فصل سوم : در بيان خواتيم و اسلحه و اثواب و دواب و ساير اسباب آن حضرت است.

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

شيخ طوسى به سند معتبر از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كه : روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم انگشترى به حضرت امير المؤ منين عليه السلام داد و گفت : يا على ! اين انگشتر را بده كه ((محمد بن عبدالله )) بر آن نقش كنند، پس حضرت آن انگشتر را به حكاك داد و چنانكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود امر فرمود كه نقش كنند، چون روز ديگر انگشتر را از حكاك گرفت ديد كه ((محمد رسول الله )) نقش كرده است ، گفت : من تو را چنين امر نكردم ، گفت : راست مى گوئى يا امير المؤ منين ، من خطا كردم و از دستم چنين جارى شد.
چون انگشتر را به نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آورد واقعه را عرض نمود، حضرت انگشتر را گرفت و در انگشت مبارك كرده فرمود كه : منم محمد بن عبدالله و منم محمد رسول الله .
و چون روز ديگر صبح شد و نظر فرمود به نگين ديد كه در زير نگين نقش شد است ((عليا ولى الله )) پس حضرت متعجب گرديد، و در آن حال جبرئيل نازل شد و گفت : حق تعالى مى فرمايد كه : تو آنچه خواستى نقش كردى و ما آنچه خواستيم نقش كرديم .(265)
و در حديث معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : انگشتر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از نقره بود، و نقش نگين آن ((محمد رسول الله )) بود.(266)
و به سند معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : آن حضرت دو انگشتر داشت : بر يكى نوشته بود ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) و بر ديگرى نوشته بود ((صدق الله )).(267)
و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم انگشتر را در دست راست مى كردند.(268)
و در حديث صحيح فرمود كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سه كلاه داشتند: يكى يمنيه ، و يكى بيضا كه سفيد بود، و ديگرى مضريه كه دو گوش داشت كه در جمگها بر سر مى گذاشتند؛ و عصاى كوچكى داشتند كه بر آن تكيه مى كردند و در عيدها با خود به صحرا مى بردند و در وقت خطبه بر آن تكيه مى فرمودند؛ و چجوب دستى داشتند كه آن را ((ممشوق )) مى گفتند؛ و خيمه اى داشتند كه او را ((الكن )) مى گفتند؛ و كاسه اى داشتند كه آن را ((منبعه )) مى گفتند، و كاسه اى داشتند كه آن را ((رى تت مى گفتند؛ و دو اسب داشتند: يكى ((مرتجز)) و ديگرى ((سكب ))؛ و دو استر داشتند: يكى ((دلدل )) و ديگرى ((شهباء))؛ و دو ناقه داشتند: يكى ((عضباء)) و ديگرى ((جذعاء))؛ و چهار شمشير داشتند ((ذوالفقار)) و ((عون )) و ((مخذم )) و ((رسوم ))؛ و رازگوشى داشتند كه آن را ((يعفور)) مى گفتند؛ و عمامه اى داشتند كه آن را ((سحاب )) مى گفتند؛ و زرهى داشتند كه آن را ((ذات الفضول )) مى گفتند، و آن سه حلقه از نقره داشت يكى در پيش و دو تا در عقب ؛ و علمى داشتند كه آن را((عقاب )) مى گفتند؛ و شتر باردارى داشتند كه آن را ((ديباج )) مى گفتند؛ و لوائى داشتند كه آن را ((معلوم )) مى گفتند؛ و خودى داشتند كه آن را ((اسعد)) مى گفتند.
پس همه اينها را در هنگام وفات به حضرت اميرالمومنين عليه السلام عطا فرمودند، و انگشتر خود را بيرون آورد و در انگشت آن حضرت كرد، پس حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود كه : در قايمه يكى از شمشيرهاى آن حضرت صحيفه اى يافتم كه در آن علوم بسيار بود از جمله آنها اين سه كلمه بود: پيوند كن با هر كه از تو قطع كند، و حق را بگو اگر چه براى تو ضرر كند، و احسان كن با هر كه با تو بدى كند.(269)
و در حديث ديگر منقول است كه : چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فتح خيبر نمود درازگوش سياهى را به غنيمت گرفت و درازگوش با آن حضرت به سخن آمد و گفت : از نسل جد من شصت دراز گوش بهم رسيده كه هيچيك را بغير پيغمبران سوار نشده اند، و از نسل جد من بغير از من نمانده است و از پيغمبران بغير از تو مانده اند، و من پيوسته انتظار تو مى بردم ، و پيشتر از يهودى بودم و دانسته به سر مى آمدم و او را مى افكندم و او بر پشت و شكم من مى زد.
پس حضرت فرمود كه : تو را يعفور نام كردم ؛ پس فرمود كه : آيا زنى مى خواهى ؟ گفت : نه . و هرگاه مى گفتند: رسول خدا تو را مى طلبد، مى شتافت به خدمت آن حضرت ؛ و چون آن حضرت از دنيا رفت اضطراب بسيار كرد و از شدت جزع خود را در چاهى افكند و مرد و آن چاه ، قبر او شد.(270)
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : آن حضرت را ناقه اى بود كه آن را ((قصوى )) مى گفتند و هرگاه حضرت از آن به زير مى آمد مهار آن را بر گردنش مى انداخت و او مى گرديد، و مسلمانان به او چيزى مى دادند و گرامى مى داشتند تا سير مى شد، روزى سر خود را داخل خيمه سمره بن جندب كرد، او عصا بر سرش زد و سرش شكست ، ناقه برگشت به خدمت حضرت و شكايت سمره را به آن حضرت كرد.(271)
و در حديث ديگر فرمود كه : حلقه بينى ناقه آن حضرت از نقره بود.(272)
و در روايت ديگر فرمود كه : در خانه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم يك جفت كبوتر سرخ بود.(273)
و در چند حديث ديگر فرمود كه : انگشتر آن حضرت از نقره بود(274)، و نگين آن مدور بود.(275)
و به سند معتبر از على بن مهزيار منقول است كه گفت : رفتم به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام و در دست آن حضرت انگشتر فيروزه اى ديدم كه نقش آن ((الله الملك )) بود، پس فرمود كه : اين سنگى است كه جبرئيل از براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از بهشت به هديه آورد و آن حضرت آن را به امير المؤ منين عليه السلام بخشيد.(276)
و به سند معتبر از عبدالله بن سنان منقول است كه گفت : حضرت صادق عليه السلام انگشتر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را به من نمود، حلقه آن از نقره بود و نگينش ‍ سياه و در آن نگين در دو سطر نوشته بود ((محمد رسول الله )).(277)
و در حديث معتبر منقول است از آن حضرت كه فرمود: حليه سيف حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از نقره بود.(278)
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : ذوالفقار شمشير حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را جبرئيل از آسمان آورده بود، و حليه آن از نقره بود.(279)
و ساير اسباب و اسلحه و اثواب آن حضرت را در كتاب ((حليه المتقين )) و كتاب ((بحار الانوار)) ايراد كرده ايم و در اينجا به همين اكتفا نموديم .

- پینوشتها -

265- امالى شيخ طوسى 705.
266- قرب الاسناد 64.
267- خصال 61.
268- علل الشرايع 158؛ وسائل الشيعه 5/82.
269- امالى شيخ صدوق 67؛ من لا يحضره الفقيه 4/178
270- قصص الانبياء راوندى 312.
271- كافى 8/332.
272- كافى 6/542؛ تهذيب الاحكام 6/166.
273- كافى 6/548.
274- قرب الاسناد 64.
275- كافى 6/468.
276- مكارم الاخلاق 89.
277- كافى 6/474؛ وسائل الشيعه 5/79.
278- كافى 6/475؛ وسائل الشيعه 5/105.
279- كافى 1/234 و 8/267؛ وسائل الشيعه 3/511.