.
2- حضرت سيد على اكبر امامزاده سيد على اكبر كه آرامگاهش در 18 كيلومترى شمال شرقى شهرضا (قمشه) واقع است، نيز از برادران حضرت امام رضا(علیه السلام) و شاه چراغ دانسته شده است.
كه به مناسبت حضور امام(علیه السلام) به ايران مهاجرت كرده، و قبل از رسيدن به طوس در شهر مذكور از دنيا رفته است.
اطلاع دقيقى از رحلت يا شهادت ايشان در دست نيست.
به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند.
3- حضرت شهرضا حضرت شهرضا به روايتى فرزند امام موسى كاظم(علیه السلام) است كه به امر برادر خود حضرت امام رضا(علیه السلام) براى ارشاد مردم اين حدود به ديار اصفهان (قمشه) رهسپار شده و سپس به دست ظلمه در كنار كوه شهرضا شهيد گرديده است.
4- حضرت صالح مطابق كتيبه بالاى سر در صحن و زيارتنامه، از پسران حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) و برادر امام هشتم(علیه السلام) به شمار مى رود.
5- امامزاده عبدالله نسب امامزاده عبدالله، واقع در ناحيه اسدآباد، چنين ياد شده است: «عبدالله بن موسى الكاظم(علیه السلام)».
6- امامزاده عبدالله امامزاده عبدالله واقع در دماوند را از فرزندان امام موسى كاظم(علیه السلام) مى دانند.
شيخ مفيد ضمن برشمردن فرزندان امام موسى كاظم(علیه السلام) از عبدالله نيز نام برده است.
در شرح احوالش نوشته اند كه آن بزگوار، روى به ولايت دماوند نهاد، چون بدانجا رسيد، قاسم هالى و سهراب هالى و فرزندان و برادرانشان خبر يافتند و راه برايشان گرفتند و شهيد كردند.
مؤلف كتاب منتقلة الطالبيين به مهاجرت شمار ديگرى از سادات اشاره مى نمايد كه با توجه به سلسله انساب آنها، از مهاجران عصر رضوى محسوب مى شوند.
هجرت اصحاب امام كاظم(علیه السلام) علاوه بر سادات موسوى، حسينى و حسنى، بعضى از اصحاب امام كاظم(علیه السلام) كه از اصحاب امام رضا(علیه السلام) نيز هستند به ايران مهاجرت نموده اند و به طور غالب در قم سكونت نموده اند و يا نخست در شهر ديگرى چون اهواز سكونت نموده و سپس به قم منتقل شده اند.
اصحاب امام كاظم(علیه السلام) كه هجرت اختيار نموده اند، به قرار زير است: - ابراهيم بن محمد اشعرى - ابراهيم بن هاشم - ابوحرير قمى (زكرياى ادريس) - احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعرى، ابوعلى قمى - حسين بن سعيد اهوازى - حسين بن مالك قمى - ريان بن شبيب - ريان بن صلت - زكريا بن آدم - سعد بن سعد اشعرى قمى - سهل بن يسع - عبدالعزيز بن مهتدى - عبدالله بن صلت - على بن ريان بن صلت - محمد بن حسن اشعرى - محمد بن سهل قمى - محمد بن على بن عيسى اشعرى قمى - مرزبان بن عمران بن عبدالله بن سعد اشعرى البته ممكن است برخى از اين اصحاب در طى مسافرتهاى عديده اى كه به حجاز و عراق داشته اند از امام كاظم(علیه السلام) حديث آموخته باشند و موطن اصلى آنها قم بوده باشد.
شخصيتهاى همراه حضرت معصومه(سلام الله علیها) به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند.
نام برادران همراه كريمه اهل بيت به نقل مؤلف «بحر الانساب » به ترتيب زير است: 1-فضل - 2- على - 3- جعفر - 4- هادى - 5- قاسم - 6- زيد
به حسب ظاهر، «هادى » تصحيف «هارون » باشد. چون در كتب انساب از هادى به عنوان يكى از فرزندان امام كاظم(علیه السلام) نام برده نشده و غير از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) فرزند ديگرى به نام على نداشته است و چون زيد معروف به «زيد النار» در بصره قيام كرده بود و وى را نزد امام رضا(علیه السلام) برده بودند، بعيد به نظر مى رسد كه همراه كاروان حضرت معصومه(سلام الله علیها) بوده باشد. بدين ترتيب ممكن است چهار تن از افراد فوق همراه كريمه اهل بيت بوده باشند: 1- فضل - 2- جعفر - 3- هارون - 4- قاسم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
منتخب
آخرین
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page