مسير راه

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

طبری می‏نويسد: در اين سال، يعنی سال 200 هجری، مامون فردی را به نام رجاء بن ابو ضحاك، عموی فضل بن سهل و فرناس خادم را برای آوردن علی بن موسی بن جعفر بن محمد و محمد بن جعفر روانه كرد. محمد بن جعفر در مكه بر مامون شوريد و خود را امير مؤمنان خواند. آنگاه خود را به دست جلودی سپرد و جلودی با او به عراق آمد و وی را تسليم حسن بن سهل كرد. حسن نيز وی را به همراه رجاء بن ابو ضحاك به نزد مامون در مرو گسيل داشت. طبری نيز اين مطلب را نوشته است. رجاء، امام رضا (علیه السلام) را از مدينه و محمد بن جعفر را از عراق آورد.
صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از رجاء بن ابو ضحاك نقل كرده است كه گفت: مامون مرا مامور آوردن علی بن موسی الرضا از مدينه كرد. و به من دستور داد كه وی را از راه بصره و اهواز و فارس بياورم نه از راه قم. و نيز فرمان داد كه شبانه روز از وی محافظت كنم تا او را نزد مامون ببرم. بنابراين من از مدينه تا مرو، همراه علی بن موسی بودم.
ابو الفرج و شيخ مفيد گفته ‏اند: ماموری كه آن حضرت و محمد بن جعفر را از مدينه آورد جلودی بود كه عيسی بن يزيد نام داشت. اما اين سخن به دور از واقعيت است زيرا جلودی از اميران رشيد و دشمن رضا (علیه السلام) بود. بنابراين مامون او را برای آوردن رضا (علیه السلام) گسيل نكرده بود. ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبيين، پس از آن گفته است: مامون، امام رضا (علیه السلام) را به حيله مسموم ساخت و آن حضرت در اثر سم جان داد گويد: «در اين باره گفته شده است‏» قسمتی از اين خبر را علی بن حسين بن علی بن حمزه از عمويش محمد بن علی بن حمزه علوی و قسمتی ديگر را احمد بن محمد بن سعيد از يحيی بن حسن علوی برايم باز گفته‏اند. و من اخبار ايشان را جمع كرده‏ام.
نگارنده: شيخ مفيد در ارشاد پاره‏ای از اين خبر را به همان نحوی كه ابو الفرج آورده، نقل كرده است اما بدون ذكر سند. و بر آن خبر نيز مطالبی افزوده است. ظاهرا آنچه اين دو در آن اتفاق نظر دارند، مفيد از مقاتل نقل كرده است چون نسخه ‏ای از اين كتاب به خط ابو الفرج در نزد مفيد موجود بوده و وی در جای ديگری از كتاب ارشاد بدين تصريح كرده است.
بنابراين ما قسمتی را كه اين دو در آن متفق هستند نقل می‏كنيم و در جايی كه بيانات آنان با يكديگر متفاوت است، خاصه از وی نقل می‏كنيم. اين دو نوشته ‏اند: مامون به نزد گروهی از خاندان ابو طالب فرستاد و ايشان را كه علی بن موسی الرضا عليهما السلام نيز در بين آنان بود از مدينه به سوی خود حركت داد. و دستور داد آنها آنان را از راه بصره بياورند. كسی كه مامور آوردن ايشان بود به جلودی شهرت داشت. ابو الفرج گويد: او از مردم خراسان بود.
كلينی روايت كرده است كه مامون به امام رضا (علیه السلام) نوشت راه جبل (كرمانشاه) و قم را در پيش نگير بلكه از راه بصره و اهواز و فارس بيا و در روايت صدوق است كه مامون به امام رضا (علیه السلام) نوشت: از راه كوفه و قم حركت مكن پس امام از راه بصره و اهواز و فارس آمد.
مامون آن حضرت را از آمدن از راه كوفه و قم بدين خاطر منع كرده بود كه می‏دانست ‏شمار شيعيان در آنجاها بسيار است و بيم داشت كه مردم اين دو شهر به سوی آن حضرت آيند و به گردش جمع شوند. و از آن حضرت خواست كه از راه بصره و اهواز و فارس، يعنی شيراز، و حدود آن شهر عازم خراسان شود. زيرا كسی كه از عراق به خراسان می‏رود دو راه در پيش رو دارد يكی راه بصره، اهواز و فارس و ديگری راه بلاد جبل يعنی كرمانشاه، همدان و قم.
حاكم در تاريخ نيشابور می‏نويسد: مامون، امام رضا علیه السلام را از مدينه به بصره سپس به اهواز سپس به فارس و از آنجا به نيشابور و بالاخره به مرو آورد و چنان شد كه شد.
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از محول سجستانی نقل كرده است كه گفت: چون پيك برای حركت دادن امام رضا (علیه السلام) به خراسان، وارد مدينه شد من در آن شهر بودم. پس امام رضا (علیه السلام) به مسجد رسول الله آمد تا با آن حضرت خداحافظی كند. در هر بار آن حضرت به سوی قبر بازمی‏گشت و صدايش به گريه بلند می‏شد.
به آن حضرت نزديك شدم و بر او سلام گفتم. او نيز سلامم را پاسخ گفت. به وی تبريك گفتم. وی فرمود: مرا رها كن. من از جوار جدم صلی الله عليه و آله و سلم بيرون می‏شوم و در غربت می‏ميرم.
حميری در دلايل از امية بن علی نقل كرده است كه گفت: با ابو الحسن (علیه السلام) در سالی كه به حج رفته بود، در مكه بودم سپس آن حضرت به خراسان رفت در حالی كه ابو جعفر (علیه السلام) نيز آن حضرت را همراهی می‏كرد. ابو الحسن (علیه السلام) با خانه خدا وداع گفت و چون طوافش را به پايان رساند به سوی مقام رفت و در آنجا نماز گزارد.
ابو جعفر بر گردن موفق سوار بود و طواف می‏كرد. سپس ابو جعفر (علیه السلام) به سوی سنگ رفت و در آنجا مدت درازی نشست. موفق به او گفت: فدايت گردم برخيز. ابو جعفر (علیه السلام) فرمود: نمی‏خواهم هرگز از اينجا جدا شوم مگر آن كه خدا خواهد. در چهره‏ اش آثار غم و اندوه هويدا بود.
موفق به نزد ابو الحسن (علیه السلام) رفت و گفت: فدايت گردم ابو جعفر (علیه السلام) در حجر نشسته و قصد برخاستن ندارد. آنگاه ابو الحسن (علیه السلام) برخاست و پيش ابو جعفر رفت و به او فرمود: عزيزم برخيز. ابو جعفر پاسخ داد: نمی‏خواهم از اينجا جدا شوم. امام فرمود: آری عزيزم. سپس گفت: چگونه برخيزم كه تو چنان با خانه خدا وداع گفتی كه ديگر به سوی آن بازنمی‏گردی. امام رضا (علیه السلام) فرمود: برخيز عزيزم. ابو جعفر نيز برخاست

نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: علی حجتی كرمانی

كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 157