اول - شق شدن ماه است : چنانكه حق تعالى در قرآن مجيد فرموده است اقتربت الساعه و انشق القمر # و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر(740) يعنى : ((نزديك شد قيامت و به دو نيم شد ماه ، و اگر ببينند آيتى و معجزه اى رو مى گردانند و مى گويند: سحرى است پيوسته و محكم )).
اكثر مفسران خاصه و عامه ذكر كرده اند كه : اين آيات وقتى نازل شد كه قريش از آن حضرت معجزه اى طلب كردند و حضرت اشاره به ماه نمود و به قدرت حق تعالى به دو نيم شد.(741)
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : چهارده نفر از منافقان كه در عقبه خواستند حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را هلاك كنند در شب چهاردهم ماه ذيحجه به نزد آن حضرت آمده گفتند: هر پيغمبرى را معجزه نمايانى بود، امشب از تو معجزه بزرگى مى خواهيم .
حضرت فرمود: چه معجره اى مى خواهيد؟ بگوييد تا براى شما ظاهر كنم .
گفتند: اگر تو را نزد حق تعالى قدر هست امر كن ماه را به دو نيم شود.
پس جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : يا رسول الله ! خداوند عالميان تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: من همه چيز را امر كرده ام كه مطيع تو باشند.
پس آن حضرت سر بسوى آسمان بلند كرد و امر نمود ماه را كه : به دو نيم شو؛ پس ماه به دو نيم شد و آن حضرت براى شكر خدا به سجده رفت و شيعيان ما به سجده رفتند.
چون سر برداشتند گفتند: يا محمد! امر كن به حال خود برگردد، حضرت امر كرد به حال خود برگشت و درست شد و گفتند: بفرما يك جانشين شق شود و جانب ديگر به حال خود باشد، حضرت امر كرد چنان شد و سجده كرد و شيعيان ما سجده كردند.
منافقان گفتند: اى محمد! مسافران ما از شام و يمن مى آيند از ايشان مى پرسيم اگر در اين شب ديده اند آنچه ما ديديم باور مى كنيم و اگر نه خواهيم دانست جادو كرده اى ؛ پس حق تعالى آيات را فرستاد.(742)
و عامه حديث شق شدن ماه را از بسيارى از صحابه روايت كرده اند مانند ابن مسعود، انس ، حذيفه ، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس ، جبير بن مطعم ؛ و همه روايت كرده اند كه در مكه واقع شد.(743)
و جبير روايت كرده است كه : چون مسافران ايشان آمدند و پرسيدند، همه گفتند: ما نيز ماه را در آن شب چنين ديديم كه به دو نيم شد و باز بهم آمد.(744)
و ابن مسعود گفت : بخدا سوگند كه ديدم كوه حرا در ميان دو پاره ماه بود.(745)
و ضحاك روايت كرده است كه ابوجهل گفت : اين جادو است ، مى بايد فرستاد و از اهل شهرهاى ديگر سوال كرد، پس خبر آوردند كه اهل شهرهاى ديگر نيز در آن شب ماه را چنين ديده اند پس كافران گفتند: اين جادوئى بوده است كه در همه شهرها مستمر گرديده است .(746)
در روايت ديگر وارد شده است كه : شبى آن حضرت در حجر اسماعيل عليه السلام نشسته بود و كفار قريش در مجالس خود نشسته بودند به يكديگر گفتند: امر محمد ما را عاجز كرده است و نمى دانيم كه در باب او چه بگوييم ؟ بعضى گفتند: جادو در آسمان كار نمى كند بياييد برويم و از او بخواهيم معجزه اى در آسمان بنمايد، پس برخاسته به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: يا محمد! اينها كه از تو مى بينيم اگر جادو نيست علامتى در آسمان به ما بنما زيرا كه مى دانيم كه جادو در آسمان نمى گردد؟
حضرت فرمود: اين ماه را مى بينيد كه در شب چهارده و تمام است ؟ مى خواهيد معجزه را در ماه به شما بنمايم ؟ گفتند: بلى ؛ حضرت با انگشت معجز نما بسوى ماه اشاره كرد، پس ماه به دو نيم شد نيمى بر بام كعبه افتاد و نيمى بر كوه ابوقبيس افتاد، پس گفتند: آن را به جاى خود برگردان ، حضرت اشاره فرمود هر دو نيم پرواز كردند و در هوا به يكديگر پيوستند و در جاى خود قرار گرفتند.
چون اين معجزه را ديدند به يكديگر گفتند: برخيزند كه سحر محمد در آسمان و زمين پيوسته و مستمر است .(747)
در روايت ديگر مذكور است كه : مقدار ما بين عصر تا شام ماه دو حصه بود و كافران مى ديدند و مى گفتند: سحرى است مستمر.(748)
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : ماه در مكه به اعجاز حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به دو نيم شد، پس حضرت فرمود: گواه باشيد.(749)
نوع دوم - برگردانيدن آفتاب است : علماى خاصه و عامه به سندهاى بسيار از اسماء بنت عميس و غير او روايت كرده اند كه : روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم حضرت امير المومنين عليه السلام را پى كارى فرستاد و چون وقت نماز عصر شد و نماز عصر گزاردند حضرت امير آمد و نماز عصر نكرده بود و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سر مبارك خود را در دامن آن حضرت نهاد و خوابيد و وحى بر آن حضرت نازل شد و سر خود را به جامه اى پيچيد و مشغول استماع وحى گرديد تا نزديك شد كه آفتاب فرو رود، چون وحى منقطع شد حضرت فرمود: يا على ! نماز كرده اى ؟
عرض كرد: نه يا رسول الله ، نتوانستم كه سر مبارك تو را از دامن خود دور كنم .
پس حضرت فرمود: خداوندا! على مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود، پس آفتاب را بر او برگردان .
اسماء گفت : والله ديدم كه آفتاب برگشت و بلند شد و به جائى رسيد كه بر زمينها تابيد و به وقت فضيلت عصر برگشت ، حضرت نماز كرد باز آفتاب فرو رفت .(750)
در اين باب احاديث بسيار در ابواب معجزات حضرت امير المومنين عليه السلام مذكور خواهد شد انشاء الله .
در روايت ديگر منقول است كه : چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم قصه معراج را نقل كرد و فرمود كه : قافله قريش را ديدم كه در فلان منزل است ، پرسيدند: قافله چه روز داخل خواهد شد؟ فرمود: در روز چهار شنبه .
چون روز چهار شنبه شد قريش منتظر بودند كذب آن حضرت ظاهر شود، روز به آخر رسيد و قافله نيامد؛ پس حضرت دعا كرد كه حق تعالى آفتاب را يك ساعت در نزديك مغرب نگاه داشت تا قافله داخل شد و صدق آن حضرت ظاهر شد.(751)
نوع سوم - فرو ريختن ستارگان و بسيارى شهب است : كه سابقا مذكور شد كه از علامات ولادت آن حضرت بود كه شياطين ممنوع شدند از رفتن به آسمان .(752)
نوع چهارم : عامه و خاصه روايت كرده اند كه : چون قبايل عرب با هم اتفاق كردند در اذيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فرمود: خداوندا! عذاب خود را سخت كن بر قبايل مضر و بر ايشان قحطى بفرست مانند قحط زمان يوسف عليه السلام .
پس باران هفت سال بر ايشان نباريد و در مدينه نيز قحطى بهم رسيد، اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و از جانب عرب استغاثه كرد كه : درختان ما خشكيده و گياههاى ما منقطع شده و شير در پستان حيوانات و زنان ما نمانده و چهار پايان ما هلاك شدند.
پس رسول خدا به منبر بر آمد و حمد و ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن جناب باران جارى شد و يك هفته باريد و چندان باران آمد كه اهل مدينه به شكايت آمده عرض كردند: يا رسول الله ! مى ترسيم غرق شويم و خانه هاى ما منهدم شود، حضرت اشاره اى كرد بسوى آسمان و فرمود: ((الهم حوالينا ولا علينا)) ((خداوندا! بر حوالى ما بباران و بر ما مباران )) و به هر طرف كه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدينه برطرف شد و بر دور مدينه مانند اكليل حلقه شد و بر اطراف مانند سيلاب مى باريد و بر مدينه يك قطره نمى باريد، و يك ماه سيلاب در رود خانه ها جارى بود، پس فرمود: والله اگر ابو طالب زنده مى بود ديده اش روشن مى شد.(753)
نوع پنجم - سايه كردن ابر بر سر آن حضرت پيش از بعثت و بعد از بعثت : چنانكه در ابواب سابقه گذشت كه چون با ابو طالب عليه السلام به راه شام رفت بحيرا و غير او مشاهده كردند و همچنين در ساير اوقات و احوال كه گذشت و بعد از اين مى آيد و اين از معجزات متواتره آن حضرت است (754)
نوع ششم - نازل شدن مائده و طعامها و ميوه ها براى آن حضرت از آسمان : چنانكه به سند معتبر از ام سلمه منقول است كه : روزى فاطمه عليها السلام به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و حسنين عليهما السلام را برداشته بود و حريره اى ساخته بود و با خود آورده بود، چون داخل شد حضرت فرمود: پسر عمت را براى من بطلب ، چون امير المومنين عليه السلام حاضر شد امام حسن عليه السلام را در دامن راست و و امام حسين عليه السلام را در دامن چپ و على عليه السلام و فاطمه عليها السلام را در پيش رو و پس سر خود نشانيد و عباى خيبرى بر ايشان پوشانيد و سه مرتبه فرمود: خداوندا! اينها اهل بيت منند پس از ايشان دور گردان شك و گناه را و پاك گردان ايشان را پاك كردنى ؛ و من در ميان عتبه در ايستاده بودم عرض كردم : يا رسول الله ! من از ايشانم ؟ فرمود: باز گشت تو به خير است اما از ايشان نيستى ، پس جبرئيل آمد و طبقى از انار و انگور بهشت آورد، چون حضرت انار و انگور را در دست گرفت هر دو تسبيح خدا گفتند و آن حضرت تناول نمود، پس به دست حسنين داد و در دست ايشان ((سبحان الله )) گفتند و ايشان تناول نمودند، پس به دست على عليه السلام داد و تسبيح گفتند و آن حضرت تناول نمود، پس شخصى از صحابه داخل شد و خواست از آن انار و انگور بخورد جبرئيل گفت : نمى خورد از اين ميوه ها مگر پيغمبر يا وصى او يا فرزند او.(755)
و به سند ديگر از عايشه روايت كرده اند كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را پى كارى فرستاد، و چون برگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حجره من بود پس حضرت برخاست و على عليه السلام را استقبال كرد تا ميان فضاى خانه و دست در گردن او در آورد، ناگاه ديدم ابرى هر دو را فرو گرفت و از نظر من غائب شدند، چون ابر برطرف شد ديدم كه خوشه اى از انگور سفيد در دست آن حضرت بود و خود تناول مى نمود و به على عليه السلام مى داد كه تناول مى كرد، عرض كردم ، يا رسول الله ! خود مى خورى و به على مى خورانى و به من نمى دهى ؟! فرمود: اين از ميوه هاى بهشت است و در دنيا نمى خورد مگر پيغمبر و وصى پيغمبر.(756)
و به سندهاى بسيار در كتب خاصه و عامه از انس روايت كرده اند كه : روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سوار شد و به نزد كوهى رفت و از آن بالا رفت و به من فرمود: برو به فلان موضع كه على نشسته و به سنگريزه تسبيح خدا مى گويد و سلام مرا به او برسان و او را بر اين استر سوار كن و به نزد من بياور.
انس گفت : رفتم به آن موضع و على عليه السلام را سوار كرده به خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آوردم ، چون على عليه السلام نظرش به آن حضرت افتاد عرض كرد: السلام عليك يا رسول الله ، حضرت رسول فرمود: و عليك السلام يا ابولحسن بنشين كه در اين موضع هفتاد پيغمبر نشسته است كه من از همه بهترم و در موضع هر پيغمبرى برادر او نشسته است كه تو از همه بهترى .
انس گفت : در اين حال ابرى ديدم كه به نزديك سر ايشان آمد و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم دست دراز كرد بسوى ابر و خوشه انگورى فرود آورد و ميان خود و على عليه السلام گذاشت و فرمود: بخور اى برادر من كه اين هديه اى است از خدا بسوى من و بسوى تو.
انس عرض كرد: يا رسول الله ! على برادر توست ؟
فرمود: بلى ، على برادر من است زيرا كه حق تعالى آبى در زير عرش آفريد پيش از آنكه آدم عليه السلام را خلق كند به سه هزار سال و آن را در مرواريد سبزى جا داد و همچنان در علم الهى بود تا آدم عليه السلام را خلق كرد، پس آن آب را در صلب آدم عليه السلام جارى ساخت ، پس آن را به صلب شيث نقل كرد، و پيوسته از صلبى به صلبى آن را منتقل مى نمود تا به صلب عبدالمطلب عليه السلام رسيد پس آن را دو حصه كرد: نصفى را در صلب عبدالله و نصفى را در صلب ابو طالب قرار داد، پس من از يك نيم بهم رسيدم و على از نيم ديگر، پس على برادر من است در دنيا و آخرت . و به اين اشاره كرده است حق تعالى در قرآن مجيد و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا (757) يعنى : ((اوست خداوندى كه آفريد از آب بشرى پس گردانيد آن را نسب و دامادى ، و پروردگار تو قادر است )).(758)
و در روايت ديگر است كه انس گفت : از آن ابر خوردنى و آشاميدنى هر دو تناول كردند و ابر بالا رفت و حضرت فرمود كه : از اين ابر سيصد و سيزده پيغمبر و سيصد و سيزده وصى پيغمبر خورده اند كه من از همه آن پيغمبران نزد خدا گرامى ترم و على از همه آن اوصيا نزد حق تعالى گرامى تر است .(759)
و در حديث معتبر از امام جعفر صادق عليه السلام منقلول است كه حضرت امير المومنين عليه السلام فرمود: بر شما باد به هريسه كه چهل روز نشاط عبادت مى دهد و داخل بود در خوانى كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آسمان فرود آمد.(760)
مولف گويد: احاديث نزول مائده بسيار است و در ابواب فضائل حضرت امير المومنين عليه السلام و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى .
نوع هفتم - روايت كرده اند از انس كه : حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مردى را به رسالت فرستاد نزد فرعونى از فراعنه عرب كه او را به وحدانيت خدا دعوت نمايد، چون رسالت حضرت را به او رسانيد گفت : بگو كه آن خدائى كه مرا بسوى او مى خوانى از طلا است يا از نقره است يا از آهن ؟!
آن مرد برگشت و رسالت او را به حضرت رسانيد؛ پس بار ديگر حضرت به نزد او فرستاد و او را دعوت نمود و او ابا كرد و با فرستاده آن حضرت در سخن بود كه ابرى پيدا شد و صاعقه اى از آن ابر ظاهر شد و كاسه سر او را برداشت ، پس خدا اين آيه را فرستاد و يرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون فى الله و هو شديد المحال (761)(762)
هشتم - در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام مذكور است كه : روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به ابو جهل لعين گفت كه : خدا عذاب را براى اين از تو دور مى گرداند كه مى داند در پشت تو ذريتى هست كه مسلمان خواهد شد - يعنى عكرمه - و ولايت در ميان مسلمانان بهم خواهد رسانيد و اگر در آن ولايت اطاعت خدا بكند نجات خواهد يافت ؛ و همچنين ساير قريش بعضى را خدا مهلت مى دهد براى آنكه مى داند كه مسلمان خواهند شد و بعضى را براى آنكه مى داند از نسل ايشان مسلمانى بهم خواهد رسيد.
پس فرمود: نظر كنيد بسوى آسمان ؛ چون نظر كردند ديدند درهاى آسمان گشوده شد و آتشى فرود آمد و در برابر سر ايشان ايستاد و آنقدر نزديك شد به ايشان كه گرمى آن را در ميان دوشهاى خود يافتند و بدنهاى ايشان لرزيد، حضرت فرمود: مترسيد كه الحال شما را نمى سوزاند و اين را خدا عبرتى گردانيد براى شما؛ پس ديدند كه از پشتهاى ايشان نورى جدا شد و آن آتش را برگردانيد تا به آسمان رسانيد.
حضرت فرمود: اين نورها بعضى نور آنهاست كه خدا مى داند كه خود مسلمان خواهند شد و بعضى نور فرزندانى است كه خدا مى داند از ايشان بهم خواهند رسيد و مسلمان خواهند شد.(763)
- پینوشتها -
740- سوره قمر: 1 و 2.
741- تفسير قمى 2/340؛ تفسير طبرى 11/544؛ تفسير بغوى 4/258.
742- تفسير قمى 2/341.
743- تفسير طبرى 11/544-547؛ تفسير قرطبى 17/126؛ تفسير روح المعانى 14/74.
744- تفسير قرطبى 17/127؛ تفسير بغوى 4/258؛ تفسير ابن كثير 4/231. و راوى در اين سه مصدر ابن مسعود است .
745- مجمع البيان 5/186. و نيز رجوع شود به تفسير كشاف 4/431 و پاورقى آن و تفسير ابى السعود 5/652.
746- شرح الشفا 1/586.
747- خرايج 1/141 و 142.
748- مناقب ابن شهر آشوب 1/163 و 164؛ تفسير روح المعانى 14/75.
749- امالى شيخ طوسى 341.
750- خرايج 1/52؛ كفايه الطالب 384؛ شرح الشفا 1/589 و 590؛ البدايه و النهايه 6/80. و براى اطلاع بيشتر از مصادر عامه رجوع شود به احقاق الحق 5/521.
751- شرح الشفا 1/591.
752- امالى شيخ صدوق 235؛ كمال الدين و تمام النعمه 196؛ تاريخ يعقوبى 2/8.
753- خرايج 1/58 و 59؛ صحيح بخارى مجلد 1 جزء 2/15-22.
754- سيره ابن اسحاق 74؛ تاريخ طبرى 1/519 و 520.
755- خرايج 1/48.
756- خرايج 1/165.
757- سوره فرقان : 54.
758- امالى شيخ طوسى 313.
759- امالى شيخ طوسى 283.
760- محاسن 2/169؛ كافى 6/3319.
761- سوره رعد: 13.
762- امالى شيخ طوسى 485.
763- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 513؛ احتجاج 1/66.
در بيان معجزاتى است كه متعلق است به اجرام سماويه و آثار علويه وآن چند نوع است
- بازدید: 1042