نوپا بودن اسلام

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

امام على عليه السلام يكى ديگر از ويژگى هاى اين دوران را نوپا بودن اسلام مى داند و مى گويد: «والناس حديثو عهد بالاسلام». [شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 308: «... ان الله لما قبض نبيه صلى الله عليه و آله استاثرت علينا قريش بالامر و دفعتنا عن حق نحن احق به من الناس كافه فرايت ان الصبر على ذلك افضل من تفريق كلمه المسلمين و سفك دمائهم و الناس حديثو عهد بالاسلام و الدين يمخض مخض الوطب، يفسده ادنى وهن و يعكسه اقل خلف فولى الامر قوم لم يالوا فى امرهم اجتهادا...».] حقيقت اين است كه اسلام هنوز در قلوب بسيارى از مردم راه نيافته بود و پس از فتح مكه، تمامى فرصت طلبان و محافظه كاران در دين داخل شدند و از دين مدخلى ساختند (يدخلون فى دين الله). به جاى اين كه دين در آن ها داخل شود، آنان از دين مدخلى ساختند. آيه نمى گويد: «يدينون دين الحق»، [توبه، 29.] كه مى گويد: «يدخلون»؛ دين در آن ها نفوذ نكرده بلكه آنان از دين مدخلى ساختند.
«عمرو بن سلمه الجرمى»مى گويد: هنگامى كه خبر فتح مكه به ما رسيد، همه ى قبايل به اسلام روى آوردند. [الطبقات، ج 7، ص 79 و ج 1، ص 366.]
بعضى از قبايل نيز چون هجوم ديگران را به مدينه براى تسليم شدن ديدند ، براى اين كه از قافله عقب نمانند اسلام آوردند. [الطبقات، ج 1، ص 338.]
هجوم همگانى قبايل به سوى مدينه در سال نهم و دهم هجرى براى پذيرش اسلام، موجب شد قبايل اگر چه علاقه اى به تسليم شدن نداشتند، اما چاره اى نيز جز آن نداشتند و حتى برخى براى كسب فضيلت بيشتر از يكديگر سبقت مى گرفتند. شناخت اندك شان از قرآن و اسلام و شخصيت رسول صلى الله عليه و آله، زمينه اى بود براى انحراف. انحرافى كه اگر زمينه هاى لازم را پيدا مى كرد، مى توانست به خوبى وضع موجود را وارونه كند، به همين سبب بسيارى از آنان كه ادعاى پيامبرى كردند، هوادارانى يافتند؛ مانند: «اسود عنسى» در يمن، «مسيلمه» در يمامه، «سجاح» در بنى تميم، «طليحه» در بنى اسد. و سجاح زنى است كه در قبيله بنى تميم ادعاى نبوت كرد سپاه كثيرى نيز فراهم كرد. در جنگ يمامه، مسلمانان نزديك بود كه از مسيلمه- كه سجاح را نيز به عقده خود درآورده و همدست خويش نموده بود- شكست بخورند. حتى گروهى از مسلمانان فرار كردند و سرانجام با بيش از هزار شهيد توانستند بر آنان غالب شوند. و فود يا هيات هاى نمايندگى پس از فتح مكه راهى مدينه شدند [سيره ى ابن هشام، ج 4، ص 205.] و پس از اسلام آوردن، به نمايندگى از قبيله ى خود، اسلام آنان را نيز اعلام مى كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله از ميان خودشان يا افراد ديگرى از اصحاب خود، كسى را به عنوان سرپرست آنان تعيين و ايشان را به منطقه ى خودشان اعزام مى كرد. بيشتر آنانى كه به نام مسلمان در سال دهم در جزيره العرب زندگى مى كردند، پس از فتح مكه مسلمان شده بودند و اين در حالى بود كه اكثر قريب به اتفاق آنها در باديه ها زندگى مى كردند و بسيارى از آنان حتى يك بار نيز پيامبر صلى الله عليه و آله را نديده بودند. گاهى در مواردى اين هيات ها، درخواستهاى جاهلى، نظير باقى گذاردن بت ها تا مدتى يا اجازه ى شرب خمر يا ترك نماز و... را مطرح مى كردند.
گذشته از اين ها، مساله ى ترس يكى از دلائل عمده ى قبايل براى تسليم شدن بود، [الطبقات، ج 1، ص 343؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 300.] چون با سقوط قريش در سال هشتم هجرى و پس از آن، سقوط طائف، حاكميت شرك در جزيره به پايان رسيد و قبايل مختلف دريافتند كه توان مقابله با اسلام را ندارند. آنان بر اساس تصورات جاهلى خود كه معمولا براى دفاع از خويش با قبيله اى برزگتر هم پيمان مى شدند (حلف) تا هم خود را از گزند او حفظ كنند و هم يك پشتوانه و حامى قوى براى خود تدارك ببينند، معمولا وقتى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند، از او مى خواستند تا نوشته اى بنويسد تا آن چه از زمين ها و مراتع و آب ها در دست آنان هست از نظر پيامبر صلى الله عليه و آله به مالكيت كامل شان درآيد. [اصول مالكيت در اسلام، احمدى ميانجى، ج 2، ص 7.] و اقعه ى تبوك نيز كه در سال نهم هجرى اتفاق افتاد، نشان داد كه بسيارى از آنان كه به اسم مسلمان هستند، ايمان واقعى ندارند؛ زيرا هر كدام سعى داشتند به بهانه اى از زير بار جنگ شانه خالى كنند و پيامبر صلى الله عليه و آله را در جمع آورى نيرو با مشكل مواجه سازند. [توبه، 14.]
ابن هشام در سيره ى خود مى نويسد: وقتى خبر فوت رسول خدا صلى الله عليه و آله به مكه رسيد، بيشتر اهل مكه تصميم گرفتند از اسلام بازگشته و مرتد شوند، تا آن جا كه والى مكه از ترس فرار كرد و سهيل بن عمرو بر در كعبه ايستاد و با فرياد همه را گرد خود جمع آورد، آن گاه مردم را برحذر داشت و آنان را به ياد سخنان رسول صلى الله عليه و آله در همان جا انداخت كه فرموده بود: «در صورت مسلمان بودن به گنج هاى كسرى و قيصر دست مى يابيد و... » و بدين وسيله ايشان را از ارتداد بازداشت. [السيره النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 316؛ كامل، ابن اثير، ج 2، ص 324.]