تا که با دیوار، چوب در تبانی میکند
قامت رعنای یارم را کمانی میکند
هرچه میپرسم از این مردم نمیداند کسی
آنچه میخ آهنی با استخوان میکند
دست باد سرد، سنگین هم نباشد باز هم
صورت یاسی جوان را ارغوانی میکند
تازگی در خانه رو میگیرد از من فاطمه
مهربان من چرا نامهربانی میکند
پس چرا دستی به پهلو میزند محبوب من؟
هی چرا در پا شدن یاد جوانی میکند؟
از تماشای پرستویم پریشان میشوم
تا به چشمانم نگاهی آسمانی میکند
باز کن یک بار دیگر چشمهایت را ببین
دارد اینجا زینبت شیرین زبانی میکند
قاسم صرافان