حكومت اسلامى و سياست

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

اگر كسى بگويد: چون هدف قيام و حركت حسين عليه السّلام ـ تشكيل حكومت اسلامى و بركنار كردن يزيد بود، قيام آن حضرت سياسى بود. و اگر هدف غير از اين بود پس چرا دعوت اهل كوفه را پذيرفت؟ و چرا پسر عم گراميش مسلم عليه السّلام ـ را به كوفه فرستاد.
جواب اينست كه:
اولاً، قيام براى تشكيل حكومت حق و عدالت اسلامى و تضمين حسن جريان امور اجتماعى و عمومى و اجراى احكام و نظامات آسمانى قرآن مجيد و اصلاحات حقيقى از شخصيتى مثل حسين عليه السّلام ـ عين سياست به معنى و مفهوم صحيح و معقول و واقعى آن است و ميان اين سياست با سياستى كه از آن توطئه و نيرنگ و فتنه انگيزى و مقدّمه چينى براى مقاصد شخصى و به دست آوردن قدرت و تفوق، قصد مى شود، هيچ رابطه اى نيست. آن سياستى كه هدف آن تشكيل حكومت اسلامى است، كوشش براى حفظ حقوق و تأمين آزادى انسانها و حكومت خدا و احكام خدا بر مردم است. اما آن سياستى كه در عرف بعضى از مردم عصر ما معمول شده به معناى طلب حكومت و تفوق بر جامعه و استثمار ديگران است; پر واضح است كه چنين سياستى مذموم است.
سياست على، سياست بود و سياست معاويه هم سياست شمرده مى شد. هردو جنگ مى كردند، و هر دو قشون و سپاه داشتند اما اين كجا و آن كجا؟ على جنگ مى كرد:
«لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِىَ العُلْيا» (1)
تا اينكه كلمه خدا برترى يابد
جنگ مى كرد تا احكام خدا حاكم بر همه گردد و مساوات و عدالت اسلامى برقرار شود. معاويه جنگ مى كرد تا زمامدار و برگردن مردم سوار شود و بر مال و جان و ناموس جامعه مطابق ميل و هوسش حكمران باشد، البته اگر غرض از سياست، روش معاويه و عمرو عاص باشد، مذموم و نزديك شدن به آن نزديك شدن به آتش است، و اگر غرض از سياست، روش پيغمبر اكرمصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ و على عليه السّلام ـ باشد از عاليترين صفات كمال بشر است.
همكارى عموم و نظارت قاطبه مردم و اجراى عدالت و برقرارى نظم صحيح و تشكيل اجتماع هرچه بهتر و مترقى تر، و برپائى حكومت اصلح و مسؤوليت مشترك، جزو برنامه هاى عالى اسلام است. هرگز اين سياست از ديانت و روحانيت جدا نيست، و اين سخن كه بر زبانهاى افرادى بى اطلاع از حقايق اسلام افتاده: «روحانيت از سياست جدا است»، سخن بيگانگان و دشمنان اسلام است كه مى خواهند اسلام را تجزيه كرده و آن را در دائره عبادات و اخلاق، محبوس كنند و از اتحاد مسلمين و تجديد عظمت آنها و اجراى نظامات اسلام مانع شده و قوانين فاسد بيگانگان و روش كفار را در بين مسلمانان رايج سازند.
اگر مسلمانى چنين عقيده اى را داشته باشد ـ يعنى اسلام را فقط يك سلسله برنامه هاى روحى و معنوى بداند و برنامه هاى ديگر اسلام را در كشوردارى، عمران و حقوق، انتظامات و آئين داورى و غيره انكار كند ـ طبق موازين و شرايطى كه در فقه مقرر شده محكوم به كفر و خروج از اسلام خواهد بود.
اين عقيده كه اسلام شامل تمام مسائل زندگى اجتماعى و فردى مسلمانان است و اسلام براى همه، دين و عقيده، وطن، حكومت، قانون، روحانيت، سياست، صلح و جنگ و همه چيز است و از هيچ يك از شؤون و مسائل حيات بشر جدا نيست، عقيده اى است كه بايد كاملاً به مسلمانها تفهيم شود و حقايق و معانى بلند آن تشريح گردد.
هر مسلمان (بخصوص افراد مؤثر در جامعه) بايد در سكوت و كناره گيرى از مسائل اجتماعى و در نطق و دخالت و قيام خود، به پيشرفت اسلام و اجراى احكام و ترقى و عظمت مسلمانان متوجه باشد.
بنا بر اين شكى نيست كه اصلاحات و مدافعه از اوضاعى كه در آن عصر اسلام را تهديد مى كرد، با تشكيل حكومت اسلامى و گرفتن مسند خلافت از عنصر ضد اسلام و ناپاكى مثل يزيد تأمين مى شد، و اگر حسين عليه السّلام ـ كه هم امام منصوص و هم از هر جهت شايستگى و صلاحيتش مورد اتفاق مسلمانان بود، زمامدار مى شد آن مفاسد مرتفع و اسلام در مسير واقعى خود به جلو مى رفت.
پس در صورت همكارى و يارى مردم، قيام حسين عليه السّلام ـ براى بركنار كردن يزيد و تشكيل حكومت اسلامى شرعى و واجب بود، و اين مقصد قيام را از حقيقت و خلوص و حفظ دين و خير و اصلاح خارج نمى ساخت و به طلب سلطنت و اغراض سياسى آلوده نمى كرد.
اين اصل، يعنى تأسيس حكومت اسلامى در صورت همكارى مردم ارزش آن را داشت كه حسين عليه السّلام ـ براى آن قيام نمايد، بلكه در صورت همكارى و پايدارى و استقامت مردم شايد بهترين و نزديكترين راه به هدف حسينحسين عليه السّلام ـ بود، ولى چون آن حضرت علاوه بر علم امامت، از اوضاع اجتماعى و اخلاقى مردم و شدت سوء نيت و ظلم بنى اميه، شهادت خود را پيش بينى مى كرد، تصميم گرفت با صداى مظلوميت و عكس العمل تحمل آن مصائب جانكاه مسلمانان را بيدار و اسلام را نجات دهد.
و ثانياً قبول دعوت مردم كوفه و اعزام مسلم عليه السّلام ـ براى اين بود كه پس از مرگ معاويه و ولايتعهدى يزيد كه به فسق و فجور و انحراف از تعاليم اسلام معروف و مشهور بود، مسلمانان بيدار و متوجه، در سرگردانى و تحير عجيبى افتاده و سنگينى حكومت تحميلى يزيد آنها را ناراحت كرده بود. عالم اسلام از نظر عموم (جز جيره خواران و دست نشاندگان بنى اميه) بدون خليفه و زمامدار شرعى بود! زيرا بنا بر مذهب شيعه، حسين عليه السّلام ـ امام و خليفه منصوص و تعيين شده از جانب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ بود، و بنابر نظر ديگران هم زمامدارى يزيد شرعى نبود، چون هم انتخابش از طرف معاويه مبنى بر رعايت مصلحت مسلمين نبود، و هم اهل حل و عقد و بزرگانى كه رأيشان ميزان رأى عموم بود، از بيعت با او خوددارى كرده بودند. كسانى هم كه به او رأى داده يا سكوت كرده بودند، از بيم شمشير ابن زيادها و مسرف بن عقبه ها، يا به طمع جوائز و گرفتن پول و درجه و مقام بود. حتى در خاندان بنى اميه، مروان و ديگران با آن مخالفت كردند و معاويه آنها را با پول و رشوه دادن و حكومت ساكت كرد و براى مروان ماهى هزار دينار و افراد ديگر را صد دينار اضافه حقوق قرار داد. (2)
و بطور كلى جز كسانى كه تحت تأثير تهديد يا تطميع و حفظ منافع بودند، نوع مردم از حكومت يزيد نگران، و بيعت با او را شرعى و سبب وجوب اطاعت و حرمت خروج بر او نمى دانستند.
و از سوى ديگر با شخصيت ترين كسى كه نامش بر زبانها بود و مسلمانها به او ارادت داشتند و براى خلافت و رهبرى مسلمانان شايسته تر از هركس مى شناختند حسين عليه السّلام ـ بود. براى اصلاح و تأسيس حكومت اسلامى چشمها از او برداشته نمى شد و اگر او كه صاحب حق و در نظر همه سزاوارتر از هركس بود، از گرفتن حق خويش خوددارى مى كرد و به وضعى كه پيش آمده رضايت مى داد، دست ديگران هم بسته مى شد، و همه آن را در رضايت به حكومت يزيد عذر و حجت قرار مى دادند، پس آنچه در مرحله اوّل بر حسين عليه السّلام ـلازم بود اين بود كه از بيعت با يزيد امتناع نمايد و دست مسلمانها را براى اقدام و تجديد حكومت اسلامى و همكارى بازگذارد و آنها را با بيعت و تسليم خود در برابر عمل انجام شده قرار ندهد و حجت را بر آنها تمام سازد و در مرحله بعد هم بايد براى اتمام حجت، دعوت آنها را براى تأسيس حكومت اسلامى به رهبرى خودش بپذيرد.
لذا وقتى نامه ها و فرستاده هاى مردم عراق و رؤساى قبائل، به آن حضرت رسيد كه از او دعوت كرده بودند رسماً زمامدارى و خلافت را عهده دار شود و اظهار انقياد و اطاعت و فداكارى و دلسوزى براى وضع ناهنجار مسلمين نموده بودند، و نامه ها و فرستادگانشان متوالى و متواتر شد و بظاهر حجت را بر امام در اين موقع حساس تمام كردند آن حضرت پيشنهاد آنها را پذيرفت و پسر عم عزيز و ارجمندش را به كوفه فرستاد.
معلوم است كه با آنهمه اصرار و اظهار حضور مردم عراق در چنان فرصت تاريخى، ناگزير بود دعوت آنها را بپذيرد. اگر او به داد مردم نرسد و صداى استغاثه آنها جواب ندهد پس مردم چه كنند؟ و جامعه مسلمانى كه خود را تشنه اصلاحات مى داند، چه راهى پيش گيرد؟ سزاوار نبود حسين عليه السّلام ـدعوت آنها را كه مدعى همه گونه اظهار اخلاص و فداكارى بودند ردّ كند و به سوء نيت و پيمان شكنى متهم سازد. و آنان را به جرم رفتار و كردارشان با پدر و برادرش مؤاخذه نمايد.
يا چنانچه بعضى مى گفتند، به آنها بگويد: شما اول شهر را تصرف كنيد و عامل يزيد را بيرون نمائيد، وقتى بدون منازع شد مرا بخوانيد تا بيايم. حسين عليه السّلام ـ اين پيشنهاد را نداد زيرا به او گفتند: بدون رهبر، انقلاب عليه حكومت اموى نتيجه بخش نيست و بعلاوه معنى آن اينست كه شما خود برويد و جنگ كنيد و كشته بدهيد، اگر ميدان را صاف و بى مانع كرديد مرا بخوانيد تا زمامدار شوم، اين پيشنهادها در افكار مردم بهانه جوئى و شانه خالى كردن از زير بار تكليف شمرده مى شد.
آنها زبان حال و مقالشان اين بود: ما امام نداريم، پيشوا نداريم، جامعه اسلام بدون رهبر و امامى كه قائم به امور باشد مخصوصاً با روى كار آمدن جنايتكارى مثل يزيد، متلاشى مى شود بايد فكرى كرد و چاره اى انديشيد، ما هرچه فكر كرده ايم و مشورت نموده ايم، جز آنكه تو كه پسر پيغمبرى، به داد اسلام برسى و حكومت اسلام را از دست اين ناكسان خلاص سازى و به سوى ما بيائى چاره اى نيست.
اين پيشنهاد را در آن عصر و در آن شرايط حسين عليه السّلام ـ بايد بپذيرد و اگر خدعه و نيرنگ هم بود، تكليف او پذيرفتن بود، چنانچه در بعضى از كتب مقتل است كه فرمود:
«مَنْ خادَعَنا فِى اللهِ اِنْخَدَعْنا لَهُ»
هركس در كار خدا با ما خدعه و نيرنگ كند، خدا هم از جانب ما خدعه‎اش را به او باز مى گرداند.
قبول اين پيشنهاد و اعزام مسلم بن عقيل و دست بكار شدن براى تأسيس حكومت اسلامى مربوط به سياست به معناى طلب ملك و رياست نبود، اين سياست، سياست اسلامى، و وظيفه دينى و وجدانى و قيام براى خدا بود.
لذا با اينكه مى دانست جريان به كجا منتهى مى شود، دعوت اهل كوفه را پذيرفت و مسلم را به آنجا فرستاد.
مسلم به كوفه آمد و بدون آنكه مالى و رشوه اى براى سران قبائل بياورد (3) يا وعده مقام و منصب به كسى دهد يا كسى را تهديد كند، در محيطى آزاد شروع به كار كرد و چنانچه مى دانيم با حسن استقبال مردم كه كاشف از همان خواسته هاى واقعى و كمال خوش بينى آنها به حسين عليه السّلام ـ و تنفر شديدشان از بنى اميه بود روبرو شد، و هجده هزار نفر يا شصت هزار نفر با او با رغبت و شوق بيعت كردند و تشكيل خلافت اسلامى پى ريزى شد و زمامدارى حسين عليه السّلام ـرسميت يافت و چون اهل حل و عقد و مسلمانان آزادانه با احدى جز آن حضرت بيعت نكرده بودند، آن حضرت در عرف كسانى هم كه خلافت را با اجماع مى دانند، خليفه شرعى گرديد و اين بيعت، يك بيعت واقعى بود، زيرا نه پول در كار بود و نه زور، ولى متأسفانه حوادثى كه پيش آمد و محبت مال و زر و زيور دنيا و بيم از مرگ و ضعف ايمان و فقدان شجاعت اخلاقى، آنها را از استقامت و فداكارى در راه مقصد و عقيده بازداشت تا با آن وضع اسف انگيز و جنايت بار، عهدشكنى و بيوفائى كرده و ذليل و مغلوب مطامع پست مادى شدند.
بديهى است آنچه از حسين عليه السّلام ـ صادر شد از جواب نامه ها و اعزام مسلم و عزيمت خود آن حضرت به سوى عراق، همه بظاهر پاسخ مثبت به نداى التجاء و استغاثه مردم كوفه و كوشش براى تشكيل حكومت اسلامى بود.
اما چون باطن كار بر آن حضرت معلوم بود و چون او برنامه اى را كه انبيا و اوليا اجرا كردند اجرا مى نمود، دعوت مردم كوفه را قبول و حجت را بر آنها تمام كرد و مفاد آيه كريمه
(لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَيَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَة)
را به كار بست.
همانطور كه يكى از فوائد دعوت پيغمبران قطع عذر و (لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ) است.
حسين عليه السّلام ـ كه خليفه و جانشين پيغمبر بود هم با مردم اتمام حجت و قطع عذر كرد.
و حوادث كوفه و بيوفائى و پايدارى مردم نشان داد كه تشكيل حكومت اسلامى در آن شرايط ميسر نيست و راه دفع خطرات از اسلام، خوددارى از بيعت و تسليم و استقامت و تدارك انقلاب فكرى و تهييج احساسات و فداكارى و بى اثر كردن برنامه هاى تخريبى بنى اميه است.
و خلاصه جواب اينست كه با حساب دقيق، نجات اسلام از يكى از دو راه ممكن بود: نخست تشكيل حكومت اسلامى و بركنار كردن يزيد. دوم فداكارى در راه امتناع از بيعت و تسليم و استقبال از شهادت و مظلوميت فوق العاده; امّا چون راه اول به علّت ناپايدارى مردم به نتيجه نمى رسيد، امام عليه السّلام ـ از آغاز كار راه دوم را انتخاب كرد، و براى اتمام حجت تا وقتى پيمان شكنى مردم كوفه علنى و آشكار نشده بود از راه مشترك به طرف مقصد دوم مى رفت.
پس، تشكيل حكومت اسلامى اگر چه هدف عالى و مقصد مقدسى بود كه طلب آن، از مقام امامت و عصمت حسين عليه السّلام ـ چيزى كم نمى كرد بلكه قيام براى آن نيز از جانب آن حضرت بجا و سزاوار بود; اما چون شرايط آن موجود نبود، با علم امام به واقع و پيش بينى آينده، نمى توان آن را از علل و اسباب قيام شمرد.

 پى‏نوشتها:‌

1 ـ «وَ كَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْيا» سوره توبه آيه 52.
2 ـ ابوالشهداء، ص 130 و 131.
3 ـ حضرت مسلم براى مخارج خود هفتصد درهم در كوفه قرض كرد كه در هنگام شهادت وصيت به پرداخت كرد (ابوالشهداء، ص 146 و سائر كتب مقتل).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page