حلبى در کتاب سیره خود و واقدى در کتاب مغازى و دیگر از مورخین سنى و شیعه با مختصر اختلافى از حذیفة بن یمان و دیگران روایت کردهاند که گروهى از منافقان توطئه کردند تا در مراجعت از تبوک پیغمبر اسلام را به قتل رسانده و به اصطلاح ترور کنند به این ترتیب که در یکى از گردنههایى که سر راه است شتر آن حضرت را رم دهند تا رسول خدا(ص)را به دره افکند و در بسیارى از روایات است که آنها دوازده نفر بودند هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه (14) و به هر ترتیب تصمیم خود را براى این کار قطعى کردند و از آن سو خداى تعالى به وسیله جبرئیل جریان توطئه آنها را به اطلاع رسول خدا(ص)رسانید و پیغمبر اسلام چون به گردنه نخست رسید به لشکریان دستور داد هر که مىخواهد از وسط بیابان عبور کند چون بیابان وسیع است،ولى خود آن حضرت مسیرش را از بالاى دره قرار داد و عمار بن یاسر را مأمور کرد تا مهار شتر را از جلو بکشد و به حذیفه نیز دستور داد از پشت سر شتر بیاید.
شب هنگام بود و رسول خدا(ص)تا بالاى دره آمد بود،منافقانى که قبلا خود را آماده کرده تا نقشه خود را عملى سازند جلوتر خود را به اطراف آن گردنه رسانده و براى آنکه شناخته نشوند سر و صورت خود را با پارچهاى بسته بودند،همین که شتر به بالاى گردنه رسید چند تن از آنها از عقب خود را به شتر پیغمبر رساندند،رسولخدا(ص)به آنها نهیبى زد و به حذیفه فرمود:
ـبا عصایى که در دست دارى به روى شتران ایشان بزن.
حذیفه پیش رفت و عصاى خود را به روى شتران آنها زد و آنان که پیش خود حدس زدند پیغمبر خدا از طریق وحى از توطئه آنها با خبر شده دچار وحشت و رعب شدند و درنگ را جایز ندانسته گریختند و در نقلى است که رسول خدا(ص)بر آنها نهیب زد و آنها گریختند.
و در سیره حلبیه است که شتر آن حضرت را نیز رم دادند و شتر از جا پرید و قسمتى از بار خود را نیز انداخت،در این وقت رسول خدا خشمناک شده به حذیفه دستور داد با عصاى سرکج خود که از آهن بود مرکبهاى آنها را از پیش رو بزند و آنها فرار کردند و بسرعت خود را به پایین کوه رسانده و در میان لشکریان خود را گم کردند و چون حذیفه بازگشت پیغمبر(ص)از او پرسید.
آنها را شناختى؟عرض کرد:
ـشترانشان را شناختم که یکى از آنها شتر فلانى و آن دیگر شتر فلانکس بود ولى خود آنها سر و صورتشان بسته بود و در تاریکى شب گریختند و من آنها را نشناختم!
فرمود:مىدانى چه کار داشتند و منظورشان چه بود؟
عرض کرد:نه.
فرمود:اینها نقشه کشیده بودند تا به دنبال من به بالاى گردنه بیایند و شتر مرا رم دهند و مرا به دره بیفکند!ولى خداوند مرا از توطئه آنها با خبر ساخت،حذیفه عرض کرد:اى رسول خدا!آیا دستور نمىدهى گردن آنها را بزنند؟
فرمود:خوش ندارم که مردم بگویند:محمد شمشیر در میان اصحاب و یاران خود نهاده است!
و طبق روایت مرحوم طبرسى(ره)در اعلام الورى پیغمبر(ص)نام یک یک آنها را براى حذیفه و عمار ذکر فرمود و سپس به آن دو دستور داد آن را مکتوم بدارند و به دیگران نگویند. (15)
- پینوشتها -
14.و در چند حدیث نیز عدد آنها چهارده نفر ذکر شده شش تن از قریش و بقیه از مردم مدینه .
15.و نظیر این ماجرا را در مراجعت رسول خدا(ص)از سفر حجة الوداع نیز نقل کردهاند،و نام برخى نیز از آنها که بعدا زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند در میان توطئهگران ذکر شده،چنانکه در اینجا نیز در بعضى روایات نامشان به چشم مىخورد!
داستان عقبه و نقشه قتل پیغمبر اسلام
- بازدید: 596