خصوصيات انعقاد نطفه فاطمه ى زهرا

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

حديث اول:
هروى از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«لما عرج بى الى السماء، اخذ بيدى جبرئيل عليه السلام فادخلنى الجنه، فناولنى من رطبها، فاكلته، فتحول ذلك نطفه فى صلبى فلما هبطت الى الارض، واقعت خديجه، فحملت بفاطمه عليهاالسلام، ففاطمه حوراء انسيه...» [بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 2.]
- در شب معراج كه به آسمان برده شدم، جبرئيل عليه السلام دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و از خرماى بهشت به من داد، آن را خوردم و در صلب من به نطفه تبديل شد. پس هنگامى كه به زمين بازگشتم با خديجه هم بستر شدم و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد، بنابراين فاطمه حوريه ى بشر گونه است...
حديث دوم:
سدير صيرفى نقل مى كند كه امام صادق، به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:... «هنگامى كه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را آفريد و مرا از صلب وى خارج كرد، و اراده اش تعلق گرفت كه فاطمه را از صلب من خارج كند ، «جعلها تفاحه في الجنه، و اتانى بها جبرئيل عليه السلام»
- خداوند، او را سيبى در بهشت قرار داد، و جبرئيل عليه السلام آن را براى من آورد. در ادامه همين روايت، پس از اينكه جبرئيل، سلام حق تعالى را به حضرت رسانده و او جواب مى دهد، عرض مى كند:
«يا محمد، ان هذه تفاحه اهداها الله- عزوجل- اليك من الجنه. فاخذتها و ضممتها الى صدرى.
- اى محمد، اين سيبى است كه خداوند- عزوجل- به رسم هديه از بهشت براى تو فرستاده است. (حضرت مى فرمايد:) آن را گرفتم و به سينه چسباندم.
آنگاه جبرئيل به من گفت: «اى محمد، خداوند- عزوجل- مى فرمايد: سيب را بخور، آن را شكافتم و نور درخشنده اى را ديدم و هراسيدم. جبرئيل گفت: چرا نمى خورى، بخور و مترس، آن نور «منصوره» [نام حضرت زهرا عليهاالسلام در آسمان.] در آسمان است، و او در زمين «فاطمه» نام دارد... [بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.]
حديث سوم:
سلمان مى گويد: عمار به من گفت... فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام عرض كرد:
«اعلم يا اباالحسن، ان الله تعالى خلق نورى و كان يسبح الله- جل جلاله- ثم اودعه شجره من شجر الجنه فاضاءت، فلما دخل ابى الجنه، اوحى الله تعالى اليه الهاما: ان اقتطف الثمرة من تلك الشجرة، و ادرها فى لهواتك، ففعل، فاودعنى الله سبحانه صلب ابى صلى الله عليه و آله و سلم، ثم اودعنى خديجه بنت خويلد،فوضعتني. و انا من ذلك النور...» [بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.]
- اى اباالحسن، بدان كه خداوند متعال نور مرا خلق نمود و پيوسته مشغول تسبيح حق- جل جلاله- بود، سپس آن نور را در يكى از درختهاى بهشت نهاد و آن درخت نورافشانى كرد. و هنگامى كه پدرم داخل بهشت شد، خداوند متعال به وى وحى الهام مى كرد كه: آن ميوه را از آن درخت بچين و در دهان بگردان، و او چنان كرد. به اين ترتيب خداوند مرا در صلب پدرم صلى الله عليه و آله و سلم به وديعه گذاشت و وى نيز اين وديعه را به خديجه دختر خويلد سپرد، تا اينكه من از ايشان متولد شدم. من از آن نور هستم...
حديث چهارم:
ابوعبيده مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فاطمه عليهاالسلام را زياد مى بوسيد. عائشه از اين امر ناراحت شد آن را امر نامطلوبى تلقى كرد، حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى عائشه، در شب معراج كه به آسمان رفتم، داخل بهشت شدم و جبرئيل مرا نزديك درخت طوبى برد و از ميوه هاى آن به من داد، آن را خوردم ، «فحول الله ذلك مآء فى ظهرى، فلما هبطت الى الارض، واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فما قبلتها قط الا وجدت رائحة شجره طوبى منها.» [بحار الانوار، ج 43، ص 6، روايت 6.]
- خداوند آن ميوه را به صورت آبى در پشتم تبديل كرد. و هنگامى كه به زمين بازگشتم با خديجه هم بستر شدم كه در نتيجه او به فاطمه حامله شد، لذا من هيچ زمانى او را نمى بوسم مگراينكه بوى درخت طوبى را از او استشمام مى كنم.
حديث پنجم:
در حديث كناره گيرى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از خديجه عليهاالسلام به مدت چهل شبانه روز به امر الهى براى آمادگى انعقاد نطفه فاطمه زهرا عليهاالسلام، پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مراجعت نمود، و در شب چهلم جبرئيل طبقى غذا و طعام آورد كه حضرت با آن افطار كند، آمده است كه:
«كشف الطبق، فاذا عذق من رطب، و عنقود من عنب.» [بحار الانوار، ج 16، ص 79.]
- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سرپوش طبق را برداشت و ناگهان ديد كه يك خوشه خرما و خوشه اى انگور در آن است.
بيان:
عمده ى تعابيرى كه در روايات، پيرامون خصوصيات انعقاد نطفه آن بزرگوار وارد شده، به شرحى است كه در روايات گذتشه آمده است.
البته اختلافى كه ابتداء در رابطه با نوع ميوه (خرما، انگور، سيب) و وقت تناول (شب معراج و غير آن) و درخت ميوه (درخت طوبى، درخت بهشتى) در اين روايات به نظر مى رسد، قابل حل است، زيرا ممكن است كه حضرتش مكرر، و در هر زمان ميوه خاصى را به همان صورتى كه تعبيرات روايات گذشته بيان كرده، ميل نموده باشد. و نيز ممكن است كه يك ميوه و يك تناول باشد، و اختلاف تعبيرات روايات به خاطر فهم شنونده باشد. و لى مشكل اصلى آن است كه چگونه ممكن است ميوه بهشتى، نطفه عالم ماده گردد، در حالى كه ظاهراً هيچ گونه سنخيتى بين اين دو موجود نيست؟
اولا: بايد توجه داشت كه ذكر ميوه تمثيل است تا ما با آنچه در ميان خودمان متداول است، معنايى را بفهميم، چنانكه در بيان ايام ربوبى در ذيل حديث چهارم از فصل اول گذشت و در آينده نيز به تناسب اشارتى خواهيم داشت.
ثانيا: اين تعبيرات با اشاره، نوع طينت و خمير مايه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را مشخص مى كند، و در واقع اين مضامين شبيه به اخبار طينت درباره ى خلقت طينت انوار مقدسه انبيا و حضرات معصومين عليهم السلام است.
در حديثى از امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه مى فرمايد:
«ان الله- عزوجل- خلق النبيين من طينه عليين: قلوبهم و ابدانهم، و خلق قلوب المومنين من تلك الطينه، و خلق ابدان (يا: جعل خلق ابدان) المومنين من دون ذلك، و خلق الكفار من طينه سجين: قلوبهم و ابدانهم...» [اصول كافى، ج 2، ص 2، روايت 1.]
- خداوند عزوجل، قلبها و بدنهاى پيامبران را از طينت عليين خلق نمود و نيز قلبهاى مؤمنين را از آن طينت آفريد، ولى خلقت بدنهايشان را از غير آن قرار داد، و كافران را از طينت سجين خلق نمود: قلبها و بدنهايشان را...
همچنين امام باقر عليه السلام فرمود:
«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلى عليين، و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا منه، و خلق ابدانهم من دون ذلك...» [اصول كافى، ج 2، ص 4، روايت 4.]
- خداوند- عزوجل- خلق المومن من طينه الجنه...» [اصول كافى،ج 2، ص 2، روايت 2.]
- خداوند عزوجل، مومن را از طينت بهشتى آفريد... و بالاخره، صالح بن سهل در روايتى مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، خداوند- عزوجل- طينت مؤمن را از چه چيزى خلق نمود؟ حضرت فرمود:
«من طينه الانبياء...» [اصول كافى، ج 2، ص 2، روايت 3.]
- از طينت پيامبران...
مسلم مراد از «طينت» در اين روايات، خاك نيست، بلكه- چنانكه از روايات باب طينت [براى وضوح بيشتر معناى طينت، ب بصائر الدرجات، جزء 8، باب 8، ص 390 رجوع شود.] برمى آيد- همان «اصل» و «ريشه» و «جبلت» و «خمير مايه» منظور است.
بنابراين، با توجه به روايات و اخبار طينت [خصوصا به روايات 3، 12،6، 14، و 16، باب 9، جزء 1، بصائر الدرجات، ص 14- 18 رجوع شود.] روشن مى شود: تعبيراتى كه درباره انعقاد نطفه ى آن بزرگوار وارد است، درصدد بيان اين است كه: چنانچه اصل و ريشه كفار (قلبها و بدنهايشان) از سجين، و اصل و خمير مايه ى مومنين (تنها قلبهايشان) از عليين است، طينت و اصل و خمير مايه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام مانند انبيا و حضرات معصومين عليهم السلام كاملا- حتى طينت بدن مباركش- بهشتى و از اعلى عليين مى باشد.
البته با وجود مطالبى كه درباره ى تقدم خلقت نورى آن بزرگوار و نيز اشاراتى كه در رابطه با تقدم وى در مقام نورانيت و ولايت در فصل اول اين رساله گذشت،نبايد اين مطلب امر مستبعدى تلقى شود.
ثالثا: چه مانعى دارد كه خداوند نور فاطمه عليهاالسلام را در ميوه بهشتى قرار دهد، و آن نور از طريق ميوه بهشتى (ظاهرا به صورت برزخى) منتقل شده و منشأ خلقت مادى ايشان گردد؟ همان گونه كه خلقت ما در گندم و ديگر مواد غذايى قرار داده شده و منشا خلقت مادّى ما از غذاهاى مادى است. چنانكه حديث دوم و سوم، از اين بيان پرده برمى دارد. را بعا: محتمل است كه منظور از بهشت در اين روايات، بهشت برزخى، و ميوه ها نيز (به هر صورتى كه بوده) از اين بهشت باشد.
خامساً: ممكن است بگوييم: ميوه بهشتى تنزل كرده و به صورت دنيوى در آمده است،كه با توجه به اين معنى- چنانكه استاد بزرگوار علامه ى طباطبائى- رضوان الله تعالى عليه- مى فرمودند- مشكل روايات بهتر حل مى شود. والله أعلم بحقيقه الأمر.