جایگاه « بودن»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

زندگی با بودن شروع می شود و بودن در خانه است و آن کس که خانه یا سکنی ندارد در همه جا بی وطن است، حتی در خانه ای که با پول خود خریداری کرده است ولی نمی تواند در آن جا با بودن خود به سر ببرد و در آن سکنی گزیند.
انسان در خانه ای که محل سکونت اوست – نه محل غرور و تکبر و تجمل – آزاد از افکار مزاحم ، خود را درست می تواند بیابد. در محفل های یک بعدی، انسان با پاره ی خود رو به رو می شود که هیچ کدام از پاره ها، خود او نیست ، یک نوع زیستن در زمان و مکان است. اداره و محل کار انسان ؛ زیستگاهی است برای هشت ساعت، که در زمان به سر ببرد. خیابان ؛ مکانی است برای رفتن ، و پاساژها ؛ محلی است برای مقایسه پول های خود و قیمت کالا ، و هیچ کدام از این ها جایی نیست که جایگاه حقیقی بودن انسان باشد.
خانه؛ می تواند جایگاه بودن حقیقی باشد ، زیستن با دیگرانی که همه محرم رازهای وجود همدیگرند و همه پاره ی تن همدیگر می باشند. زیستن در خانه به خاطر چیزی نیست، محلی است برای « بودن » و لذا راهی است به سوی بهشت که « بقاء » یکی از خصوصیت آن است. نه مثل پاساژ و خیابان و اداره.
بودن ؛ مثل نوری است که در عین ناپیدایی، پیدایی محض است و عامل پیدایی همه چیز، و لذا بودن رمز است و مسلم رمز را نمی توان در پشت ویترین مغازه پیدا کرد. « رمز» در خانه جای دارد و آن کس که معنی سکنی را نمی فهمد و با « بودن » در خانه آشنا نیست، هر کس به رمز یا حقیقت بودن راه نمی برد و به هیچ رازی نخواهد رسید.
خانه مرکز هستی است، به همه جا راه دارد ، ولی خودش خودش است. رهایی از محدودیت ها وقتی عملی است که انسان در مرکز هستی قرار گیرد و در آن جا هیچ رنگی نداشته باشد، و این در خانه ای ممکن است که محل سکنی باشد، آزاد از حرص سودجویی کسب وکار، تا امکان خود ماندن را به ما بدهد، نه غیرخود شدن را.
خداوند به پیامبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: « إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلا * وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلا »(149) در هنگام روز ، تحرک های طولانی و کثیر ، تو را از یگانگی و آرامش خارج می کند، پس در نیمه شب با تنهایی و یگانگی با پروردگارت ، از آن پراکندگی روز ، خود را آزاد نما. و امکان سکنی گزیدن از این طریق به انسان برگردانده می شود. چرا که در عرصه خیابان و بازار و اداره ، انسان ابزار می شود و شیئی می گردد و از خود بودن و از نفس « بودن » محروم می گردد ، و این عین به خفا رفتن حقیقت انسان و پیدا شدن سلطه ی چیزها بر روان او است. با سکنی گزیدن در خانه ، چیزها و دیگران را آن گونه که هستند تجربه می کند، همه چیز را در جای خودش قرار می دهد و همه چیز را درست می بیند و تفکر واقعی که ارتباط با آیات الهی است، عملی می گردد.

- پینوشتها -

149 سوره مزمل ، آیات 7 و 8