زينب ( سلام الله عليها ) در ورود به كربلا

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

را ضى به قضا بودن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ چون امام حسين (ع ) براى استراحت در خزيميه فرود آمد و يك شبانه روز توقف كرد، صبحگاه زينب (س ) خواهرش نزد او آمد و گفت : اى برادرم ! آيا نمى خواهى از آنچه ديشب شنيده ام تو را آگاه كنم ؟
حسين (ع ) فرمود: چه شنيدى ؟
زينب (س ) گفت : در دل شب بيرون رفتم كه شنيدم هاتفى ندا مى داد: اى چشم ! در ريختن اشك بكوش كه جز من كسى بر شهدا گريه نخواهد كرد، گريه بر آن گروهى كه مرگ آنان را به پيش مى راند تا به سوى ميعاد گاهى بكشاند كه به عهد خويش وفا كنند.
حسين (ع ) فرمود:
يا اختاه ! كل ما قضى فهو كائن ؛ خواهرم !آنچه مقدر است به وقوع خواهد پيوست . يعنى ما بايد وظيفه خود را به انجام برسانيم و به آنچه خدا مى خواهد راضى باشيم . (71)
زينب (س ) در ورود به كربلا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ پس از ورود به كربلا، امام دستهاى خويش را به آسمان بر مى دارد و نجوا مى نمايد:
اللهم انى اعوذ بك من كرب و البلاء!
ياد كلام جد و باب خويش مى كند كه او را از كربلا خبر مى دادند.
پس ، بر خيل فداييان خويش بانگ بر آورد:
خيمه ها را همين مكان بر پا نماييد. اينجا قرارگاه ماست . اينجا محل ريختن خونهاى ماست .
در ميان جمعيت ، خواهر خود را مى بيند كه غمگين نشسته و خيره خيره اطراف را زير بال نگاه خود گرفته است . چهره اش از غم موج مى زند. حسين به سوى او مى آيد و او را تسلى مى دهد. صداى زينب حاكى از درد درون است كه مى فرمايد:
برادرم ! بيا از اين مكان برويم از لحظه اى كه وارد اين سرزمين شده ايم و نام كربلا را شنيده ام ، غمهاى عالم روى سينه ام جمع شده اند...!
امام بر او آيه اميد و اطمينان مى خواند:
خواهرم ! بر خداى متعال توكل بنما. هر چه هست ، به دست اوست .
سپس ، دستور بر پايى خيام را صادر مى كند؛ ولى زينب (س ) متحيرانه چشم دوخته كه چرا در درون دره خيمه ها را بر پا مى كنند. او شاهد جنگهاى باب خويش اميرالمؤ منين (ع ) در مقابل دشمنان دين بود و از خيمه گاه آن دوران به ذهن خويش تصاوير زنده اى را به ياد دارد. در برابر امام خويش ، با كمال متانت و ادب مى پرسد:
پدرم ، هميشه خيمه ها را در مكان بلندى بر پا مى كرد. چه شده است كه شما خلاف او عمل مى كنيد؟
امام مى فرمايد:
خواهرم ! آن موقع ، در جنگها فتح و پيروزى وجود داشت ، اما ما مى دانيم كه اين جنگ در نهايت به كشته شدن ما و اسيرى رفتن اهل بيت پيغمبر خدا مى انجامد. خواهرم ! اگر قدرى صبر نمايى ، قضايا را خواهى فهميد، ولى بايد تحمل و صبر نمايى .
زينب (س ) با شنيدن اين جملات ، پى به عمق واقعيت مى برد و مى داند كه روزگار وصل با حسين (ع ) به سر رسيده و زمانى ديگر شروع محنت و مصايب است . (72)
سلام زينب (س ) به حبيب بن مظاهر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ فزونى سپاه دشمن و نيروى اندك محدود برادر بيش از همه ، قلب زينب (س ) را آماج دردها و غصه هاى فراوان مى كرد، و بدين جهت چون روز ششم محرم حبيب بن مظاهر به يارى حسين (ع ) به كربلا آمد، و دختر اميرالمؤ منين (س ) از اين فداكارى باخبر گشت ، به حبيب پيغام سلام داد. (73)
چون اين پيغام به حبيب رسيد، بر روى خاك كربلا نشست و مشتى از آن برداشته بر سرو صورت خويش ريخت و گفت : خاكم به سر! سختى كار زينب به جايى رسيده است كه به مثل من سلام مى رساند!! (74)
من از حسين جدا نمى شوم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حضرت زينب كبرى (س ) از سوم شعبان سال 60 هجرى در مكه بود. چون سربازان يزيد مى خواستند در مكه و در حرم امن الهى امام حسين (ع ) را مخفيانه بكشند، لذا امام روز ترويه كه روز هشتم ذى الحجه است ، مكه را به سوى عراق ترك كرد. زينب (س ) نيز در اين كاروان حضور داشت .
ابن عباس گفت : يا حسين ! اگر خود مجبور به رفتن هستى ، زنان را با خود همراه مبر.
زينب (س ) چون اين سخن را شنيد، سر از كجاوه بيرون كرد و گفت : ابن عباس ! مى خواهى مرا از برادرم حسين جدا كنى ؟! هرگز. (75)
مصايب زينب (س ) در شب عاشو را بستن آب بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روز هفتم غمى ديگر بر غمهاى زينب (س ) افزوده گشت . فرمانى از ابن زياد رسيد كه نگذاريد حسين و اصحاب او از آب استفاده كنند، و بدين طريق تشنگى ياران به ويژه فرزندان و كودكان دل زينب (س ) را به درد مى آورد.
هر چند در اين فرصت گاه و بى گاه ابوالفضل و على اكبر (ع ) در كنار ساير ياران امام حسين (ع ) مقدار كمى آب تهيه مى كردند، و صفوف فشرده دشمن را به عقب مى راندند، ولى جوابگوى نياز شديد تشنگى و مشكلات همه ياران و عزيزان نبود؛ آن هم در هواى گرم تابستان كربلا.
سكينه دختر امام حسين (ع ) مى گويد: صبر كن . چگونه صبر كند بچه شير خواره اى كه دوام صبر ندارد؟! (76)
سركشى به خيمه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ از حضرت زينب (س ) نقل شده فرمود: در شب عاشورا، نصف شب به خيمه برادرم حضرت عباس (ع ) رفتم ديدم جوانان بنى هاشم به دور او حلقه زده اند و او مانند شير ضرغام با آنها سخن مى گويد و به آنها مى فرمايد:
اى برادرانم و اى پسر عموهايم ! فردا هنگامى كه جنگ شروع شد، نخستين كسانى كه به ميدان رزم مى شتابد، شما باشيد، تا مردم نگويند: بنى هاشم جمعى را براى يارى خواستند، ولى زندگى خود را بر مرگ ديگران ترجيح دادند...
جوانان بى هاشم پاسخ دادند:
ما مطيع فرمان تو مى باشيم
حضرت زينب (س ) مى گويد: از آنجا به خيمه حبيب بن مظاهر رفتم ديدم با ياران (غيربنى هاشم ) جلسه مذاكره تشكيل داده و به آنها مى گويد:
فردا وقتى كه جنگ شد، پيشقدم شويد و نخست به ميدان برويد، و نگذاريد كه يك نفر از بنى هاشم ، قبل از شما به ميدان برود، زيرا كه بنى هاشم ، سادات و بزرگان ما مى باشند...
اصحاب گفتند:
سخن تو درست استو به آن وفا كردند. (77)
شنيدن صداى سپاه دشمن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حسين (ع ) در آن هنگام در پيش خيمه خود نشسته و تكيه به شمشير داده و سر مبارك بر روى زانو قرار داده و به خواب رفته بود.
زينب (س ) كه صداى همهمه اسبان و لشكريان را شنيد، نزديك برادرش آمده و عرضه داشت : اى برادر! آيا صداهاى مخالفان را نمى شنوى كه اينك به طرف خيام نزديك مى شوند.
حسين (ع ) سر برداشت ، فرمود: هم اكنون رسول خدا (ص ) را در خواب ديدم كه فرمود: حسين جان بدين زودى بر ما وارد خواهى شد.
زينب (س ) كه اين سخن دلخراش را شنيد، سيلى به صورت زد و اظهار دردمندى و بيچارگى نمود. حضرت او را دلدارى داده و امر به آرامش فرمود. (78)
امتحان اصحاب در شب عاشورا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب (س ) متكايى براى حسين (ع ) گذاشت ، و آن حضرت با خواهر خود آهسته به سخن پرداختند و زمانى كه صداى زينب به خاطر بى سرپرستى فرداى بانوان به گريه بلند شد، حسين (ع ) او را دلدارى داد. بعد زينب ادامه داد: برادرم ! آيا براى وفادارى و مقاومت لازم فردا، اصحاب را كاملا امتحان كرده اى كه مبادا فردا تو را تنها بگذارند؟
حسين (ع ) فرمود: بلى آنان را بارها آزمايش كرده ام ، و تا زنده هستند از من و بانوان و اطفال حمايت و حفاظت خواهند كرد! بعد حسين (ع ) از خيمه زينب بيرون آمد، و به خيمه حبيب بن مظاهر رفت و مشاهده كردم كه حبيب براى اطمينان خاطر و دلدارى زينب ، مطلب را با ساير ياران در ميان گذاشت و آنان سرهاى خود را برهنه كردند و قبضه شمشيرها را در دست فشردند و براى حفاظت از بانوان و ناموس پيامبر(ص ) كه زينب (ع ) روى آن حساسيت فوق العاده داشت . با اداى سوگند، براى چندمين بار اعلام وفادارى كردند. (79)
قافله سالار حسين (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عقيله بنى هاشم مى فرمايد:
در شب عاشورا، ديدم برادرم از خيمه بيرون آمده و خارهاى بيابان را با غلاف شمشير از جاى مى كند. جلو رفتم و سؤ ال كردم : چرا چنين مى كنى ؟ فرمود: مى دانم فردا اطفال من بايد روى اين خارها با پاى برهنه ، راه بروند.
سپس ، امام به خواهرش فرمود:
تو قافله سالار من هستى . مواظب باش جلوى دشمن گريه نكنى و نگذارى اطفال من سيلى و تازيانه بخورند. بدان كه تو را به كوفه و شام خواهند برد. (80)
شب عاشورا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ بنابر روايت ارشاد حضرت على بن الحسين (ع ) فرمود: در شب عاشورا من نشسته بودم و عمه ام زينب مرا پرستارى مى كرد كه پدرم در خيمه جداگانه كناره كرد و در نزد ا و جون مولاى ابوذر غفارى ايستاده بود و آن حضرت شمشير خود را صف مى كرد و مى فرمود:

•يا دهر اف لك من خليل من صاحب و طالب قتيلو كل حى سالك سبيلو منتهى الامر الى الجليل
•كم لك بالا شراق و الاصيل الدهر لا يقنع بالبديلو منتهى الامر الى الجليل منتهى الامر الى الجليل
اى روزگار اف بر دوستى تو باد؛ چه بسيار براى تو بود در صبح و عصر؛ از رفيقان و طالب تو كه كشته شده اند؛ و روزگار به بدل قناعت نمى كند؛ هر زنده اى رونده راه است ؛ و منتهاى امر به سوى خداوند بزرگ است .
اين اشعار را دو يا سه دفعه خواند تا اينكه من فهميدم كه آن جناب چه اراده كرده است پس گريه مرا گلوگير شد و خوددارى كردم و سكوت نمودم . دانستم كه بلا نازل شده است . اما عمه ام زينب آن اشعار را شنيد و نتوانست خوددارى كند برخاست و به نزد آن حضرت رفت و گفت : واثكلاه ! اى كاش مرگ مرا دريافته بود، مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن امروز مردند.اى خليفه گذشتگان و فريادرس باقى ماندگان .
پس حسين سوى او نظر كرد و فرمود: اى خواهر! شيطان حلم تو را نبرد چشمهايش پر از اشك شد و فرمود: اگر آن مرغ سنگ خواره را مى گذاشتند هر آينه مى خوابيد.
زينب گفت : اى واى بر من ! تو در ميان اين اشرار گير افتاده اى ، اين دل مرا بيشتر مجروح داشته و بر من سخت تر است . پس بر صورت خود سيلى زد و گريبان خود را دريد و افتاد و غش نمود. پس حسين برخاست و بر روى او آب ريخت و گفت : خواهر جان صبر كن و بدان كه اهل زمين و آسمان مى ميرند و جز خدا كسى باقى نمى ماند. آن خدايى كه خلق را خلق كرد به قدرت خود و بر مى انگيزاند خلق را و زنده مى كند ايشان را، و او، فرد و تنهاست . جد من ، پدر و برادر من بهتر از من بودند. و براى هر مسلمان اقتدا به پيغمبر لازم است .و امثال اين سخنان در تعزيت او گفت و فرمود: اى خواهر! من تو را قسم مى دهم كه بر من گريبان پاره مكن و روى نخراش و وايلاه واثبورا، مگو وقتى من هلاك شدم . پس او را به خيمه آورد و در نزد من نشانيد (81)
در خواست آب از زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ از شيخ بزرگوار جعفر بن محمد نما در كتاب مثيرالاحزانو او از سكينه روايت كرده كه مى فرمود:
در روز نهم محرم آب ما تمام شد و عطش ما شدت نمود. آب از ظرفها و مشكها خشك شده بود. چون من و بعضى از اطفال ما، تشنه شديم ، من به سوى عمه ام زينب رفتم تا او را از تشنگى خود خبر دهم كه شايد آبى ذخيره شده باشد براى ما. پس ديدم كه عمه ام در خيمه نشسته است و برادر شير خوارم بر دامن او است . و آن كودك گاهى مى نشيند و گاهى بر مى خيزد، و مانند ماهى در آب ، در حركت و اضطراب است و فرياد مى كند و عمه ام مى گويد: صبر كن . اى پسر برادر! و كجاست براى تو صبر و حال آنكه بر اين حالت مى باشى . گران است براى عمه تو كه صداى تو را بشنود و نفعى به حال تو نبخشد. چون من اين را شنيدم ، صدا به گريه بلند كردم . زينب گفت ، سكينه ؟ گفتم : بلى .
گفت : چرا گريه مى كنى ؟ گفتم : براى عطش برادرم (و احوال خودم را به عمه ام نگفتم كه مبادا اندوه او زياد شود). پس گفتم : اى عمه ! چه مى شود كه به سوى بعضى از عيالات انصار بفرستى ، شايد آنها آبى داشته باشند؟! عمه ام برخاست و آن كودك را گرفت و به خيمه عموهايم رفت و ديد كه آبى ندارند، و بعضى از كودكان ما به دنبال او روانه شدند براى طمع آب . پس در خيمه پسر عموهايم (اولاد امام حسن ) نشست و فرستاد به سوى خيمه اصحاب كه شايد آبى بيابد. پس نيافت . چون از يافتن آب ماءيوس شد، به خيمه خود برگشت ، در حالى كه همراه او قريب به بيست كودك از پسر و دختر بودند. پس شروع كرد به فرياد نمودن . ما هم همه فرياد كرديم . مردى از اصحاب پدرم كه او را برير مى گفتند (و او را سيد قراء مى گفتند) چون صداى گريه ما را شنيد، خود را بر زمين انداخت و خاك بر سر خود ريخت و به اصحاب خود خطاب كرد: آيا شما را خوش آيند است كه دختران فاطمه بميرند و حال اينكه قائمه شمشيرها در دستهاى ما باشد؟! نه ، قسم به خدا كه بعد از ايشان در زندگى خير نيست ، بلكه بايد پيش از ايشان در حوضهاى مرگ وارد شويم . اى اصحاب من ! هر يك دست يكى از اين كودكان را بگيريم و بر آب هجوم آوريم پيش از اينكه ايشان از تشنگى بميرند و اگر اين قوم با ما مقاتله كنند ما هم با ايشان مقاتله مى كنيم . يحيى بن مازنى گفت : موكلين آب فرات بر قتال ما اصرار خواهند داشت ، اگر اين كودكان را به همراه بريم شايد به ايشان تيرى يا نيزه اى خورد و ما سبب آن شده باشيم . ليكن راءى آن است كه مشكى با خود بر داريم و آن را پر آب كنيم . آن وقت اگر با ما مقاتله كردند ما هم مقاتله كنيم . و اگر كسى از ما كشته شد، فداء دختران فاطمه باشد. برير گفت : اين فكر خوبى است . پس مشكى گرفتند و به جانب آب رفتند و ايشان چهار نفر بودند. چون موكلين آب فرات مشاهده نمودند گفتند كه شما باشيد تا ما رئيس خود را خبر دهيم ميان برير و رئيس ايشان قرابتى بود. پس چون او را خبر دادند گفت : ايشان را راه دهيد تا آب بياشامند چون داخل آب شدند و سردى آب را احساس كردند صدا به گريه بلند نموده گفتند: خدا لعنت كند ابن سعد را كه از اين آب جارى به جگر آل پيغمبر قطره اى نمى رسد. برير گفت : پشت سر خود را نگاه كنيد و تعجيل كنيد و آب برداريد كه دلهاى اطفال حسين از تشنگى گداخته است و شما نياشاميد تا جگر اولاد فاطمه سيراب شود. ايشان گفتند: قسم به خدا برير! ما آب نمى آشاميم تا دلهاى اطفال حسين سيراب شود. شخصى از موكلين فرات اين حرف را شنيد و گفت : شما خود داخل آب شديد، اين برايتان كافى نيست كه براى اين خارجى آب مى بريد؟ قسم به خدا كه اسحاق را از اين كار باخبر مى كنم برير گفت : اى مرد كتمان كن امر ما را. پس برير به نزديك او رفت تا او را گرفته باشد كه خبر به اسحاق نرسد. آن مرد فرار كرد و اسحاق را خبر كرد. او گفت : سر راه را برايشان بگيريد و ايشان را بياوريد به نزد من ، و اگر ابا كردند با ايشان مقاتله كنيد. پس سر راه را بر برير و اصحاب او گرفتند. مقاتله اى بين ايشان در گرفت و برير شروع به موعظه نمود. صداى او به گوش امام حسين (ع ) رسيد. چند نفر فرستاد كه او را يارى كنند. پس ايشان رفتند و موكلين فرار كردند و آب را آوردند. اطفال به يك دفعه بر سر آب جمع شدند و شكمها و سينه ها را بر مشك گذاشتند، كه ناگاه بند مشك باز شد و آب بر زمين ريخت كودكان به يك دفعه به فرياد آمدند برير به صورت خود زد و گفت : والهفاه بر جگر دختران فاطمه (س ) (82)
_________________________________________________
71-مقتل الشمس ، ص 124
72-عقيل بنى هاشم ، ص 17 و 18
73-سلام مرا به حبيب برسانيد. (فرسان الهيجاء؛ ج 1، ص 92)
74 - سيماى زينب كبرى ، ص 89
75- سيماى زينب كبرى ، ص 116
76-كبريت الاحمر، ص 479.
77-(ع ) كبريت الاحمر، ص 479
78-كتاب الارشاد ص 440
79- مقتل الحسين ، مقرم ، ص 266.
80-عقيله بنى هاشم ص 20
81-ارشاد، ج 2 ص 5 - 97
82-اكليل المصائب فى مصائب الاطايب ص 245 و 246.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page