تشيّع در مسير تاريخ

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

مظلوميت علويان در جنگ فخّ سبب شد جانشين هادي، هارون الرشيد موقتاً نسبت به مخالفين خود بخصوص علويان، سياست ملايم و محتاطانه اي اتخاذ نمايد و همين باعث تقويت استراتژي سياسي سه حزب علوي موسوم به: «اماميه، اسماعيليان و حسنيان» انقلابي شد.
برخي از روايات نشان مي دهد که هارون در اوائل کار نسبت به امام سختگيري نشان نمي‌داد.
در روايتي که مرحوم صدوق آن را نقل کرده است، يکبار هارون در مدينه کسي را دنبال امام – عليه السلام – فرستاد و دستور داد فوراً حضرت را حاضر کند. وقتي مأمور خليفه به حضور امام رسيد و پيام هارون را ابلاغ کرد، امام فرمود:
«لولا انّي سمعت في خبر عن جدّي رسول الله (ص) انّ طاعة السّلطان للتّقية واجبة اذاً ما جئت».
(اگر خبري از جدم نشنيده بودم که اطاعت از سلطان به جهت تقيه واجب است، هرگز پيش او نمي‌آمدم).
چون نزد رشيد حاضر شد او غضب خود را پنهان نمود و به احترام و نوازش امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمي‌آئي؟ امام در پاسخ فرمود: «سعة مملکتک و حبّک للدّنيا».
(وسعت و گستردگي کشور تو و دنيا پرستيت مانع از آن است).
رشيد در اين ملاقات هدايائي به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «و‌الله لولا انّي اريٰ ان اتزوّج بها من عُذّاب بني‌طالب لئلاّ ينقطع نسله ابداً ما قبلتُها»([1]).
(به خدا اگر من در فکر تزويج جوانهاي مجرد آل ابي طالب نبودم که تا نسل آنها براي هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمي‌پذيرفتم).
در روايت ديگري که مرحوم مفيد آن را نقل کرده آمده است که : موقعي که موسي بن جعفر – عليه¬السلام - را پيش هارون آوردند از جمله سخناني که به آن حضرت گفت، اين است که: اين دنيا چيست؟ و براي چه کساني است امام فرمود: «لشيعتنا فترة و لغيرهم فتنة» (براي شيعيان ما مايه آرامش خاطر و براي ديگران ماي? آزمايش است).
گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختيار نمي‌گيرد؟
فرمود: «اخذت منه عامرةٌٌ و لا‌يأخذها الاّ معمورة»
(درحالي که آباد بود از او گرفته شده و وقتي آباد شود، صاحبش آن را تصاحب مي¬کند).
گفت: شيعيان شما کجايند؟
اما در جواب اين آيه را قرائت فرمود: (لم يکن الّذين کفروا من اهل الکتاب و المشرکين منفکّين حتّيٰ تأتيهم البيّنة)([2])
«کفار اهل کتاب و مشرکان از کفر خود دست بردار نبودند تا آنکه برايشان دليلي روشن از جانب خدا آمد».
هارون گفت: بنابراين ما کافريم؟
فرمود: نه ولي همچنانيد که خدا فرموده: (الم تر الي الّذين بدّلوا نعمة الله کفراً و احلّوا قومهم دار البوار)([3]) فغضب عند ذلک و غلّط عليه.
(آيا نمي‌بينيد کساني را که نعمت خدا را رها کرده و کفر را پيشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند) در اين موقع هارون عصباني شد و به امام تندي کرد.
هارون در اين شرائط نيز از سياست محتاطانه خود دست بردار نبود، گويند روزي که رشيد به مدينه وارد شد، فقط دويست دينار به حضرت موسي بن جعفر – عليه السلام – تقديم نمود، در حالي که به کساني که مزاحمش نبودند، هزاران دينار مي بخشيد علت اين کار را براي پسرش مأمون چنين توضيح داد که اگر پول بيشتري در اختيار وي قرار دهد، چه بسا که فردا صد هزار شمشير از سوي شيعيان و دوستان امام به رويش کشيده شود([4]).
اسحاق هاشمي نقل مي کند که : روزي نزد رشيد بوديم واو مي گفت، شنيده ام که مردم مي پندارند که من نسبت به علي – عليه السلام – کينه مي‌ورزم، به خدا سوگند من کسي را به اندازه او دوست نداشته ام ولي اين علويان سختگيرترين مردمند([5]).
آنگاه گناه اين پندار مردم را به گردن علويان انداخته و مي گويد: اين علويان به بني‌اميه بيشتر تمايل دارند تا عباسيان ... رشيد حتي در برابر علماي بزرگ از رفتار خود با طالبيان علناً توبه کرد([6]).
امام کاظم – عليه السلام – بر لزوم رعايت تقيه پافشاري مي¬کرد و مي کوشيد تا تشکل شيعه و رهبري آنها کاملاً پنهاني و مخفي باشد و به تعدادي از هواداران خود اجازه داده بود، بدون اينکه شناخته شوند در حکومت عباسيان نفوذ کنند تا بتوانند در زمان خطر، شيعيان را حفظ کرده و برايشان کارگشائي نمايند از اينرو چندين خاندان اماميه مانند علي بن يقطين([7]) و اشعث، نيز جعفر بن محمد اشعث و پسرش عباس که حاکم خراسان شد و وضه (يا الواضح) که در بريد مصر کار مي‌کرد در دستگاه حکومت عباسي صاحب اقتدار بودند[8] حتي آنان مانند ساير شيعيان وجوهات خود را در اختيار امام و وکلاي آن حضرت قرار مي دادند. علي بن يقطين هر سال مبالغ هنگفتي به امام مي¬فرستاد([9]).
کشي نقل مي¬کند که خاندان بنو‌اشعث زکات خود را (000/30دينار) به وکيل امام کاظم – عليه السلام - در کوفه فرستادند([10]).
مراقبت امام از هواداران خود در دستگاه خلافت
امام مراقب رفتار هواداران خود در دستگاه خلافت بود و دقيقاً حالات آنان را زير نظر داشت و آنان را دائماً توصيه مي کرد که با دقت از سياست تقيه پيروي نمايند تا در دستگاه خلافت شناخته نشوند تا بتوانند به شيعيان خدمت کنند در اين رابطه رواياتي نقل شده است که حاکي از مواظبت دقيق امام از هواداران با نفوذ خود در دستگاه خلافت مي باشد.
مرحوم مفيد نقل مي کند که روزي هارون لباسهائي به منظور تکريم علي بن يقطين (وزير خود) فرستاد و در ميان آنها جبه اي از خز سياه رنگ از لباسهاي طلاکوب سلطنتي بود.
علي بن يقطين (روي عقيده اي که نسبت به امامت حضرت موسي بن جعفر و علاقه اي که به آن بزرگوار داشت)، قسمت زيادي از آن لباس ها را به نزد آن حضرت فرستاد و در ميان آنها جبه را نيز به نزد آن حضرت فرستاد و مقداري از مال خود را نيز که هر ساله بر حسب معمول از خمس مال خود براي آن حضرت مي-فرستاد، بر آنها افزود چون اين هدايا به دست امام رسيد همه را پذيرفت تنها آن جبه را برگرداند و در نامه اي به علي بن يقطين نوشت اين جبه را نگهدار که براي آن جرياني در پيش است.
علي بن يقطين به دستور امام عمل کرد و آن را نگهداري نمود و چون چند روز از اين داستان گذشت روزي ابن يقطين به غلام خود خشمناک شده و او را از خدمت عزلش کرد و آن غلام علاقه علي بن يقطين را به حضرت موسي بن جعفر – عليه السلام – مي دانست و از فرستادن هدايا اطلاع داشت از اينرو پيش هارون رفت از علي بن يقطين بدگوئي کرد و گفت اين مرد معتقد به امامت موسي بن جعفر است و هر سال خمس مال خود را به نزد او مي فرستد و آن جبه اي که اميرالمؤمنين به او مرحمت کرده بود، در فلان موقع به نزد او فرستاد.
هارون از شنيدن اين سخن سخت عصباني شد و گفت: من اين جريان را تحقيق مي کنم و اگر چنان باشد که تو مي¬گوئي او را خواهم کشت و در همان ساعت دستور به احضار علي بن يقطين داد و چون در برابرش حاضر شد گفت: آن جبه اي که به تو داده بودم چه کردي؟! گفت: اي اميرالمؤمنين آن جبه در پيش من است و در چمداني مهر کرده و معطر نهاده ام و از آن نگهداري مي کنم و هر روز صبح آن چمدان را باز کرده و براي تبرک و تيمّن به آن نگاه مي کنم و آن را مي‌بوسم و دوباره سرجاي خود قرار مي دهم.
هارون گفت: هم اکنون آن را پيش من بياور. علي بن يقطين يکي از غلامان خود را طلبيد و به او گفت به فلان اطاق برو و کليد آن را از کليددار من بگير و درِ آن را باز کن و فلان صندوقي که در آنجاست درش را باز کن و چمداني مهر کرده در آن است آن را با همان مهري که دارد پيش من بياور. طولي نکشيد که غلام چمدان را مهر کرده آورد و در برابر هارون به زمين نهاد. هارون چون باز کرد، جبه را در آنجا ديد، خشمش فرو نشست و به علي بن يقطين گفت: آن را به جاي خود باز گردان و به سلامت باز گرد که پس از اين سخن هيچ بدگو و سخن چيني را درباره تو نخواهم پذيرفت و دستور داد جايزه زيادي به او بدهند و دستور داد آن غلام سعايت کننده را هزار تازيانه بزنند([11]).
روايت ديگري که مرحوم مفيد آن را در باب معجزات حضرت موسي بن جعفر – عليه السلام – نقل کرده، حاکي از آن است که در بغداد ميان بزرگان شيعه درباره مسح پاها در وضو اختلاف شد که آيا آن را از انگشتان تا به بلندي مفصل بايد کشيد يا به عکس؟ علي بن يقطين نامه اي به حضرت موسي بن جعفر – عليه-السلام – نوشت که فدايت شوم اصحاب ما درباره مسح پاها اختلاف کرده‌اند، اگر صلاح بدانيد به خط شريف خود تکليف مرا در کيفيت وضوء مرقوم فرمائيد تا انشاءالله تعالي بر طبق آن عمل کنم؟
امام در پاسخ نامه طرز وضوء ساختن را دقيقاً به سبک اهل سنت به وي تعليم فرمود و تأکيد کرد، به جز آنچه نوشتم به کيفيت ديگري وضوء را انجام ندهي و از اين دستور تخلف ننمائي.
چون نامه به علي بن يقطين رسيد، از آنچه آن حضرت مرقوم فرموده بود و همه شيعه در باب وضوء برخلاف آن گويند، در‌شگفت شد ولي با خود گفت مولا و آقاي من داناتر است به آنچه دستور داده و من نيز فرمانبردار اويم. و همچنان که حضرت دستور فرموده بود، وضوء مي ساخت و با همه شيعه به خاطر امتثال امر آن بزرگوار در اين باره مخالفت مي کرد.
تا اينکه پيش هارون از علي بن يقطين سعايت و بدگوئي کردند و به او گفتند او مردي است به مذهب رافضيان و با تو مخالف است. هارون به بعضي از نزديکان خود گفت: درباره علي بن يقطين نزد من زياد حرف مي-زنند و او را متهم به مخالفت با ما و ميل به سوي مذهب رافضيان کرده‌اند، و من در انجام خدمتش نسبت به خود تقصير و کوتاهي نديده ام و بارها او را آزمايش کرده ام و چيزي نفهميده ام و مي خواهم دوباره آزمايش کنم به طوري که خود او نفهمد که مجبور شود از من تقيه نمايد.
گفتند: اي اميرالمؤمنين رافضيان در مسأله وضوء با سنيان اختلاف دارند، او را از کيفيت وضوء گرفتنش آزمايش کن. هارون گفت: آري از اين راه مذهب او آشکار مي شود سپس چندي او را به حال خود وا گذاشت آنگاه او را به کاري در خانه خود وادار کرد تا اينکه هنگام نماز شد و علي بن يقطين معمولاً در محلي خلوت براي وضوء و نماز مي رفت هارون وقت نماز پشت ديواري ايستاد به طرز وضوء نگاه کرد به طوري که علي بن يقطين او را نمي‌ديد، علي بن يقطين مثل سنيها وضوء ساخت و هارون چون ديد علي بن يقطين چنين کرد، خودداري نتوانست و خود را به علي بن يقطين نشان داد و فرياد کشيد: اي علي بن يقطين دروغ مي گويد هر کس که مي‌پندارد تو رافضي هستي و از آن پس موقعيت او در پيش هارون بهتر شد.
پس از اين جريان، نامه¬اي از حضرت موسي بن جعفر – عليه¬السلام – خطاب به علي بن يقطين رسيد که از اين ساعت به بعد چنانچه خداوند دستور فرموده، وضوء بگير زيرا آنچه به تو رسيده بود منتفي شد والسلام([12]).
امام کاظم – عليه السلام – تلاشش بر اين بود که علي بن يقطين را در دربار عباسي حفظ کند تا از طريق او شيعيان خود را از گرفتاري و دربدري نجات بخشد و به او به هيچوجه اجازه نمي‌داد از پست خود کناره¬گيري نمايد و لذا وقتي که او از امام خواست اجازه دهد تا خدمت در دستگاه خلافت را ترک گويد امام از دادن چنين اجازه¬اي خودداري کرده و فرمود: «لا‌تفعل فانّ لنا بک انساً و لإخوانک بک و عزّاً و عسي ان يجبر الله بک کسراً و يکسر بک نائرة المخالفين عن اوليائه يا علي کفّارة اعمالکم الإحسان الي اخوانکم»([13]).
(اين کار را نکن که ما به تو انس گرفته ايم و تو مايه عزت برادرانت (شيعه) هستي و شايد خدا به وسيله تو شکستي را جبران نمود، وتوطئه هاي مخالفين را درباره آنها بشکند يا علي کفاره گناهان شما، نيکي به برادرانتان است).
در روايت ديگري نقل شده است که امام در جواب علي بن يقطين فرمود:
«لا لک المخرج من عملهم و اتّق الله»([14]).
(تو جز ادامه کار چاره اي نداري از خدا بترس).
در روايت ديگري آمده است که وقتي امام کاظم – عليه السلام – به عراق آمد، علي بن يقطين از حال خود به امام شکايت کرد، امام به او فرمود:
«يا علي انّ لله تعاليٰ اولياء مع اولياء الظّلمة يدفع بهم عن اوليائه و انت منهم يا علي»([15])
(اي علي خدا را دوستاني در ميان ستمکاران هست که به وسيله آنها از دوستانش دفع شر مي کند، و تو از آنها هستي اي علي).
تأکيد امام بر صحت و لزوم ادامه کار علي بن يقطين نشان مي¬دهد که آن حضرت از وي در رابطه با دفاع از شيعيان استفاده مي کرده است.
از بعضي نقلها معلوم مي شود که ابن يقطين همچنين در حل پاره اي از مشکلات مذهبي که حکومت با آن درگير مي¬شد، از نظرات بلند امام بهره گيري مي کرد([16]).
استراتژي سياسي سه حزب علوي
خلاصه، شيعه اماميه تحت امامت و رهبري موسي کاظم – عليه السلام – قويتر و متشکلتر مي شد امام – عليه-السلام – آنان را از هر تصميمي که مبني بر قيام مسلحانه باشد، بر حذر مي داشت زيرا آن را وظيفه قائم مي-دانست([17]) پيروان آن حضرت که اکثراً کوفي الاصل بودند در سراسر جهان اسلامي پخش شدند و در مراسم حج با يکديگر ارتباط بر قرار مي کردند.
شيعه اسماعيليه که خود را از سياست تقيه امام صادق – عليه السلام – و پسرش امام موسي کاظم – عليه¬السلام – جدا ساخته بودند و امامت اسماعيل و فرزندش محمد را پذيرفته بودند، آنها نيز به فعاليت هاي سياسي زيرزميني فعالتر انقلابي گرايش بيشتري داشتند اينان از شکست پي در پي قيامهاي نافرجام حسنيان آموخته بودند که بدون آمادگي سياسي دست به اقدامي نزنند و مصمم بودند تا براي نيل به قدرت با تلاش سياسي تدريجي کوشش کنند.
فاصله گرفتن آنان از خط امامان معصوم، سبب شد تا نظرياتي خارج از حلقه عقائد اسلامي را بپذيرند و پذيرش چنين افکاري انديشه آنان را از محدوده شرعي دور ساخت و به اباحي گري کشاند اينان بر متون اسلامي قرآن و حديث تفسير جديدي وضع کردند که بر اساس آن هر ظاهري از احکام شرع را، باطني است و براي هر تنزيلي تأويلي مي باشد([18]).
به عنوان نمونه حديثي به پيامبر اکرم (ص) منصوب است که در آن مي فرمايد: «مهدي زماني ظهور خواهد کرد که خورشيد از همان جا غروب مي کند، طلوع نمايد»([19]) بر اساس تفسير آنان، اين روايت به معني طلوع خورشيد واقعي از سمت باختر نيست، بلکه به معني مهدي است که در مغرب پديدار خواهد شد بدين جهت با علاقه فراوان آئين خود را در مغرب نشر دادند و پيروانشان را در شرق ترغيب به مهاجرت به آن مکان کردند([20]) خوانساري صاحب روضات الجنات نمونه هاي زيادي از تأويلات اسماعيليان را آورده است([21]).
گزارشات نوبختي نشان مي دهد که بين پيروان اسماعيليه و اماميه روابط، تيره بود، رهبران اسماعيلي به پيروان خود اجازه مي دادند تا اماميه و کساني را که معتقد به امامت امام کاظم – عليه السلام – هستند، مورد سوء قصد قرار دهند([22]).
و لذا اماميه، اسماعيليه را متهم مي¬کردند که در دستگيري امام کاظم – عليه¬السلام – دست داشته‌اند([23]).
قيام دو برادر حسني و پايان روزگار آنها در حجاز موقعيت سومين گروه شيعه يعني حسنيان پس از شکست کامل دومين قيام آنها در «فخّ» بسيار سخت شد. عباسيان اين مطلب را کشف کرده بودند که عقيده به ظهور مهدي در ميان حسنيان انتشار يافته و طبق عقيده آنها در مکه ظهور خواهد کرد، و همين عقيده بود که دو تن از سادات حسني را به قيام مسلحانه وادار کرد نخست نفس زکيه در سال 143 و بعد از آن حسين بن علي صاحب فخ در سال 169 که هر يک از آنان ادعاي مهدويت داشتند([24]).
از اينرو عباسيان حرکات حسنيان را محدودتر ساختند و آنان را وادار کردند تا هر شب حضور خود را به حاکم اعلام دارند([25]).
اين وضعيت بحراني امکان هرگونه اقدام نظامي را از سادات حسني در حجاز سلب کرد، بدين جهت دو برادر نفس زکيه پس از جنگ فخ از مدينه فرار کردند تا فعاليت خود را در محلي ديگر آغاز نمايند، يکي از آنان يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب معروف به «يحييٰ محض» بود که به ناحيه ديلم رفت و افکار خود را در آنجا ترويج کرد مردم آن ناحيه معتقد شدند که وي لياقت پيشوائي دارد، سپس با او بيعت کردند، و گروهي از مردم شهرها گرد وي جمع شدند و رفته رفته کارش بالا گرفت و حمايت چشمگير شاهزادگان محلي و مردم ديلم را به خاطر ترغيب آنان به قيام عليه هارون در سال 175 جلب کرد از اين بابت رشيد در اندوه شد([26]).
مرحوم کليني مکاتبه¬اي را بين يحييٰ محض و امام کاظم – عليه السلام – ثبت کرده است که دلالت دارد امام هفتم هيچ کاري با اين قيام نداشت و کشته شدن او را نيز گوشزد کرده بود و او را از نافرماني خليفه بر حذر داشته و اکيداً توصيه کرده بود که قبل از آنکه دير شود از خليفه براي خود امان بگيرد و خود را به کشتن ندهد([27]) ولي او به نصيحت امام گوش نداد هارون، فضل بن يحييٰ را با 50 هزار سپاهي بدان سو فرستاد و از طرفي يحييٰ نيز با لشگريان خود به حرکت در آمد، ولي فضل با يحيي به لطف و مدارا پرداخت و او را تشويق و ترغيب کرد و هم وي را از رشيد ترساند و بر حذر داشت تا اينکه يحيي به صلح گرائيد و درخواست امان کرد به شرط اينکه رشيد امان را به خط خود بنويسد، و قضات و فقها و بزرگان بني هاشم نيز بدان شهادت دهند، رشيد درخواست يحييٰ را با خوشحالي پذيرفت و امان نامه¬اي بليغ با خط خود برايش نوشت و قضات و فقها و مشايخ بني هاشم نيز بدان شهادت دادند، سپس آن را با هدايا و تحف براي يحيي فرستاد يحيي نيز به اتفاق فضل نزد رشيد آمد رشيد در آغاز کار با محبتي کامل با يحيي روبرو شد ليکن پس از آن وي را در نزديکي خود به زندان افکند و از فقها درباره نقض اماني که به يحيي داده بود، فتوي خواست، بعضي از فقها به صحت امان فتوي دادند و بعضي ديگر آن را باطل دانستند، عاقبت رشيد اماني را که داده بود باطل نمود و يحيي را در پي کرامتي که از وي به ظهور پيوست به قتل رسانيد([28]). و برادر يحيي موسوم به ادريس هم به مصر گريخت که در آنجا پيروان زيادي پيدا کرد و با ياري واضح نامي که کارمند شيعه در بريد (پست) دولتي بود از آنجا به مغرب گريخت و در آن ناحيه بر عليه عباسيان قيام کرد و سرانجام پيروز شد و حکومت ادريسي را در سال 172 تشکيل داد([29]).
ولي هاورن‌الرشيد از او دست بردار نبود، يکي از علماي زيديه به نام سليمان بن جرير معروف به (الشماخ) را براي قتل ادريس به مغرب فرستاد سليمان به منظور آنکه هدف اصلي خود را پنهان دارد وانمود کرد که از هواداران شيعه بوده و از اختناق عباسيان فرار کرده است، بدين ترتيب به جمع اطرافيان ادريس پيوست و سرانجام در سال 177 به وسيله مسواک او را مسموم کرد([30]).
با وجود اين سوء قصد به جان ادريس موجب از هم پاشيدگي دولت او نشد زيرا قبائل بربر، فرزندش موسوم به ادريس دوم را پس از مرگ پدر برگزيدند، به همين جهت، هارون، ابراهيم بن اغلب را به حکومت افريقيه گماشت و چهار سال بعد او را به تشکيل حکومت اغلبي که احتمالاً براي مقابله با خطر ادريسيان بود وادار کرد([31]).
بالاخره فعاليتهاي فراوان شيعي که بخش عظيمي از قلمرو خلافت را در بر گرفته بود باعث شد هارون نسبت به علويان در بغداد بيشتر مظنون شود اين بود که تصميم گرفت هم? آنها را به مدينه تبعيد کند و به بکر زبيري حاکم مدينه دستور داد حرکات آنان را محدود سازد([32]).

داود الهامي
________________________________________
[1] - عيون اخبار الرضا ج1 ص76.
[2] - سوره البينة آيه 1.
[3] - سوره ابراهيم، آيه28.
[4] - مفيد، اختصاص ص262 – بحارالانوار، ج48 ص138 بنقل از تفسير عياشي ج2 ص230.
[5] - عيون اخبار الرضا ج1 ص92 – بحار ج48 ص131.
[6] - سيوطي تاريخ خلفاء، ص293.
[7] - شرح ميميه ابي فراس ص127.
[8] - کشي، اختيار معرفة الرجال ص433 گزارش کاملي از ديگر اسامي در رجال نجاشي ص104 و158و254 آمده است.
[9] - کافي، ج2 ص5 – 224.
[10] - کشي، اختيار ص434.
[11] - اختيار معرفه الرجال ص459.
[12] - مفيد، ارشاد ص5-274.
[13] - مفيد، ارشاد ص6 – 275.
[14] - مجلسي بحار ج48 ص136.
[15] - حميري قرب الاسناد ص126.
[16] -کشي اختيار ص433.
[17] - همان مدرک ص435.
[18] - صافي گلپايگاني منتخب الاثر ص219.
[19] - مقريزي خطط ج2 ص229 – نوبختي فرق الشيعة ص 75.
[20] - صافي گلپايگاني منتخب الاثر ص445.
[21] - دکتر جاسم حسن تاريخ سياسي ترجمه آيت اللهي ص9-68.
[22] - روضات الجنات ص731.
[23] - نوبختي، فرق الشيعة ص76.
[24] - کشي اختيار معرفة الرجال ص262 ابن حزم جمهرة انساب العرب ص60 قاهره.
[25] - کافي ج1 ص366.
[26] - ابن اثير، کامل ج6 ص61.
[27] - تاريخ فخري ص265.
[28] - کليني کافي ج1 ص7-266
[29] - ابن اثير کامل ج5 ص90 – طبري ج10 ص57. تاريخ فخري، ص266 – ابن طقطقي و هندوشاه کرامتي را که از يحييٰ به ظهور پيوست به تفصيل در کتابهاي خود آورده و شايسته است که در همانجا مطالعه شود، ترجمه تاريخ فخري ص277 و تجارب السلف هندوشاه ص139.
[30] - احمد بن خالد مصري سلاوي، الاستقصاء لاخبار المغرب الاقصيٰ ج1 ص9 – 67 طبع دارالبيضاء.
[31] - طبري جزء10 ص 29 – ابن اثير کامل ج5 ص76.
[32] - تاريخ سياسي ص70.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page