در بيان وفور علم آن حضرت و رسيدن آثار و كتب و علوم انبياء به آن جناب است

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

در حديث معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حق تعالى مى فرمايد: ((نمى داند تاويل متشابهات قرآن را مگر خدا و راسخان در علم ))(601)، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بهترين راسخان در علم بود و حق تعالى او را تعليم كرده بود جميع آنچه بر او فرستاده بود از تنزيل و تاويل قرآن ، و نبود آنكه خدا چيزى را بر او نازل گرداند و تاويل آن را به او تعليم ننمايد، و اوصياى آن جناب بعد از او همه علم او را مى دانند.(602)
و در حديث معتبر ديگر فرمود كه حضرت امير المؤ منين عليه السلام مى فرمود كه : حق تعالى مى فرمايد ((ان فى ذلك لايات للمتوسمين ))(603) ((بدرستى كه در قصه هلاك كردن قوم لوط يا غير آن در قرآن آيتها و نشانها هست براى صاحبان فراست و زيركى ))، حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم متوسم بود كه كه به علامتها علوم بسيار و احوال اخيار و اشرار بر او ظاهر مى شد و من بعد از او و امامان از فرزندان من همچنين اند.(604)
و در احاديث بسيار منقول است كه : هر روز بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اعمال نيكوكاران و بدكاران اين امت عرض مى شود، پس حذر نمائيد از اعمال ناشايست .(605)
و در حديث موثق منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به شخصى از اصحاب خود فرمود: چرا مى رنجانيد و آزرده مى كنيد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را؟
عرض كرد: چگونه آن حضرت را آزرده مى كنيم ؟
فرمود: مگر نمى دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرض مى شود و اگر در آن اعمال معصيتى مى بيند آزرده مى شود؟ پس آن حضرت را با اعمال زشت خود آزرده مكنيد بلكه به اعمال نيك خود شاد گردانيد.(606)
در احاديث بسيار از ائمه اطهار عليهم السلام منقول است كه : حق تعالى علوم جميع پيغمبران را براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم جمع كرد و آن حضرت همه را به اوصياى خود به ميراث داد، و به آن حضرت رسيد تورات و انجيل و زبور و صحف آدم و شيث و ادريس و ابراهيم و كتابهاى جميع پيغمبران عليهم السلام ، و حق تعالى هيچ علمى و كرامتى و معجزه اى به پيغمبرى نداده است مگر آنكه به آن حضرت داده است ، و به او داده است آنچه به آنها نداده است .(607)
در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم وارث علوم پيغمبران بود و اعلم از همه ايشان بود.
راوى عرض كرد: عيسى مرده را زنده مى كرد به اذن خدا.
فرمود: راست گفتى و سليمان نيز زبان مرغان را مى فهميد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همه اينها را داشت ، بدرستى كه سليمان عليه السلام چون هدهد را تفحص كرد و نيافت و در غضب شد از براى آن بود كه او را بر آب دلالت مى كرد، پس به آن مرغ علمى داده بودند كه به سليمان نداده بودند و باد و مور و مرغ و جن و انس و ديوان همه در فرمان او بودند و آب را در زير هوا نمى دانست و آن مرغ مى دانست ، حق تعالى مى فرمايد: ((اگر قرآنى هست كه به آن كوهها را به راه توان انداخت يا زمين را به آن پاره پاره توان كرد - يا به طى الارض قطع توان كرد - يا با مردگان به آن سخن توان گفت ، اين قرآن است ))(608) و آن قرآن به ما رسيده است به ميراث كه مى توانيم به علم قرآن كوهها را به حركت در آوريم و شهرها را طى كنيم و مردگان را زنده كنيم و ما آب را در زير هوا مى دانيم ، و در كتاب خدا آيه اى چند هست كه به سبب آن آيات هر امرى را كه اراده كنيم ، مى شود.(609)
و در چند حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى به عيسى عليه السلام دو اسم اعظم داده بود كه به آنها مرده را زنده مى كرد و آن معجزه ها از او ظاهر مى شد، و به موسى عليه السلام چهار اسم اعظم داده بود، و به ابراهيم عليه السلام هشت اسم داده بود، و به نوح عليه السلام پانزده اسم ، و آدم عليه السلام بيست و پنج اسم داده بود، و اين همه را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم داده بود با زياده ، بدرستى كه اسماى عظام الهى هفتاد و سه اسم است : يك نام مخصوص ذات مقدس اوست كه به هيچ كسى تعليم نكرده است و هفتاد و دو نام را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم تعليم كرده است .(610)
به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حق تعالى در شب معراج به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم علم گذشته و آينده را عطا كرد.(611)
در احاديث معتبره از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: ما را در شبهاى جمعه شاديى هست ؛ راوى عرض كرد: آن شادى چيست ؟ فرمود: چون شب جمعه مى شود روح حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با ارواح انبياء عليهم السلام به نزد عرش الهى حاضر مى شوند و روح ما نيز حاضر مى شود؛ پس هفت شوط طواف مى كنند در دور عرش الهى و نزد هر پايه اى از پايه هاى عرش دو ركعت نماز مى كنند و بر نمى گردد روح ما بسوى بدنها مگر به علم تازه اى و اگر اين نباشد علم ما تمام مى شود.(612)
در احاديث ديگر وارد شده است كه : هر علم تازه اى كه خدا خواهد بر ما افاضه كند اول بر روح حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم عرض مى كند و بعد از آن بر روح امير المؤ منين عليه السلام و همچنين به ترتيب بر ارواح ائمه عليهم السلام تا به آخر بر امام زمان عليه السلام افاضه مى نمايد.(613)
در احاديث صخيحه و معتبره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : جبرئيل براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دو انار آورد از بهشت و به آن حضرت داد، يكى را تناول نمود و ديگرى را به دو نيم كرد: نصف را به امير المؤ منين عليه السلام داد و نصف را خود تناول نمود و فرمود: يا على ! انار اول كه همه را خود خوردم به سبب پيغمبرى بود و تو را در آن نصيبى نبود، و انار دوم علم بود و تو شريك منى در علم .(614)
در چند حديث معتبر منقول است كه : شخصى از اهل يمن به خدمت امام محمد باقر عليه السلام آمد، حضرت فرمود: آيا فلان دره را مى دانى ؟
عرض كرد: بلى .
فرمود: فلان درخت كه در آن دره واقع است مى دانى ؟
عرض كرد: بلى .
فرمود: فلان سنگ كه در زير آن درخت است مى دانى ؟
عرض كرد: بلى .
فرمود: نديده ام كسى كه اطلاع بر احوال شهرها بهتر از تو داشته باشد؛ پس فرمود: آن سنگى است كه الواح موسى عليه السلام را ضبط كرد تا به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم تسليم كرد و اكنون الواح نزد ماست .(615)
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : الواح موسى عليه السلام از زبر جد سبز بود كه از بهشت آورده بودند و در آن الواح علوم گذشته و آينده تا روز قيامت نوشته بود، چون ايام موسى منقضى شد حق تعالى وحى نمود بسوى او كه : الواح را به كوه بسپار، پس موسى به نزد كوه آمد و كوه به امر الهى شكافته شد و موسى الواح را در جامه اى پيچيد و در شكاف كوه گذاشت پس شكاف بهم آمد و الواح ناپديد شد و پيوسته در آن كوه بود تا حق تعالى محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث گردانيد؛ پس ‍ قافله اى از يمن به خدمت آن حضرت مى آمدند، چون به آن كوه رسيدند به امر خدا شكافته شد و آن الواح چنانكه موسى پيچيده بود پيدا شد و اهل قافله آن را برداشتند و حق تعالى در دل ايشان انداخت كه آن را نگشايند و به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بياورند، و جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و خبر ايشان را رسانيد؛ چون به خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند خبر آنچه يافته بودند به ايشان نقل كرد و آن را از ايشان طلبيد.
گفتند: چه دانستى كه ما اين را يافته ايم ؟
فرمود: پروردگار من خبر داد و آنچه يافته ايد الواح موسى عليه السلام است .
گفتند: شهادت مى دهيم كه تو رسول خدائى ؛ و الواح را بيرون آورده تسليم كردند.
حضرت در آن نظر كرد و خواند و آن به زبان عبرى نوشته شده بود، پس حضرت امير المؤ منين عليه السلام را طلبيد و فرمود: بگير اين را كه علم اولين و آخرين در آن نوشته ، و اين الواح موسى است و خدا مرا امر كرده است كه اين را به تو تسليم نمايم .
عرض كرد: يا رسول الله ! من نمى توانم اين را خواند.
فرمود: جبرئيل امر كرده است كه تو را امر كنم امشب اين را در زير سر خود بگذارى و بخوابى ، چون صبح مى شود همه را مى توانى خواند.
چون امير المؤ منين عليه السلام آن را در زير سر خود گذاشت و صبح برخاست ، آنچه در آن الواح بود خدا تعليم او كرده بود؛ پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آن حضرت را امر كرد كه آنها را بنويسد، پس در پوست گوسفندى نوشت ، و اين است ((جفر)) و در آن علم اولين و آخرين هست و آن نزد ماست ، و الواح و عصاى موسى نزد ماست ، و همه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به ميراث رسيده است .(616 )
و به سند معتبر از حضرت امير المؤ منين عليه السلام منقول است كه : يوشع وصى موسى عليه السلام بود، و الواح موسى از زمرد سبز بود، و چون موسى از گوساله پرستيدن بنى اسرائيل در خشم شد الواح را از دست انداخت و پاره پاره شد، پاره اى ماند و پاره اى به آسمان بالا رفت ، و چون غضب از موسى عليه السلام زايل شد يوشع از آن حضرت سوال كرد: آيا علم الواح نزد تو هست ؟ فرمود: بلى ؛ پس الواح را اوصياى موسى عليه السلام دست به دست مى دادند تا آنكه به دست چهار نفر از اهل يمن افتاد، و چون خبر بعثت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به ايشان رسيد پرسيدند: چه مى گويد اين پيغمبر؟
گفتند: نهى مى كند از شراب و زنا و امر مى كند به اخلاق نيكو و گرامى داشتن همسايگان .
گفتند: پس او اولى است به آنچه در دست ماست از ما؛ و اتفاق كردند كه در وقت مخصوصى به خدمت آن حضرت حاضر شوند؛ پس جبرئيل خبر داد رسول خدا را كه فلان و فلان و فلان و فلان الواح موسى به ايشان رسيده و در فلان شب از فلان ماه به نزد تو خواهند آمد؛ پس رسول خدا انتظار آمدن ايشان مى كشيد در آن شب تا آمده در را كوبيدند، حضرت هر يك را به نام خود و نام پدر ندا كرد و فرمود: كجا است الواحى كه از يوشع به شما به ميراث رسيده است ؟
چون اين معجزه را مشاهده كردند گفتند: شهادت مى دهيم به وحدانيت خدا و به رسالت تو، والله كه تا اين لوحها به دست ما آمده است هيچكس بر اين مطلع نشده بود؛ چون الواح را آن حضرت گرفت ديد به خط عبرى خفى نوشته اند، پس به من داد و در زير سر گذاشتم و چون صبح برخاستم و نظر كردم به خط عربى نوشته شده بود و در آن علم هر چيز و هر واقعه بود از روزى كه خدا دنيا را آفريده است تا روز قيامت و همه را من دانستم .(617 )
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه از امام موسى كاظم عليه السلام پرسيدند: آيا ابى حجت خدا بود بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ؟ فرمود: نه وليكن امانت دار وصيتها و كتابها بود كه به او سپرده بودند كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تسليم كند، پس تسليم كرد به آن جناب و از دنيا رفت .(618)
از حضرت صادق عليه السلام به سند موثق منقول است كه : ابى آخر اوصياى عيسى عليه السلام بود.(619)
و در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه : آخر اوصياى عيسى عليه السلام مردى بود ((بالطعى )) نام .(620)
و در روايت معتبر ديگر فرمود: سلمان فارسى بسيارى از علما را دريافت و از ايشان اخذ علم نمود تا آنكه به نزد ابى آمد و زمان بسيارى در خدمت او بود، چون پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ظاهر شد ابى گفت : اى سلمان ! آن كه تو او را مى طلبى در مكه ظاهر شده است برو به خدمت او، پس سلمان متوجه خدمت آن حضرت شد و در مدينه آن جناب را ملازمت كرد.(621)
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه : ابو طالب عليه السلام امانت دار وصايا و كتابها بود و ايمان به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آورد و امانتها را به آن جناب تسليم كرد و در همان روز از دنيا مفارقت نمود و به رحمت ايزدى واصل گرديد.(622)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : موسى عليه السلام وصيت كرد بسوى يوشع ، و يوشع وصيت نمود بسوى فرزندان هارون - نه به فرزندان خود و نه به فرزندان موسى - زيرا كه اختيار وصيت و خلافت كبرى با جناب اقدس الهى است ، و بشارت دادند موسى و يوشع كه مسيح عليه السلام بعد از اين مبعوث خواهد شد، پس چون مسيح مبعوث شد به بنى اسرائيل گفت كه : بعد از من پيغمبرى خواهد آمد كه نام او احمد است و از فرزندان اسماعيل است و او تصديق من و تصديق شما خواهد كرد؛ و بعد از آن جناب آنها كه حافظان علم و شريعت آن جناب بودند علوم او را دست به دست مى دادند و يكديگر را وصى مى كردند و بشارت مى دادند مردم را به مبعوث شدن پيغمبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله و سلم چنانكه حق تعالى در قرآن مجيد فرموده است انا انزلنا التوريه فيها هدى و نور يحكم بها النبيون اسلموا للذين هادوا و الربانيون و الاحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا عليه شهداء(623) ((بدرستى كه ما فرستاديم تورات را كه در آن هدايت و نور بود، حكم مى كردند به آن پيغمبران كه منقاد حكم خدا بودند براى يهود و حكم مى كردند علماى ربانى و عباد و زاهدان به سبب آنچه به ايشان سپرده شده بود و طلب حفظ آن از ايشان كرده بودند از كتاب خدا و بودند بر آن كتاب از گواهان )).
حضرت فرمود: براى اين ايشان را مستحفظان ناميد كه به ايشان سپرده بودند نام بزرگتر را يعنى كتاب را كه به آن مى توانست دانست علم هر چيزى را كه با پيغمبران بوده است كه از جمله آنها بود تورات و انجيل و زبور و كتاب نوح و كتاب صالح و كتاب شعيب و صحف ابراهيم عليه السلام ، پس پيوسته اين وصيتها و امانتها را عالمى به عالم ديگر مى سپرد تا آنكه به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم تسليم كردند، پس چون آن جناب مبعوث شد فرزندان آنها كه مستحفظان وصايا بودند ايمان به آن حضرت آوردند و جماعت ديگر از بنى اسرائيل كافر شدند.(624)
و در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من سيد پيغمبرانم و وصى من سيد اوصياء است و اوصياى من بهترين اوصياى پيغمبرانند، آدم عليه السلام از خدا سئوال كرد كه براى او وصى شايسته اى قرار دهد، حق تعالى به او وحى فرستاد: من گرامى داشته ام پيغمبران را به پيغمبرى پس اختيار و امتحان كردم خلق خود را و بهترين ايشان را اوصيا گردانيدم ؛ پس خدا وحى نمود بسوى او كه : وصيت كن بسوى شيث كه او هبه الله است ، و شيث وصيت كرد بسوى پسر خود شبان و او فرزند آن حوريه بود كه خدا براى آدم به زمين فرستاد از بهشت و آدم او را به شيث تزويج نمود، و شبان وصيت نمود به محلث ، و محلث وصيت نمود بسوى محوق ، و محوق بسوى عميشا، و او بسوى اخنوخ كه ادريس عليه السلام است ، و ادريس بسوى ناحور، و ناحور وصيتها را تسليم كرد به نوح عليه السلام ، و نوح سام را وصى نمود، و سام عثامر را، و او بر عيثاشا را، و او يافث را، و او بره را، و او جفيسه را، و او عمران را، و عمران وصيتها را تسليم حضرت ابراهيم خليل عليه السلام كرد، و ابراهيم اسماعيل را وصى كرد، و اسماعيل اسحاق را، و اسحاق يعقوب و يعقوب يوسف را، و يوسف بثريا را، و او شعيب را، و شعيب وصايا را تسليم حضرت موسى عليه السلام كرد، و موسى يوشع را وصى كرد، و او داود عليه السلام را، و داود سليمان عليه السلام را، و سليمان آصف بن برخيا را، و آصف زكريا عليه السلام را، و زكريا وصيتها را تسليم حضرت عيسى عليه السلام كرد، و عيسى شمعون را وصى كرد، و شمعون يحيى بن زكريا عليه السلام ، را، و يحيى منذر را، و منذر سليمه را، و سليمه برده را، و برده وصيتها و كتابها به من تسليم نمود، و من به تو تسليم مى كنم يا على ، و تو به وصى خود تسليم كن تا او به اوصياى تو از فرزندان تو تسليم كند كه هر يك به ديگرى بدهند تا برسد به امام دوازدهم كه بهترين اهل زمين است بعد از تو، و بدرستى كه امت من كافر خواهند شد به تو و بر تو اختلاف خواهند كرد اختلاف بسيار، هر كه بر خلافت تو ثابت بماند با من است و هر كه از تو مفارقت كند در آتش است ، و آتش جهنم جايگاه كافران است .(625)
مولف گويد: از احاديث مختلفه چنان ظاهر مى شود كه وصايا و كتابها و آثار و معجزات پيغمبران از چندين جهت به پيغمبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله و سلم رسيده است : الواح از آن جهتى كه در حديث گذشت ، و آثار موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السلام پاره اى از جهت برده و بعضى از جهت ابى بى واسطه سلمان يا بواسطه او يا هر دو على اختلاف الروايات ، و وصاياى ابراهيم خليل عليه السلام و اسماعيل از جهت فرزندان اسماعيل و اوصياى او كه منتهى به جناب عبدالمطلب شد و بعد از او به ابوطالب از جهت ابوطالب ، زيرا چنانكه از بعضى احاديث مستفاد مى شود اوصياى ابراهيم عليه السلام دو شعبه داشتند: يكى فرزندان اسحاق كه پيغمبران بنى اسرائيل در آنها داخلند، و يكى فرزندان اسماعيل كه اجداد كرام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در ميان ايشان بودند و ايشان بر ملت ابراهيم عليه السلام بودند و حفظ شريعت او مى نمودند و پيغمبران بنى اسرائيل بر ايشان مبعوث نبودند، و در جلد اول گذشت و بعد از اين خواهد آمد احاديث بسيار كه پيراهن يوسف - كه حق تعالى براى ابراهيم فرستاد وقتى كه او را به آتش ‍ انداختند - و عصا و سنگ موسى و انگشتر سليمان و طشت قربان و تابوت سكينه و غير اينها از آثار پيغمبران به آن حضرت رسيد و از آنجناب به ائمه طاهرين عليهم السلام منتقل شد(626)، و ذكر اينها در اين مقام موجب تكرار است .
و در حديث معتبر منقول است كه عمار بن ياسر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: مى خواستم كه تو در ميان ما به قدر عمر نوح زندگانى كنى .
حضرت فرمود: اى عمار! حيات من براى شما خير است و وفات من نيز بد نيست براى شما؛ اما حيات من ، زيرا كه هر گناه كه مى كنيد براى شما طلب آمرزش مى كنم ، و اما بعد از وفات من پس از خدا بترسيد و نيكو صلوات بفرستيد بر من و بر اهل بيت من و بدرستى كه عملهاى شما بر من عرض مى شود به نام شما و به نام پدران شما و نسبها و قبيله هاى شما، اگر عمل خير است خدا را حمد مى كنم و اگر عمل شر است استغفار مى كنم براى شما چنانكه حق تعالى فرموده است و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤ منون (627) ((بگو - اى محمد - بكنيد آنچه خواهيد، پس مى بيند خدا عمل شما را و رسول او و مومنان ))، فرمود: مومنان آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم اند.(628)
در روايت ديگر وارد است كه فرمود: در هر روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرض مى شود.
در روايت ديگر فرمود: در هر روز دوشنبه و پنجشنبه .
و در روايات بسيار ديگر: در هر صباح يا هر صبح و شام يا هر روز.(629)
و در كتاب امامت احاديث بسيار در اين باب خواهد آمد انشاء الله .
و در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: بپروردگار كعبه سوگند مى خورم كه اگر من در ميان موسى و خضر عليه السلام مى بودم هر آينه خبر مى دادم ايشان را كه من از هر دو داناترم و خبر مى دادم ايشان را به آنچه در دست ايشان نبود، زيرا كه به موسى و خضر عليها السلام علم گذشته را داده بودند و علم آينده را نداشتند، و حق تعالى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم علم گذشته و آينده را تا روز قيامت داد و آن علم به ما رسيده است .(630)
و در احاديث معتبر ديگر فرمود: خدا پيغمبران اولوالعزم را زيادتى داد بر جميع خلق به علم ، و علم ايشان را به ما ميراث داد و ما را بر ايشان در علم زيادتى داد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دانست آنچه ايشان ندانستند و ما علم آن حضرت را دانستيم .(631)
و در احاديث معتبره بسيار منقول است كه : در تفسير قول حق تعالى و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (632) فرمودند: گشود خداوند عالميان حجابها را تا نظر كرد ابراهيم بسوى زمين و آنچه در زمين بود و بسوى آسمانها و آنچه در آسمانها بود و بسوى عرش و آنچه در عرش بود و ملائكه اى كه حامل اينها بودند همه را ديد، و براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و اوصياى كرامش نيز چنين كرد.(633)
و در احاديث بسيار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى در شب معراج به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم داد نامه اصحاب اليمين و نامه اصحاب الشمال را، پس نامه اصحاب اليمين را در دست راست گرفت و گشود و نظر كرد در آن ديد در آن نوشته است نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس گشود نامه اصحاب شمال را و ديد كه در آن نوشته است نامهاى اهل جهنم و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس فرود آمد و صحيفه ها در دست آن جناب بود پس بر منبر رفت و خطبه خواند و فرمود: ايها الناس ! مى دانيد كه چه چيز در دست من است ؟
صحابه گفتند: خدا و رسول او بهتر مى دانند.
پس دست راست را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل بهشت است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت ، و دست چپ را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل جهنم است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت ، نه يكى زياد مى شود و نه يكى كم ، خدا حكم كرده است و به عدالت حكم كرده است و همه به كرده هاى خود مستحق بهشت و دوزخ شده اند، گروهى در بهشتند و گروهى در جهنم .
پس آن نامه ها را به امير المؤ منين عليه السلام داد.(634)
و در روايات معتبره بسيار ديگر فرمود كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا امت مرا تا روز قيامت براى من ممثل گردانيد در طينتهاى ايشان كه شناختم ايشان را به نام خود و پدر و مادر و قبيله و حليه و شمايل و اخلاق و اعمال ايشان ، پس صاحب علمها كه در قيامت خواهند آمد فوج فوج بر من گذشتند و همه را ديدم و همه را مى شناسم چنانكه شما آشنايان خود را مى شناسيد، پس در ميان آنها استغفار كردم براى تو و شيعيان تو يا على ، و بدان كه خدا وعده داده است مرا در حق شيعيان تو كه بيامرزد از ايشان هر كه ايمان آورد و پرهيزكار باشد و بديهاى ايشان را به نيكى بدل كند.(635)
و در روايات ديگر چنان است كه : خدا امت مرا در روز الست بر من عرض كرد پس اول كسى كه به من ايمان آورد و تصديق من نمود على عليه السلام بود.(636)
مولف گويد: احاديث علم آن حضرت بسيار است و در ابواب آينده مذكور مى شود انشاء الله ، بايد دانست كه علوم آن جناب همه از جناب خداوند عالميان است و به ظن و گمان و اجتهاد و راءى هرگز سخن نمى فرمود، چنانكه حق تعالى در وصف آن حضرت فرموده است كه و ما ينطق عن الهوى # ان هو الا وحى يوحى (637) ((سخن نمى گويد او از روى هوا و خواهش بلكه نيست سخن او مگر وحى كه به او فرستاده است ))، بايد دانست كه اعمال و اقوال آن جناب همه موافق فرموده خدا بود و همچنين ائمه معصومين عليهم السلام كه اوصياى كرام آن حضرتند علم ايشان همه مقتبس از آن حضرت بود و از غير وحى و الهام سخن نمى فرمودند و اجتهاد بر ايشان جايز نبود و به ظن و گمان سخن نمى گفتند چنانكه خواهد آمد انشاء الله .

- پینوشتها -

 601- ترجمه آيه 7 سوره آل عمران .
602- بصائر الدرجات 203؛ تفسير قمى 1/96.
603- سوره حجر: 75.
604- كافى 1/218-219.
605- رجوع شود به بصائر الدرجات 424 و تفسير عياشى 2/109 و تفسير قمى 1/304 و كافى 1/219 و معانى الاخبار 392.
606- كافى 1/219.
607- رجوع شود به بصائر الدرجات 135-141 و كافى 1/222-226.
608- ترجمه آيه 31 سوره رعد.
609- بصائر الدرجات 114-115؛ كافى 226.
610- كافى 1/230؛ بصائر الدرجات 208.
611- كافى 1/251-252.
612- رجوع شود به بصائر الدرجات 130 و 131 و كافى 1/253 و 254.
613- كافى 1/255.
614- كافى 1/263؛ بصائر الدرجات 292؛ اختصاص 279.
615- بصائر الدرجات 137 و 141.
616- بصائر الدرجات 140.
617- بصائر الدرجات 141.
618- كافى 1/445؛ كمال الدين و تمام النعمه 665.
619- محاسن 1/367؛ كمال الدين و تمام النعمه 664.
620- كمال الدين و تمام النعمه 664.
621- كمال الدين و تمام النعمه 665.
622- كافى 1/445.
623- سوره مائده : 44.
624- بصائر الدرجات 469؛ كافى 1/293.
625- امالى شيخ صدوق 328 با اندكى اختلاف در نامها.
626- رجوع شود به بصائر الدرجات 175 و كافى 1/231 و روضه الواعظين 210.
627- سوره توبه : 105.
628- سعد السعود 98.
629- رجوع شود به بصائر الدرجات 424-444 و تفسير عياشى 2/55 و 109 و تفسير قمى 1/277 و 304 و كافى 1/219 و من لا يحضره الفقيه 1/191.
630- بصائر الدرجات 129؛ كافى 1/260-261.
631- بصائر الدرجات 228.
632- سوره انعام : 75.
633- رجوع شود به بصائر الدرجات 107؛ تفسير عياشى 1/363؛ تفسير قمى 1/205.
634- بصائر الدرجات 192 در ضمن دو روايت . و نيز رجوع شود به كافى 1/444 و مناقب ابن شهر آشوب 1/183-184.
635- رجوع شود به بصائر الدرجات 84-86 و كافى 1/443 و تفسير فرات كوفى 393 و امالى شيخ مفيد 126 و امالى شيخ طوسى 649.
636- بصائر الدرجات 84.
637- سوره نجم : 3 و 4.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page