رحلت پاره ى پيامبر

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

چون دو ماه و نيم و به قولى سه ماه و پنج روز و به روايتى شش ماه از وفات پيامبر اكرم (ص) بگذشت، فاطمه (س) از غم فراغ پدر و تقدّم اصحاب بر على (ع) و تصرف فدك سخت دلتنگ و ناراحت بود. يك روز على (ع) وقتى وارد خانه شد، فاطمه (س) پاره ى پيامبر را ديد كه قدرى آرد خمير كرده تا با آن نان بپزد و مقدارى گل سرشوى ساخته تا سر فرزندان خود را شستشو دهد و لباسهاى بچّه ها را جمع كرده تا بشويد. على (ع) از ديدن اين منظره متعجب شد و رو به فاطمه (س) كرد و فرمود:
اى تو دُرّ درج نبوّت گوهر عالم فروز           وى تو در برج ولايت زهره ى روشن جبين
اى به رفعت مريم ثانى كه مهد عفّتت           از ترفّع جاى دارد بر سر چرخ برين
اى نهال روضه ى عصمت كه هست از روى قدر           سايه ى جاهت پناه قاصرات الطرف عين
اى چراغ اهل بيت مصطفى اى فاطمه           مادر سبطين و نور چشم خير المرسلين
در اين مدت هرگز از تو مشاهده نكرده ام كه در يك روز دو كار دنيا پيش گرفته باشى، امروز مى بينم كه به سه كار اشتغال مى نمايى. در اين چه حكمت است؟ فاطمه (س) قطرات اشك از ديدگان بباريد و گفت: اى تاجدار سوره ى «هل اتى» و اى شهسوار عرصه ى لافتى و اى خطيب منبر «سَلُونى» و اى وارث مرتبه ى هارونى و اى رازدار مصطفى و اى شير بيشه ى شريعت و اى كشتى لجّه ى حقيقت و اى شكوفه ى باغ ابوطالب و اى نواخته ى لقب اسداللّه الغالب!
اى ولى ساز «وال من والاه»           وى عدو سوز «عادِ مَن عاداه»
كاتب نقش نامه ى تنزيل           خازن گنج نامه ى تأويل
مهتر و بهتر زمين و زمن           معدن جوهر حسين و حسن
«هذا فِراقٌ بَينى و بَينك» دولت وصال بسر آمد و نوبت فراق بدر آمد، روز مواصلت به آخر رسيد و شب مهاجرت روى نمود.
هنگام وداع و افتراق است امروز           با درد فراق اتّفاق است امروز
اى ديده جمال وصل ديدى يك چند           خون بار كه نوبت فراق است امروز
اى على، ديشب پدرم را به خواب ديدم بر بلندى ايستاده و به هر طرف مى نگرد، گويى منتظر كسى است. فرياد بركشيدم كه يا ابتاه، تو كجايى كه از فراق تو دلم سوخته و تنم گداخته؟ گفت: اى فاطمه، من اينجا ايستاده ام و انتظار مى برم.
گفتم: يا رسول اللَّه، منتظر كيستى؟ فرمود: منتظر تو اى فاطمه، زمان فراق از حد گشت، و مرا از شوق تو طاقت تمام شد. وقت آن است كه قفس تن درهم شكنى و دل از علايق بدنى بركنى و از زندان محنت آباد دنيا به بوستان عشرت فزاى عقبى آيى. اى فاطمه، بيا كه تا تو نيايى من نمى روم.
گفتم: اى پدر، من نيز آرزوى ديدار تو دارم.
فرمود: اى فاطمه، بشتاب تا فردا شب نزد من باشى.
از خواب بيدار شدم و اشتياق آن عالم بر من غلبه كرد. مى دانم كه آخر اين روز و يا در اول شب آينده رحلت خواهم كرد. نان از براى آن مى پزم كه فردا كه تو به مصيبت من مشغول باشى فرزندان من گرسنه نمانند و لباسهاى فرزندان به جهت آن مى شويم كه ندانم جامه ى فرزندان من بعد از من چه كسى شويد و رضاى دل يتيمان من كه جويد؟! مى خواهم سر فرزندان شانه كنم كه معلوم نيست چه كسى پس از من غبار از روى و موى ايشان بيفشاند.
فاطمه (س) از غبارى كه بر روى و موى ايشان نشيند، اندوهناك بود.
روى گردآلوده و رخسار پرخون حسين           گرد بديدى فاطمه در عرصه گاه كربلا
آنچنان بگريستى كز گريه هاى زار او           ساكنان آسمان بگريستندى برملا
چون على (ع) از فاطمه (س) سخن فراغ شنيد، آب حسرت از ديده فرو ريخت و گفت: اى فاطمه، هنوز از داغ فراق پدرت برنياسوده ام و از جراحت رحلت آن حضرت نفرسوده، اينك نوبت مفارقت تو هم رسيد و داغى ديگر بر بالاى آن داغ پديد آمد.
هر دم زمانه داغ غمم بر جگر نهد           يك داغ نيك ناشده داغ دگر نهد
هر داغ كآورد قَدَرى رو به بهترى           آن داغ را گذارد و داغى بتر نهد
فاطمه (س) فرمود: اى على، در آن مصيبت صبر كردى، در اين تعزيت نيز شكيبايى پيش آور. زمانى غايب مشو كه نفسم به شماره افتاده و وعده ى ديدار به دارالقرار.
اين مى گفت و جامه ى فرزندان مى شست و در رخساره ى آنان نظر مى كرد و آه حسرت از دل برمى كشيد و آب اندوه از دل مى باريد.
حسن و حسين (ع) از سخن مادر به گريه افتادند. فاطمه (س) فرمود: اى جانان مادر، زمانى به قبرستان بقيع رويد و مادر خود را دعا كنيد.
فاطمه (س) بر بستر تكيه زد و به على (ع) گفت: بنشين كه وقت وداع است...
دلها كباب مى شود از آتش وداع           يا رب كه برفتد ز جهان رسم انقطاع
اى على، ساعتى قرار گير و سرم در كنار گير كه از عمرم چندان نمانده.
بيمار غمت را نفس باز پس است اين           پاس نفسش دار كه آخر نفس است اين
على (ع) نبشست و سر فاطمه (س) در كنار گرفت. فاطمه (س) ديده باز كرد و على (ع) را گريان ديد. گفت: اى على، وقت وصيت است نه هنگام تعزيت.
على (ع) گفت: يا سيّدة النساء، چه وصيت دارى؟ فاطمه (س) فرمود: اى على، چهار وصيت دارم:
اول آنكه اگر از من نسبت به تو تقصيرى صورت گرفته آن را عفو فرما و مرا حلال كن.
على (ع) گفت: حاشا كه در اين مدت از تو چيزى صادر شده باشد كه موجب آزار دل شده باشد. تو هميشه دلدار من بوده اى نه دل آزار من، غمگسار من بوده اى نه آفت روزگار من. من تو را وفادار يافته ام نه جفاكار، بر وصف گل ديده ام نه بر شوكت خار. وصيت ديگر بفرماى. و صيت دوم آن است كه فرزندان مرا عزيز دارى و جانب جگرگوشگان مرا فرو نگذارى و دست شفقت از سر ايشان برنگيرى و عذر ايشان بپذيرى. و صيت سوم آنكه مرا به شب دفن كنى تا چنانكه در حال حيات هيچ بيگانه را نظر بر قد و بالاى من نيفتاده در حين مرگ نيز چشم كسى بر جنازه ى من نيفتد.
چهارم آنكه پاى از زيارت من باز نگيرى كه من با تو انس مدام داشته ام.
اى بناكام مرا از رخ تو مهجورى           خود كه باشد كه به كام از تو گزيند دورى
مرتضى على (ع) كه اين سخنان شنيد فرياد از نهادش برآمد و به لسان حال چنين اظهار داشت:
دلدار ز ما كرانه اى مى طلبد           در كوى فراق خانه اى مى طلبد
تيرى ز كمان هجر مى اندازد           وز سينه ى ما نشانه اى مى طلبد
در اين اثنا ناگاه خروش واويلا برآمد.
حسن و حسين (ع) بودند، صداى پدر مى زدند كه در را به روى ما بگشاى.
على مرتضى (ع) برخاست و در را باز كرد و آن دو را در بر گرفت و نوازش كرد. خود را به بالين مادر رساندند و با آه و ناله گفتند: اى مادر، چشم باز كن و با ما سخن گو.
نظرى كن كه فراقت دل ما را خون ساخت           سخنى گو كه زهجرت جگر ما بگداخت
چون صداى حسنين (ع) به گوش فاطمه (س) رسيد، ديده باز كرد و دست بگشاد و ايشان را در بر گرفت، سپس دختران را خواست و به برادران سپرد و همه را ديگر باره به مرتضى على (ع) سفارش كرد. آنگاه على و حسن و حسين (ع) را فرمود كه به روضه ى پدرم رويد و برايم دعا كنيد.
ايشان برفتند و فاطمه (س) اسماء بنت عميس را صدا كرد و گفت: آبى براى من مهيّا ساز تا غسل كنم.
اسماء گويد: آب آوردم و فاطمه (س) غسلى كرد كه هرگز نديده بودم كه كسى بدان خوبى غسل كند. آنگاه فرمود لباسهاى پاك مرا بياور. آوردم و پوشيد. [اين روايت را، هم صدوق (ابن بابويه) به طور مرفوع نقل كرده است و هم احمد بن حنبل، و اين مانع از غسل آن حضرت بعد از رحلت نيست كه مرحوم اربلى در كشف الغمّه (ج 1، ص 502) از آن تعجب كرده است.)] آنگاه فرمود بستر مرا در ميان خانه بگذار. وقتى بستر را پهن كردم حضرت بر پهلوى راست رو به قبله خوابيد و دست مبارك در زير رخسار راست گذاشت. سپس به اسماء بنت عميس گفت: مرا تنها بگذار تا اندكى با خداى خود به راز و نياز بپردازم.
اسماء بيرون آمد و ساعتى به انتظار ماند. ناگهان صداى گريه ى فاطمه (س) را شنيد. به اتاق فاطمه (س) نزديك شد، متوجه گرديد كه فاطمه (س) با خدا مناجات مى كند.
اسماء مى گويد: گوش فرا دادم، مى گفت: خداوندا، به حرمت پدرم و به شوقى كه به ديدار من دارد و به درد دل على كه در مفارقت من مى نالد و به سوز دل حسن و حسين و به آه دختران نارسيده ى من، بر گناهكاران امت پدرم رحمت آر و از سر گناهانشان درگذر.
در اينجا گريه بر اسماء غلبه كرد. فاطمه (س) متوجه حضور اسماء شد، فرمود: نگفتم مرا تنها بگذار؟ منتظر باش، بعد از يك ساعت مرا صدا كن، اگر جواب ندادم كه نزد پروردگار خود رفته ام و به پدر بزرگوارم ملحق گشته ام.
اسماء از خانه بيرون آمد و پس از ساعتى مراجعت كرد، هر چه آن حضرت را صدا كرد هيچ جواب نيامد. ملافه از روى مباركش كنار زد، ديد كه فاطمه (س) جان به جان آفرين تسليم كرده است. اسماء از پاى درافتاد.
در اين هنگام حسن و حسين (ع) از در درآمدند و از اسماء جوياى حال مادر شدند. از گريه ى اسماء فهميدند كه مادر را از دست داده اند. سراسيمه روى به مسجد نهادند و پدر را خبر كردند. على (ع) بيهوش شد، آب به روى مباركش افشاندند تا به هوش آمد.
على (ع) در رثاى همسرش چنين سرود:
لِكُلّ اجْتِماع مِنْ خَليلَين فُرْقَةٌ           وَ كلُّ الَّذى دُونَ الْفِراقِ قَليلٌ
وَ اِنَّ افْتِقادى فاطماً بَعْد اَحْمَد           دَليلٌ عَلى اَنْ لايَدُوم خَليلٌ
فلك را غير اين خود نيست كارى           كه گرداند جدا يارى ز يارى
به هر جا دوستان بيند هماواز           همان دم نغمه ى دورى كند ساز
[اقتباس از روضة الشهداءِ ملاحسين وعظ كاشفى، صص 137- 144.]
به روايت اربلى، وفات آن حضرت شب سه شنبه سوم ماه مبارك رمضان سال يازدهم هجرى در سن 29 سالگى اتفاق افتاد [كشف الغمّة، ج 1، ص 503.] در روايتى از امام صادق (ع) روز سه شنبه سوم جمادى الاخر سال يازدهم هجرى را تاريخ وفات آن حضرت ذكر كرده اند و در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده كه سن آن حضرت به هنگام وفات 18 سال و 75 روز بود.
ذهبى مى نويسد: صحيح اين است كه عمر آن حضرت 24 سال بوده گرچه بعضى 21 و برخى 26 و گروهى 29 و حتى بعضى 33 و 35 سال ذكر كرده اند [علامه محمد عبدالرؤف بن على بن زين العابدين المناوى: سيّدة نساء اهل الجنّة، مكتبة القرآن، ص 94.] بنا به وصيت فاطمه ى زهرا (س) على (ع) و اسماء بنت عميس (همسر ابوبكر) پاره ى پيامبر را غسل دادند، و در بعضى از روايات على (ع) و بنا به برخى از روايات عباس عموى پيامبر بر آن حضرت نماز خواند.
از اسماء نقل شده كه عايشه بعد از وفات فاطمه (س) مى خواست وارد اتاق شود، اسماء به وى گفت وارد نشو. عايشه به پدرش شكايت كرد كه همسرت هودجى مانند هودج عروس براى فاطمه ساخته و اجازه ى ورود به من نمى دهد. ابوبكر به درِ خانه ى فاطمه (س) آمد و به همسرش گفت: اى اسماء، چه شده كه از ورود همسران پيغمبر جلوگيرى مى كنى و براى فاطمه هودجى مثل هودج عروس ساخته اى؟ اسماء گفت: اين دستور خود فاطمه است.
ابوبكر گفت: هر طور كه دستور داده انجام ده. [كشف الغمةى، ج 1، ص 504.] شب هنگام جسد مبارك پاره ى پيامبر (س) توسط عباس و على و فضل بن عباس به خاك سپرده شد.
روايت شده است كه ابوبكر و عمر از على (ع) به شدّت گله كردند كه چرا اجازه نداده تا بر فاطمه ى زهرا (س) نماز بگزارند. حضرت على (ع) اظهار داشت كه او خود چنين وصيت كرده بود. [كشف الغمةى، ج 1، ص 503.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page