عزادارى براى فاطمه زهرا( سلام الله علیها )

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ آن روز، چهار ساله گلستان عصمت و عفاف در كنار بستر مظلومه تاريخ (فاطمه زهرا) همراه اسماء بنت عميس زانوى غم را بغل گرفته و خيره خيره بر چهره تكيده مادر نگاه مى كرد.
مادر از او خواست كه نزديك بستر آيد. سپس به او دو امانت گرانبها سپرد و فرمود:
دخترم زينب ! دو بقچه اى كه به تو مى سپارم ، يكى از آنها متعلق به دختر ابوذر غفارى و ديگرى مال خودت مى باشد، كه در آن پيراهنى است كه مال حسين مى باشد. اما بدان هر گاه كه او، اين پيراهن را از تو طلب نمايد، وقت وصل و همراهى شما سر رسيده و حسين براى شهادت مهيا مى گردد.
فاطمه (س ) رو به اسماء نمود و فرمود:
من اندكى به خواب مى روم . لحظاتى بعد سراغم بيا و مرا صدا نما. اگر جواب تو را ندادم ، برو على و اولادم را مطلع كن كه زهرا از دنيا رخت بربسته است .
سپس مشغول خواندن سوره يس گشت :
يس ، و القرآن الحكيم ...
اسماء لحظاتى بعد زهرا (س ) را صدا مى زند، اما چيزى نمى شنود و در مى يابد كه دختر پيغمبر از دنيا چشم فرو بسته است .
زينب بعد از سكوت مادر با حالت صيحه و گريه خود را بر بدن مطهر او مى اندازد و صدا مى زند و مى گويد:
مادر! سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان . مادر! گويى ما امروز رسول خدا را از دست داديم . مادر!... (62)
هنگام رحلت مادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ صاحب كتاب ناسخ التواريخ مى نويسد:
به هنگام رحلت حضرت زهرا (س ) زينب در حالى كه چادرش بر زمين كشيده مى شد، جلو آمده و فرياد زد: اى پدر، اى رسول خدا! هم اكنون محروميت ديدار تو بر ايمان معلوم گرديد و شناخته شد.
علامه مجلسى اين روايت را ازروضه نقل مى كند:
ام كلثوم بيرون آمد، در حالى كه چادرى بر سر افكنده بود كه قسمت پايين آن بر زمين كشيده مى شد و پيراهنى بر تن كرده كه اندامش را پوشيده بود، صدا مى زد: اى بابا، اى رسول خدا! هم اكنون به راستى تو را از دست داديم ، به طورى كه ديدارى ديگر نخواهد بود.(63)
در سوگ پدرش على (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در شهر كوفه ، مردم صداى شيون و عزايى را شنيدند كه در بين زمين و آسمان ندا در داد:
قد قتل مرتضى تهدمت و الله اركان الهدى آرى ، صداى جبرئيل امين است كه در غم امام المتقين صحيه مى زند كه على را كشتند. والله ، اركان هدايت را از بين بردند...
زينب صداى حزين امين وحى را كه مى شنود، در يك لحظه صحيه از دست دادن مادرش زهرا برايش تداعى مى گردد.
در مسجد قامت به خون نشسته على (ع ) را در گليمى نهاده و راهى منزل مى كنند. در فاصله اندكى كه به جا مانده است ، حضرت فرمودند:
فرزندانم ! مرا بگذاريد تا با پاى خودم وارد منزل گردم . نمى خواهم دخترم زينب متوجه اين وضع من گردد.
آرى زينب دو چهره خونين را پشت در خانه شان ديده است ، يك بار مادر خود را و اين بار قامت رشيد امام المتقين را و از شدت غصه به خود مى پيچيد.
او گرد وجود پدر خويش همچون پروانه مى گرديد و از خرمن وجود او بهره ها مى برد. در آخرين لحظات از پدر خويش اجازه خواست تا از او سئوالى را بپرسد. امام او را در پرسيدن آزاد دانست و فرمود:
دخترم ! هر چه مى خواهى بپرس كه فرصت كم است .
زينب رو به پدر كرد و گفت :ام ايمن مى گويد:
من از رسول خدا شنيدم كه حسينم در نقطه اى به نام كربلا در روز عاشورا با لب تشنه شهيد مى گردد
آيا نقل قول او صحيح است ؟
امام فرمود:
آرى ؛ ام ايمن درست مى گويد. اما من چيزى اضافه بر كلام او برايت نقل كنم . دخترم ! روزى شما را از دروازه همين شهر كوفه به عنوان اسراى خارجى وارد مى نمايند كه شهر در شور و شعف موج مى زند، آن روز مردم ، شهر را آذين مى بندند و با دست زدن و هلهله از آمدن شما استقبال كرده و شما را در شهر گردش مى دهند.
زينب از شنيدن كلام امام معصوم (ع )، مى بيند كه چه مصايب طاقت فرسايى در انتظار او مى باشد. (64)
مصيبت برادرش امام حسن (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ از برخى از مطلعين و دانايان و آگاهان چنين رسيده است :
هنگامى كه امام حسن (ع ) تشت و لگن مقابلش گذاشته شد، در حالى كه جگر رنج ديده اش استفراغ و قى مى كرد، شنيد خواهرش زينب مى خواهد نزد او بيايد. در آن حال كه سخت بيمار بود، فرمان داد كه تشت را بردارند، زيرا مى ترسيد خواهرش از ديدن آن تشت افسرده شود.(65)
زينب بر بالين امام حسن (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ امام حسن مجتبى (ع ) بر اثر زهر به شدت در رنج بود. نيمه هاى شب ، امام حسن (ع ) ديد از تحمل درد و رنج ناتوان شده ، لذا يگانه مونس و غمخوارش ، زينب (س ) را صدا زد: زينب (س ) برخاست و به بالين برادر آمد و او را به گونه اى ديد كه چون مار گزيده به خود مى پيچيد، احوال او را پرسيد، امام حسن (ع ) خواهرم ! برو برادرم حسين را خبر كن به اين جا بيايد.
زينب (س ) با چشمى گريان و دلى غمبار، به خانه برادرش حسين (ع ) شتافت و ماجرا را به او گفت و او را به بالين برادر آورد. (66) سرانجام زينب (س ) با شهادت برادرش امام حسن (ع ) روبه رو شد و داغ پرسوز برادر بزرگش را كه يك عمر از دست دشمنان ، خون جگر خورده بود، ديد ولى كاهش همين مقدار مصيبت را بيشتر نمى ديد، زينب (س ) در تشييع جنازه برادرش امام حسن (ع ) ديد گروهى از بنى اميه با تحريك عايشه به بهانه اين كه ما نمى گذاريم شما پيكر برادرتان حسن را در كنار قبر رسول خدا (ص ) به خاك بسپارد، اهانتها كردند، حتى جنازه اش را تيرباران نمودند، به طورى كه وقتى امام حسين (ع ) و ياران ، جنازه او را در قبرستان بقيع به زمين نهادند تيرهايى را كه به بدن آن حضرت اصابت كرده بود شمردند به هفتاد تير رسد.(67)
حركت به سوى كربلا
زينب در كاروان حسين (ع ) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه كاروان حسين (ع ) تصميم گرفت مكه را به قصد كوفه ترك كند، روايت كننده مى گويد: چهل محمل را ديدم كه با پوشش كامل و موزون ، آماده كرده بودند تا بنى هاشم بانوان محرم خود را بر آنها سوار نمايند. به آن صحنه باشكوه مى نگريستم ، ناگاه ديدم از سراى حسينى جوانى بلند بالا و خوش چهره كه خالى بر صورتش بود، بيرون آمد و خطاب به بنى هاشم فرمود:
از من دور شويد.
آنها دور شدند، آن گاه دو زن از سراى حسينى بيرون آمدند، در حالى كه ساير بانوان اطراف آنها را گرفته بودند. آن جوان خوش چهره ، محملى را آماده كرد و زانوى خود را خم كرد و در محضر امام حسين (ع ) آن دو بانو را با احترام مخصوص سوار محمل نمود. از يكى پرسيدم : اين دو بانو و آن جوان مه لقا كيستند؟ گفت :
آن دو بانو يكى زينب (س ) و ديگرى ام كلثوم است و آن جوان زيباروى ، حضرت عباس (ع ) مى باشد.
آرى زينب (س ) با چنين عزت و شكوهى سوار محمل شده و به سوى كوفه روانه گرديد. (68)
ورود به كربلا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه امام حسين (ع ) و همراهان در روز دوم محرم كه روز پنج شنبه بود به كربلا رسيدند و در همان محل سكونت نموده و خيمه ها را به پا كردند، دو حادثه جانسوز در رابطه با زينب (س ) رخ داد.
پس از بر پا شدن خيمه ها و سكونت در كربلا حضرت زينب (س ) هراسان به حضور برادرش امام حسين (ع ) آمد و عرض كرد:
اين بيابان را خوفناك مى بينم ، چرا كه خوف عظيمى از آن ، به من روى آورده است .
امام حسين (ع ) فرمود: خواهر جانم ، هنگام رفتن به جبهه صفين در همين جا با پدرم فرود آمديم ، پدرم سرش را روى دامن برادرم نهاد و ساعتى خوابيد و من حاضر بودم ، پدرم بيدار شد و گريه كرد، برادرم حسن (ع ) از او پرسيد:
چرا گريه مى كنى ؟
پدرم فرمود:
كانى رايت فى منامى ان هذا الوادى بحر من الدم و الحسين قد غرق فيه و هو يستغيث فلا يغاث ؛ گويا در عالم خواب ديدم ، اين بيابان دريايى از خون است و حسين (ع ) در آن غرق شده و هر چه يار و ياور مى طلبد، كسى او را يارى نمى كند.
آن گاه پدرم به من رو كرد و فرمود:
اى ابا عبدالله ! هر گاه چنين حادثه اى براى تو رخ داد، چه مى كنى ؟
در پاسخ گفتم :
اصبر و لا بدلى من اصبر ؛ صبر مى كنم كه جز صبر و استقامت چاره اى نيست .
دل زينب (س ) با شنيدن اين سخن ، آن چنان سوخت كه سيلاب اشك از ديدگانش سرازير شد. (69)
سيلى بر صورت خود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روايت شده كه پس از مهلت گرفتن از دشمن ، امام حسين (ع ) نشست و به خواب رفت و سپس بيدار شد و به خواهرش زينب (س ) فرمود:
خواهرم ! همين لحظه ، جدم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، پدرم على عليه السلام و مادرم فاطمه سلام الله عليها و برادرم حسن عليه السلام را در خواب ديدم كه همه مى گفتند: اى حسين ! به همين زودى (و به نقل ديگر، گفتند: فردا) نزد ما خواهى آمد.
زينب سلام الله عليها تا اين سخن را شنيد (آن چنان عاطفه اش به جوش آمد كه ) سيلى به صورت خود زد و صدا به گريه بلند كرد. امام حسين (ع ) او را دلدارى داده و به صبر و آرامش فرا خواند، به خصوص يادآور شد كه با آرامش و حوصله خود، شماتت و سرزنش دشمن را از ما خاندان پيامبر (ص ) دور كن . (70)
______________________
62-عقيله بنى هاشم ، ص 12.
63-فاطمه زهرا(س ) شادمانى دل پيامبر ص 853.
64- عقيله بنى هاشم ص 13 و 14.
65- زينب كبرى ، ص 142.
66-رياحين الشريعه ج 3 ص 74
67- انوار البهيه ص 83.
68-اخصائص الزينبيه ، ص 178 و 179.
69-رياحين الشريعه ، ج 3، ص 78
70- لهوف سيد بن طاووس ، ص 90

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page