درآمد
هماره با فرا رسیدن اربعین حسینی، نام «جابربن عبداللهانصاری» به عنوان نخستین زائر کربلا در اولین اربعین،، زندهگشته و خاطره زیارت او، پرنده دل را به طواف حرم پیشوای شهیدانمیکشاند.
زندگی «جابر» ، در میان شخصیتهای نامی صدر اسلام، درخشش وبرجستگی بسیاری دارد و این افتخار مرهون زیباییهای دوران جوانیاوست; دورهای که با پیام پیامبر و کلام دین آشنا شد و بدانروی آورد و شیفتگی و انس به آیین اسلام را در عرصههای مختلفنشان داد و توان و نیروی جوانی خود را در راه خدمتبه اینفرهنگ روحبخش گذارد. به طوری که فداکاری، پیشگامی، نشاط و تلاشاو در ترویج فرهنگ دینی زبانزد همگان بود.
براستی، نقطه اوج زندگی جابر، جوانی او است. و نگاه بهزوایای این دوره، سرمشق زیبایی برای جوانان ما خواهد بود. ازاین رو، مقاله حاضر، تنها همان مقطع را در منظر قرار داده، آنرا به جوانانی که در پی الگویی ماندگارند، تقدیم میدارد.
مسافر منی
با تلاش پیام آور جوان دین «مصعب بن عمیر» و همکارییثربیانی که در بیعت نخست عقبه به آیین پیامبر رحمت(ص) گرویدهبودند، گروه بسیاری از مردم یثرب به اسلام روی آوردند. در موسمحجسال سیزده بعثتبا حضور هفتاد و پنج مرد و زن، زمینه بیعتدوم عقبه فراهم آمد. این گروه در «منی» با رسول خدا(ص)ملاقاتکرده و با او پیمان وفاداری، دوستی و حمایتبستند.
«عبدالله بن عمرو حرام» یکی از سروران و اشراف یثرب درمیان این گروه بود و فرزند نوجوان خود «جابر» را نیز بههمراه داشت.
خاطره نخستین دیدار با رسول خدا، در دره سمت راست منی وپایین عقبه، برای «جابر» بسیار فرحبخش بود; ملاقاتی که بهپذیرش اسلام انجامید و دفتر زندگیاش را زرین ساخت.
ساقی سپاه
پس از بیعت دوم عقبه، بیشتر اصحاب رسول خدا به سوی مدینهرهسپار شدند و پیامبر اکرم نیز به دستور الهی و برای ناکامگذاردن توطئه «دارالندوه» راهی یثرب شد و در هفدم ربیع الاولسال چهاردهم بعثتبا استقبال پر شور مردم، وارد این شهر گردید;
آنگاه ساختار اولین حکومت اسلامی شکل گرفت.
در رمضان سال دوم هجرت، سپاه سیصد و سیزده نفره اسلام، باسپاه نهصد و پنجاه نفره دشمن در منطقه بدر، در برابر هم قرارگرفتند. رسول خدا از حضور نوجوانی که زیر شانزده سال داشتند،جلوگیری کرد و زیدبن ثابت، رافع بن خدیم، اسامهبنزید، براءبنعاذب و زید بن ارقم و چند نوجوان دیگر را از میان سپاهبازگردانید و اجازه همراهی نداد.
جابربن عبدالله نیز به دلیل خردی سن از شرکت در نبرد منع شدولیکن او با حضور در منطقه جنگ، به آب دادن جنگجویان مسلمانپرداخت و «ساقی سپاه محمد(ص » شد.
نخستین نبرد
در سال سوم هجرت، سه هزار مرد جنگی دشمن، برای تلافی جنگ بدرراهی مدینه شدند و در منطقه «احد» در مقابل سپاه هفتصد نفرهاسلام صف آرایی کردند. حضور مسلمانان و بخصوص جوانانی که در بدرشرکت نداشتند و امکان شرکت در نبرد احد را یافته بودند، بسیارچشمگیر بود.
جابر بن عبدالله که در هنگامه آغاز جنگ حدودا17-16 ساله بودنیز به شوق حضور در سپاه، خود را مهیا میساخت، ولی به توصیهپدر از شرکت در جنگ بازماند، زیرا عبدالله بن عمرو، او را برایسرپرستی دخترانش در مدینه گمارد و خود نیز در احد به شهادترسید.
پس از پایان ناموفق جنگ احد، پیامبر اکرم(ص)سپاهیان را بهتعقیب دشمن فرا خواند و جز آنان که تا پایان جنگ همراه اوبودند، اجازه شرکتبه کسی را نفرمود، در این میان، جابر پس ازآگاهی از شهادت پدر، و تصمیم پیامبر، خدمت آن حضرت رسید و چنینگفت:
«پدرم به خاطر هفتخواهرم، مرا در مدینه گذاشت و گفت: پسرم!سزاوار نیست که این هفت زن را بیسرپرست در مدینه بگذاری، و منهم در راه جهاد، تو را بر خود مقدم نمیدارم، پس نزد خواهرانتبمان! من هم به فرموده پدرم در مدینه نزد خواهرانم ماندم و درجنگ احد شرکت نکردم. اکنون مرا به همراهی با خویش سرافرازگردان.»
رسول خدا به جابر اذن حرکت داد و تنها او بود که در احد شرکتنداشت و لیکن در این غزوه که «حمراءالاسد» نامیده شد، همراهسپاه بود.
جابر میگوید: «اولین غزوهای که شرکت کردم، حمراءالاسد بود»
پاداش پیامبر
جابر در تمام غزوات در کنار پیامبر بود و به گفته خود وی، درنوزده غزوه از بیست ویک غزوه(بجز بدر و احد)شرکت کرد و جنگید.
در سال چهارم هجرت، پس از پایان غزوه «ذات الرقاع» رسولخدا با همراهان خویش به سمت مدینه پیش میرفتند، و جابر چونسوار بر شتر ناتوان خود بود، واپس میماند، تا آنکه رسول خدا بهاو رسید و باب گفتگو را با وی گشود و چنین فرمود:
تو را چه میشود؟ چرا عقب میمانی؟!
ای رسول خدا! شترم مانده است!
شترت را بخوابان.
جابر شتر خود را خواباند و رسول خدا نیز شتر خود راخواباند و گفت:
عصای خود را به من بده .
جابر بی درنگ عصا را به پیامبر داد و آن حضرت چند بار شتر رابه آن برانگیخت و سپس دستور داد تا جابر برآن سوار شود، جابرمیگوید: چون بر آن سوار شدم، با شتر پیامبر به خوبی، مسابقهمیداد!
آنگاه رسول خدا فرمود:
جابر! شترت را میفروشی؟
ای رسول خدا! آن را به شما میبخشم.
نه! آن را به من بفروش.
به چند میخرید؟
به یک درهم .
نه، با این قیمت مرا مغبون میکنی!
به دو درهم.
نه!(به همین ترتیب رسول خدا بالا میرفت تا به یک اوقیهظاهرا چهل درهم رسید، با شگفتی گفتم:
شما به این مبلغ راضی هستید؟
آری
شتر مال شما!
رسول خدا هم پذیرفت و سپس گفت:
جابر! تاکنون همسر اختیار کردهای؟
آری!
جابر در پاسخ اینکه چرا دوشیزهای اختیار نکردهای چنین گفت:
ای رسول خدا! پدرم در احد به شهادت رسید و هفت دختر از اوبه جای ماند، ناچار زنی گرفتم که بتواند آنها را جمع آوری وپرستاری کند.
بخواستخداوند راه صواب پیمودهای.
سپاه چون به مدینه رسید، جابر داستان فروختن شتر خود را بههمسرش گفت: او نیز از این معامله خشنود شد. سپس جابر صبحگاهانشتر را بر در مسجد رسول خدا خواباند و در مسجد، نزدیک پیامبرنشست، رسول خدا چون از مسجد بیرون آمد و شتر را دید، فرمود:
این چیست؟
شتری است که جابر آورده است.
جابر کجاست
(جابر به سرعت نزد پیامبر شرفیاب شد، آن حضرت به او فرمود:
برادر زادهام! شترت را ببر که مال تو است.
پیامبر آنگاه به بلال فرمود: جابر را ببر و یک اوقیه به ویبده.
جابر میگوید: همراه بلال رفتم و او اوقیهای به من داد، بخداقسم که پیوسته رو به فزونی بود و اثرش در زندگی، دیده میشد...
دین پدر
پس از شهادت عبدالله بن عمرو در «احد» ، جابر در اندیشهپرداخت دین و بدهی پدر بود. پس از پایان غزوه ذات الرقاع، روزیپیامبر از جابر، در باره بدهی پدر چنین سؤال فرمود:
دیون پدر را چه کردی؟
به حال خود باقی است .
به چه کسی بدهکار بود؟
فلان مرد یهودی.
زمان پرداختش کی است؟
وقتخشک شدن خرما.
هنگام خشک شدن خرما، با کسی صحبت مکن و فقط مرا خبرده و هرصنف از خرماها را جدا قرار ده.
جابر با رسیدن خرما و خشک شدن، آنان را تقسیم کرد و رسول خدارا خبر داد، پیامبر نیز پس از حضور، در کنار هر صنف از خرماهارفته، مشتی از آن را برمیداشت و سر جای خود قرار میداد، سپسدستور داد تا طلبکار را دعوت کنند، پس از حضور مرد یهودی، رسولخدا رو به او کرد و فرمود:
از میان این خرماها، هر صنفی را که میخواهی انتخاب کن وطلب خود را بردار !
ممکن است تمام آن با طلب من برابری نکند!
هر صنف را که میخواهی، انتخاب کن و طلب خود را بردار.
مرد یهودی، به یک نوع از خرمای موجود اشاره کرد و به مقدارطلب خود از آن برداشت، در حالیکه مقدار زیادی از آن نوع خرماهنوز باقی مانده بود. آنگاه پیامبر به جابر گفت:
جابر! آیا پدرت به کسی دیگر بدهکاری دارد؟
خیر!
پس خرمای خودت را بردار، خداوند به تو برکت عطا کند.
جابر پس از تشکر از عنایت رسول خدا، خرماها را به خانه برد وبرکت آن خرما به گونهای بود که او جدای از مصرف سرانه خود،بخشی را فروخت و بخشی را نیز هدیه کرد.
اهتمام جابر در پرداختبدهی پدر بسیار پسندیده بود و بهترینقدردانی از دغدغه این جوان، لطف و عنایت پیامبر بود که بهسرمایه او برکت الهی ارزانی داشت.
خوان جوان
غزوه احزاب در شوال سال پنجم هجرت واقع شد و به پیشنهادسلمان فارسی و دستور رسول خدا، مسلمانان پیرامون شهر را خندقکنده و دشمن را پشت آن زمینگیر ساختند.
در آن روزهای سخت، پرمحنت و فشار، جابر که از گرسنگی پیامبرآگاه بود، نزد حضرت آمد و ایشان را برای صرف غذا دعوت کرد،پیامبر از او پرسید: در خانه چه داری؟
جابر پاسخ گفت: یک گوسفند و مقداری جو!
پیامبر دعوت یار بیستساله خود را پذیرفت و به وی فرمود: پیشبرو و آنچه را تدارک دیدهای مهیا ساز!
جابر به خانه رفت و با کمک همسر خویش به تهیه غذا پرداخت وپس از آماده شدن آن، نزد رسول خدا آمد و ایشان را دعوت نمود.
پیامبر نیز کنار خندق ایستاد و همه مسلمانان را که حدودا هفتصدنفر بودند، برای صرف غذا در خانه جابر فرا خواند!
جابر با اضطراب و عجله به خانه برگشت و همسر خود را از ماجراآگاه کرد. زوج جابر پرسید: آیا پیامبر را از آنچه که در خانهداریم، مطلع ساختهای؟!
زن پس از شنیدن پاسخ مثبت همسرش چنین گفت: باکی نیست: او خودبهتر میداند.
پیامبر پس از رسیدن به در خانه جابر، یاران را متوقف کرد وخود وارد خانه شد و به تنور و غذای آماده نظر افکند و دعایینمود و خود در کنار غذا نشست و همه یاران را در دستههای دهنفره اطعام داد. بنابراین بر اثر حضور و دعای رسول خدا تماماصحاب به میهمان خوان جوان مدینه شده و سیر گشتند.
شیعه شیفته
در میان یاران و اصحاب رسول خدا(ص)، دوستی و محبت امیرمومنانیک امتیاز و برجستگی بشمار میرفت که «جابر» یکی از نمادهایمودت و دوستی به حضرت علی بود.
«جابر» ، علی(ع)را فرای از پیامبران بهترین خلق خدادانسته، رستگاری را در گرو دوستی و پیروی امیرمومنان و ائمه پساز او میدانست و از سویی دشمنان علی را کافر و منتقدان او رامنافق معرفی میکرد.
جابر میگوید: ما منافقان را به بغض و کینه ایشان به علیمیشناختیم.
جابربن عبدالله، ویژگی علی دوستی و پیروی از او و ائمهجانشین وی را تا پایان عمر برای خود باقی گذارد و آن را ازتندبادهای تطمیع سیاسی و مالی و تهدیدها حفظ داشت.
دیدار فاطمه
جابر آمد و شد فراوانی با پیامبر داشت و رسول خدا نیز به اینجوان با محبت، صمیمی و امین اعتماد میورزیدند. این اعتماد بهحدی بود که روزی رسول خدا، جابر را برای رفتن به منزل فاطمهزهرا(س)، همراه خویش ساخت; جابر این همراهی را چنین حکایتمیکرد:
«... هنگامی که به در خانه فاطمه(س)رسیدیم، پیامبر دستخودرا روی در نهاد و خطاب به دختر خود فرمود:
السلام علیکم .
علیک السلام، ای رسول الله!
وارد شوم؟
بفرمایید، ای رسول الله!
آیا من با همراه خود وارد شوم؟!
ای رسول الله! روپوش(و مقنعهای)که بر سر بنهم، ندارم!
فاطمه! گوشه روانداز خود را بردارو سر خود را با آنبپوشان.
فاطمه زهرا چنین کرد، دوباره رسول خدا فرمود:
السلام علیکم .
علیک السلام، ای رسول خدا!
آیا وارد شوم؟
آری، رسول خدا!
با همراهم وارد شویم؟
آری! شما و همراه شما.
آنگاه پیامبر وارد خانه فاطمه شد، من نیز در پی او داخلمنزل شدم، در آن حال، صورت فاطمه بسیار زرد بود! پیامبراکرم بهفاطمه فرمود:
چرا صورت تو را زرد میبینم؟!
ای رسول الله! از گرسنگی است!
رسول خدا دستبه دعا بالا برد و فرمود: ای خدای سیرکنندهگرسنه و برطرف کننده گرفتاری، فاطمه، دختر محمد را سیرکن!
در آن هنگام به سیمای زهرا نگریستم، صورت او برافروخته شد وگرسنگیاش برطرف گردید...»
لوح سبز
اعتماد بسیار پیامبر به جابر او را میان اهل بیت نیز امین ومحرم راز ساخته بود. به گونهای که فاطمه و علی(ع)جابر را ازخود میدانستند و گاه او را از اسرار این خاندان، آگاهمیساختند.
جابر پس از آگاهی از تولد امام حسین(ع)، راهی منزلفاطمه(ع)شد تا این میلاد را به دختر رسول خدا تبریک و تهنیتگوید. او پس از ورود، ولادت دومین فرزند را به حضرتزهرا(س)تبریک گفت. جابر، جریان ملاقات را چنین شرح میدهد:
«در آن حال، در دستان فاطمه(س)لوح سبزی را دیدم، گمان بردمکه آن زمرد است، نگاهم به نوشته سفید بر روی آن افتاد، مکتوبیکه به نور خورشید شباهت داشت! به حضرت فاطمه گفتم:
پدر و مادرم فدای شما ای دختر رسول خدا! این لوح چیست؟!
این لوحی است که پروردگار به رسول و فرستادهاش اهدا کردهاست، در آن نام پدرم، نام همسرم، نام دو پسرم و اسامی اوصیا وجانشینان فرزندم میباشد. آن را پدرم به من عطا کرده، تا بدانخشنود گردم. آنگاه حضرت فاطمه لوح را به من داد تا بدان بنگرم.
پس از دریافت لوح و نگاه به نوشته زیبای آن، مکتوبات آن رایادداشت کردم....»
جابر بن عبدالله، در عصر امام باقر(ع)، و در پاسخ به پرسشامام، ماجرای دیدار لوح را به حضرت فرمود و آن نوشته را نیزنشان امام داد.
وصف وصیان
هرگاه آیاتی بر پیامبر نازل میشد، گروه به نوشتن و حفظ آنمیپرداختند، گروهی نیز گام را فراتر نهاده، توضیح و تفسیرآیاترا از پیام آور وحی جویا میشدند که جابر در این دسته جای داشتذهن پرسشگر جابر، هماره او را وامیداشت که حقیقت آیات را ازپیامبر سؤال کند، از جمله وقتی آیه «یا ایها الذین آمنوااطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم» نائل شد. اوخطاب به رسول خدا گفت:
ای رسول الله! خدا و رسولش را میشناسیم، «اولی الامر» چهکسانی هستند که خداوند اطاعت آنها را در کنار پیروی از شماقرار داده است؟!
جابر آنان جانشینان پس از من و پیشوایان مسلمانان هستند;
اولین آنها علی ابن ابیطالب و پس از او به ترتیب حسن، حسین،علیابن حسین، محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است. تواو را در آتیه خواهی دید هر وقت او را دیدی سلام مرا به اوبرسان پس از او جعفر بن محمد صادق، موسی بن جعفر، علی ابنموسی، محمدبن علی، علی بن محمداند و پس از او، هم نام و همکنیهام، حجتخدا در زمین و بقیه الله در میان بندگان میباشد،همانا که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح خواهد کرد(وعدالت در جهان خواهد گسترد). او از شیعیان غایب میشود. درپیروی از امامت او کسی پایدار نخواهد ماند، مگر آنان که خداوندقلبشان را با ایمان امتحان کرده باشد.
ای رسوی خدا! آیا شیعیان در غیبت اش از او سود نیزمیبرند؟!
آری! قسم به کسی که مرا به پیامبری مبعوث ساخت، همانا آناناز او نفع میبرند و در عصر غیبت از نور ولایتش روشنایی مییابند،مانند نفع بردن مردم از خورشید; اگر چه ممکن است ابرها نیزاو را پنهان دارند. جابر! این سر الهی است، آن را از مردمپنهان دار، مگر آنکه اهلش را بیابی به او گویی.
خاتمه
هر چند نکتهها و ناگفتههای بسیاری از دوران جوانی جابر وجوددارد لیکن جلوههای برجسته و محورهای زیبای مذکور از دین خواهیو تلاش و نشاط او در تحقق آرمانهای رسول خدا حکایت دارد. در صدراسلام جوانان نامی بسیاری درخشیدند. اما در این میان، نام جابر،جاوید و ماندگار ماند، زیرا سیره او در قبل و بعد از رحلت رسولالله یکسان بود و او تداوم راه پیامبر را در گرو پیروی از امیرمومنان و جانشینان معصوم پس از او میدانست; از این رو گام درگام ولایت نهاد و افتخار جوانی را جاودانه ساخت و الگویماندگاری جوانان گردید.
محمدباقر پور امینی
» گالري تصاوير حرم مطهر : امام حسين (ع) / بين الحرمين / حضرت عباس (ع) » گالري تصاوير شهادت : امام حسين (ع) / حضرت عباس (ع) » پخش مستقيم از : حرم مطهر امام حسين (ع) / حرم مطهر حضرت عباس (ع) » کتابخانه صوتي : کامل ترين مجموعه صوتی امام حسین (علیه السلام) » زيارت نامه به صورت فلش : زيارت عاشورا / زيارت اربعين » داستان از : امام حسين (ع) / از زمين کربلا |