معنای بودن

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اگر انسان توانست بودن خود را معنا ببخشد، در واقع به حالت « بقاء » که ضد « فنا » است ، دست می یابد و در حالت « وطن داشتن » قرار خواهد گرفت.
حالت «بقاء» یعنی حالتی که انسان از دو نیستی یعنی از « گذشته » و « آینده » آزاد شده باشد و در این حالت به جای وطن کردن در ناکجا آباد، در « بودن » قرار گرفته است و معنای بودن خود را احساس می کند و همواره به دنبال بودن گمشده خود نمی گردد. (148)
آن کس که بودن ندارد ، اندیشه ندارد ، چون به معدوم یعنی به گذشته و آینده نمی توان اندیشید ، پس آن کس که به گذشته و آینده مشغول است ، ادای اندیشیدن در می آورد. به طوری که مولوی گفت :
عمر من شد فدیه فردای من
وای از این فردای ناپیدای من
کسی که گرفتار آینده شد ، چون آینده پیش آمد و « حال » شد ، به آن « حال » نظر ندارد ، بلکه باز به آینده ای که نیامده می نگرد و همواره در آینده ناپیدا سیر می کند و در هیچستان زندگی می کند.
اندیشیدن با در خانه بودن ، عملی است و اگر انسان به بودن و اندیشیدن توجه داشت به مسکن و سکنی که محل بودن و اندیشیدن است سخت حساس خواهد بود. راستی در کدام سرای ، « بودن » و « اندیشیدن » شکل می گیرد؟

- پینوشتها -

148 – به نوشتار « چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی » رجوع شود .