گام هاى زهرا (اثنتا عشره عينا)

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

اسرا (دعوت هاى شبانه)
«چه زود روز پرشكوه غدير و خاطره ى بيعت تان را از ياد برديد؟!».
شب ها با على عليه السلام و حسنين عليهماالسلام بر در خانه هاى مهاجران و انصار مى رفت و آن ها را به ياد بيعت شان در عقبه و غدير و درياى فضايل على عليه السلام از واقعه ى تبوك و مباهله گرفته تا احاديت ثقلين و سد ابوب و... مى انداخت تا شايد چلچراغى برافروزد.
هيچ درى بر پاشنه نچرخيد كه از شمشير على عليه السلام كينه ها داشتند و از بدر و احد خاطره ها
هنوز هم تاريخ در انتظار لبيك مى سوزد.
حصن (دفاع)
«آيا به راستى بيت وحى را به آتش كشى و مرا با على و فرزندانم بسوزانى؟»
زهرا عليهاالسلام را، زخمى به كنارى افكندند و على عليه السلام را به مسجد كشاندند با شمشيرهاى آخته، درب خانه در آتش كينه ها مى سوخت.
زهرا عليهاالسلام با بالى شكسته، خود را به مسجد رساند و با تهديد نفرين، على عليه السلام- امامش- را رهانيد و دست در دست، آرام به خانه اش برد.
هيچ كس به پا نخاست، هيچ كس آبى نريخت آه، آه چه غربتى!!
فدك (افشاگرى)
«آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى اما من به ارث نبرم؟ چه سخن ناروايى!»
به بهانه ى غصب فدك در مسجد به افشاگرى پرداخت. خصم مى پنداشت كه او بر زمين از دست رفته مى نالد و تو نگو تنها اشارتى به زمين است و تمامى از آسمان ولايت ، تحريك و حمايت ، افشا و شماتت.
نزديك بود كه كار تمام شود ، آه در حسرت غيرتى!
سكوت
«ديگر هرگز با شما دو تن سخن نخواهم گفت.»
گاهى رساترين فريادها را از دهان سكوت بايد شنيد همه مى پرسيدند:
كز چه روى خورشيد در چنبره ى كسوف فرورفت؟!
انذار (هشدار)
شمشير آخته هرج كامل استبدارى هماره ، ذلتى فراگير جمعى پراكنده فتنه اى كور بشارتتان باد! اگر... اگر اين آب رفته به جوى بازنگردد و صدف خزف ننشيند.»
اين ها انذارهاى بلند منذرى بيدار و فوران سبز كوثرى زخمى، در بسترى دردآلود بر زنانى مقهور بود.
اذان
«بلال! بار دگر اذان بگ و اين طنين بيدار چشمه ى آفتاب بود.
شايد كه با احياى خاطرات دوران رسول صلى الله عليه و آله، سوالى در اذهان اين جماعت مفلوك شكل گيرد كه:
گلدسته از جلوت بلال چرا تهى ماند؟
سرشك
«شب و روز اشك خواهم ريخت تا به ملاقات خدايم رسم و شكايت بر او برم.»
آن جا كه فريادها كارساز نيست، شايد اشك ها از دل سنگ ها، چشمه اى جارى كند و در اذهان فسرده ى اين توده ى مرعوب، سوالى را به تصوير كشد.
كز چه روى خورشيد را خونابه مى بارد؟
سايبان
«چند روزى بيش مهمان شما نخواهم بود.»
كشتى شكسته ى ما در سابيان بقيع در كناره ى قافله ها پهلو گرفت. بگذار فرياد
مظلوميت ولى غريب، به آفاق پر كشد.
شايد همتى بيدار، ساحت رفعت او را پاسخ گويد.
آيا اميد لبيكى هست؟
اى تولد بالغ تاريخ!
اى بلوغ بيدارى!
اقرار
«همه شاهد باشيد اين دو تن مرا آزردند، هرگز از آنان نخواهم گذشت.»
با خود مى پنداشتند كه مى توان قبل از افول زهره، سند مظلوميت را ربود. اين اوج تزوير بود.
اما زهرا عليهاالسلام بيدار، روى بر ديوار، تا بگيرند اقرار.
در شهر هو افتاد...
وصيت
«نماز و تشييعم بر تبار قابيل حرام.»
همه جا همهمه شد!
اين هم تيرى ديگر از چله ى بيدارى!
آيه
«قبر من پنهان؛ نشانش بى نشانى است.»
اگر قبرت را نشانى نيست جه باك
هر سنگ نبشته اى حكايت تو را دارد.
تسليت
«خداحافظ على جان! خدايا به سوى تو و در جوار كوى تو.»
مرد خيبر، مرد احزاب، تا شنيد، از پاى افتاد.
آبى بياوريد...
در كنارش مى گفت:
«اى كوثر خدا، اى دختر رسول، اى انس مهربان، اين دل رميده ى ما را ديگر چه كسى انيس و مونس باشد؟»
آبى بياوريد... .
.. يكبار ديگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابيل، خورشيدى ديگر را كه در ابتداى طلوع خود بود، بر سجاده ى خون از پاى انداخت.
رسول صلى الله عليه و آله از تنهايى درآمد، و على عليه السلام، غربت خود را به سوگ نشست و حراميان سرمست، كه على عليه السلام تنها شد ، چون بى همتا شد.
مى توان از ابعاد مختلف اين منشور خدايى و اسوه ى الهى سخن گفت:
علم، ايمان و عبادتش؛
زهد، ورع و اخلاصش؛
عصمت، آيات، و سور نازله در شانش؛
برخورد با پدر، مادر، همسر و فزرندانش؛
انفاق ها، ايثارها و كراماتش؛
انصاف، پوشيدگى و عشق به شهادتش؛ را ستگويى، خشيت، سازندگى و تربيتش؛
شفاعت، رضا، ادب و مصحفش؛
شكوه ها، خطبه ها، مواعظ و احاديثش؛
شعرها، دعاها و مجاهدت هايش؛ و فاء، ولاء و توسل به ساحت قدسش؛ .
.. و... و... و يا از همه ى اين ها گذشته از هشيارى و بيدارى و زمان شناسى اش. و من تنها از همين زمان شناسى او- همان مدافعات او از مقام ولايت و ولى الله زمانه ى خود- گفتم و شمه اى از دقت و پيچيدگى برخوردهاى او را در راه احقاق اين حق عظيم- همان اصيل ترين و مهم ترين نياز امروز و هر روزمان- آوردم تا صدق سخن صادق عليه السلام روشن شود كه:
(عرفان فاطمه عليهاالسلام ادراك شب قدر است و شناخت فاطمه نجات از يك عمر- هزار ماه- سردرگمى.» [عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال: «انا انزلناه فى ليله القدر- الليله فاطمه و القدر الله- فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر» (بحارالانوار، ج 43، ص 65) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: تاويل ليله در (انا انزلناه فى ليله القدر) فاطمه است و تاويل قدر، الله تبارك و تعالى است. پس هر آنكه فاطمه را به حقيقت شناسايى و آن گونه كه سزاوار است، بشناسد شب قدر را درك نموده است.] و همين كمال زهرا عليهاالسلام ست كه او را محور قرار داده. [«فقال عز و جل هم اهل بيت و النبوه و معدن الرساله و ابوها و بعلها و بنوها»؛ كه پدر و شوهر و فرزندان در حول اين محورند. (حديث شريف كساء).] و همين بلوغ بيدارى اوست كه از او اسوه ساخته. [عن مولانا المهدى عليه السلام: «و فى ابنه رسول الله صلى الله عليه و آله لى اسوه حسنه» (الغيبه، شيخ طوسى، ص 286؛ الاحتجاج، ج 2، ص 537؛ بحارالانوار، ج 53، ص 180)؛ امام زمان عليه السلام مى فرمايد دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من الگويى نيكو است و رسول خدا صلى الله عليه و آله هم مى فرمايد: «فاقتدوا (فاهتدوا) بالزهره». (معانى الاخبار، ص 114؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 16).]
برادر! اين ها تنها اشارتى بود به كارنامه ى دو ماهه ى زهرا عليهاالسلام.
اكنون تو نيك بنگر در كجاى راهى و در كدامين كلاس. كه تا رسيدن به او، جز توسل به او راهى نيست.
بايد مستانه و دامن كشان هويى كشيد.
يا زهرا! عليهاالسلام.