پرستارى از امام سجاد( علیه السلام )

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ چون كار (جنگ ) به امام حسين (ع ) تنگ و سخت شد و يگانه و تنها ماند، به خيمه هاى فرزندان پدرش روى آورد. آنها را از ايشان خالى و تهى ديد. سپس به خيمه هاى اصحاب و يارانش التفات نموده و نگريست كسى از آنان را نديد، پس شروع و آغاز نمود به بسيار گفتن لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (حركت و جنبشى و قوت و توانايى نيست جز به وسيله خداى بلند مرتبه بزرگ ) سپس به خيمه هاى زنان رقيه ، به خيمه فرزندش على زين العابدين (امام چهارم ) آمد وى را ديد به روى فرشى از پوست افتاده ، پس بر او در آمده و زينب نزد وى بوده كه پرستاريش مى نمود، چون على بن الحسين (ع ) به پدر بزرگوارش نگاه كرد، خواست حركت نموده و برخيزد، ولى از سختى بيمارى نتوانست . به زينب فرمود: مرا به سينه ات تكيه ده كه اين (امام ) پسر رسول خدا (ص ) است كه (اينجا) روى آورده ، زينب پشت زين العابدين نشست و آن حضرت را به سينه خود تكيه داد. امام حسين (ع ) از بيمارى فرزندش پرسيد و او خداى تعالى را حمد و سپاس مى نمود، سپس گفت اى پدر! امروز با اين منافقين و مردم دور و چه كردى ؟ امام حسين (ع ) به او فرمود: اى پسرم ! شيطان و ديو سركش بر ايشان غالب و چيره گشته و ذكر و ياد خدا را از اينان فراموش گردانيده ، و ميان ما و آنان آتش جنگ برو افروخته شد تا اينكه روى زمين خون جارى و روان شد. على (زين العابدين ) گفت : اى پدر! عمويم عباس كجاست است ؟ پس چون عمويش را از پدرش پرسيد، گريه زينب گلويش را گرفت (و نتوانست سخنى بگويد) و به برادرش نگريسته كه چگونه به فرزندش پاسخ خواهد داد، زيرا او را به شهادت و كشته شدن عمويش عباس آگاه نساخته بود، از بيم آنكه بيمارى اش شدت يافته و سخت گردد، پس امام حسين به او فرمود: اى پسرم ! عمويت كشته شد، و دو دستش را در كنار فرات جدا كردند.
پس على بن الحسين (ع ) سخت گريست تا اينكه از حركت و جنبش افتاده و بيهوش شد. چون به هوش آمد، از هر يك از عموهايش پرسيد و امام حسين به او فرمود: كشته شدند.
على بن الحسين گفت : برادرم على و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين كجا هستند؟ امام حسين به او فرمود: اى پسرم ! بدان مرد زنده اى جز من و تو در خيمه ها نيست ، و كسانى را كه از ايشان مى پرسى همه آنها بر روى زمين افتاده اند (كشته شده اند) (83)
در خواست شمشير از زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ على بن الحسين (ع ) سخت گريسته ، به عمه اش زينب فرمود: اى عمه شمشير و عصا و چوبدستى برايم بياور. پدرش به او فرمود: به شمشير و عصا چه خواهى كرد؟ گفت : عصا را (براى اينكه ) بر آن تكيه كنم ، و شمشير را (براى اينكه ) پيش روى پسر رسول خدا (دشمنانش را) مانع شده و جلوگيرى كنم ، زيرا خير و نيكى پس از او در زندگى نمى باشد. امام حسين (ع ) او را از آن كار منع نموده و جلوگيرى كرد، و وى را به سينه اش چسبانيده به او فرمود: اى فرزندم تو پاكيزه ترين فرزندانم هستى . (چون معصوم و بازداشته از گناهى ) و افضل و برترين خانواده ام مى باشى . (84)
استمداد حضرت زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حضرت زينب (س ) نيز چندين بار در روز عاشورا به قتلگاه رفت ، چون نان و آبى نداشت ، دستها را بر سر نهاد و فرياد زد، از زمين و زمان براى يارى حسين استمداد نمود، بر سر عمر سعد جيغ كشيد و فرمود:
آيا حسين (ع ) را مى كشند و تو اين صحنه را مى نگرى ؟! (85)
وداع امام حسين (ع ) با زينب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ امام حسين (ع ) بانوان را دلدارى داد و امر به صبر و فرمود: خداوند شما را از دست دشمنان نجات دهد و عاقبت امر شما را نيكو گرداند، و دشمنان شما را به انواع عذاب مبتلا خواهد كرد، و در عوض اين مصايبى كه به شما رسيده ، خداوند چندين برابر از مواهب خود را به شما عنايت مى فرمايد، به زبان چيزى نگوييد كه موجب كاهش مقام ارجمند شما گردد...
زينب گريه مى كرد، امام به او فرمود: آرام باش اى دختر مرتضى ، وقت گريه طولانى است .
همين كه خواست به عزم ميدان ، از خيمه بيرون آيد، زينب (س ) دامن امام را گرفت و صدا زد:
مهلا يا اخى ، توقف حتى اتزود منك و اودعك وداع مفارق لا تلاقى بعده ؛ برادرم ! آهسته باش ، توقف كن تا تو را سير ببينم و با تو وداع كنم ، آن وداع جدا كننده اى كه بعد از آن ديگر ملاقاتى با تو نخواهد بود.

•بگذار تا بگيرم چون ابر نو بهاران فمهلا اخى قبل الممات هنيئة لتبرد منى لوعة و غليل
•كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران لتبرد منى لوعة و غليل لتبرد منى لوعة و غليل
يعنى : برادرم ! آهسته برو و قبل از مرگ ، اندكى با ما باش ، تا با ديدار تو، درون سوزان ، و سوز قلب پريشان و بى قرارم خنك گردد (86)

•اى جان ما جانان ما آهسته رو آهسته رو بر خواهر زارت نگر، بر طفل بيمارت نگر كرده وصيت مادرم تا من ببوسم حنجرت آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو
•مشكن دل سوزان ما آهسته رو آهسته رو آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو
دلدارى امام بر زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حضرت زينب (س ) از برادر دل نمى كند، به دست و پاى برادر افتاد و بوسيد، ساير بانوان حرم ، آن حضرت را محاصره كرده و دست و پاى او را مى بوسيدند و گريه مى كردند، امام آنها را آرام كرد و به خيمه برگردانيد، سپس خواهرش را به تنهايى طلبيد و او را دلدارى داد.و امر يده على صدرها وسكنها من الجزع ؛ سرانجام ، امام حسين (ع ) دستش را بر سينه خواهرش زينب كشيد، زينب آرام گرفت و ديگر بى قرارى نكرد.
امام به او فرمود: افرادى كه صبر مى كنند، پاداش بسيار در پيشگاه خدا دارند، صبر كن تا به پاداشهاى الهى برسى ...
آن گاه زينب (س ) خشنود شد و اظهار سرور كرد و عرض كرد: يا ابن امى طب نفسا و قرعينا فانك تجدنى كما تحب و ترضى ؛ اى پسر مادرم . خاطرت شاد و چشمت روشن باد، چرا كه مرا آن گونه كه دوست دارى و خشنود هستى ، خواهى يافت .
زبان حال زينب (س ) در اين وقت اين بود:

•صبرت على شى ء امر من اصبر ساءصبر حتى يعجز الصبر عن صبرى
•ساءصبر حتى يعجز الصبر عن صبرى ساءصبر حتى يعجز الصبر عن صبرى
يعنى : بر چيزى كه تلخ تر از تلخى گياه صبر است ، صبر مى كنم ، و به زودى چنان صبر مى كنم ، كه نيروى صبر از قدرت صبر من ، درمانده گردد. آرى ، به گونه اى صبر كنم ، كه صبر از من خسته شود.

•هان برو زينب كه درد است بى دوا تند رو زينب كه خواهى شد اسير رو يتيمان مرا غمخوار باش گر خورد سيلى سكينه دم مزن عالمى زين دم زدن بر هم مزن(87)
•دردمند حق طبيب دردها است زين اسيرى هست جانت ناگزير در غريبى بى كس اند، تو يار باش عالمى زين دم زدن بر هم مزن(87) عالمى زين دم زدن بر هم مزن(87)
درخواست پيراهن كهنه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ امام حسين (ع ) به خواهرش زينب فرمود: اى خواهر! جامه كهنه اى كه كسى از مردم در آن رغبت ننموده و خواهانش نباشد براى من بياور كه آن را زير لباسها و جامه هايم قرار دهم (بپوشم ) تا پس از كشته شدنم (آن را نبرده ) برهنه ام نكنند، پس فريادهاى زنان به گريه شيون بلند شد.
سپس جامه كهنه اى آوردند و امام حسين (ع ) آن را چاك زده و اطراف و كنارهايش را پاره كرد، و زير جامه هايش قرار داد و آن حضرت را شلوار تازه اى بود كه آن را نيز پاره كرد تا از آن بزرگوار ربوده نشود (دشمن غارت ننموده به يغما و چپاول نبرد) و چون كشته شد مردى قصد و آهنگ آن حضرت را نموده آن جامه و شلوار را از او ربود و در بيابان روى زمين گرم عريان و برهنه اش گذاشت و در همان حال دو دستش شل و خشك شده از كار افتاد و عذاب و كيفر و رسوايى به او روى آورد، و هنگامى كه امام حسين (ع ) آن جامه پاره شده را پوشيد اهل و كسان و فرزندانش را وداع كرده و بدرود گفت وداع و بدرود مفارق و جدا شونده اى كه هرگز باز نمى گردد.
صلى الله عليك يا ابا عبدالله الحسين (88)
وقتى امام از روى اسب افتاد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ وقتى كه امام حسين (ع ) از اسب به روى زمين افتاد، زينب دختر على (ع ) از خيمه بيرون آمد در حالى كه دو گوشواره اش (از بسيارى اضطراب و نگرانى ) ميان دو گوشش جولان داشته و مى گرديد، و مى فرمود: كاش آسمان بر زمين مى چسبيد، اى عمر پسر سعد! آيا ابوعبدالله امام حسين (ع ) را مى كشند و تو به سوى آن حضرت مى نگرى ؟ و اشكهاى (چشم ) عمر بر دو گونه اش جارى و روان بود، در حالى كه روى خود را از آن مخدره بر مى گرداند، و امام حسين (ع ) نشسته و در برش جبه و جامه گشاده اى از خز (كه روى جامه ها به تن مى كنند) بود، و مردم از (كشتن ) آن بزرگوار پرهيز مى كردند، پس شمر فرياد زد، واى بر شما! چه انتظار داريد و چشم به راه چه هستيد درباره آن حضرت ؟ او را بكشيد، مادرهايتان شما را گم كنند و از دست بدهند (بميريد تا مادرهايتان بى فرزند باشند) (89)
كنار بدن برادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در كتاب دمعة الساكبة آمده است : از ابن رياح رسيده كه او گفته : من در جنگ و كارزار كربلا حاضر بوده و به چشم ديدم ، چون امام حسين (ع ) كشته شد. زنى آمد در حالى كه به وسيله دامنهايش مى لغزيد تا اينكه بر زمين افتاد، سپس به پا خاسته فرياد مى زد: اى حسينم ، اى امام و پيشوايم ، اى كشته شده ام ، اى برادرم ! آن گاه آمد به سوى جسد و تن آن حضرت در حالى كه آن بزرگوار جثه و تنى بى سر بود. چون او را ديد، دست در گردنش انداخته و پى در پى نعره و فرياد مى زد، تا اينكه هر كس را (در آنجا) حاضر بود به گريه در آورد. سپس پرسيدم : او كيست ؟ گفتند او زينب دختر اميرالمؤ منين (ع ) است (90)
عمل به وصيت مادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نقل كرده اند: چون حضرت امام حسين (ع ) چند قدمى از خيمه ها دور شد، حضرت زينب (س ) از خيمه بيرون آمد و صدا زد:
برادرم لحظه اى درنگ كن تا وصيت مادرم فاطمه (س ) را نسبت به تو جا آوردم زينب (س ) عرض كرد: مادرم به من وصيت فرمود، هنگامى كه نور چشمم حسين (ع ) را روانه ميدان براى جنگ با دشمن كردى ، عوض من گلوى او را ببوس ، آن گاه زينب (س ) گلوى برادرش را بوسيد و به خيمه بازگشت . (91)
دعوت به استقامت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حجت خدا در مقابل اجساد مطهر شهدا ايستاده و لب به سخن مى گشايد:
هل من ناصر ينصرنى ! هل من معين يعينى !
تك تك شهدا را صدا مى زند:
عباس كجايى ؟ مسلم كجايى ؟ برير كجايى ؟ چرا جواب حسين را نمى دهيد؟ دلخوش بوديد كه من شما را صدا بزنم ، اما اينك چه شده كه جواب نمى دهيد؟
به سوى خيمه روانه مى گردد. اهل خيام را صدا مى زند و همه را بر صبر و بردبارى و تحمل سفارش مى نمايد:
مبادا در مقابل دشمن بلند گريه نماييد تا دشمن شاد گردد...
در ميان اهل بيت ، متوجه عقيله بنى هاشم حضرت زينب كبرى مى شود كه مى لرزد. حسين بر سينه خواهر خويش دست ولايت مى نهد و او را به طماءنينه و استقامت بشارت مى دهد:
خواهرم ! پس از من ، در قبال تمام مشكلات صابر باش . پس از من ، مصايب زيادى بر تو وارد خواهد گشت .
دختر حضرت على (ع ) و يادگار فاطمه مى فرمايد:
برادر! فرمانت را تحمل مى كنم ، ولى اگر اين اطفال سراغ تو را بگيرند، چه جوابى بدهم ؟
حسين نگاهى محبت آميز به خواهرش مى نمايد:
زينبم ! مرا در نماز شب خودت فراموش نكن . (92)
آخرين لحظات در كنار برادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در آخرين لحظه اى كه امام (ع ) در قيد حيات بود، با زينب گفتگويى دارد و باز هم وصايايى با اين مخدره نموده و او را نايب خود قرار مى دهد كه بعد از وى كارها را دنبال كند. و آن وقتى بود كه امام از اسب به زمين افتاد، زينب بلافاصله خود را به ميدان بر بالين برادرش مى رساند و مى بيند كه زخم و جراحت زيادى به آن حضرت وارد شده و خون بسيارى از وى جارى است ، پس خود را بر روى جسد برادر انداخت و گفت :
انت احسين اخى ، انت ابن امى ، انت نور بصرى ، انت مهجة قلبى ، انت حمانا، انت كهفنا، انت عمادنا، انت ابن محمد المصطفى ، انت ابن على المرتضى ، انت ابن فاطمه الزهراء امام در حالى كه بيهوش بود، با گريه و زارى زينب به هوش آمد. زينب گفت : برادرم ! به حق جدم رسول خدا (ص ) تو را قسم مى دهم با من سخن بگو. امام (ع ) فرمود: يا اختاه هذا يوم التناد، و هذا يوم الذى و عدنى به جدى و هو الى مشتاق سپس فرمود:اى خواهرم ! قلبم شكست و سختى و كرب من زياد شد. به خدا قسمت مى دهم كه ساكت شوى و صبر پيشه كنى ، زينب فرياد زد: واويلا! برادرم ! فرزند مادرم ! چگونه ساكت باشم در حالى كه تو چنين حالتى دارى ... الخ (93) بنابراين ، آخرين كسى كه توانست در آن لحظات آخر سخن برادر خود را بشنود و از وصايا و سفارشات آن حضرت آگاه گردد، زينب بود. اين مهمترين ويژگى زينب بود كه ديگران از آن بهره اى نداشتند. (94)
زينب (س ) بر فراز تل زينبيه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حضرت حجت بن الحسن (عج ) در زيارت ناحيه مقدسه ، اين صحنه را متذكر مى گردد و مى فرمايد: اى جد بزرگوار! اين منظره را چگونه به ياد بياورم ، آن گاه كه بانوان حرم اسب تو را سرافكنده و مصيبت زده ديدند و زينش را واژگون يافته و از خيمه ها بيرون آمده و با ديدن آن منظره موها را پريشان نمودند و سيلى به صورت خود مى زدند و چهره هايشان آشكار شده و فريادشان بلند بود؛ زيرا عزت خود را از دست رفته مى ديدند: با اين حال به سوى قتلگاه شتافتند و ديدند شمر روى سينه ات نشسته و خنجرش را بر گلويت نهاده تا سرت را از بدن جدا نمايد!
زينب بر فراز تل زينبيه شاهد اين ظلم آشكار است و صحنه را با چشم سر و دل مشاهده مى كند. از دل سوخته خويش فرياد برآورد:
يابن محمد المصطفى !
جواب خواهرت را بده
بار دوم فرمود:
برادر! جواب مرا بده .
بار سوم فرمود:
الان تو را به كسى قسم مى دهم كه حتما جواب مرا بدهى . حسينم تو را به جان مادرمان زهرا جوابم را بده .
امام در لحظات مرگ و زندگى سر خويش را بلند نمود و امر فرمود:
از اين صحنه ، دور شويد.
امر امام واجب است . زينب بچه ها را به سوى خيمه ها روانه نمود؛ اما مقاتل نويسان مى نويسند: زينب پشت به حسين ننمود؛ بلكه عقب عقب به طرف خيام مى رفت و چشم از چهره حسين بر نمى داشت . (95)
آيا در ميان شما مسلمانى نيست
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حميد بن مسلم مى گويد: سوگند به خدا، هيچ مغلوبى را مانند حسين كه فرزندان و ياران و اهل بيتش را شهيد كرده باشند، پابر جاتر و قوى دل تر نديده بودم زيرا آن حضرت با اين همه گرفتارى كه ديده بود، باز هم هر گاه رجاله پسر سعد به وى حمله مى آوردند شمشير مى كشيد و آنها را مانند روباهان كه شير شرزه در ميانشان افتاده باشد از راست و چپ متفرق مى ساخت .
شمر كه ديد به سادگى نمى تواند بر حسين (ع ) دست پيدا كند سواره ها را به كمك خوانده و آنها را پشت سر پياده ها قرار داده و به تير اندازان دستور داد تا بدن شريف او را هدف تيرها ساختند و بالاخره آن قدر تير بر بدن آن حضرت وارد شد كه گويى از تير پر برآورده بود.
حسين (ع ) از زيادى خستگى و نوك پيكانهاى بيداد از كار ماند و دست از نبرد برداشت . لشكر هم در برابر او ايستادند. زينب كه برادر را از هر جهت بى يار و ياور ديد، پيش خيمه ها آمده عمر سعد را مخاطب ساخته و فرمود: اى پسر سعد! مى بينى زاده زهرا را مى كشند و تو همچنان ايستاده و تماشا مى كنى . پسر سعد پاسخى نداد و رو از آن جناب برگردانيد. زينب (س ) به لشكر توجه كرده گفت : آيا در ميان شما مسلمانى نيست ، باز هم پاسخى نشنيد. در اين وقت شمر سواره و پياده را مخاطب ساخته و گفت : واى بر شما! در انتظار چه هستيد؟ مادرتان به عزايتان بنشيند، چرا كار او را به پايان نمى رسانيد؟
لشكر كه خود را جيره خوار پسر زياد مى دانستند، ديدند از ادب دور است پاسخ او را هم ندهند، به همين مناسبت از هر طرف به او حمله آوردند (96)
زينب از خيمه بيرون آمد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ راوى مى گويد: چون بر اثر كثرت زخمها، ضعف بر حسين (ع ) غلبه كرد و تيرهاى دشمن در بدنش مانند خارهاى بدن خارپشت نمايان گرديد، صالح بن وهب مزنى ، نيزه اى بر پهلوى او زد كه از اسب بر زمين افتاد و نيمه طرف راست صورتش روى زمين قرار گرفت . در آن حال مى گفت ، بسم الله و بالله و على ملة رسول الله پس از آن از روى زمين برخاست .
در اين موقع حضرت زينب كبرى (س ) از در خيمه بيرون آمد و با صداى بلند فرياد مى زد:
برادرم ! سرورم ! سرپرست خانواده ام !و مى گفت :
اى كاش آسمان بر سر زمين خراب مى شد واى كاش كوها از هم مى پاشيد و بر روى زمين مى ريخت . (97)
درد دل بچه ها با زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حضرت زينب (س ) بانوان و كودكان پراكنده را جمع آورى كرد، با هر كدام از آنها سخنى مى گفت و گريه مى كرد. يكى از پدر مى پرسيد، ديگرى از عمو سؤ ال مى كرد، سومى از اصغر تشنه كام ياد مى كرد، چهارمى از اكبر و قاسم و عون و مسلم و...
يكى مى گفت :اى عمه جان ! سيلى خورده ام ، ديگرى مى گفت : گوشم مى سوزد، زيرا گوشم را به طمع گوشواره ، دريده اند، سومى مى گفت : تازيانه خورده ام ، زينب (س ) در برابر دهها حوادث جانسوز قرار گرفته كه به قول شاعر از زبان زينب (ع ):
•اگر دردم يكى بودى چه بودى اگر غم اندكى بودى چه بودى ؟(98)
•اگر غم اندكى بودى چه بودى ؟(98) اگر غم اندكى بودى چه بودى ؟(98)
ممانعت از به ميدان رفتن عبدالله
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عبدالله بن حسن (ع ) كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، با سرعت از ميان خيمه ها بيرون آمده و مى خواست خود را به كنار عموى بزرگوارش رساند. زينب (ع ) خواست او را از رفتن ممانعت كند و حسين (ع ) هم به خواهرش دستور داد او را از آمدن كنار عمش جلوگيرى نمايد، ليكن آن پاك گهر شديدا از رفتن به خيمه ها امتناع مى ورزيد و مى گفت : سوگند به خدا، از عمويم جدا نخواهم شد.
در اين وقت ابجر بن كعب با شمشيرى به جانب حسين (ع ) حمله آورده عبدالله فرمود: واى بر تو اى زنازاده ! مى خواهى عمويم را شهيد كنى و مرا داغدار سازى ؟
ابجر به سخن او اعتنايى نكرده تيغ فرود آورد و دست آن طفل را كه فدايى حسين (ع ) بود به پوست آويخت .
عبدالله مادر خود را به فرياد خواند حسين (ع ) يادگار برادر را به سينه چسبانيده و فرمود: اى فرزند برادر آرام بگير و شكيبا باش و اين پيش آمد را به خير خود به شمار آور، زيرا به همين زودى خداى متعال تو را به پدران نيكو كارت ملحق خواهد ساخت . (99)
_________________________________________________________
83- زينب كبرى ، ص 222 و 223.
84- زينب كبرى ، ص 223
85-الخصائص الزينبيه ، ص 164
86-معالى السبطين ، ج 2 ص 26
87-سوگنامه آل محمد، ص 342 و 343.
88-زينب كبرى ص 220
89- همان منبع ، ص 230
90-زينب كبرى ، ص 231
91- سوگنامه آل محمد، ص 344.
92-عقيله بين هاشم ، ص 28 و 29.
93-معالى السبطين ، ج 2 ص 22.
94- زينب كبرى (س ) عقيله بنى هاشم ، ص 107 و 178.
95-عقيله بنى هاشم ، ص 30 و 31
96-كتاب الارشاد، ص 466 و 467.
97-لهوف ص 143.
98-سوگنامه آل محمد، ص 390 و 391.
99-كتاب الارشاد، ص 465.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page