زندگانی امام هادي (عليه‌السلام)

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

امام هادي (عليه‌السلام) در نيمه‌ي ذي الحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه، در محلي به نام «صريا» متولد شد. مادر گرامي آن حضرت «سمانه» زني با فضيلت و تقوا بود. محمد بن فرج و علي بن مهزيار روايت كرده‌اند از امام هادي (عليه‌السلام) كه فرمود: «مادرم عارفه به حق من است، او از اهل بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نمي‌شود و مكر جبّار عنيد به او نمي‌رسد. خداوند او را حافظ است و او از مادران صديقين و صالحين تخلف نمي‌كند.»


اسم شريف آن حضرت «علي» و كنيه‌ي او «ابوالحسن» و از مشهورترين القاب آن حضرت «نقي» و «هادي» است.
چون آنجناب و فرزندش، امام حسن (عليه‌السلام)، در سامره در محله‌يي كه عسكر نام داشت سكني فرموده بودند، از اين جهت به اين دو امام، عسكري مي‌گفتند.
خلفاي معاصر آن حضرت
6 خليفه از خلفاي عباسي معاصر با امام (عليه‌السلام) بودند.
1ـ معتصم (برادر مأمون) (217-227)
2ـ واثق، پسر معتصم (227-232)
3ـ متوكل، برادر واثق (232-248)
4ـ منتصر, پسر متوكل (6 ماه)
5ـ مستعين، پسر عموي منتصر (248-252)
6ـ معتزّ، پسر ديگر متوكل (252-255)
سياست متوكل در برابر امام هادي (عليه‌اسلام)
از ميان خلفاي عباسي معاصرِ حضرت، متوكل بيشترين زمان حكومت را سپري كرد. پيش از آنكه متوكل سركار آيد، سياست خلفا همان سياست مأمون بود. امّا با آمدن متوكل بر سر كار، اوضاع تغيير چشمگيري كرد.
متوكل نسبت به بني هاشم بد رفتاري و خشونت بسيار روا مي‌داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متّهم مي‌نمود. و زير او «عبيد الله بن يحيي بن خاقان» نيز پيوسته نزد متوكل از بني هاشم سعايت مي‌كرد. متوكل در خشونت و اجحاف به خاندان علوي گوي سبقت را از تمامي خلفاي بني عباس ربوده بود.
متوكل نسبت به حضرت علي (عليه‌السلام) و خاندانش كينه و عداوت عجيبي داشت و اگر آگاه مي‌شد كه كسي به آن حضرت علاقه‌مند است، مال او را مصادره مي‌كرد و خود او را مي‌كشت.
امام هادي (عليه‌السلام) در زمان تقيه‌ي شديدي بوده و در اتباط با شيعيان نهايت درجه‌ي تقيه را رعايت مي‌فرمودند.
محمد بن شرف مي‌گويد: همراه امام هادي (عليه‌السلام) در مدينه راه مي‌رفتم. امام فرمود: آيا تو پسر شرف نيستي؟ عرض كردم. آري، آنگاه خواستم از حضرت پرسشي كنم، امام بر من پيشي گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهيم و اين محل, براي طرح سؤال مناسب نيست.»
«محمد بن داود قمي» و «محمد طلحي» نقل مي‌كنند: اموالي از قم و اطراف آن كه شامل خمس و نذور و هدايا بود، براي امام ابوالحسن هادي نقل مي‌كرديم. در راه، پيك امام در رسيد و به ما خبر داد كه بازگرديم، زيرا موقعيت براي تحويل اين اموال مناسب نيست. ما برگشتيم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتيم تا آنكه پس از مدتي امام دستور فرمودند اموال را بر شتراني كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان به سوي او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتي كه به حضور امام رسيديم, فرمود: به اموالي كه فرستاده‌ايد, بنگريد! ديديم در خانه‌ي امام، اموال به همان حال محفوظ است.
اين جريانات حاكي از شدت اختناق حاكم در آنزمان مي‌باشد.
از جمله برخودرهاي تند و بي‌رحمانه‌ي متوكل، تخريب مقبره‌ي سيدالشهداء‌ امام حسين (عليه‌السلام) و شخم زدن و هموار كردن زمينهاي اطراف و زراعت بر روي آن بود. او بر زائران امام حسين (عليه‌السلام) سختگيريهاي شديدي داشت و آنها را مجازاتهاي هولناكي مي‌نمود.
فشارهاي اقتصادي بر شيعيان
متوكل براي از بين بردن شيعيان، آنان را شديداً در فشارهاي اقتصادي قرار داده بود به گونه‌اي كه تا اين حدّ فشار اقتصادي بر شيعيان تا آن تاريخ بي‌سابقه بود.
او به قدري بر شيعيان سخت گرفته بود كه نقل شده: در آن زمان گروهي از بانوان علوي در مدينه حتي يك دست لباس درست نداشتند كه در آن نماز بخوانند و فقط يك پيراهن مندرس بر ايشان مانده بود كه به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مي‌كردند و نيز با نخ ريسي روزگار مي‌گذراندند. متوكل «عمر بن فرج» را فرمانرواي مكه و مدينه ساخت. او مردمان را از نيكي و احسان به علويان بازمي‌داشت و سخت دنبال اين كار بود، مردم از بيم جان، دست از رعايت علويان برداشته آنگونه كه زندگي بر فرزندان اميرمؤمنان (عليه‌السلام) سخت شد.
احضار امام هادي (عليه‌السلام) به سامرّاء
متوكل در بحبوحه‌ي اين سختگيريها دستور داد تا امام هادي (عليه‌السلام) را از مدينه به سامراء بياورند. اين عمل در پي سعايتهاي زيادي از برخي ناصبيان و افرادي همچون عبدالله بن محمد هاشمي ـ كه امور مربوط به نماز وجنگ در مدينه را به عهده داشت ـ و همسر متوكل صورت گرفت.
شيخ مفيد مي‌نويسد: امام (عليه‌السلام) طي نامه‌اي به متوكل، گزارشهاي داده شده از جانب اين افراد را تكذيب نمود.
متوكل در پاسخ امام، نامه‌ي احترام آميزي نوشت و ضمن عزل عبدالله بن محمد، زيركانه از امام خواست تا به سامراء‌(عسكر) حركت كند. او در اين نامه با تأكيد بر اين كه شخصيت والاي امام را درك مي‌كند و حاضر است هر نوع كمك لازم را در حق وي انجام دهد،‌خبر عزل عبدالله بن محمد و جانشيني محمد بن فضل به جاي او را به اطلاع امام رساند و افزود كه به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعايت كند و از رأي و فرمان وي سرپيچي نكند. در اين نامه آمده كه او مشتاق تجديد عهد با امام است و قصد ديدار او را دارد. بدين جهت لازم ا ست آن حضرت به همراهي يحيي بن هرثمه رهسپار سامراء شود.
او يحيي را طلبيد و به او دستور داد با سيصد تن نظامي به كوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طريق باديه به مدينه رود و علي بن محمد الهادي (عليهماالسلام) را با رعايت احترام نزد او بياورد.
متوكل, برنامه‌ي كار خود را از آن روي چنين ريخته بود كه حساسيت مردم برانگيخته نشود و مسافرت اجباري امام، پي‌آمدهاي ناملايمي را به دنبال نداشته باشد، ولي مردم مدينه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
امام (عليه‌السلام) تا پايان عمر شريف خويش ـ بيش از 20 سال ـ در اين شهر به سر برد. شيخ مفيد با اشاره به اقامت اجباري امام در سامراء مي‌نويسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام بود، ولي در باطن به وسيله‌ي متوكل دسيسه‌هايي عليه آن حضرت مي‌شد كه هيچ يك در عمل موفق نبود.
برخوردهاي متوكل با امام (عليه‌السلام)
امام (عليه‌السلام) در مدت اقامت اجباري‌اش در سامراء به ظاهر زندگي آرامي داشت، و متوكل مي‌خواست ضمن نظارتهاي كلي و تحت كنترل گرفتن، ايشان را در نقش يكي از درباريان درآورده و از عظمت و ابهت آن بزرگوار در چشم مردم بكاهد.
مرحوم طبرسي مي‌نويسد: متوكل سخت در تلاش بود تا شخصيت امام را نزد مردم پايين آورد.
مسعودي مورخ مشهور دو نمونه از برخوردهاي امام (عليه‌السلام) را با متوكل اينگونه آورده است:
ـ روزي متوكل از امام درباره‌ي آيه‌ي شريفه‌ي « وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلاً » (يعني در روز قيامت شخص ظالم دست خود را مي‌گزد و مي‌گويد اي كاش بدنبال پيامبر مي‌رفتم و اي كاش فلاني را دوست خود نمي‌گرفتم.» در حاليكه عده‌ي زيادي در مجلس بودند سؤال كرد. به متوكل گفته بودند كه از نظر شيعيان مراد از اين فلان در آيه، خلفيه‌ي اول و دوم هستند. از اين رو به فكر سوء استفاده از اين مسأله افتاده و خواست با مطرح كردن آن، حضرت را به شكلي در مقابل «عامه و اهل سنت» قرار دهد.
حضرت فرمودند: منظور دو مرد هستند كه خداوند از آنها به كنايه سخن گفته و بر آنها منّت گذارده كه به نامشان تصريح نكرده، آيا اميرالمؤمنين دوست دارند آنچه را كه خداوند پوشيده نگه داشته مكشوف شود. متوكل گفت: خير دوست ندارم.
با اين كلام، امام هادي (عليه‌السلام) متوكل را در رسيدن به هدف خود ناكام گذارد.
ـ به متوكل گزارش دادند كه در منزل امام هادي (عليه‌السلام) ادوات جنگي و نامه‌هايي از شيعيانش از اهل قم به او وجود دارد. او دستور داد عده‌اي از سربازان و مأموران غافلگيرانه به منزل امام حمله بَرَند. دستور اجرا شد و وقتي وارد خانه شدند، آن حضرت را در اطاقي كه زيرانداز آن از شن و ماسه بود تنها يافتند در حالي كه در را بر روي خود بسته، لباس پشمينه بر تن كرده، روپوشي بر سر انداخته و آياتي از قرآن را تلاوت مي‌فرمود. حضرت را به همان حال پيش متوكل آوردند و به او گفتند كه چيزي در خانه‌ي او نيافتيم. متوكل كه كاسه‌ي شرابي در دست داشت امام را در كنار خود قرار داد و پياله‌اي به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام (عليه‌السلام) عذر خواست و فرمودند: به خدا سوگند گوشت و خون من هرگز با شراب آلوده نشده است مرا معاف بدار. آنگاه متوكل از او خواست تا آن حضرت براي او شعري بخواند كه او را به نشاط آورد. امام (عليه‌السلام) فرمودند: من كمتر شعر مي‌خوانم. اما متوكل اصرار ورزيد و آن حضرت اين اشعار را برايش خواند:
باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فلم تنفعهم قلل…
«بر بلنداي كوهها شب را به سحر آوردند در حاليكه مردان نيرومندي از آنان پاسداري مي‌كردند، ولي آن قله‌ي كوهها برايشان سودي نبخشيد.»
«از پناهگاههاي خويش پائين كشيده شدند و در زير خاك سياه قرار گرفتند و چه بد جايي را براي رحل اقامت برگزيدند.»
«پس از آن كه در قبرهاي خود قرار گرفتند، فرياد زني بر آنها بانگ زد: كجا رفت آن بازوبندها، كو آن تاجها، و كجاست آن زر و زيورها.»‌
«عمرهاي دراز، خوردند و آشاميدند و اكنون پس از آن همه عيش و نوش، خود خوراك كرمها شدند.»
«عاقبت نشيمن‌گاههاي آنان به ويراني گرائيد و به حال خود رها شد و ساكنان آن كاخها به سوي قبرهايشان شتافتند.»
امام (عليه‌السلام) با اين اشعار، تمامي حاضران را تحت تأثير قرار داد، حتي شخص متوكل را كه از كثرت گريه صورتش خيس گرديد. آنگاه خليفه دستور داد بساط شراب را برچينند و امام را با احترام به خانه‌اش بازگردانند.
واقعاً نگاهي كوتاه به برخوردهاي جاهلانه افراد پستي همچون متوكل با حجت خدا و وارث علم رسول الله (صلي الله عليه و آله)، قلب هر انسان صاحب فطرتي را به درد آورده و چشم او را در مظلومي اين انسانهاي برگزيده‌ي خدا به گريه در مي‌آورد. آري اينان از جانب خدا مأمور به صبر هستند تا آن زمان كه دوران حكومت عدل ايشان در سرتاسر گيتي فرارسد. «عباد مكومون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ». «ايشان بندگان گرامي حق هستند كه هيچگاه در سخن از او سبقت نمي‌گيرند و فقط به امر پروردگار خويش عمل مي‌كنند.»‌
تصميم براي قتل امام
متوكل بعد از رفتارهاي ناشايست و تحقيرآميز بسيار، تصميم گرفت تا آن حضرت را به شهادت رساند.
ابن ارومه مي‌گويد:‌به سامراء رفته بودم. ديدم متوكل امام هادي (عليه‌السلام) را به دست سعيد حاجب سپرده و مي‌خواهد او را به قتل رساند. من داخل خانه‌اي كه حضرت در آن حبس شده بود شدم ديدم آن حضرت در كنار قبري كه حفر شده بود نشسته‌اند. بر آن حضرت سلام كردم و گريه‌ شديدي مرا فرا گرفت، حضرت فرمودند: چه چيز تو را به گريه آورده؟ عرض كردم: آنچه از حال شما مشاهده كردم. حضرت فرمودند:‌گريه نكن آنچه او اراده كرده نخواهد شد، پس دلم آرام گرفت، سپس فرمودند: او (متوكل) بيشتر از دو روز زنده نخواهد بود مگر اينكه خداوند خون او و خون همراهش (سعيد بن حاجب) را خواهد ريخت. ابن ارومه مي‌گويد: بخدا قسم دو روز نگذشت مگر اينكه آندو كشته شدند.
وكلاي امام هادي (عليه‌السلام) و اختيارات آنان
دوران آخرين امامان شيعه (عليهم‌السلام) همراه با اختناق شديد از سوي خلفاي عباسي بود. در عين حال در همين دوران، شيعه در سرتاسر بلاد اسلامي گسترده شده بود. اين بدانجهت بود كه در اين زمانها، ارتباط امام (عليه‌السلام) با شيعيان ازطريق وكلاي خويش برقرار بود. كساني كه به عنوان وكالت از طرف امام رضا (عليه‌السلام) و امام جواد و امام هادي (عليهماالسلام) كار ايجاد و تنظيم ارتباط ميان امام و شيعان را بر عهده داشتند علاوه بر جمع آوري خمس و ارسال آن براي امام، در معضلات اعتقادي و فقهي نيز نقش سازنده‌اي داشته و در شناساندن امامان (عليهم‌السلام) به دوستان و شيعيانشان، نقش محوري در منطقه‌ي خود داشتند.
وكلاي ائمه بيشتر به وسيله‌ي نامه‌، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند. بخش عمده‌اي از معارف فقهي و اعتقادي آن بزرگواران، طي نامه‌هايي به شيعيان مي‌رسيد.
مختصري از فضايل و مناقب امام هادي (عليه‌السلام)
به متوكل گفتند اين چه كاري است كه تو با خود مي‌كني، هر وقت علي بن محمد به منزل تو وارد مي‌شود هر كسي كه در سراي توست به او خدمت مي‌كند تا حدي كه نمي‌گذارند خودش پرده را بلند كند و در را باز نمايد. چون مردم اينها را مشاهده مي‌كنند مي‌گويند: اگر خليفه او را براي خلافت مستحق نمي‌دانست اين گونه رفتار با او نمي‌نمود. متوكل دستور داد كه ديگر كسي پرده براي آنحضرت بلند نكند. كسي كه گزارش كارها را به متوكل مي‌داد براي او نوشت: هنگامي كه علي بن محمد (عليه‌السلام) داخل خانه شد كسي پرده را از جلوي او بلند نكرد اما ناگاه بادي وزيد به حدّي كه پرده را بلند كرده آن حضرت وارد شد و به هنگام بيرون رفتن هم، بادي بر خلاف باد اولي وزيد و پرده را بلند كرده آن حضرت بدون تعب بيرون رفت. متوكل ديد كه در اين كار، فضيلتِ حضرت ظاهر مي‌شود، فرمان داد تا به دستور سابق رفتار كرده و پرده از پيش او بلند كنند.
لشكريان حضرت
قطب راوندي روايت كرده كه متوكل يا واثق يا يكي ديگر از خلفاء امر كرد لشكر خود را ـ كه نود هزار از اتراك در سامراء بودند ـ تا هر كدام توبره‌ي اسب خود را از گل سرخ پر كنند و در ميان بيابان وسيعي در موضعي روي هم بريزند. ايشان چنين كردند. به منزله‌ي كوه بزرگي شد و اسم او را تل مخالي نهادند. آن‌گاه بالاي او رفت و امام علي النقي (عليه‌السلام) را طلبيد و گفت: شما را اينجا خواستم تا لشكر مرا مشاهده كني و امر كرده بود لشكريان را تا با زينت و اسلحه‌ي تمام حاضر باشند و غرضش آن بود كه شوكت و اقتدار خود را به حضرت نشان دهد تا مبادا آن حضرت يا يكي از اهل بيت او قصد خروج بر او نمايد.
حضرت فرمود: مي‌خواهي من نيز لشكر خود را بر تو ظاهر كنم؟ گفت: بلي! پس حضرت دعا كرد و فرمود: نگاه كن. چون نظر كرد ديد ما بين زمين و آسمان از مشرق تا مغرب از ملائكه پر است و همگي داراي سلاح بودند. خليفه چون چنين ديد غش كرد، وقتي به هوش آمد، حضرت فرمودند: ما به دنياي شما كاري نداريم، ما مشغول به امر آخرت مي‌باشيم. از آنچه گمان كرده‌اي بر تو باكي نيست.
يعني اين زمان، زمان حكومت شما اهل باطل است و زمان حكومت ما كه خداوند وعده فرموده نرسيده پس آن هنگام كه وعده‌ي خدا محقق شود اين لشكريان كه نشان مي‌دهي پر كاهي بيش نيست و از اين انبوه لشكر دلخوش مباش. (در روايات اهل بيت آمده كه فرمودند: براي ما دولتي است كه هرگاه خدا بخواهد آنرا مي‌آورد.
در اينجا مناسب است تا روايتي كه صاحب كتاب غيبت نعماني نقل كرده و در ذيل حديث كلامي فرموده را ذكر كنيم تا راهنمايي باشد براي كساني كه به دنبال انجام وظيفه در زمان غيبت امام زمان (عليه‌السلام) مي‌باشند.
در كتاب غيبت نعماني صفحه‌ي 200 ح 17 آمده كه جابر بن يزيد از امام باقر (عليه‌السلام) روايت كرده كه حضرت فرمودند: «اسكنوا ما سكنت السموات و الارض ـ اي لا تخرجوا علي احد فان امركم ليس به خفاء الا انها آية من الله عزوجل ليست من الناس الا انها اضوء من الشمس لا تخفي علي بر و لا فاجر اتعرفون الصبح؟ فانها كالصبح ليس به خفاء.
يعني: تا آنهنگام كه آسمانها و زمين‌ (آسمان از نداء‌و زمين از خسف) ساكن هستند شما هم ساكن باشيد ـ يعني بر احدي خروج و قيام نكنيد ـ همانا در امر شما (حقانيت راه شما) پوشيدگي نيست آگاه باشيد اين امر (اعتقاد به ولايت خاندان رسالت) نشانه‌اي است از جانب خدا نه از مردم، آگاه باشيد كه آن از خورشيد روشن‌تر و واضح‌تر است بر هيچ نيكوكار و بدكاري مخفي نيست. آيا صبح را مي‌شناسيد؟ همانا آن مانند صبح است كه هيچ خفائي ندارد.
بعد صاحب كتاب مي‌فرمايد: نگاه كنيد ـ خدا شما را رحمت كند ـ به اينگونه تأديب از اهل بيت (عليهم‌السلام) و به امر ايشان و رسم ايشان در صبر كردن و انتظار فرج (از جانب خدا) و اينكه فرموده‌اند كساني كه در اين كار عجله كنند هلاك خواهند شد و وصف كرده‌اند كه آن كساني كه تسليم امر خدا باشندنجات پيدا مي‌كنند و مدح كرده‌اند كساني كه صبر پيشه كنند و ثابت قدم (در امر امامت امامان معصومشان) باشند… پس خود را به تأديب ايشان مؤدب كنيد و امر ايشان را امتثال كنيد و خود را تسليم امرشان كنيد ( اگر فرمودند بنشينيد و قيام نكنيد همان را انجام دهيد) … خداوند ما و شما را به سلامت از فتنه‌ها توفيق دهد و ما را بر حسن بصيرت و بينايي ثابت گرداند و ما و شما را در راه مستقيمي كه به بهشت مي‌رساند ببرد.
گوشه‌اي از معجزات امام (عليه‌السلام)
ابن شهر آشوب و قطب راوندي از ابوهاشم جعفري روايت كرده‌اند كه گفت: خدمت حضرت هادي (عليه‌السلام) شرفياب شدم. با من به زبان هندي تكلم فرمود، من نتوانستم درست جواب دهم و در نزد آن حضرت ركوه‌يي (حوضچه‌يي) بود مملو از سنگريزه. يكي از آن سنگريزه‌ها را برداشت و مكيد پس نزد من افكند. من آنرا در دهان گذارم، به خدا سوگند كه از خدمت آن جناب برنخاستم مگر اينكه به هفتاد و سه زبان تكلم مي‌كردم كه اوّل آن ها، زبان هندي بود.
ابن شهر آشوب روايت كرده كه مردي خدمت حضرت هادي (عليه‌السلام) رسيد در حاليكه ترسان بود و مي‌لرزيد. عرض كرد: پسر مرا به جهت محبّت شما گرفته‌اند و امشب او را از فلان موضع مي‌افكنند و در زير آن محل او را دفن مي‌كنند. حضرت فرمود: چه مي‌خواهي؟ عرض كرد: آن چيزي كه پدر و مادر مي‌خواهند (يعني سلامتي فرزند) حضرت فرمودند: باكي بر او نيست، برو، فردا پسرت نزد تو مي‌آيد. چون صبح شد، پسرش نزد او آمد و گفت: اي پسر جان! قصه‌ات چيست؟ گفت: قبر مرا كندند و دستهاي مرا بستند. ناگاه ده نفر پاكيزه و خوشبو نزد من آمدند و از سبب گريه‌ي من پرسيدند: من سبب گريه‌ام را گفتم، گفتند اگر آن كسي كه مي‌خواهد تو را بيافكند خودش افكنده شود تو تجرّد اختيار مي‌كني و از شهر بيرون مي‌روي و ملازمت تربت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را اختيار مي‌كني؟ گفتم: آري. در اين هنگام حاجب را گرفتند و از بلندي كوه انداختند و احدي جزع او را نشنيد و مردم آن ده نفر را هم نديدند، حال مرا نزد تو آورده‌اند و منتظرند تا به نزد ايشان بيرون روم. با پدر وداع كرد و رفت. پس آن پدر آمد خدمت امام (عليه‌السلام) و جريان را به حضرت بازگو كرد. مردم مي رفتند و مي‌گفتند: فلان جوان را از كوه افكندند. امام (عليه‌السلام) تبسم مي‌كرد و مي‌فرمود: مردم آنچه را كه ما مي‌دانيم نمي‌دانند.
چند جمله از كلمات دُرَر بار آن حضرت
قال عليه‌السلام: اذكر مصرعك بين يدي اهلك، فلا طبيب يمنعك ولا حبيب ينفعك ؛ يعني ياد كن آن زماني را كه روي زمين در مقابل اهل و عيال خود افتاده‌اي، نه طبيبي هست كه تو را از مردن باز دارد و نه دوستي هست كه در آن حال به تو نفع رساند.
در اين كلام حضرت، انسان را به ياد آخرين لحظه از لحظات زندگيش در اين دنيا مي‌آورد. آن لحظه‌اي كه بي‌حال روي زمين خوابيده و قدرتي بر حركت ندارد، نزديكان او، نزد او جمع شده‌اند حال زار او را مي‌بينند اما كاري از دستشان برنمي‌آيد. او هم به آنها نظر مي‌كند اما ياراي سخن گفتن با آنها ندارد. خود را تسليم مرگ مي‌بيند. به راستي ياد چنان لحظه‌اي چه آثار عجيبي در زندگي انسان دارد. كسي كه دريابد مالك حقيقي او خداست و تنها اوست كه جوابگوي او در همه حال است چگونه دل به كسي مي‌بندد و در كارهاي خود براي خدا شريك قرار مي‌دهد. چگونه دل به اين زندگي فاني مي‌بندد. زندگيي كه پايانش اين است چه ارزش براي دلبستگي دارد.
خداوند ما را از شدائد و سختيهاي سكرات مرگ در امان دارد بجاه محمد و آله الطيبين.
قال عليه‌السلام): المقادير تريك ما لا يخطر ببالك.
يعني: مقدرات و چيزهايي كه از جانب خدا مقدر شده، به تو چيزهايي را كه به ذهنت هم خطور نكرده مي‌نماياند.
در اين فرمايش، امام (عليه‌السلام) انسان را متوجه مطلب مهمي مي‌فرمايد و آن اينكه در زندگي انسان اموري پيش مي‌آيد كه مقدر شده و حتما‌ً واقع مي‌شود كه حتي انسان فكر آن را هم نمي‌كند. عالِمِ به اين مطلب ديگر از پيش‌آمدهاي ناگوار، جزع و فزع ندارد. اگر احياناًدر جهت خلاف آنچه او برنامه‌ريزي كرده بود امري پيش آمد، از راه حق خارج نمي‌شود سخنان بيهوده و حرام بر زبان جاري نمي‌كند جزع و فزع نمي‌نمايد بلكه خود را به خدا مي‌سپارد و از كنار آن به راحتي مي‌گذرد و آنچه وظيفه‌ي اوست انجام مي‌دهد.
شهادت امام علي النقي (عليه‌السلام)
بنابر قول شيخ صدوق و وبعضي ديگر، معتمد عباسي برادر معتز، آن حضرت را مسموم كرد و در وقت شهادت آن امام غريب غير از امام حسن عسكري (عليه‌السلام) كسي نزد بالين آن جناب نبود و چون حضرت از دنيا رحلت فرمود جميع امرا و اشراف حاضر شدند و امام حسن (عليه‌السلام) در جنازه‌ي پدر بزرگوارشان،‌ گريبان چاك زدند و خود متوجه غسل و كفن و دفن والد بزرگوار خويش گشتند و آن جناب را در حجره‌ايي كه محل عبادت آن حضرت بود دفن كردند.
صلوات الله و سلامه عليه و علي آبائه و ابنائه المعصومين

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page