امام سجاد ( عليه السلام ) و عبادت

(زمان خواندن: 19 - 37 دقیقه)

حسين باقر، ترجمه محمد مهدى رضايى
در بررسى اساسى‏ترين مظاهر زندگى امام سجاد (ع) به مواردى چون:ترك دنيا، كثرت عبادت، زهد نسبت‏به مال دنيا و خوشى‏هاى آن‏خواهيم رسيد. ما از اين مظاهر به «تعبد» و روى گردانى ازدنيا، تعبير مى‏كنيم. «تعبد» در حيات پربركت امام (ع) به گونه‏اى است كه محتاج دليل‏و نص تاريخى نيست. همين كافى است كه بدانيم آن حضرت را «زين‏العابدين‏» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علماى غير شيعى،امام سجاد (ع) عابدترين و زاهدترين فرد خود زمانه است كه مانندخورشيدى بر تارك انسانيت مى‏درخشد و تاريخ او را در اعلا مرتبه‏مى‏ستايد. براى معرفى عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن كيفيت ومقدار آن و بررسى حالاتى مانند ترس از خدا، زهد و موعظه كه ازلوازم عبادت امام بشمار مى‏آيد، برخى از روايات را كه متضمن‏اين معنايند، يادآور مى‏شويم: 1) از يكى از كنيزان امام (ع)،در باره عبادت آن جناب، سؤال كردند، او گفت: «آيا مختصر بگويم‏يا تفصيل بدهم‏» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه براى ايشان غذا مى‏بردم يا مى‏رفتم‏كه رختخواب‏شان را پهن كنم، در حال نماز و عبادت مى‏ديدمشان.هر روز و شب هزار ركعت نماز مى‏خواند.پيشانى حضرت از زيادى سجده پينه بسته بود و مانند پوست زانوى‏شتر شده بود.» 2) امام باقر -عليه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنين‏توصيف مى‏كند: «پدرم شب‏ها آن قدر نماز مى‏خواند كه هنگام رفتن‏به رختخواب، از ناتوانى بر روى زمين خود را مى‏كشاند.» رواياتى هم كيفيت عبادت امام -عليه السلام- را شرح داده‏اند:گفته‏اند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشكى بى‏حركت‏مى‏ايستاد، مگر اين‏كه باد لباس‏هاى ايشان را به حركت درمى‏آورد. چون به نماز قامت مى‏بست، رنگ چهره‏اش متغير مى‏شد و در حال‏سجده، آن قدر مى‏ماند كه عرق از سر و روى مباركش جارى مى‏شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مى‏پريد و اين چنين خود رابراى ديدار پروردگار آماده مى‏ساخت. بعضى از دوست‏داران امام، با ديدن آن همه عبادت و سخت‏گيرى حضرت‏در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمى‏داشت و از امام تقاضامى‏كردند كه از عبادت خود كم كند و اندكى مراعات حال خود رابنمايد. دخترش فاطمه، روزى به صحابى جليل القدر، جابر بن‏عبد الله انصارى، گفت كه هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بكاهد، تا خداى ناكرده صدمه‏اى به ايشان نرسد و به‏مريضى گرفتار نيايد. زيرا او تنها فرزند به جا مانده حسين (ع)و تنها حجت‏خدا، بر روى زمين است. كيفيت عبادت امام، اختيار از كف حاضران مى‏ربود و دل آن‏ها رامى‏سوزاند. آن‏ها مى‏گريستند و مى‏ترسيدند كه ضعف و ناتوانى، كه‏بى‏سابقه نبود، كار دست امام بدهد. مى‏گويد، روزى امام باقر (ع)نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتى عجيب مشاهده كرد.حالتى كه كسى را ياراى رسيدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع)از شدت شب‏زنده‏دارى زرد شده بود و چشمانش از گريه بسيار سرخ.در اثر سجده‏هاى طولانى، پيشانى مباركش پينه بسته بود و بينى‏ايشان زخم شده بود و ساق پاها به كلى از كار افتاده بود. امام‏باقر (ع) گويند: وقتى پدرم را بدين حالت ديدم، نتوانستم تحمل‏كنم و گريستم. همه كسانى كه در باره امام سجاد (ع) كتابى نگاشته‏اند و اين حالات‏را متعرض شده‏اند، كمتر به تفسيرى روشن و دقيق دراين باره دست‏زده‏اند. توضيح نداده‏اند كه چرا در زندگى ائمه ديگر، عبادت رابدين صورت مشاهده نمى‏كنيم. البته اين نويسندگان بى‏ميل نيستندكه عبادت را به گونه‏اى كه در زندگى امام سجاد (ع) بروز يافته،دليل برترى ايشان بدانند و كثرت تضرع و شب‏زنده‏دارى آن حضرت‏را، گواه عظمت مرتبه و امامت‏به شمار آرند. بسنده كردن به اين گونه تفاسير نارس و عقيم، نشان از درك ناقصى‏دارد كه با شان و منزلت، و شخصيت امام (ع) سازگار نيست. عبادت‏را صرفا يك فضيلت و ارزش قلمداد كردن، يعنى بررسى حيات وشخصيت ائمه -عليهم السلام- به صورتى غير دقيق و غير شيعى ورسيدن به فهمى نادرست و غير واقعى. اما معرفت‏شيعى كه مبتنى بر اصول اعتقادى ماست، مجال‏گسترده‏ترى را براى بررسى نقش ائمه -عليهم السلام- و پى‏گيرى‏هدف‏هاى مشترك ايشان و بحث در وسايلى كه براى رسيدن به اين‏اهداف به كار گرفته‏اند، پيش روى ما مى‏گذارد. اين كه چنين پديده‏اى را بدين كيفيت در طول حيات ائمه پيش و بعداز امام سجاد (ع) نمى‏بينيم، ما را به اين نتيجه مى‏رساند كه‏عبادت آن گونه امام، حركتى اصولى و وسيله‏اى كارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگى را كه بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه‏امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هيچ كدام، آن‏گونه كه امام‏سجاد (ع) به عبادت مى‏پرداخت، نپرداختند، و حال آن‏كه همه امامان-عليهم السلام- در رتبه و شان، برابر و يكسان بوده‏اند. كدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنين رويه‏اى مجبورمى‏ساخت و اهدافى كه اين رويه متضمن تحقق بخشيدن بدان‏ها بود،كدام است؟ براى اين كه خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر اين پديده‏همراهى كند و از ابعاد و مفاهيم و مضامينى كه در آن پديده‏هست، آگاهى يابد، ناچاريم كه آن را از ديدگاه‏هاى مختلف بررسى‏كنيم و به همان نظرگاه معمول و واحد اكتفا نكنيم، زيرا به درك‏ناقص و نااستوار ما از جاى گاه حقيقى پديده عبادت در حيات‏طيبه امام سجاد (ع) خواهد انجاميد.
1. بررسى حالت تعبد همگام با مظاهر انسانى ديگر
تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد (ع) نيست. جنبه‏هاى‏ارزشمندى چون، آزاد كردن بردگان، بخشش و انفاق نيز در كنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام (ع)، بايد اين جنبه‏هارا كنار هم گذارد و از زاويه‏اى واحد بدان‏ها نگريست. اين روش،ما را به لمس زيبايى تناسب بين آن‏ها و درك ضرورت ارتباطشان بايكديگر مى‏رساند و فهم دقيق جوانب قدرت و تاثيرگذارى اين‏پديده‏ها را در فربهى و تكامل شخصيت، به ما ارزانى مى‏كند. آن‏وقت است كه به چگونگى به كارگيرى اين ابزار توسط امام (ع) وشيوه جمع كردن بين آن‏ها، به عنوان يك صفت واحد پى خواهيم‏برد. در بررسى مشترك اين پديده‏ها، به خاطر وحدت انگيزه و هدف،نقش هر يك از اين پديده‏ها در تحقق بخشيدن به هدف‏هاى جزيى مختص‏به خود، انكارناپذير است، اما مجموع اين اهداف جزيى است كه‏هدف عام و گسترده امام (ع) را شكل مى‏دهد و متبلور مى‏سازد.
2. بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان‏امام (ع)
اوضاع سياسى زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع‏سياسى روزگار ائمه ديگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند يك انقلابى بود كه بر ضد حكومت اموى قيام كرده‏بود و در راه تصحيح افكار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزيده‏بود. سرزمين‏هاى اسلامى، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مى‏سوخت. دولت اموى درحال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبيرى در حال شكل‏گيرى وسامان يافتن. البته دوره دوم امامت‏حضرت (ع) بهتر از دوره اول‏نبود. جامعه اسلامى در چنگال كابوس وحشتناك و خفه‏كننده، و ظلم فاجعه‏آفرينى‏گرفتار شده بود كه علم آن را عبد الملك و واليان قسى‏القلب او يعنى حجاج، خالد قسرى و بشير بن مروان بر دوش‏مى‏كشيدند. هم‏چنين آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود كه در پى‏فتوحات گسترده مسلمانان پديد آمد; فتوحاتى كه حكام را، بى‏آن‏كه‏به مخاطرات كشور گشايى و آميخته شدن مسلمين با كفار بينديشند،به غنائم و خوشى‏هاى فتح سرگرم مى‏كرد. در آن دوران، هم‏چنين سردمداران فكرى و شخصيت‏هاى دينى، پا به‏عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعيت از خويش فراخواندند;كارى كه در دوران زندگى امام حسن و امام حسين -عليهما السلام‏هيچ كسى جرات انجام آن را نداشت. در كنار همه اين امور، اعمال تبليغاتى امويان، ضد اهل بيت وبنى‏هاشم، هم‏چنين كوشش حكومت در مسخ كردن چهره نورانى فرزندان‏رسول (ص)، كم كم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در اين‏زمان بود كه كار تحريف آغاز گشت و دستگاه اموى با خريدن‏فحاشان و اجير كردن راويان دروغ‏گو، به نيرنگ‏بازى و دسيسه بامسلمانان پرداخت. همه اين امور بود كه دست‏به دست هم داد و چهره واقعى دوران‏حيات امام (ع) را شكل بخشيد، لذا در بررسى پديده تعبد ناچاريم‏اسباب، اهداف و نتايج آن را مورد توجه و دقت قرار دهيم.
3. بررسى پديده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر يك ازائمه -عليهم السلام- در هر مرحله
نقش و عملكرد امام سجاد (ع) نشان‏دهنده نوعى انعطاف در سيره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پيش از ايشان دوره جنگ سياسى ومطالبه حكومت‏بود، اما دوره دوم; يعنى دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبرى فكرى و جدال بر محور اين موضوع بود.حيات حضرت در ابتداى اين دوره، ظهور يافت و طبيعتا پديده‏ها وتجليات جديد و رفتار هم شان آن را طلب مى‏كرد. رنگ و كيفيت‏اين پديده‏ها به فهم شيعه آن زمان، مقدار آگاهى و سطح فرهنگ‏آن‏ها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا كه شيعه،مجموعه‏اى بود از تمايلات عاطفى و جمعيتى كه داراى اصول و مبانى‏است. وظيفه ماست كه به بررسى اهداف واقعى و برنامه‏هاى تبليغى امام‏بپردازيم:اهدافى چون: پاسدارى از احكام اسلام و تبعيت امت از آن احكام،روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن يك شخصيت‏نمونه و كامل. هم‏چنين بايد به مقدار عنايت مردم و شيعيان به‏امام -عليه السلام- براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجه‏داشته باشيم. در اين مجال به بررسى پديده تعبد در زندگى امام‏زين العابدين -عليه السلام- مى‏پردازيم تا به تفسيرى درست و روشن ازآن و انگيزه‏هايى كه امام را به انتخاب اين روش، واداشت، برسيم.
عزلت امام و حالت تعبد
معروف است كه امام سجاد (ع) به دور از كارهاى اجتماعى،انديشه‏اى جز عبادت و روى گردانى از امور دنيا نداشته است. دراين باره گفته‏اند: ايشان بيرون از مدينه، اتاقكى از مو براى‏خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمى‏پرداخت. در بعضى از روايات علت انزوا و روى‏گردانى امام (ع) ازفعاليت‏هاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غيبى، ذكر شده‏است. به امام صادق (ع) نسبت داده‏اند كه فرمود: على بن حسين (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصيت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سكوت كن و خاموش بنشين.» جاى آن‏است كه بپرسيم: به كدامين علت و انگيزه، امام سجاد (ع) به‏انزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سكوت و خاموشى‏فرمان داد و اين كه در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آن‏ها واردنشود؟! در پاسخ به اين سؤال، به دو عامل مهم برمى‏خوريم كه‏امام را به گزينش چنين زندگى‏اى آن هم در ميان مردم واداركرد: اول: اوضاع و احوال سياسى دوم: شفاف شدن عمل مرحله‏اى امام (ع)
منظور از وضع سياسى، سياستى است كه در زمان حيات امام‏سجاد (ع) جريان داشت و دو دوره داشت: دوره اول كه با حكومت‏يزيد آغاز شد و ستيزه‏جويى و سخت‏گيرى را به نمايش گذارد. اين‏دوره نه سال اضطراب و جنگ بين امويان و زبيرى‏ها را بر سرحكومت، در پى داشت و انقلاب‏هاى شيعى متعددى را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سيطره عبد الملك بر حكومت و ظلم و ستم‏او، و به كار گماردن واليان قسى القلب و خونريز بر امت مسلمان‏شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابى‏اى چون حسين (ع) بود. همين امر او رااز رهبران بنى هاشم و در صف دشمنان شماره يك امويان و داعيه‏داران‏حكومت، قرار مى‏داد. علاوه بر اين، شورش‏هاى شيعى كه درگوشه و كنار به وقوع مى‏پيوست، امام را به رهبرى خويش فرامى‏خواندند. همه اين‏ها عرصه را بر امام (ع) تنگ مى‏كرد و ازخطرهاى بسيارى كه در كمين او بود، برحذر مى‏داشت. اما شفاف شدن عملكرد مرحله‏اى امام (ع):انتقال از مرحله جنگ با دولت‏حاكم كه روش ائمه پيشين بودبه مرحله آتش‏بس و فرصت‏يابى براى نشر علم و تربيت‏شيعيان وبالابردن سطح فرهنگ آن‏ها و رسوخ دادن مفاهيم انديشه امامت درذهن و زبان‏ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسيار در شيوه عمل‏ائمه داشت. اين انعطاف به يك شخصيت‏بزرگ و عمل عميق و ريشه‏داراحتياج داشت تا مرز بين آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعاليت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع)از روى كار آوردن مرحله دوم اين بود كه مردم و شيعيان نوع‏برخورد با ائمه خود را، كه بدان خو كرده بودند، كنار بگذارندو آن گونه با ايشان برخورد كنند كه برخاسته از يك فهم و شعوراصولى باشد و نه عاطفى صرف. انزواى حضرت، همان عملكرد فاصل بين دو مرحله و مرز مميز آن‏بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد كه با روى كار آمدن روش‏هاى‏نو و وسايل جديد، ته مانده‏هاى مرحله دوم تمامى پذيرفت و راه‏براى ائمه بعدى باز و هموار گرديد. بنابراين، مى‏توان ادعا كرد كه امام سجاد (ع) به تدريج، دامن‏خود را برچيد و انزوا را به گوشه‏اى نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق يافتن هدف‏ها، آرام آرام به كارهاى‏اجتماعى و فعاليت‏هاى هدف‏مند در بين صفوف جامعه اسلامى، روى خوش‏نشان داد. پس خانه‏اى كه امام (ره) در بيرون مدينه، براى عبادت خود ساخته‏بود، به دوره اول زندگى حضرت تعلق داشت; يعنى به زمانى كه ازكربلا به مدينه مراجعت فرمود. اين كه امام (ع) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنى ناصواب است. بى‏شك‏اين كار، با توجه به اين كه امام، هادى مردم و حجت‏خداوند است،از ايشان بعيد و با هدف امامت ناسازگار مى‏نمايد. گرچه امام (ع) از انزواى خود كاست و تدريجا آن را به كنارى‏نهاد، اما هيچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعاليت‏هاى اجتماعى آشتى نداد. او مانند انسانى زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغوليات دنيا، زندگى كرد و وقت‏خود را صرف‏موعظه مردم، رسيدگى به فقرا و برآوردن نيازهاى مردم نمود.اين كه روش امام سجاد (ع) با ديگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غير ممكن است. بنابراين بين دوره اول از زندگى امام و دوره‏دوم فاصله‏اى كه آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگيزه‏هاى خاص، امام (ع) رااحاطه كرد و انزوا و نپرداختن به فعاليت‏هاى اجتماعى را پيش‏روى ايشان گذارد و طبيعى است كه در چنين موقعيتى، شخص به آن چه‏محبوب و مرغوب اوست، روى مى‏آورد. امام (ع) نيز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. اين حالت امام (ع)، با وضع ظاهرى و روحى امام‏كاظم (ع) و ائمه ديگرى كه به زندان مى‏افتادند شباهت كامل دارد.آن‏ها به پاس اين فرصت ناب، خدا را شاكر بودند و از موقعيت‏فراهم آمده، نهايت‏سود معنوى را مى‏بردند.
رهبرى امام و حالت تعبد
جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دو گونه مى‏توان تفسير نمود: گونه اول، روى‏كرد روحى صحيح و اسلامى، كه مورد توجه اسلام واولياى الهى است. كسى كه در عبادت خود چنين سمت و سويى دارد،نور ايمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا،در او آشكار و نمايان است و زندگى دنيايى بين خصلت‏هاى اوجدايى نمى‏اندازد. اين انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر كه با او بنشيند خشنود برخيزد، حال آن‏كه ميل همنشينى هنوزدر آن شخص باقى است و اين همه از اثر بشاشت‏يقين و ايمان وگريه بر گناهان و تقصيرات، پديد آمده است. اما روى‏كرد دوم كه از آن به روى كرد روحى منحرف (صوفيانه)ياد مى‏كنيم آن‏كه چنين جهت‏گيرى را برمى‏گزيند، در فهم اسلام ومفاهيم آن، و درك شريعت محمدى، به كژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بيشتر به عبادت متوجه است اما اين عبادت در او كارگرنيست و چه بسيارند عابدان و زاهدان اين چنين كه زنگارهاى‏جاهليت و ارزش‏هاى آن، از قلوبشان آويخته است و از شفافيت‏ايمان و طهارت روح در آن‏ها اثرى نيست. اين گروه از مدعيان،اسلام را در همين حد فهميده‏اند و آن را كافى دانسته‏اند.پس زندگى را رها كرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و اين همان‏انحراف و صوفيانه عبادت كردن است. جهت‏گيرى اول -كه اسلام نيزبه آن سفارش كرده- فاصل عملكرد ائمه (ع) و وجه تمايز آن‏ها ازديگران است. روحيه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است.به گونه‏اى كه همنشينى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم كه جذب ايشان مى‏شوند مخالفان نيز نوعى ميل و كشش‏به آن حضرت، احساس مى‏كنند. لب مطلب اين كه، زهد و عبادت‏امامان (ع) هيچ تاثير سوء و ناگوارى براى مردم به بارنمى‏آورد. هر انسان مسلمان و با ايمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‏و عابدان، و شنيدن سخنان ايشان، مهرشان را به دل مى‏گيرد وبزرگشان مى‏دارد. چرا كه اين گروه، نمونه‏اى صد درصد اسلامى، ازيقين استوار و ايمان پابرجايند. حتى كسانى كه از مسلمانى والتزامات روحى و عملى آن بويى نبرده‏اند، به انسان عابد، به‏اين اعتبار كه او شخصيتى قدرت‏مند و ميل و رغبتى ديگرگون نسبت‏به دنياى مادى دارد، احترام عميق مى‏گذارند و از او تجليل‏مى‏كنند. از آن جا كه خداوند در ذات بشر تمايلات خير و گرايش به خوبى‏هارا به وديعت نهاده، هر انسانى، انسان زاهد و سالك الى الله رابه ديده تكريم مى‏نگرد و از اين احترام، به حب و تقرب و رابطه‏تعبير مى‏كند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشكار نمى‏سازد، ولى ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوك مى‏كند. اين معنا را بيشتر ما، به تجربه دريافته‏ايم. اگر در باره يك‏انسان زاهد و عابد، مطالبى بشنويم كه بوى بدگويى و ناسزامى‏دهد، با ديدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحى‏ما به سرعت تغيير مى‏كند، و ما چاره‏اى جز دفاع از آبروى آن‏انسان و تكذيب شنيده‏هاى خود نخواهيم داشت. براى نمونه، از سرگذشت‏حضرت كاظم (ع) و زندانبان او حكايتى‏بشنويم. روزى كه امام (ع) را به زندان بردند، زندان‏بانى برايشان‏گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. اين شخص نسبت‏به‏امام (ع) بسيار جسور بود و در آزار و اذيت، سعى بليغ مى‏كرد.روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نيك رفتارى امام (ع) چيزى‏مشاهده نكرد، دانست كه آن چه در باره امام (ع) شنيده و نسبت‏هاى‏زشت و ناروايى كه به ايشان داده‏اند، يكسره دروغ و بى‏اساس‏است. پس از كار خود كناره گرفت. اين اندك ثمره‏اى بود كه بر زهد و عبادت بى‏پرده امام كاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتيجه برتر و مقصود اصلى ايشان. پيش ازاو، امام سجاد (ع) عينا، همين روش را در باره عبادت خود، پى‏گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شكل خاص، مردم را برآن مى‏داشت كه او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‏دردى و هم فكرى كنند. امام (ع) اين گونه، قلب بسيارى از مردم وشيعيان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان يك صفت‏بارز در امام، نظر مردم را جلب‏كرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان ازمتاع دنيا و لذات آن، كه هم خود را به عبادت و تضرع صرف‏مى‏كرد. در آن زمان، فرد ديگرى را نمى‏شد سراغ گرفت كه مانندامام سجاد (ع) عمل كند و سخن بگويد. مردم اين را مى‏دانستند واحترام و تكريمشان، رنگ تقديس به خود مى‏گرفت و با گذشت روزها،ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم مى‏شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذكر خدا مى‏گفت و پيوسته مى‏گريست. چنان از قيامت‏بيم‏داشت، گويى آن را پيش روى خود مى‏بيند. سلوك عبادى حضرت، همواره با پديده‏هاى ديگرى چون انفاق،دستگيرى از بيچارگان، انجام اعمال نيك و دوستى با مردم، توام‏بود. اهل مدينه، به فضل و برترى امام (ع) بر ديگران معترف‏بودند و او را بر بسيارى از اطرافيانش كه گاه مانند او عمل‏مى‏كردند و از بزرگان بنى هاشم بودند، ترجيح مى‏دادند. در روايت است كه شخصى به سعيد بن مسيب گفت: «با تقوى‏تر ازفلانى نديدم.» سعيد گفت: «آيا، تا به حال على بن حسين راديده‏اى؟» گفت: «نه.» گفت: «كسى را نديدم كه از اوپرهيزگارتر و عابدتر باشد.» زهرى، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در ميان بنى هاشم، كسى را برتر از على بن حسين (ع)نيافتم.» اين سخن هم از اوست كه: «كسى از اهل اين خاندان رانمى‏شناسم كه شايسته‏تر از على بن حسين (ع) باشد.» «حرب صحاف‏»از سعيد، غلام حسن بن صالح نقل كرده است كه گفت:«كسى را سراغ نداشتم كه در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‏رسيده باشد، تا اين كه به مدينه رفتم و با على بن حسين (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بيمناك بود كه گويى جهنم راتجربه كرده و چشيده است.» خلاصه سخن اين كه تعبد، آنگونه كه درزندگى امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامت‏حضرت راپايدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود. ادامه دارد
اين مقاله، ترجمه يك فصل از اين كتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاكتشاف دور الامام الرابع فى الامة من خلال تشخيص‏المرحلة و الاهداف و الوسائل التى كان يعتمد عليها فى قيادة‏المسيرة الاسلامية المظفرة)، حسين باقر، شماره 9 از سلسله‏«كتاب قضايا الاسلامية معاصرة‏» حسين باقر از شاگردان شهيد صدرمى‏باشد كه در باره زندگانى امام سجاد (ع) فعاليت‏هاى فكرى و قلمى‏بسيار جالبى كرده است.

گفتيم كه: پديده تعبد، به عنوان يكى از مظاهر شگفت‏انگيز حيات‏امام سجاد عليه السلام، داراى كيفيت و كميت‏خاصى است و براى‏بررسى آن، بايد از ديدگاه‏هاى گوناگون مورد توجه قرار گيرد.فهم دقيق، ولى غير متعارف عبادت امام در گرو چند عامل است: 1- بررسى حالت تعبد، همگام با مظاهر و پديده‏هاى ديگر. 2- بررسى تعبد امام از رهگذر توجه به اوضاع و احوال آن‏روزگار. 3- بررسى پديده عبادت، با توجه به نقش امام، و عمل هر يك ازائمه در دو دوره پيش و بعد از امام سجاد. در بحث عزلت امام و رابطه آن با عبادت آن حضرت، دو عامل مهم‏را برشمرديم كه امام را به يك زندگى انزواگرايانه و دور ازمسائل اجتماعى سياسى، وامى‏داشت. يكى از آن دو عامل، اوضاع واحوال سياسى بود و ديگرى، شفاف شدن عمل مرحله‏اى امام. و در بررسى پديده عبادت و رابطه آن با رهبرى و زعامت امام.گفتيم كه، زهد و تعبد، دو گونه كاملا متفاوت دارد. يك گونه آن‏كه مورد تاييد اسلام نيز هست، سمت و سويى صحيح و سالم دارد ودر برگيرنده فضائل و برترى‏هاى اخلاقى است و اما گونه ديگر كه‏روى‏كردى است صوفيانه و منحرف، تنها كثرت عبادت را مد نظر داردو از حقيقت و روح اسلام در آن خبرى نيست. و بيان شد زهد وعبادت امام از گونه اول بوده است و بس. و اينك ادامه اين بحث.
حكومت و تعبد امام
از جمله فوايدى كه بر تعبد و انزواى امام سجاد (ع) مترتب بود،اين بود كه خيال حاكمان وقت را از جانب ايشان آسوده مى‏گذاشت وامام را آن گونه جلوه مى‏داد كه گويى هيچ به فكر حكومت نيست ومشغوليتى جز عبادت و زهد ورزى ندارد. عبادت‏ها و حالت‏هاى روحى امام، بيشتر، پيش چشم مردم، واقع مى‏شدو البته، امام را از اين كار مقصود و غرضى مورد نظر بوده است.از جمله آن كه دست‏حكومت را از خود كوتاه بدارد و از فعاليت‏هاو موضع‏گيرى‏هاى خطرناك، دورى گزيند. خاصه كه ايشان، شيعه،مخالف حكومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسين بن على (ع) بود واين همه امام را در مركز حساسيت قرار مى‏داد. امام، با پيش گرفتن اين روش بى‏خطر، حاكمان را مطمئن ساخت وآن‏ها را به دور از خويش نگه مى‏داشت و موفق شد بسيارى از مشكلات‏و گرفتارى هايى كه مى‏توانست دامن گير ايشان شود، برطرف سازد.گفته‏اند: چون عبد الملك تصميم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطرى را از جانب آن حضرت، عقيم بگذارد، «زهرى‏»برپاخاست و به او گفت: «على بن حسين، آن گونه نيست كه تو فكرمى‏كنى. او به خود مشغول است‏».عبد الملك شادمان گشت و دانست كه امام خيال منازعه و درافتادن‏با او را ندارد، لذا به زهرى گفت: «به! امام، چه كار خوبى‏مى‏كند.» روزى امام به عبد الملك، كه نظاره گر عبادت ايشان‏بود، گفت: «اگر نبود كه خانواده‏ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم‏هايم را به آسمان مى‏دوختم‏و قلبم را براى هميشه متوجه خدا مى‏ساختم، تا آن لحظه كه جانم‏را بستاند، كه او بهترين حاكم است‏». در اين هنگام امام به‏گريه افتاد و عبد الملك نيز گريست. اين سخن، عبد الملك را متوجه‏مى‏كرد كه امام كسى نيست كه به گمان او، حكومت‏خواه باشد، بلكه‏جز عبادت و تهجد، انديشه‏اى ندارد. اين تاكيد امام البته ضرورت‏داشت تا بسيارى از خطرهاى گرداگرد او را دفع نمايد و نقشه‏هاى‏حكومتيان را ناكام سازد. حجاج به عبد الملك مى‏نويسد كه امام را بكشد و بدين وسيله‏پايه‏هاى حكومت‏خود را محكم نمايد. زبير، جاسوسانش را به‏مراقبت امام مى‏گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ايشان‏شوند و آن حضرت را از روى آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابيون كوفه (توابين و ياران مختار) خواستند با او تماس‏بگيرند، نگذارند. همه اين امور، حكومت را پيوسته، هوشيار و ترسان مى‏داشت. اماامام كه سرد و گرم روزگار را چشيده بود و بصيرت كافى داشت،سخت‏گيرى‏ها و خطرهاى حكومتيان را خنثى مى‏ساخت و ناكام مى‏گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشكر اموى در واقعه «حره‏» درباره امام مى‏گويد: «با اين كه فرزند رسول الله است، جز خير وخوبى، هيچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خير»اين است كه امام با حكومت كارى ندارد و در پى آن نيست كه خطرو آشوبى براى دستگاه حكومتى دست و پا كند. اين سخن كه از شخصى‏چون سفاح بروز مى‏كند، بهترين دليل است‏بر اين كه امام، درتحقق هدف خود، كه همان مطمئن ساختن حكومت اموى بود، موفق بوده‏است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتى كه دين اسلام بر طهارت مظاهر حكومت و تقواى حاكمان والتزام آن‏ها بر امور دين و دنياى مردم، تكيه مى‏كند، نشان ازتاثير به سزاى اين عوامل در بدنه جامعه اسلامى، مى‏دهد، چرا كه‏انحراف و كجروى حكومت، تدريجا به از هم پاشيدگى اجتماع و شايع‏شدن محارم خواهد انجاميد. آن جا كه حكومت‏به دست‏حاكمان بى‏قيدو لاابالى سپرده شود، بذر معصيت آرام آرام رشد كرده، مظاهر جرم‏و تباهى در اجتماع اسلامى آشكار مى‏گردد و به دليل ناتوانى‏حاكمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقيد جامعه به شئون دينى،گسترش مى‏يابد; چه رسد به جايى كه خود حاكمان قدرت تشخيص مواردحرام و قدرت جلوگيرى از رشد آن را نداشته باشند. دورانى كه بنى‏اميه حكومت را به چنگ آورد و واليان فاسق آن،امور جامعه اسلامى را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستى‏هاو انحرافات فرو رفتند و بى‏حيايى و گستاخى را مباح كردند، واموال مردم را به پاى لهو و لعب خويش، قربانى نمودند، حال وروز جامعه به جايى رسيد كه آثار تلاش و انهدام، تضعيف روابط ومناسبات دينى و تعهدات روحى، نمايان گرديد و فساد و فراوانى‏مجالس باطل و حرام، همه‏گير و همه جايى شد. آثار تخريبى به جا مانده از فتوحات مسلمين، يعنى درآميختن باجامعه كفر و برخورد با اموال و ثروت‏هاى انباشته، كه البته به‏چنگ حكام و رجال حكومتى مى‏افتاد، باعث‏به وجود آمدن طبقه‏اى‏ممتاز و اسراف كار شد كه آثار غيرقابل انكارى در شيوع اسراف‏كارى و گسترش فساد داشت. اين روند تخريبى تا آن جا پيش رفت كه جامعه اسلامى، در زمان‏امام سجاد (ع)، به خصوص در مكه و مدينه، دچار فروپاشى، و ضعف‏و رخوت مسلمانى مردم و روحيه آن‏ها گرديد. جان‏هاى مردم، لانه‏پستى‏ها و فسادهاى اخلاقى بود و ارزش‏هاى اسلامى دست‏خوش تحول‏ودگرگونى مى‏شد. و اين همه، دو علت اساسى بيش نداشت: 1. انحراف حكومت و زياده خواهى طبقه حاكم 2. آثار تخريبى فتوحات حكومت در اين وضعيت ناگوار، چاره‏اى جز عمليات بازدارنده و درمان‏گر،كه جامعه مريض آن وقت را رو به بهبودى ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود يك جريان مانع، كه در برابر همه‏گير شدن اين‏«وبا» در ميان فرزندان جامعه اسلامى، بايستد، به شدت احساس‏مى‏شد. پس حيات روحى امام و روش عبادى آن حضرت، و زهد نسبت‏به دنيا وفريبندگى‏هاى آن، چيزى بود كه براى پاى‏دارى و مانع‏تراشى درمقابل همه‏گير شدن زشتى‏ها و فسادهاى اخلاقى كه جامعه را رو به‏تلاشى و نابودى مى‏برد، پيش‏بينى شده بود. قصد امام از آن همه عبادت كه با كيفيتى خاص انجام مى‏شد، اين‏بود كه جامعه اسلامى را به روى كردى عكس جريان مادى‏گرى بى‏قيدو بند، وا دارد و سطح معنويت و مصونيت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه‏اى كامل و اسوه‏اى بى‏نظير را پيش روى آن‏هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شيعيان، بلكه تمام مسلمين از آن‏خط بگيرند و به دنبال آن حركت كنند. جهت‏گيرى روحى امام، به مثابه طبيبى حاذق، در ميان جامعه‏اسلامى، نقش بسيار مهم و ارزنده خود را به اجرا مى‏گذاشت. هرگاه‏كه مريضى عمق پيدا مى‏كرد و گسترش مى‏يافت، نصيحت‏هاى مهربانانه‏طبيب بود كه درد و رنج را مى‏كاست و نجات بعضى جان‏هاى بيمار رادر پى داشت. همان گونه كه وجود يك عالم روشن فكر، سطح علمى و فرهنگى مردم‏را ارتقا مى‏دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فوايد بيشترى‏به ديگران خواهد رساند. همين گونه بود، آثارى كه عبادت امام‏سجاد (ع) در جامعه اسلامى و زندگى مردم بر جاى مى‏گذارد. به خصوص‏كه مردم، پيوسته بروز آن حالات روحانى را كه با اخلاص و ايمان واخلاق همراه بود، طى ربع قرن ، يا بيشتر مشاهده مى‏كردند.
تربيت و مظاهر تعبد
بشريت در راه رسيدن به خدا، نمونه‏ها و اسوه‏هايى را مى‏طلبد كه‏نشان دهنده صورت علمى حيات دينى و حالات ربانى، باشند. تربيت،نتيجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظريه‏ها به عمل تبديل‏نشوند و افكار و مفاهيم، در زندگى مربيان، صورت تحقق نپذيرد. حيات ائمه بزرگوار ما، نمونه‏اى مثال زدنى در تربيت و تزكيه‏است. نمونه‏اى كه گروه‏هاى مختلف انسانى، مى‏توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمايند. زندگى ائمه به خودايشان پايان نمى‏پذيرد، بلكه حيات مردم زمانه آن‏ها را نيزمتاثر مى‏سازد. بالاتر، حيات ايشان، درسى است‏براى همه مردم درهمه زمان‏ها. حيات ائمه، اسلام مجسم و نورى است كه ظلمات زندگى‏بشر را به نور تبديل مى‏نمايد. امامان ما، نمونه‏ها و الگوهايى‏عالى به فرهنگ اسلامى، پيش‏كش نمودند. و مؤمنان و پيشوايان، درطى سلوك الهى خويش، بدان نيازمند و به يارى آن نمونه‏ها، درفهم طريق و التزام به آن محتاجند. همان گونه كه انقلاب امام حسين (ع)، تنها يك نهضت ضد يزيدى‏نبود، بلكه يك درس و پيام روشن و يك رسالت ماندگار تاريخى‏براى امت مسلمان، در طول مدت حيات آن بود; تعبد امام زين‏العابدين (ع) نيز، در حقيقت، يك نظريه تاريخى ماندگار براى‏جامعه اسلامى بود.يك الگوى دينى و نمونه اسلامى بود كه مؤمنان خود را در مسيرآموختن از آن قرار مى‏دادند و آثار آن را دنبال مى‏كردند. امام حسين (ع) نظريه انقلاب بر عليه ظلم و فساد را بنيان نهادو امام سجاد (ع) نظريه عمل عبادى، در برابر انحرافات اخلاقى‏را. و اين گونه بود كه روح عبادت او، در دل‏هاى مردم رسوخ پيدامى‏كرد و آنان را متاثر مى‏ساخت. بسيارى از اهالى تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوى خود قرار دادند و براساس آن به عمل‏پرداختند. پس سكوت امام على، صلح امام حسن، انقلاب امام حسين وعبادت امام سجاد -عليهم السلام- همه، درس‏هاى عملى براى تربيت‏مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراين بايد گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، اين بود كه‏نمونه و الگويى دينى و مثال‏زدنى، در روى كرد روحانى و تربيت‏ايمانى، به جامعه اس لامى تقديم كند. پس امام ناچار بود، عبادت‏خود را در برابر چشم مردم و پيش روى آن‏ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس‏آموز. شايد بتوان بدين وسيله انگيزه امام‏را در جلوه دادن عبادت‏ها و راز و نيازهاى خود، درك كرد و علت‏يابى‏نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمى‏شد. عبادت امام‏درسى تربيتى، روحى و اخلاقى بود. فرصتى كه امام در برابر خودمى‏ديد، بسيار قيمتى و غنيمت‏بود و بعيد بود از او كه آن فرصت‏طلايى را از دست‏بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضى روايات، شرح عبادت‏هاى امام آمده است و اين كه آن حضرت‏چگونه تجربه‏هاى عبادتى خود را علنى و پيش چشم مردم انجام‏مى‏داد، امام باقر(ع) در توصيف عبادت پدر بزرگوار خودمى‏گويد: «هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را به ياد مى‏آورد، سجده‏مى‏كرد. با شنيدن آيات سجده‏دار، هر كجا كه بود، به سجده‏مى‏افتاد. اگر بلا و شرى از او برداشته مى‏شد، به شكرانه آن،فورا سجده مى‏كرد. هرگاه از نمازهاى واجب فارغ مى‏گشت‏به سجده‏مى‏رفت، هرگاه بين دو شخص را اصلاح مى‏كرد، سجده را فراموش‏نمى‏نمود.» اين اعمال به گونه‏اى نبود كه مردم از آن بى‏خبربمانند. بلكه مى‏ديدند و مى‏آموختند. مردم، صداى قرآن خواندن‏امام را بسيار مى‏شنيدند. گفته‏اند كه:«امام، قرآن را از همه زيباتر مى‏خواند.سقاها، وقتى به كنار خانه امام مى‏رسيدند، با شنيدن صداى قرائت‏قرآن، مى‏ايستادند و گوش مى‏سپردند.» در بسيارى از روايات اين‏معنا ذكر شده كه: هرگاه امام همراه با جمعيتى از مردم به سوى‏مكه به راه مى‏افتاد، در بعضى از منازل ميان راه، مى‏ايستاد، به‏سجده مى‏افتاد و در سجده تسبيح مى‏گفت و بسيار دعا مى‏خواند وگريه مى‏كرد. و مردم با مشاهده اين كارها، به معارفى دست‏مى‏يافتند كه بصيرت و آگاهى شان را نورانى و خدايى مى‏ساخت. بسيارى از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام‏مى‏يافت. مردم كه كوشش امام را در عبادت و ناله و زارى، مشاهده‏مى‏كردند، به گريه مى‏افتادند و بر ايشان دل مى‏سوزاندند. يك روزشخصى از امام پرسيد: «اى فرزند رسول خدا! اين بى‏تابى وگريه‏هاى پى درپى براى چيست؟ ما كه گناه كار و جنايت پيشه‏هستيم، نمى‏توانيم مثل شما عمل كنيم. پدر شما حسين و مادرتان‏فاطمه است و جدى چون رسول خدا دارى‏» اين اعتراف صريح، ازجمله فوايد تربيتى عبادت امام بود، كه جز با جلوه دادن آن به‏دست نمى‏آمد. دعاهاى امام سجاد، بلند مرتبه‏ترين معارف الهى و ارزش‏مندترين‏مفاهيم دينى را پيش روى خوانندگان قرار مى‏دهد. امام از رهگذر اين دعاها شيوه سلوك فردى و اجتماعى، طرزدعاكردن و روش انديشيدن را آموزش مى‏دهد; هم چنين، مسائل‏اعتقادى صحيح و بايدها و نبايدها را توضيح مى‏دهد و به مامى‏گويد كه چرا بايد دعا كنيم، چگونه بايد دعا كنيم و دعاهاچگونه مستجاب مى‏شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بايدبكنيم. دعاهاى حضرت اصول دين را ياد مى‏دهد و مسائل مختلف‏حياتى براى بشر را يادآور مى‏شود و ديدگاه صحيح اسلامى را بيان‏مى‏كند. هر وقت كه به زمزمه دعاهاى زين العابدين مى‏نشينيم، در آن‏واحد، هم دعا مى‏خوانيم و هم چيزها مى‏آموزيم. كافى است كه‏اشتياق امام را به اين درس‏ها و تبليغ آن‏ها به ديگران، درك‏كنيم. امام، صحيفه را نزد اولاد خود به امانت مى‏گذارد و آن‏هانيز در حفظ صحيفه نهايت كوشش خود را به كار مى‏بندند. بعد ازبيان همه اين مطالب، دو اشكال اساسى و عمده را بايد طرح كنيم‏و بدان‏ها پاسخ بگوييم.
اشكال اول
سخن مااين است كه عبادت امام سجاد (ع)، با آن كميت زياد،نمونه‏اى بزرگ بلكه بزرگ‏ترين الگويى است كه ائمه ما براى‏انسان‏هاى عابد و زاهد، به ثبت رسانده‏اند. ديگر اين كه: روى‏كرد معنوى امام و توجه خاص ايشان به دعا، راز و نياز و تعبدطاقت فرسا، عكس العملى است در قبال اوضاع و احوال اجتماعى آن‏دوران، كه امام را به انزوا و كناره‏گيرى از امور دنيايى واجتماعى مجبور مى‏ساخت. و اين امر، سبب مباشر براى پديد آمدن‏تعبد بود، كه حيات امام را از زندگى ديگر امامان، متمايزمى‏ساخت. اگر چنين است كه گفتيم، پس آن چه از خود امام به ما رسيده، كه‏در باره عبادت اميرالمومنين (ع) سخن مى‏گويد، چه توجيهى دارد.امام اعتراف كرده كه عبادت او به پايه عبادت على بن ابى طالب‏نمى‏رسد و تنها به اندكى از عبادت آن حضرت توانايى و قدرت‏دارد. ظاهرا اين سخنان خلاف چيزى است كه ما بر آن اصرار داريم‏و با تعبيرى كه از تعبد ارائه نموديم همخوانى ندارد.
براى يافتن پاسخى دقيق و قانع كننده، ناگزير از توضيح دو مطلب‏مهم هستيم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معناى خاص كه همان‏نماز و روزه و حج و.. . و امورى مانند دعا، گريه و شب زنده‏دارى است. دوم، معناى عام كه عبارت است از همه كارهاى خوب ومورد پسند شارع مقدس كه شرط قبول آن‏ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقيران همراه با قصد قربت. يا آشتى دادن دو نفرو حكم كردن بين مردم به قصد قربت. حتى آب خوردن به قصد قربت‏نيز داخل در معناى عام عبادت است. دوم: در بررسى تاريخ شيعه، كسانى را مى‏بينيم كه به جرم شيعه‏بودن و پيروى از على بن ابى طالب، مورد تعقيب بوده‏اند و مدام‏عذاب ديده‏اند و شكنجه شده‏اند. آن هم به دست‏بدترين و پست‏ترين‏دشمنان اسلام، يعنى امويان. حاكمان اموى، با اجيركردن راويان‏دغل و نيرنگ باز، و جعل احاديث دروغين، براى خلفا و صحابه شان‏و مرتبه جعل مى‏كردند و قصدشان از اين كار، كم رنگ جلوه دادن‏فضايل اهل بيت، به خصوص على(ع) بود، و در صورت توانايى، محو ونابود كردن آن فضايل. دسيسه‏ها و نيرنگ‏بازى‏هاى حكام اموى و روش حكومتى آن‏ها، همه‏انگيزه‏اى بود براى مسخ فضايل و مناقب امام على(ع) و از ميان‏برداشتن شان و منزلت ايشان «جابر جعفى‏» به امام سجاد (ع)،شكايت مى‏كند كه بنى‏اميه و پيروان آن‏ها، شيعيان را مى‏كشند ومولايشان على را دشنام مى‏دهند و بر بالاى منبرها و در بازارها وميان راه‏ها و حتى در مسجد رسول خدا(ص)، بر على لعن مى‏فرستند وكسى آن‏ها را منع نمى‏كند. و اگر كسى به قصد بازداشتن مردم،چيزى بگويد، او را دستگير مى‏كنند و به او «رافضى‏» و«ترابى‏» خطاب مى‏كنند، و بعد او را نزد امير خود مى‏برند. در مقابله با اين اعمال خشونت‏آميز و اهانت‏بار، روش ائمه(ع)بر عكس است. آن‏ها، قدسى بودن شخصيت على (ع) و فضايل وبرترى‏هاى او را، بيان مى‏كردند و بر آن اصرار داشتند. و بدين‏وسيله الگويى بى‏مانند و عنوانى چشم‏گير را پيش روى مردم قرارمى‏دادند تا به اهل بيت توجه كنند و به آن‏ها گرايش يابند. حال، بعد از توضيح اين دو امر، مى‏توان اشكال مطرح‏شده را اين‏گونه پاسخ گفت كه: اگر امام سجاد، عبادت على بن ابى طالب (ع)را آن گونه بزرگ مى‏شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره‏اى‏بيش نمى‏بيند، معناى عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن‏است كه:امام على به كارهايى پرداخت و امورى را سامان داد، كه من هنوزبه آن‏ها نپرداخته‏ام. او حكومت و زمامدارى مردم را بر عهده‏گرفت; در ميان مردم قضاوت مى‏كرد و به كارهاى اجتماعى و عمومى‏سرگرم بود و اين‏ها امورى است كه نزد خداوند بيشترين ثواب رانسبت‏به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه اين معنى را تاكيد مى‏كند، روايتى است از امام باقر(ع)كه در گفتگو با اصحاب و ياران خود، از عظمت پدرش ياد مى‏كند وسعى بليغ او را در عبادت خدا يادآور مى‏شود، و در عين حال، ازبرترى امام على سخن مى‏گويد و به اين روش حكيمانه، درس مهمى رابه ياران خود مى‏آموزد. شايد اين عمل ائمه، كه برترين فضايل را به حضرت على(ع)، نسبت‏مى‏دادند، كارى بوده است در جهت‏حفظ تاريخ از دسيسه‏هاى بدكاران‏و بيمه كردن آن در برابر دشمنى و كينه دشمنان و معاندان‏خاندان اهل بيت.
اشكال دوم
پيش از اين دانستيم كه عبادت امام، امرى هدف‏دار بوده است ودانستيم كه آن حضرت بعضى تجربه‏هاى عبادتى خود را، در برابرمردم انجام مى‏داده و ايشان را به انصراف خود از دنيا و مشغول‏بودن به امور معنوى توجه مى‏داده است و بدين وسيله هم اسباب‏اطمينان حكومتيان را فراهم مى‏آورده و هم با تعليم مردم،الگويى مناسب و بى‏نظير را پيش چشم آن‏ها قرار مى‏داده است. سؤال اين جاست كه: آيا عبادت امام، صفتى عارضى براى ايشان بودو آن چه انجام مى‏داد فقط در جهت رسيدن به اهدافى بود كه ذكركرديم؟ آيا عبادت امام از جنبه اسلامى و بعد روحى خالى و تهى‏بود؟! و آيا سزاوار است كه عبادت‏هاى عميق و معرفت‏آموز امام رااين چنين سطحى تفسير كنيم و پديده‏اى بدين شگفتى را فقط وسيله‏اى براى محقق كردن اهدافى چند بدانيم؟! جواب اين اشكال با توضيح چند امر، آشكار مى‏گردد: اولا: پيش از اين گفته شد كه سبب مباشر پديده تعبد، كه درزندگى امام سجاد مجال بروز يافت، ظرف زمانى خاصى بود كه امام‏را احاطه كرده بود. آرى، همان گونه كه روزگارى، امام حسن (ع)،بنا به مقتضاى زمان، مجبور به صلح گرديد و امام حسين (ع)چاره‏اى جز انقلاب و براندازى حكومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نيز ناگزير به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خويش مشغول‏گرديد. ثانيا: در صورتى كه امام مى‏توانست‏با تمسك به انزوا و يارى‏جستن از پديده تعبد، اهداف معينى را در جهت مصالح عامه‏مسلمين، تحقق بخشد، از دست دادن اين فرصت‏شايسته امام نبود،چون او مقامى الهى داشت و امام و هادى مردم بود و مى‏بايست‏آن‏ها را تعليم مى‏داد و ارشاد مى‏نمود. ثالثا: براى انسانى كه به كارى عادت كرده، مثلا به عبادت، جمع‏كردن بين عبادت خالص براى پروردگار، و توجه كردن به‏تاثيرگذارى اين عبادت در مردم، بسيار سخت و مشكل است، زيرا دراين صورت، خلوص نيت كه شرط اساسى است، به آسانى تحصيل نمى‏شود.اما آن كسى كه ايمانى عميق و مخلصانه دارد، قادر است‏بى آن كه‏شائبه‏اى از شرك و ريا در عبادتش پديد آيد، با عبادت خود مردم‏را تعليم دهد. از اين رو است كه عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زين‏العابدين، صفت مختص به اوست. پس مى‏توان تصور نمود كه عبادت‏امام هم خالص براى خدا بود و هم وسيله‏اى براى تعليم و ارشادمردم و توجه دادن آن‏ها به امور معنوى خدايى.
-------------------------------------------------
ماهنامه پاسدار اسلام شماره 210 و211

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page