زينب ( سلام الله علیها ) در سوگ عباس ( علیه السلام )

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه زينب (س ) برادرش حسين (ع ) را ديد كه تنها از كنار نهر علقمه باز مى گردد، با خواهران ديگر با صداى جانسوز فرياد مى زدند: وا اخاه ! وا عباساه ! وا قله ناصراه ! واضيعتاه ! من بعدك ؛ واى برادرم ، واى عباس ، واى از كمى ياور و مصايب جانكاه ، واى از ديدن جاى خالى تو! (100)
زينب (س ) به امام حسين (ع ) عرض كرد:
چرا برادرم عباس را با خود نياوردى ؟
امام (ع ) در پاسخ فرمود:
خواهرم ! هر چه خواستم بدن برادرم را بياورم ، ديدم به قدر اعضاى بدنش بر اثر زخمها از همديگر گسيخته كه نتوانستم ، آن را حركت دهم .
زينب (س ) گفتار فوق را به زبان مى آورد و مى گريست ، از جمله گفت :
آه ! از كمى ياور و فقدان برادر!
امام حسين (ع ) فرمود:
آرى ، آه از فقدان برادر و شكستن كمر! (101)
زينب (س ) در بالين على اكبر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حسين (ع ) كه از شهادت على (ع ) باخبر شد، از خيمه بيرون آمده به بالين جوان قرار گرفت و همچنين كه مى گريست و اشك اندوه مى باريد، فرمود: جوان من ! خدا بكشد كشندگان تو را، چقدر اين بى حيا مردم بر خدا جرى شدند و چگونه پرده احترام رسول خدا را دريدند.
سپس اضافه كرد: پس از شهادت تو، خاك بر سر دنيا و زندگانى آن .
زينب (س ) كه از شهادت يادگار برادرش باخبر شد، به سرعت از خيمه بيرون آمده ، با ناله اندوهناكى برادر و برادرزاده را ندا مى داد و بالاخره بى تاب شده ، خود را بر اندام او افكند.
امام حسين (ع ) كه خواهر را سخت ناراحت ديد پيش آمده او را از روى نعش فرزند بزرگوارش برداشت و او را به خيمه ها روانه كرد و به جوانان دستور داد و فرمود: اينك بياييد نعش برادرتان را برداريد. آنها حسب الامر آمده و نعش پاكيزه يادگار حيدر كرار را در پيش خيمه اى كه برابر آن كارزار مى كردند گذاردند. (102)
زينب (س ) بر سر پيكر على اكبر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حميد بن مسلم مى گويد: گويا من زنى كه مانند خورشيد طلوع كرده و آشكار شونده است را مى بينم كه براى كشته شدن على اكبر هيجده ساله ، يا بيست و پنج ساله ) با شتاب (از خيمه ) بيرون شده به هلاك و تباهى شدن فرياد مى زند و مى فرمايد:
اى حبيب و دوست من ، اى ميوه دلم ، اى روشنى چشمانم !
پس پرسيدم : آن زن كيست ؟
گفته شد: او زينب دختر على (ع ) است ، و آمد و بر روى (جسد و تن ) او (على اكبر) افتاد پس امام حسين (ع ) آمد و دستش را گرفته او را به خيمه و خرگاه باز گردانيد و به جوانان خود روى آورده فرمود: برادرتان را برداريد، پس آنان او را از جاى افتادنش به زمين برداشته آوردند تا نزد خيمه اى كه در جلو آن كارزار مى نمودند، نهادند (103)
زينب (س ) كنار بدن على اكبر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب (س ) زودتر از برادرش امام حسين (ع ) به بالين على اكبر رفت ، زيرا مى دانست كه امام علاقه بسيارى به على اكبر داد. اگر او را كشته ببيند، ممكن است روح از بدنش مفارقت نمايد، از اين رو زينب (س ) با اين كارش امام را نگذاشت ، بلكه او را به حضور ناموس متوجه ساخت ، با توجه به اينكه براى انسانهاى غيور، حفظ ناموس ، بسيار مهم است . (104)
با شتاب بر بالين على اكبر آمد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ امام حسين (ع ) با شتاب به بالين جوانش آمد و ايستاد و فرمود:
قتل الله قوما قتلوك ، يا بنى ما اجراءهم على الرحمان و انتهاك حرمة الرسول خداوند آن قوم را بكشد كه تو را كشتند. اى پسرم ! چه بسيار اين مردم بر خدا و دريدن حرمت رسول خدا، گستاخ و بى باك گشته اند؟
اشك از ديدگان امام سرازير شد، سپس فرمود:
على الدنيا بعدك العفا بعد از تو خاك بر سر دنيا.
در اين حال ، زينب كبرى (س ) از خيمه بيرون دويده ، و فرياد مى زد: اى برادرم ، و اى برادرم ! با شتاب آمد و خود را به روى پيكر به خون تپيده آن جوان افكند.
حسين (ع ) سر خواهر را بلند كرد و او را به خيمه باز گردانيد. (105)
بغل كردن بدن على اكبر(ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در روايت ديگرى آمده : بانوان حرم كه حضرت زينب (س ) جلودار آنها بود، به استقبال جنازه على اكبر (ع ) شتافتند، زينب (س ) وقتى كه به جنازه رسيد، آن را در بغل گرفت و با شور و هيجان عجيب ، و قلب پر درد و با جان دل صدا مى زد: على جان ! على جان ! (106)
درخواست آب براى على اصغر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب (س ) خواهر امام حسين (ع ) كودك را بيرون آورد و گفت :
برادر جان ! اين كودك تو، سه روز است كه آب ننوشيده است . براى او جرعه اى آب بخواه پس حضرت او را بالاى دست گرفت و فرمود:
اى مردم ! شما پيروان و خانواده ام را كشتيد و تنها همين كودك باقى مانده است كه از تشنگى بى تاب شده ؛ او را با جرعه اى آب سيراب كنيد.
هنگامى كه حسين (ع ) با ايشان سخن مى گفت ، يك نفر از لشكريان تيرى پرتاب نمود كه گلوى كودك امام را پاره كرد. سپس امام او را نفرين كرد كه اجابت آن به دست مختار به وقوع پيوست . هنگامى كه حرملة را دستگير كردند و مختار او را ديد گريست و گفت : و اى بر تو! چه چيز سزاى كار توست كه كودكى كوچك را كشتى و گلويش را دريدى . اى دشمن خدا! آيا نمى دانستى كه او فرزند پيامبر است ؟
سپس دستور داد تا او را نشانه تيرها قرار دهند و آن قدر به او تير زدند تا مرد. (107)
امانتى از ما مانده
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ طبق بعضى روايت ، بعد از رحلت حضرت رقيه (س ) يزيد دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پيراهن كهنه اش كفن كنند.
زنان شام ازدحام كردند و در حالى كه سياه پوش شده بودند، براى بدرقه اهل بيت (ع ) از خانه ها بيرون آمدند. صداى ناله و گريه آنها از هر سو شنيده مى شد و با كمال شرمندگى با اهل بيت (ع ) وداع نمودند، و تا كاروان اهل بيت (ع ) پيدا بود، مردم شام گريه مى كردند. (108)
زينب (س ) از اين فرصت استفاده هاى بسيار كرد. از جمله اينكه هنگام وداع ، ناگاه سر از هودج بيرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:
اى اهل شام ، از ما در اين خرابه امانتى مانده است ؛ جان شما و جان اين امانت . هر گاه كنار قبرش برويد (او در اين ديار غريب است ) آبى بر سر مزارش بپاشيد و چراغى در كنار قبرش روشن كنيد (109)
در سوگ عبدالله اصغر، فرزند امام مجتبى (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عبدالله اصغر فرزند امام حسن مجتبى (ع ) در كربلا يازده سال داشت ، اين كودك را امام حسين (ع ) به بانوان حرم سپرده بود، تا در خيمه ها از او نگهدارى كنند. هنگامى كه امام حسين (ع ) تنها به ميدان رفت و هيچ گونه يار و ياورى نداشت ، وقتى كه عبدالله غريبى و مظلومى عمويش را دريافت ، براى يارى عمو، از خيمه به سوى ميدان دويد، زينب (س ) به دنبال او حركت كرد تا هنگام نگذارد به ميدان برود، امام حسين (ع ) صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، اما عبدالله خود را به عمو رسانيده و گفت : به خدا، از عمويم جدا نمى شوم ، و به خيمه برنگشت ، در آغوش عمويش بود و با او سخن مى گفت ، ناگاه ظالمى به پيش آمد و شمشيرش را بلند كرد تا بر امام وارد سازد عبدالله دستش را به پيش آورد تا از ضرب شمشير جلوگيرى كند، دست عبدالله بر اثر آن ضربت بريده و به پوست آويزان شد، عبدالله صدا زد:
يا عماه يا ابتاه ؛ اى عمو جان ! واى بابا، ببين دستم را بريدند.
امام حسين (ع ) آن كودك عزيز را در آغوش كشيد و فرمود: عزيزم صبر كن به زودى به جد و پدر و عموهايت ملحق مى شوى و با آنها ديدار مى كنى ، هنوز دلجويى امام تمام نشده بود كه حرمله ملعون گلوى نازكش را هدف تير خود قرار داد، و آن آقازاده در آغوش عمو پرپر زد و به شهادت رسيد.و قتى كه زينب كبرى (س ) جريان را فهميد به قدرى اين بار مصيبت بر او سنگينى كرد كه با صداى جگر سوز گريه كرد و گفت :
اى عزيز برادر واى نور چشمم ليت الموت اعدمنى الحياة ؛ اى كاش مرده بودم و اين منظره را نمى ديدم .

•آه كز تيغ جفا دست وى آويخت بپوست ناگهان ظالم سنگين دلى از راه جفا بفكند تير سه شعبه ، سر او كرد جدا (110)
•سوخت بر حالت آن طفل دل دشمن و دوست بفكند تير سه شعبه ، سر او كرد جدا (110) بفكند تير سه شعبه ، سر او كرد جدا (110)
ذكر مصيبت دو فرزند زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روز عاشورا زينب (س ) لباس نو بر تن عون و محمد كرد و آنها را از گرد و غبار تميز نمود و سرمه بر چشمانشان كشيد و شمشير به دستشان داد، و آنها را آماده شهادت ساخت ، سپس آن دو را به حضور برادرش حسين (ع ) آورد و اجازه خواست كه آنها به ميدان بروند.
امام نخست اجازه نمى داد، حتى فرمود: شايد همسرت عبدالله خشنود نباشد، زينب عرض كرد: چنين نيست ، بلكه همسرم به خصوص به من سفارش كرد كه اگر كار به جنگ كشيد پسرانم جلوتر از پسران برادرت به ميدان بروند.
زينب (س ) بيشتر اصرار كرد، سرانجام امام اجازه داد، زينب آن دو گل را به ميدان فرستاده است آن دو برادر به جنگ پرداختند، سرانجام محمد به شهادت رسيد، عون كنار بدن گلگون محمد آمد و گفت :
برادرم شتاب مكن به زودى من نيز به تو مى پيوندم محمد نيز جنگيد تا به شهادت رسيد، امام حسين (ع ) پيكر پاك آن دو نوجوان را بغل گرفت در حال كه پاهايشان به زمين كشيده مى شد آنها را به سوى خيمه آورد.
عجيب آنكه بانوان به استقبال جنازه هاى آنها آمدند، هميشه زينب (س ) در پيشاپيش بانوان بود، ولى اين بار زينب (س ) ديده نمى شد، او از خيمه بيرون نيامده بود تا مبادا چشمش به پيكرهاى به خون تپيده پسرانش بيفتد و بى تابى كند و از پاداشش كم بشود. (111)و شايد از اين رو كه مبادا برادرش او را در اين حال بنگرد و در برابر خواهر شرمنده يا بى جواب بماند.
حضرت زينب (س ) در اين هنگام بيرون نيامد، ولى براى على اكبر(ع ) در پيشاپيش بانوان به استقبال آمد (چنان كه قبلا ذكر شد).

• مگو زينب بگو ام المصائب كاندرين عالم مگو زينب بگو يك آسمان ، صبر شكيبايى گهى در كربلا او شش برادر را كفن پوشيد گهى بيند به جاى شادى قاسم عزاى او گهى بيند جدا بازوى عباس على از تن دو چشم پر ز خون بر اصغر شيرين زبان دارد (112)
• قضا آماده بهرش صد بلاى ناگهان دارد غلط گفتم ز صبرش شرمسازى آسمان دارد غلط گفتم زصبرش شرمسازى آسمان دارد گهى بر سينه ، داغ اكبر رعنا جوان دارد دو چشم پر ز خون بر اصغر شيرين زبان دارد (112) دو چشم پر ز خون بر اصغر شيرين زبان دارد (112)
پرستارى زينب (س ) از فاطمه صغرى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ طبق نقل علامه مجلسى ، فاطمه صغرى دختر امام حسين (ع ) مى گويد:
كنار خيمه ايستاده بودم و پيكردهاى پاره پاره شهيدان كربلا را مى نگريستم ، در اين فكر بودم كه بر سر ما چه ..خواهد آمد، آيا ما را مى كشند يا اسير مى كنند؟ ناگاه سوارى از دشمن به سوى ما آمد، با گره نيزه اش به بانوان مى زد و چادر و روسرى آنها را مى كشيد و غارت مى كرد و آنها با فريادهاى خود، پيامبر (ص ) على ، حسن و حسين (ع ) را به يارى مى طلبيدند، بسيار پريشان بودم و بر خود مى لرزيدم ، به عمه ام زينب (ام كلثوم كبرى ) پناه بردم . در اين هنگام ديدم ، ستمگرى به سوى من آمد، فرار كردم و گمان نمودم كه از دستش نجات مى يابم ، با كعب نيزه بر بين شانه هايم زد، از جانب صورت به زمين افتادم ، گوشواره ام را كشيد و گوشم را دريد و گوشواره و مقنعه ام را ربود. خون از ناحيه گوش بر صورت و سرم جريان يافت ، بى هوش شدم ، وقتى كه به هوش آمدم ، ديدم سرم بر دامن عمه ام زينب (س ) است و او گريه مى كرد و به من مى فرمود:
برخيز به خيمه برويم و ببينيم تا بر بانوان حرم و برادر بيمارت چه گذشت.
برخاسم و گفتم :
اى عمه جان ! آيا پارچه اى هست تا با آن سرم را از نگاه ناظران بپوشانم ؟
زينب (س ) فرمود:
يا بنتاه ! عمتك مثلك دخترم ! عمه تو نيز مثل تو است . با هم به خيمه بازگشتيم ، ديدم آنچه در خيمه بود، همه را غارت كردند و امام سجاد (ع ) به صورت بر زمين افتاده است و از شدت گرسنگى و تشنگى و دردها قدرت حركت ندارد، ما براى او گريه كرديم و او براى ما گريه كرد.
به دنبال دو يادگار امام حسين (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در كتاب ايقاد از مقتل ابن عربى چيزى (خبرى ) است كه مضمون و مفهوم آن اين است : حضرت امام حسين (ع ) هنگام وداع خود (با اهل بيت ) به خواهرش زينب به جمع و گرد آوردن عيال و زن و فرزند پس از آنكه دشمنان خيام و خرگاهها را آتش مى زنند وصيت و سفارش نمود، پس بعد از آنكه دشمنان خرگاهها را آتش زدند و اطفال و كودكان پراكنده شدند زينب در جمع و گرد آوردن آنان رفت . سپس دو كودك از امام حسين (ع ) را گم كرد و در طلب و به دست آوردن ايشان رفت . پس آن دو كودك را دست به گردن يكديگر به خواب رفته بر زمين ديد، چون آنها را حركت داده و جنبانيد، ديد آنان از تشنگى مرده اند. چون لشكر آن را شنيدند، به پسر سعد گفتند: ما را در آب دادن (اين ) عيال و زن و فرزند اجازه و دستور ده . پسر سعد اجازه داد. چون آنها (براى ايشان ) آب آوردند، كودكان از آب دورى كرده و مى گفتند: چگونه ما آب بنوشيم ، در حالى كه پسر رسول خدا تشنه كشته شد؟! (113)
تسلى رباب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ صداى جانسوزى ، زينب كبرى (س ) را از خاطرات خوش خويش جدا مى سازد. خدايا! اين صداى ناله كيست ؟ آرى ، مى شنود صداى دلگرفته اى را كه مى خواند:
اصغرم ! كودكم !
با عجله راهى خيمه نيمه سوخته مى گردد و پرده خيمه را بالا مى زند كه ناگهان رباب را مى بيند كه زانوان خويش در بغل گرفته و گريه مى كند.
با متانت خاص خود مى فرمايد:
همسر برادرم ! چه شده ؟ مگر قرارمان بر سكوت نبود؟!
رباب به گريه خويش با خواهر همسرش تكلم مى كند:
امروز قدرى آب خوردم . سينه ام قدرى شير پيدا كرده و ياد على اصغر و لب تشنه او افتادم كه در اثر عطش ، بر سينه من چنگ مى زد و تقاضاى آب داشت . (114)
شنيدن شيهه اسب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب دختر على (ع ) شيهه اسب را شنيد به سكينه روى آورده و به او گفت : پدرت آب آورده . سكينه به ياد پدر و آب ، شادى كنان از خيمه بيرون شد و اسب را تنها و زين را از سوارش تهى ديد. پس روسرى خويش را دريد و پاره نموده ، فرياد زد: اى كشته شده ، اى پدر، اى حسن ، اى حسين ، اى واى از غريبى و دور از وطنى ، اى واى از دورى سفر، اى واى از طولانى و درازى مشقت و رنج و حزن و اندوه ، اين حسين (ع ) است كه به روى زمين بيابان (افتاده ) است ، عمامه و عبايش ربوده شده ، انگشتر و كفش او را گرفته اند (به يغما و چپاول برده اند) پدرم فداء كسى كه سرش به زمينى است و تنش به زمين ديگر پدرم فداى كسى كه سرش را به شام به هديه و ارمغان مى برند، پدرم فداء و خونبهاى كسى كه پردگيان (زنان ) او در ميان دشمنان از پرده بيرون شدند (لشكر چادر از سرشان برداشتند) پدرم فداء كسى كه لشكرش روز دوشنبه مردند (كشته شدند) سپس با صداى بلند گريه كرد (115).
سخن با ذوالجناح
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در كتاب مصائب المعصومين آمده : هنگامى كه ذوالجناح به سوى خيمه ها آمد و بانوان حرم ناله كنان و سيلى به صورت زنان از خيمه بيرون آمدند، هر كدام با اسب سخنى مى گفتند:
يكى گفت : اى اسب چرا حسين (ع ) را بردى و نياوردى ؟
ديگرى گفت : چرا امام را در ميان دشمن گذاشتى ؟
زينب (س ) فرمود: آه ، صورت خون آلود تو را مى بينم .
سكينه گفت : پدرم هنگام رفتن تشنه بود، يا جواد هل سقى ابى ام قتل عطشانا ؛ اى اسب ، آيا پدرم را آب دادند يا با لب تشنه شهيد كردند؟ (116)
نظاره به آتش كشيدن خيمه ها
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عمر سعد كنار خيمه ها آمد و فرياد كشيد:
اى اهل بيت حسين ! از خيمه ها بيرون آييد آنها به فرياد او اعتنا نكردند. عمر سعد، بار ديگر فرياد كشيد: از خيمه ها بيرون بياييد.
زينب (س ) فرمود: اى عمر! دست از ما بردار.
عمر سعد گفت : اى دختر على ! بيرون بياييد تا شما را اسير نماييم .
زينب (س ) فرمود: از خدا بترس ، آنقدر به ما ستم نكن .
عمر سعد گفت : چاره اى جز اسير شدن نداريد.
زينب (س ) فرمود: ما به اختيار خود بيرون نمى آييم .
عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خيمه ها را آتش زدند، آن گاه بانوان حرم و كودكان با پاى برهنه از خيمه ها بيرون آمدند، و به سوى بيابان روى خارهاى مغيلان مى گريختند، در حالى كه دامن دختركى آتش گرفته بود. (117)
فداكارى حضرت زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حميد بن مسلم (كه خبرنگار كربلا بود) مى گويد:را يت امراءة القت نفسها على النار فجائت بجسد كانّه ميّت و رجلاه تجرّان على الارض (118) ديدم زنى خود را به آتش زد و بدنى را بيرون كشيد كه مثل مرده بود و پاهايش بر زمين كشيده مى شد.
پيش رفتم و پرسيدم : اين زن كيست ؟ گفتند: زينب ، خواهر حسين است . گفتم : بيمار كيست ؟ گفتند: على بن الحسين است (119)
خبر به آتش كشيدن خيمه ها به امام سجاد(ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در بعضى مقاتل آمده : هنگامى كه خيام را آتش زدند، زينب (س ) نزد امام سجاد (ع ) آمد و عرض كرد: اى يادگار گذشتگان و پناه باقيماندگان ، خيمه ها را آتش زدند، چه كنيم ؟ امام فرمود: عليكن بالفرار بر شما باد كه فرار كنيد. همه بانوان و كودكان در حالى كه گريان بودند و فرياد مى زدند، فرار كردند و سر به بيابانها نهادند، ولى زينب (س ) باقى ماند و كنار بستر امام سجاد (ع ) به آن حضرت مى نگريست و امام بر اثر شدت بيمارى قادر به فرار نبود. (120)
بى تابى زينب (س ) كنار خيمه امام سجاد (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ يكى از سربازان دشمن مى گويد: بانوى بلند قامتى را كنار خيمه اى ديدم ، در حالى كه آتش اطراف آن خيمه شعله مى كشيد، آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مى كرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مى زد، و گاهى وارد آن خيمه مى شد، و بيرون مى آمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم : اى بانو مگر شعله آتش را نمى بينى چرا مانند ساير بانوان فرار نمى كنى ؟
زينب (س ) گريه كرد و فرمود: اى آقا! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مى كشد؟ (121)
زينب (س ) كنار بدن پاره پاره
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حميد بن مسلم (از سربازان دشمن ) مى گويد: به خدا سوگند زينب دختر على (ع ) را فراموش نمى كنم كه در كنار بدنهاى پاره پاره ، ناله و گريه مى كرد و با صداى جانسوز و قلب غمبار مى گفت :و ا محمداه صلى عليك ملائكة السّماء هذا حسين مرمل بالدماء، مقطّع الاعضاء و بناتك سبايا...
؛ فرياد اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، اين حسين تو است كه در خون غوطور است ، اعضايش قطع شده ، و دختران تو به عنوان اسير، عبور داده مى شوند...و در روايت ديگر آمده : سخنان ديگرى فرمود، از جمله گفت :.
.هذا حسين مجزور الرّاس من القفا، مسلوب العمامة و الرّداء...بابى المهموم حتى قضى ، بابى العطشان حتى مضى ، بابى من شيبته تقطر بالدماء...
؛ اى جد بزرگوار، اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريده اند، لباس و عمامه اش را به يغما برده اند، پدرم به فداى آن كسى كه با غمها و داغهاى فراوان شهيد شد، پدرم به فداى آن تشنه كامى كه با لب تشنه جان داد، پدرم به فداى آن كسى كه قطرات خون از محاسن شريفش مى ريزد...
در بعضى از روايات آمده : اهل بيت (ع ) عمر سعد را سوگند دادند آنها را از كنار قتلگاه عبور دهند، تا تجديد عهد با شهدا بنمايند.را وى مى گويد: زينب كبرى (س ) به گونه اى روضه خواند و گريه مى كرد كه فابكت و الله كل عدو و صديق ؛ سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب (س ) گريه كرد. (122)
كنار جسد برادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نقل شده : زينب (س ) وقتى كنار جسد برادر آمد، توقف كرد و با خلوصى خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرض كرد:
اللهم تقبّل منا قليل القربان ؛ خدايا اين اندك قربانى را از ما قبول فرما.و قتى زينب (س ) با گفتار جانسوز، كنار آن پيكرهاى پاره پاره سخن گفت ، منظره آن چنان جانسوز بود كه :
فابكت و الله كل عدو و صديق ؛ سوگند به خدا دوست و دشمن به گريه افتادند و طبق روايت ديگر.
حتى راينا دموع الخيل تتقاطر على حوافرها تا آنجا كه ديدم قطرات اشكهاى اسبهاى مخالفان بر روى سم هايشان مى ريخت . (123)
بوسيدن گلوى برادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در بعضى از مقاتل آمده : زينب (س ) خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بريده برادر نهاد و مى بوسيد و مى گفت :
اخى ! لو خيرت بين الرحيل و المقام عندك لاخترت المقام عندك و لو ان السباع تاءكل من لحمى ؛ اى برادرم ! اگر مرا بين سكونت در كنار تو (در كربلا) و بين رفتن به سوى مدينه ، مخير مى نمودند، سكونت همراه تو را بر مى گزيدم ، گرچه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند. (124)

• چون چاره نيست ، مى روم و مى گذارمت اى پاره پاره تن به خدا مى سپارمت
• اى پاره پاره تن به خدا مى سپارمت اى پاره پاره تن به خدا مى سپارمت
سپس گفت :
يابن امى لقد كللت عن المدافعة لهؤ لاء و الاطفال و هذا متنى قد اسود من الضرب ؛ اى پسر مادرم ، از نگهدارى اين كودكان و بانوان ، در برابر دشمن ، كوفته و درمانده شده ام و اين كمر (يا چهره ) من است كه بر اثر ضربه دشمن ، سياه شده است .
اين قربانى را قبول كن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ علامه مقرم مى گويد:
زنان گفتند: شما را به خداوند سوگند مى دهيم كه ما را از كنار اجساد كشتگان عبور دهيد. هنگامى كه چشمشان بر پيكرهاى پاره پاره شده افتاد، در حالى كه نيزه ها بر بدنهايشان ميخكوب و شمشيرها از خونشان رنگين و اسبها لگد كوبشان كرده و آنان را درهم كوبيده بودند، شيون و ناله سر داده بر سر و صورت زدند. زينب (س ) فرياد بر آورد: وا محمدا، اى رسول خدا! اين حسين است كه بدين سان برهنه افتاده ، به خاك و خون آغشته گرديده و رگ و پيوندش از هم گسيخته است و اينان دختران تو هستند كه به اسارت مى روند و فرزندان تو كه كشته شده اند. در اين حال هر دوست و دشمنى بر حالشان گريست ، به گونه اى كه حتى از ديدگان اسبها اشك سرازير شده بر دست و پايشان فرو ريخت بعد دستها را زير بدن برادر برده به سوى آسمان بلند كرده گفت : خداى من ! اين قربانى را از ما بپذير! (125)
___________________________________________________________________
100-كبرت الاحمر، ص 162.
101- الحوادث و الوقايع ، ج 3 ص 23.
102-كتاب الارشاد، ص 459
103- الحوادث و الوقايع ، ج 3 ص 23.
104-معالى السبطين ج 1 ص 415
105- ترجمه ارشاد مفيد ج 2 ص 110.
106-سوگنامه آل محمد ص 280
107- لهوف ص 137
108-الخصائص الزينبيه ، ص 296.
109- رياض القدس ، ج 2 ص 237
110-سوگنامه آل محمد، ص 288 و 289.
111-تذكرة الشهدا ء ص 156 و 157.
112-سوگنامه آل محمد، ص 291 و 292.
113-زينب كبرى ، ص 237.
114- عقيله بنى هاشم ، ص 34 و 35.
115-زينب كبرى ، ص 233 و 234.
116- مصائب المعصومين مطابق نقل الوقايع و الحوادث ، ج 3 ص 237.
117-سوگنامه آل محمد، ص 379
118- طراز المذهب ، ج 1 ص 253.
119- سيماى حضرت زينب ص 119.
120-سوگنامه آل محمد، 381.
121-معالى السبطين ، ج 2 ص 8
122-بحار الانوار، ج 45، ص 58 و 59
123-سوگنامه آل محمد، ص 391.
124- معالى السبطين ، ج 2، ص 55
125-فاطمه زهرا (س ) شادمانى دل پيامبر، ص 62

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page