شخصيت شمر

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

شخصيت شمر

مناسب دیدم کمی از فضای ادبی محض فاصله بگیرم و برخی مطالب مفید و علمی نیز بیاورم تا مورد استفاده قرار گیرد. شرح حال نويسان، نام و نسب وي را به اختلاف، شرحبيل بن اوس، شرحبيل بن اعور، عثمان بن نافع، اوس بن اعور(1)، الضبابي(2)، العامري، الحنظلي(3)، السلوني(4)، السكوني(5)، و الكلابي دانسته‏اند. با اين حال، تاريخ‏نگاران، شهرت وي را چنين نوشته‏اند: ابو السابغه، شرحبيل عامري كلابي، ملقب به شمر بن ذي‏الجوشن.(6) شهرتِ لقب او به گونه‏اي است كه كم‏تر تاريخ‏نگاري، نام او را آورده است و براي معرفي او تنها از لقبش استفاده كرده‏اند. اين واژه به دو گونه تلفظ مي‏شود: به كسر شين و سكون ميم بر وزن فِعْل و به فتح شين و كسر ميم بر وزن فَعِل به معني جديت و شتاب در انجام كار.(7)
پدر او كه به دليل سينه‏ي متورم و زره مانندش به «ذي‏الجوشن» ملقب شده بود(8)، از شاميان(9) ساكن كوفه بود.(10) او محضرحضرت رسول اكرم(ص) را درك كرده بود و از اصحاب آن جناب به شمار مي‏رفت. «ابن‌کثیر» در «البداية و النهاية» درباره‏ي وي مي‏نويسد: «ذي‏الجوشن از جمله صحابي بزرگوار و جليل‌القدر حضرت محمد(ص) بود».(11)
هر چند طبع روان و اشعار نيكوي(12) ذي‏الجوشن سبب شده است نام وي در رديف سخن‌پردازان زمانه‏اش قرار گيرد، ولي آگاهي بيشتري از او در تاريخ ثبت نشده است.
شمر بن ذي‏الجوشن‏
مروري گذرا بر زندگي شمر گوياي روحيه‏ي جاه طلبی و فرصت‏طلبي اوست. به دليل همين روحيه، وي همواره در عرصه‏هاي گوناگون تاريخ اسلام حاضر بود. به ويژه آن جا كه نام و مسأله‏ي نان و جاه در ميان بوده، حضور شمر آشكارتر است. در تاريخ زندگاني او، نشانه‏هايي از مبارزه‏هاي بي‏باكانه‏ي وي به چشم مي‏خورد. اين پيشينه به گونه‏اي است كه در جنگ با سيدالشهداء(ع)، اميري يك لشكر چهار هزار نفري به او سپرده مي‏شود.
دوران خلفاي راشدين‏
شمر در دوران حكومت ابوبكر نقش چنداني نداشت؛ زيرا هر چند او را از اصحاب رسول خدا(ص) بدانيم، در اين دوران، سن چنداني نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشت‌سازي بر عهده بگيرد. در دوران عمر و ابوبکر نيز نامي از شمر در تاريخ ثبت نشده است. با كشته شدن عثمان در سال 35 هجری علي بن ابي‏طالب‏(ع) به خلافت برگزيده شد. آن حضرت، كوفه را به عنوان پايتخت حكومت خويش برگزيد و در آن جا رحل اقامت افكند. با آمدن خليفه به كوفه، شمر كه از سران و بزرگان كوفه به شمار مي‏آمد، نزد حضرت رفت و در جنگ‏ها و درگيري‏ها در ركاب علي(ع) بود.
حضور در جنگ صفين‏
شمر در اين جنگ حاضر بود و در شمار شيعيان لشكريان امام، شجاعت‏ از خود نشان داد. او در اين جنگ به دليل درگيري با «ادهم بن محرز باهلي»، به سختي مجروح شد، به گونه‏اي كه شمشير، استخوان پيشاني وي را شكافت. شمر نيز به عنوان انتقام، نيزه‏اي به او زد و او را از اسب به زير افكند. با اين حال ادهم با كمك شاميان از مرگ رهايي يافت. پس از جنگ صفين، ادهم در محلي به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوري‏ها و شجاعت‏هايي سخن مي‏گفت كه در صفين انجام داده بود. وي از دوستان خود پرسيد: آيا شما شمر بن ذي‏الجوشن را مي‏شناسيد؟ آنان پاسخ گفتند: آري، او را مي‏شناسيم. ادهم گفت: آيا به تازگي، با او ديدار داشته و اثر ضربه‏ي شمشير را بر چهره‏ي او ديده‏ايد؟ «عبدالله بن كبار نهدي» و «سعيد بن حازم سلوني» در پاسخ گفتند: آري، ما زخمي را كه بر پيشاني اوست، ديده‏ايم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه‏ي مهلك را من در نبرد صفين بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش كردم.(13)
آغاز انحراف و گرايش به خوارج‏
پايان جنگ صفين، آغاز انحراف گروهي به ظاهر مسلمان، به نام خوارج بود. هسته‏هاي نخسيتن اين گروه منحرف كه به «خوارج نهروان» و «مارقين» معروف بودند، در زمان پیامبر(ص) برچيده شد، ولي در زمان اميرالمؤمنين علي‏(ع) با شعار «لا حكم الا لله» به مرحله‏ي ظهور رسيد. نام بعضي از سران و افرادي كه از اعضاي اين جنبش بودند، در مصادر تاريخي به ثبت رسيده است، ولي نگارنده در هيچ يك از اين مصادر، نام شمر بن ذي‏الجوشن را در شمار اين افراد ديده نشده است. تنها «شيخ ياسين» دركتاب ارزشمند «صلح الحسن(ع)» چنين نگاشته است: سركردگان خوارج در كوفه عبارت بودند: از عبدالله بن وهب الراسبي، شيث بن ربعي، عبدالله بن الكواء، الاشعث بن قيس و شمر بن ذي‏الجوشن.(14)
نويسنده‏ي «هداية الكبري» در روايتي از امام حسن مجتبي(ع) چنين نقل مي‏كند: حسن بن علي‏(ع) هنگام وفات به برادرش حسين‏(ع) فرمود: «همانا پدرم علي‏(ع) پس از جنگ صفين در خطبه‏اي، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعث بن قيس، پدر جعده ـ قاتل امام حسن‏(ع) ـ كه در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباري را مي‏گويي كه رسول خدا(ص) نيز آن را ادعا نكرده است. اين علوم را از كجا به دست آورده‏اي؟ پدرم پاسخ داد: اي آتش بيار معركه! همانا پسرت، محمد بن اشعث نيز از قاتلان حسين است. به خدا سوگند! شمر بن ذي‏الجوشن و شبث بن ربعي و زبيدي و عمرو بن حريث نيز از آنان هستند.(15)
آن حضرت، در اين خطبه، شماري از خوارج را نام برده و شمر را نيز در رديف آنان آورده است. شايد مقصود ايشان اين بوده است كه گويد شما خوارج كه ادعاي دين‏داري داريد، كساني هستيد كه فرزند دختر رسول خدا(ص) را خواهيد كشت.
او در شمار اطرافیان معاویه شد. «شيخ مفيد» در كتاب شريف «الاختصاص» آورده است: «معاويه، نامه‏اي براي اميرالمؤمنين علي(ع) فرستاد. حضرت نيز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماح بن عدي طايي» به دمشق فرستاد. وي پس از آن كه به شام رسيد، پرسيد: فرماندهان معاويه كجايند؟ به او پاسخ دادند: كدام‏شان را مي‏خواهي؟ گفت: ابوالاعور اسلمي و عمرو عاص و شمر بن ذي‏الجوشن و هدي بن محمد بن اشعث كندي را مي‏خواهم.(16)
در اين خبر، شمر با صراحت در شمار دست اندركاران لشكر معاويه قرار گرفته است و اين خود، گواهي روشن بر روحيه‏ي فرصت‏طلبي اوست. پس از اين دوران، شمر با روي آوردن به امويان، به طور آشكار در صف مخالفان خاندان عصمت و طهارت(ع) قرار گرفت.
شمر در دوران خلافت امام حسن(ع) و معاويه‏
با شهادت حضرت علي‏(ع)، شمر را در ركاب امام مجتبي(ع) و در برابر معاويه مي‏بينيم. مسأله را به دو گونه مي‏توان تفسير كرد. ممكن است او به دليل روحيه‏ي فرصت‏طلبي خويش، وضعيت را چنان ديده كه با امام حسن‏(ع) بيعت كند و به لشكر او در آيد. هم‏چنين ممكن است وي از نيروهاي نفوذي ستون پنجم معاويه در لشكر امام بوده است كه جز كارشكني، سودي براي امام نداشتند. «محمد جواد مغنيه» مي‏نويسد: «بسياری از افرادي كه در قتل امام حسين(ع) شركت داشتند، در زمان امام حسن(ع) در ركاب او بودند و پيش از صلح، مايه‏ي از هم پاشيدگي لشكر او شدند. از آن جمله، شمر بن ذي‏الجوشن است».(17)
يكي ديگر از ‌تلاش‌هاي سیاسی شمر در اين دوران، شركت در توطئه‏ي قتل «حجر بن عدي» است. شمر از جمله كساني بود كه عليه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل اين صحابي بزرگ علي(ع) را فراهم كرد.
____________________________________________
1) الجرح و التعديل، ج 4، ص 337؛ تاريخ دمشق، ج 23، ص 186؛ طبقات الكبري، ج 5، ص 212.
2) الضبابي بالفتح و موحدتين إلي الضّباب، بطن من بني‏الحارث و من القريش. لب اللباب، ش 2543.
3) استيعاب، ج 2، ص 701.
4) مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، 107.
5) كشف الغمّه، ج‏2، ص 226.
6) تاريخ الصحابة، ص 132؛ تاريخ الكبير، ج 4، ص 250؛ العقد الفريد، ج 3، ص 306؛ اخبارالطوال، ص 239؛ الوافي بالوفيات، ج 16، ص 180.
7) اشتقاق، ص 296.
8) استيعاب، ج 2، ص 467؛ الوافي بالوفيات، ج 16، ص 180.
9) الجرح و التعديل، ج 4، ص 337.
10) الوافي بالوفيات، ج 16، ص 180.
11) البداية و و النهاية، ج 8، ص 204.
12) الوافي بالوفيات، ج 16، ص 180.
13) سفينةالبحار، ماده شمر؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 28؛ الكامل، ج 2، ص 377؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي‏الحديد، ج 5، ص 213.
14) صلح الحسين، صص 60 و 70.
15) هدايةالكبري، ص 184.
16) الاختصاص، ص 139؛ بحارالانوار، ج 33، ص 286.
17) الشيعه و الحاكمون، ص 62.

پیوندها: