ج - قهرمان ايثار و گذشت‏

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

فاطمه‏عليها السلام امور خانه را سامان مى‏داد و اوضاع اقتصادى و مالى،سخت بحرانى بود. فاطمه و ديگر افراد خانواده براى وفاى به نذر تصميم‏داشتند روزه بگيرند. چه نذرى؟ حسن و حسين‏عليهما السلام چندى پيش بيمارشده بودند، امام على‏عليه السلام نذر كرد كه اين دو بهبود يابند روزه بگيرد.فاطمه و حسنين و فضه (خدمتكارشان) نيز در به جاى آوردن اين نذر باحضرت على همگام شدند، واكنون كه حال آن دو بهبود يافته بود نوبت‏وفاى به نذر فرا رسيده بود.

امروزه‏درميان ما چنين مرسوم‏است‏كه هرگاه خانواده‏اى‏بخواهند روزه‏بگيرند، چه واجب و چه مستحب بيش از روزها ديگر غذا تهيه مى‏بينند.

ولى خانواده اميرمؤمنان حتّى در اين روزها هم تنگدست بودندوغذاى كافى براى خوردن نداشتند.

آرى در خانه دانش و بزرگوارى و پرهيزكارى، چيزى اندك يا زيادنداشتند، تا با آن افطار كنند. از اين رو اميرمؤمنان‏عليه السلام از خانه بيرون‏رفت و مقدارى پشم آورد تا فاطمه زهرا آن را بريسد و به جاى آن سه ‏صاع جو مزد گرفت تا بدان افطار كنند.

على‏عليه السلام، جو را به خانه آورد، تمام افراد خانواده روزه گرفته بودندفاطمه‏عليها السلام پنج گرده نان پخت، روز به پايان رسيد و همه گرد سفره افطارنشستند كه يكى در را زد و گفت : سلام بر شما اى خاندان نبوّت، من يكى‏از تهيدستان مدينه هستم و گرسنه‏ام. به من چيزى بدهيد. خداوند به شمابركت دهد.

حضرت على و به تبع او فاطمه و حسنين‏عليهم السلام و حتّى فضه نانهاى خودرا برداشتند و به آن فقير دادند، و خود با آب خالى افطار كردند و خداى‏را سپاس گفتند.

روز دوّم هنگام افطار فرا رسيد. آن روز هم مانند روز پيش فاطمه‏زهرا پنج گرده نان پخته بود. و آنان مى‏خواستند افطار كنند كه يتيمى بر درخانه آمده و از آنها خوراكى خواست. دوباره همه افراد خانواده نانهاى‏خود را به آن يتيم دادند. و مانند روز پيش خود با آب‏افطار كردند وسپاس‏خدا را به جاى آوردند.

شب سوّم فرا رسيد. اين بار نيز به هنگام افطار اسيرى بر سراى آنان‏آمد و از ايشان چيزى خواست. آنان همگى نانهاى خود را به اسير دادندوخود براى سوّمين شب سر گرسنه بربالين نهادند.

تمام ثروت اين خانواده، از سه صاع جو بيشتر نبود. بدين ترتيب اين‏سه صاع تمام شد، و آنان سه روز هم روزه گرفتند و شبها را با گرسنگى به‏صبح رسانيدند، و تنها با اندكى آب افطار كردند.

چون رسول خداصلى الله عليه وآله به ديدار آنان آمد، حسنين را ديد كه از گرسنگى‏مى‏لرزيدند، و فاطمه زهرا به شدّت ضعف كرده و ضعف و گرسنگى درامام وفضه نيز به سختى اثر كرده بود. رسول‏خدا با ديدن اين صحنه فرمود : پناه بر خدا، خاندان محمّد از گرسنگى مى‏ميرند، در اين موقع بود كه‏سوره هل اتى در حق آنان نازل شد و اين آيات چنين است : ( يُوفُونَ بِالنَّذْرِوَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماًوَأَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً * إِنَّا نَخَافُ‏مِن رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةًوَسُرُوراً ) (17)

"ايشان به نذرى كه كرده‏اند وفا مى‏كنند و از روزى مى‏ترسند كه شرّ آن‏فراگير است، و هم به دوستى (خدا) به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى‏دهند، (و مى‏گويند :) ما تنها براى خشنودى خدا به شما طعام مى‏دهيم، و از شماتوقع هيچ پاداش و سپاسى نداريم. ما از پروردگارمان مى‏ترسيم در روزى كه ازرنج وسختى آن، رخسار خلق درهم و غمگين است. خدا هم آنان را از شرّوفتنه چنان روزى محفوظ داشت و بديشان روى خندان و دلى شادان عطافرمود."

بدين گونه فاطمه زهراعليها السلام و شوهر و پسران و خدمتگذارش نمونه‏اى‏شكوهمند در ايثار و گذشت شدند، و خانواده وى به پاس اين گذشت ازسوى خداوند نشانى بزرگ دريافت داشتند.

در حديث شريفى كه دانشمندان اسلام آن را از ابن عباسّ روايت‏كرده‏اند، قسمتهايى از ويژگيها و فضائل زهرا را مى‏خوانيم. در اين حديث‏فاطمه زهرا به عنوان بانوى زنان جهان و مقتداى راستگويان و نمونه زنان‏مؤمن و با فضيلت مطرح شده است.

اينك اجازه دهيد تا باهم اين حديث را از قول ابن عبّاس بخوانيم و بانقل آن اين فصل را به پايان برسانيم :

"يك نفر اعرابى كه در صحرا زندگى مى‏كرد، چشمش به سوسمارى‏افتاد كه از پيش رويش به اين سوى و آن سوى، مى‏گريخت. وى آن‏سوسمار را دنبال كرد تا آن را گرفت و در آستين خود جاى داد و نفس زنان‏به سوى پيامبر روانه شد. همين كه دربرابر رسول‏خدا قرار گرفت فريادزد : يا محمّد، يا محمّد! شيوه رسول‏خدا چنين بود كه اگر كسى او را به‏نام يا محمّد مى‏خواند، او نيز مى‏فرمود يا محمّد. و اگر كسى او را با يااحمد خطاب مى‏كرد آن‏حضرت مى‏گفت : يا احمد، و چنانچه به وى گفته‏مى‏شد يا اباالقاسم، آن‏حضرت نيز مى‏فرمود :

يا اباالقاسم، و اگر او را با عبارت يارسول اللَّه خطاب مى‏كردند؟چهره‏اش از هم مى‏شكفت و مى‏فرمود : لبيك وسعديك.

چون اعرابى او را به نام يا محمّد صدا زد، حضرت پاسخ داد يا محمّد.اعرابى گفت : تو جادوگر دروغگويى هستى. آسمان و زمين دروغگوتر ازتو به خود نديده است. تو همان هستى كه ادعا مى‏كنى كه خدايى در آسمان‏است كه تو را به سوى تمام مردم به پيامبرى فرستاده است.

به لات و عزّى سوگند كه اگر نمى‏ترسيدم كه قومم مرا شتابكار خوانندهر آينه ضربتى با اين شمشير بر تو فرود مى‏آوردم كه از پاى درآيى و بدين‏وسيله گذشتگان و آيندگان را از شرّ تو آسوده مى‏كردم.

عمر بن خطاب با شنيدن سخنان اعرابى از جاى جست و به سويش‏حمله كرد تا او را بكشد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : اى اباحفص، بنشين كه‏بردبارى به درجه پيامبرى نزديك است. سپس رسول خدا به اعرابى توجّه‏كرد و فرمود : اى برادر بنى سليم! آيا عرب چنين رفتار مى‏كند؟! آيا آنان‏در مجالس ما، بر ما هجوم مى‏آورند و با ما اين گونه به درشتى سخن‏مى‏رانند؟!

اى اعرابى سوگند به كسى كه مرا به حقّ، به پيامبرى برانگيخت،هركس در اين دنيا به من گزندى رساند، فرداى قيامت در آتش قيامت‏مى‏سوزد. اى اعرابى سوگند به كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، ساكنان‏هفت آسمان مرا احمد راستگو مى‏خوانند، اى اعرابى اسلام آر تا از آتش‏دوزخ به سلامت برهى و در آنچه براى ماست شريك شوى و در اسلام‏برادر ما باشى.

ابن عبّاس گويد : اعرابى خشمگين شد و گفت : سوگند به لات و عزّى‏من به تو نمى‏گروم، مگر آن كه اين سوسمار به تو بگرود و آنگاه سوسماررا از آستين خود بيرون انداخت، سوسمار پا به فرار گذاشت. رسول خداسوسمار را مخاطب قرار داد و گفت : اى سوسمار به سوى من آى. سوسماربه پيامبرصلى الله عليه وآله روى كرد و حضرت فرمود : اى سوسمار من كيستم؟سوسمار با بيانى رسا وبدون هيچ لكنتى به سخن آمد و گفت : تو محمّد بن‏عبداللَّه بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبدمناف هستى. پيامبر فرمود : چه‏كسى را مى‏پرستى؟ سوسمار گفت : خداوند بزرگ را كه دانه را شكافت‏ومخلوقات را بيافريد، و ابراهيم را دوست گرفت و تو را حبيب خودبرگزيد، سپس اشعارى خواند و در آنها به راستگويى پيامبرصلى الله عليه وآله‏وحقّانيت رسالت آسمانى وى اعتراف كرد.

ابن عبّاس گويد : آنگاه زبان سوسمار بند آمد و ديگر نتوانست چيزى‏بگويد. اعرابى كه اين صحنه را ديده بود، گفت : شگفتا، سوسمارى كه من‏آن را از بيابان شكار كرده در آستينم نهاده و بدينجا آورده بودم با آن كه‏چيزى نمى‏داند وفهم و خردى ندارد، با محمّد چنين سخن مى‏گويد،وءدرباره‏اش گواهى مى‏دهد، من پس از آنكه چنين صحنه‏اى را به چشم‏خود ديده‏ام، ديگر معجزه‏اى نمى‏خواهم. دست راستت را دراز كن كه من‏گواهى مى‏دهم كه جز خداوند معبودى نيست و گواهى مى‏دهم كه محمّدبنده و فرستاده اوست. پس اعرابى اسلام آورد.

آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله رو به اصحاب كرد و فرمود : چند سوره از قرآن را به‏او بياموزيد، چون اعرابى سوره‏هايى از قرآن ياد گرفت، پيامبر به اوفرمود : چقدر ثروت دارى؟ اعرابى پاسخ داد؟ سوگند به كسى كه تو را به‏حقّ به پيامبرى برانگيخت، ما مردان بنى سليم چهار هزار نفريم كه‏درميان همه آنان كسى از من فقيرتر و تنگدست‏تر پيدا نمى‏شود.

پيامبر اكرم رو به يارانش كرد و فرمود : چه كسى اين اعرابى را برشترى سوار كند تا من برايش ناقه‏اى در بهشت ضمانت كنم؟ سعد بن عباده‏از جاى برخاست و گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، من شتر سرخ موى،ده ساله‏اى دارم، آن را به اين اعرابى مى‏دهم.

پيامبر اسلام فرمود : اى سعد تو به داشتن شترت بر ما افتخار مى‏كنى؟آيا مى‏خواهى شترى را كه به جاى آن در بهشت به تو مى‏بخشم توصيف‏كنم؟ گفت : بلى پدر و مادرم فدايت فرمود : اى سعد آن شترى است‏مادينه از زرسرخ و پاهايش از عنبر و كرك آن از زبرجد سبز، كوهانش ازكانور سپيد مايل به خاكسترى، و چانه‏اش از مرواريد، افسارش ازمرواريد آبدار بر روى آن قبه‏اى از گوهر سپيد قرار گرفته كه از برون،اندرونش و از اندرون، بيرونش ديده مى‏شود، اين شتر تو را در بهشت‏پرواز مى‏دهد.

باز رسول خدا رو به يارانش كرد و فرمود :

چه كسى بر سر اين اعرابى عمامه مى‏گذارد تا من برايش تاج‏پرهيزكارى را تضمين كنم؟ اميرمومنان على از جاى برخاست و گفت‏پدر و مادرم به قربانت، تاج پرهيزكارى چيست؟ رسول خدا آن راتوصيف كرد، على عمامه خود را برداشت و بر سر اعرابى گذاشت.

بار ديگر رسول خداصلى الله عليه وآله رو به اصحاب كرد و فرمود : چه كسى توشه‏راه او را فراهم مى‏آورد تا من از جانب خداوند برايش توشه تقوى‏ راضمانت كنم؟ در اين موقع سلمان فارسى از جاى برخاست و گفت پدرومادرم فدايت. توشه تقوى چيست؟ فرمود : اى سلمان، هرگاه آخرين‏روز عمرت در دنيا فرا رسد، خداوند گفتن كلمه لا اله إلّا اللَّه ومحمّدرسول اللَّه را به تو تلقين مى‏كند اگر آن را گفتى، مرا در بهشت ملاقات‏خواهى كرد و من نيز تو را ديدار خواهم كرد و اگر آن را بر زبان نياورى‏هرگز مرا ديدار نخواهى كرد و من نيز ترا نخواهم ديد.

سلمان بيرون رفت و حجره‏هاى نُهگانه رسول خدا را گردش كرد امّانزد همسران پيامبر چيزى نيافت، درحال برگشتن بود كه نظرش به حجره‏فاطمه افتاد با خود انديشيد : اگر چيزى باشد در خانه فاطمه دختر پيامبراست. پس در زد، فاطمه زهرا از پشت در پاسخ داد : كيست؟ جواب دادمنم : سلمان فارسى. فاطمه فرمود : چه مى‏خواهى؟ سلمان ماجراى اعرابى‏و سوسمار را بيان كرد، و فاطمه فرمود : اى سلمان سوگند به خدايى كه‏محمّد را به حق به پيامبرى برانگيخته است، سه روز بر ما مى‏گذرددرحالى كه هيچ غذايى نخورده‏ايم، و حسن و حسين از شدّت گرسنگى به‏لرزه درآمده‏اند و هم‏اكنون مانند دو جوجه پركنده خوابيده‏اند، با اين‏وجود اگر كسى به در خانه‏ام فرود آيد او را بازپس نمى‏زنم.

سلمان بيا و پيراهن مرا بگير و آن را نزد شمعون يهودى ببر و به او بگوكه فاطمه دختر محمّد مى‏گويد : يك صاع خرما و يك صاع جو در مقابل‏آن به من وام ده كه به خواست خداوند آن را به تو باز مى‏گردانم.

سلمان پيراهن را گرفت و به نزد شمعون يهودى رفت و فرمود : اى‏شمعون اين پيراهن فاطمه‏عليها السلام دختر محمّد صلى الله عليه وآله است. پيغام داده است كه‏دربرابر آن يك صاع خرما و يك صاع جو به من وام دهى كه به خواست‏خدا آن را به تو باز مى‏گردانم. شمعون پيراهن را گرفت و آن را از اين روبه آن رو بر مى‏گرداند و به آن مى‏نگريست و درحالى كه اشك ازچشمانش سرازير بود مى‏گفت : اى سلمان! اين همان زهد در دنياست. اين‏چيزى است كه موسى بن عمران در تورات، ما را بدان آگهى داده است. من‏گواهى مى‏دهم كه جز خداوند، معبودى نيست و گواهى مى‏دهم كه محمّدبنده و فرستاده خداست. بدين ترتيب شمعون نيز اسلام آورد و اسلامش‏نيكو شد.

شمعون يك صاع خرما و يك صاع جو به سلمان داد و سلمان آن رانزد حضرت زهرا آورد. آن‏حضرت به دست خود جو را آرد كرد و نان‏پخت و به سلمان داد و فرمود اين را بگير و به پيامبر برسان، سلمان عرض‏كرد : يك قرص از نان را برگير و حسن و حسين را با آن سير كن.فاطمه‏عليها السلام فرمود : اى سلمان! اين بخششى است از جانب ما در راه خدا.پس چيزى از آن براى خود برنمى‏گيريم. سلمان نان و خرما را گرفت و نزدرسول خدا آورد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : سلمان اين را از كجا آوردى؟ عرض‏كرد از منزل دخترت فاطمه، رسول‏خدا كه سه روز چيزى نخورده بود به‏سوى زهرا رهسپار شد و در زد. معمولاً وقتى كه رسول خدا در ميزد كسى‏جز فاطمه در را نمى‏گشود. آن روز هم فاطمه در را باز كرد. پيامبر به‏چهره زهرا نگريست و ديد رنگش پريده وچشمانش دگرگون شده است.پيامبر اكرم فرمود : دخترم! رنگ پريدگى چهره و تغيير حالتِ ديده‏ات به‏خاطر چيست؟ فاطمه زهرا پاسخ داد : پدر سه روز است كه ما هيچ‏غذايى نخورده‏ايم و حسن و حسين از شدّت گرسنگى به لرزه افتاده و ماننددو جوجه پركنده شده‏اند.

رسول خدا حسن و حسين را بيدار كرد. يكى را روى زانوى راست‏وديگرى را روى زانوى چپ نشاند. فاطمه زهرا نيز رو به روى پيامبرنشست. آن‏حضرت فاطمه را در آغوش گرفت، على بن ابى طالب هم‏پشت سر رسول خدا وارد خانه شد و پيامبر او را هم در آغوش گرفت،پيامبر چشمانش را به سوى آسمان گرفت و عرض كرد : خدايم، سرورم،و مولايم. اين گروه خاندان منند. بار خدايا پليديها را از اينان دور گردان‏وبخوبى پاكشان ساز. سپس فاطمه برخاست و به پستوى اتاق خويش‏رفت و دو ركعت نماز گزارد و دست به سوى آسمان بالا برد و عرض كرد :معبودا و سرورا! اين محمّد است پيامبر تو، و اين على است پسر عموى‏پيامبر تو، و اينان حسن و حسين دو سبط پيامبر تو هستند، پروردگارابراى ما از آسمان مائده‏اى فروفرست همچنان كه بر بنى‏اسرائيل‏فروفرستادى كه از آن خوردند و بدان ناسپاسى كردند. خداوندا مائده رابراى ما فرو فرست كه ما بدان مؤمنيم.

ابن عباس گويد : به خدا سوگند : هنوز دعاى فاطمه‏عليها السلام به پايان نرسيده‏بود كه ظرفى از غذا فرود آمد كه طعم و بوى خوش آن كه بهتر از بوى‏مشك بود به مشام مى‏رسيد. فاطمه ظرف را برداشت و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله‏وعلى و امام حسن وحسين نهاد، همين كه على‏بن ابيطالب آن ظرف پر ازغذا را ديد. پرسيد فاطمه اين غذا را از كجا آوردى؟ زيرا مى‏دانست كه‏چنين غذايى در خانه نبوده است. پيامبر اكرم فرمود : اى ابوالحسن بخورونپرس و سپاس خداى را كه مرا نميراند تا از فرزندى مانند مريم دخترعمران برخوردار كرد.
( كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى‏ لَكِ‏هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ) (18)
"هرگاه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مى‏شد، نزد وى روزى مى‏يافت.زكريا پرسيد : مريم اين غذا از كجا برايت آمده؟ مريم گفت از سوى خدا كه‏خدا هركه را خواهد بى‏حساب روزى دهد."
پيامبر و على و حسنين و فاطمه‏عليهم السلام همگى از آن غذا خوردند وپيامبراز خانه زهرا بيرون رفت. از آن طرف اعرابى نيز توشه خود را برداشت‏وبر مركبش نشست و به نزد طائفه خود بنى سليم، بازگشت. بنى‏سليم درآن هنگام چهار هزار نفر بودند. اعرابى درميان آنان ايستاد وبا آوازى رساآنان را مخاطب قرار داد و گفت بگوئيد : لااله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه.
افراد قبيله تا اين گفته را از وى شنيدند، به سوى شمشيرهاى خوددويدند و با شمشيرهاى آخته به سويش آمدند و از او پرسيدند : مگر ازدين خود دست شسته و به آيين محمّد جادوگر دروغگو! گرائيده‏اى؟اعرابى به آنان پاسخ داد :
خير، او نه جادوگر است و نه دروغگو!
سپس گفت : اى گروه بنى سليم، خداى محمّد بهترين خداى و محمّدبهترين پيامبر است. من گرسنه به سويش رفتم. سيرم كرد. برهنه بودم،لباسم پوشانيد. پياده بودم، سوارم كرد. آنگاه به نقل ماجراى سخن گفتن‏سوسمار با پيامبر اكرم پرداخت و شعرى را كه سوسمار خوانده بود، بيان‏كرد. و در ادامه سخنانش گفت : اى گروه بنى سليم، به اسلام بگرويد تا ازآتش دوزخ در امان بمانيد.
در آن روز چهار هزار نفر اسلام آوردند. اينان با پرچمهاى سبز رنگ‏خود در جنگها دركنار پيامبرصلى الله عليه وآله از اسلام و پيامبر پاسدارى مى‏كردند(19).

- پینوشت -

  (17) - سوره انسان، آيه 11 - 7.
(18) - سوره آل عمران، آيه 37.
(19) - بحار الانوار، ج‏43، ص‏74 - 69.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page