انتقادات يک کشيش اروپايي عليه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)

(زمان خواندن: 21 - 41 دقیقه)

انتقادات يک کشيش اروپايي عليه پيامبر (ص) و پاسخ هاي يک کشيش پرتغالي مسلمان شده به او از قرن هفدهم ميلادي نويسنده: رسول جعفريان به نقل از سايت کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران مقدمه بدون ترديد مباحثاتي که ميان مير سيد احمد علوي و کشيشان مسيحي در قرن هفدهم روي داده ، از جمله دقيق ترين مباحثاتي است که ميان مسلمانان و مسيحيان رخ داده و متوني از آن برجاي مانده است .
داستان اين مباحثات تا ميانه قرن هفدهم و نيمه دوم آن ادامه يافت؛ زيرا کتاب فليپ نامي که نقدي براساس و ديدگاه هاي سيد احمد نوشته و در رم چاپ کرده بود ، مورد انتقاد يک کشيش مسلمان شده پرتغالي قرار گرفت که شايد چهل سال يا اندکي بيشتر در اصفهان اقامت داشت.
آمدن وي به اصفهان براي به دست گرفتن رياست يک دير بود اما وي به زودي مسلمان شد و همزمان در دربار صفوي به کار مترجمي پرداخت.
ماجراي اين نقدها سه شخصيت دارد: نخست مير سيد احمد علوي که کتابش مورد نقد فليپ قرار گرفته است و شرحي در باره وي خواهيم داد.
دوم فليپ پادري که رديه اي بر کتاب مصقل صفاي سيد احمد نوشته و در سال 1631ميلادي در رم به چاپ رسانده و ترجمه آن به ايران رسيده است سوم علي قلي جديد الاسلام يا آنتونيو دوژزو، يک کشيش پرتغالي که به اصفهان آمده بود تا يک مرکز تبشيري را اداره کند و خودش به اسلام گرويد و نقدي بر فليپ نوشت .
اين نقد در کتاب سيف المؤمنين في قتال المشرکين که در اصل ترجمه و نقد سفرپيدايش تورات است ، درج شده است .
ما در مقدمه کتاب ياد شده شرح حالي از جناب آنتونيو به دست داده ايم و ديگر آن مطالب را تکرار نمي کنيم .
وي تا چند سال پس ازسقوط صفويه هم در اصفهان زندگي مي کرده است .
کاري که ما در اينجا انجام داديم ، استخراج اين نقدها از متن آن کتاب است.
در اينجا لازم است تا در باره مير سيد احمد و نقد فليپ توضيحات مختصري ارائه دهيم .
شگفتي اين نقد نه فقط از آن روست که ما با يکي از نخستين آثار انتقادي غرب نسبت به قرآن و پيامبر (ص ) آشنا مي شويم ، بلکه مهم تر از آن پاسخهاست که آنها نيز از طرف يک کشيش مسلمان شده است که فرهنگ شيعه را در اصفهان به روشني دريافته و بر آن اساس به پاسخ گويي به انتقادهاي فليپ پرداخته است .
مير سيد احمد علوي (م حوالي 1060 ق ) عالم ، فيلسوف و داماد مير داماد، سه کتاب ورساله در نقد يهوديت و مسيحيت داشته است که عبارتند از: صواعق رحمان ، لوامع رباني و مصقل صفا.
مهم ترين اين آثار، مصقل صفا است که به کوشش استاد حامد ناجي همراه با مقدمه اي در باره اين اثر در سال 1373 ش به چاپ رسيده است .
 کتاب مصقل صفا، در رد بر کتاب منتخب آينه حق نما است که اصل آن ، يعني خود آينه حق نما از فرانسيس گزاويه (م 1617م ) و منتخب آن از شيرو نيمو سواير است .
منتخب آن کتاب ، در سال 1032 توسط دو نفر از مبلغان مسيحي به نام هاي پادري جُوان و بريو که از هند به ايران آمدند، در اختيار مير سيد احمد قرار گرفت .
وي با ديدن آن کتاب ، به نقد آن پرداخت که آن نقد همين کتاب مصقل صفا در تجليه آينه حق نما در رد تثليث نصاراست .
مسيحيان چندين رد بر کتاب مصقل صفا نوشتند که از آن جمله آلايشهاي مصقل صفا بود.
شخصي همان بناو مالواليو هم کتابي بر ضد مصقل صفا نوشت که نسخه اي از آن درکتابخانه سن پترزبورگ موجود است .
اما نقدي ديگر توسط فليپ گواد گنولي با نام A pologia pro Christiana Religione نوشته شد.
نقد ياد شده در سال 1041 .
1631 در رم به چاپ رسيد.
اين که مير سيداحمد اين کتاب را ديده است يا نه ، آگاهي دقيق نداريم و تنها مي دانيم که رساله شرح ديباچه مصقل صفا در نقد يکي از آن پاسخ هاست .
[1] آنچه که علي قلي جديد الاسلام ملاحظه و نقد کرده ، همين کتاب فليپ پادري بوده است .
وي از اطلاعات آن کتاب چنين به دست آورده است که اثر ياد شده در رد ميرسيد احمد علوي است .
اما اين که خودش کتاب مير سيد احمد را ديده است يا نه ،آگاهي نداريم .
علي قلي ، ضمن ترجمه و نقد سفر پيدايش تورات و نيز در بخش هايي از کتاب هداية الظالين به نقد نوشته هاي فليپ پادري پرداخته است .
علي قلي ، صرف نظراز هدفي که براي نقد و ترجمه تورات داشته است ، از همان ابتدا بنا را بر آن گذاشته است تا به نقد مطالب فليپ هم که در باره «پيامبر و قرآن » بوده بپردازد و لذا مي گويد که «چون در ابتداي اين مدعا وعده کرده ايم که تهمتهايي را که فليپ ملعون در آن عبارت او که ترجمه کرده ايم بسته است يک يک را بشماره درآورده رد و باطل سازيم ، مناسب است که از براي آنکه خلاف وعده نشود» به اين کاراقدام بورزيم .
علي قلي در باره خود فليپ مي نويسد که «اين فليپ بعد از آنکه به اعتقاد خود علم عربيت را تحصيل کرد به روم رفته ريم پاپاي زنديق او را استاد و معلم زبان عربي و ردّبه دين اسلام نويس لقب داد و مبلغ عمده اي از اين جهت از براي او وظيفه قرار داد».
به نظر علي قلي ، هدف پاپ از تقويت فليپ و چاپ کتاب وي آن بوده است که «به توسط مکر و افتراهاي پادري فليپ مردود، تمام ايران و روم و هند بلکه ديار مغرب واوزبکيه و غيره را اضلال نموده همه را در زير فرمان » درآورد.
# وي در جاي ديگري از اين کتاب ضمن اشاره به کارهايي که نصارا عليه اسلام انجام داده اند، مي نويسد: «از آن جمله فليپ پادري نامي در ردي که به دين اسلام به زبان لاتين نوشته در ميان نصارا منتشر کرده است از براي آنکه نصارا رساله او را مطالعه کرده بر ضعف دين اسلام آگاه گردند و در اعتقادي که به قوت تمام به دين ثلاثه دارند سست و ضعيف نشوند».
و سپس اشاره به اقدام خود در نقد کتاب فليپ کرده مي گويد که ما «در اينجا نقل مي کنم از براي آنکه هم عداوت و عناد آن ملعون و سايرنصارا نسبت به دين اسلام و اهل آن ثابت شود و هم از سستي خيالهاي پا در هواي اوقوّت و حقيت دين اسلام ظاهر و هويدا گردد».
وي به طور معمول ، از فصول و ابواب مختلف کتاب فليپ ياد کرده و مطالب را نقل وسپس نقد مي کند.
براي نمونه در باره موردي مي نويسد: «پادري فليپ در فصل اوّل باب دهم کتاب خود که به رد نبوّت و دين آن جناب نوشته است ، در باره آن حضرت نقل مجهولي کرده مزخرف چند بر قالب زده است و با وصف آن که معلوم نيست که اين نقل را از کجا پيدا کرده است و از نقل او معلوم مي شود که هيچ ربطي به عربي ومعني آن نداشته است ، نصارا را گمان آن است که بسيار هنر کرده است که اين رد را نوشته است ».
علي قلي در کتاب هداية الضالين در باره فليپ پادري مي نويسد: چنانچه فليپ پادري ملعون در فصل چهلم کتابي که به ردّ مذهب اسلام در جواب ردّي که سيادت وفضيلت پناه مرحمت و غفران دستگاه مير سيداحمد بن زين العابدين علوي بر دين نصارا نوشته بود به فرمان ريم پاپا نوشته است اوّلا به لغت لاتين و بعد از آن به عربي ترجمه کرده به ايران فرستاده است و اين کمينه جواب آن را به لغت لاتين نوشته ام و بعد از اتمام اين کتاب اراده آن است که به توفيق الهي او را ترجمه کنم .
[2] اشاره ديگر او به اين است که نصارا کتاب فليپ را به ايران فرستاده اند تا به هر حال پاسخي به نوشته هاي سيد احمد علوي باشد.
علي قلي در اين باره مي نويسد: «پس شرمندگي نصارا از بالاي فليپ و شرمندگي او از بالاي ايشان که اين کتاب آن ملعون را به ايران فرستاده اند، زيرا که آنچه ايشان در نظر داشتند که به اين کتاب ردّ دين اسلام کرده او را در نظرهاي مردم خفيف نمايند، از اين کتاب به عمل نيامد، بلکه بد مذهبي ايشان به همه مردمي که از باطل بودن مذهب ايشان مطلع نبودند از فرستادن اين کتاب ظاهر و هويدا گردانيد.
» وي همچنين در باره کتاب فليپ مي نويسد: «اين فليپ پادري ملعون ، با وجود آنکه مدعي او يک نفر از علماي اسلام ، يعني مرحوم احمد بن زين العابدين علوي است که از نواده هاي مرحوم ميرداماد بود[3] و چون آن مرحوم رد بر دين نصارا نوشته بود اين ملعون در برابر او از غرض و عناد جرأت بر نوشتن تهمت هاي چنيني کرده است ».
وي موردي ديگر از «فصل ششم و هفتم همان کتاب » فليپ ياد کرده که اختصاص به « ردّ قرآن مجيد» داشته است .
علي قلي تأکيد مي کند که «فليپ پادري اين کتاب را ازبراي آنکه به ميان اسلام فرستاده شود، ساخته است ».
# جواب هاي علي قلي ، در رد نوشته هاي فليپ پادري ، در بيشتر موارد جا لب و قابل توجه است .
وي از روش هايي که در مدرسه اصفهان آموخته به خوبي استفاده کرده ونهايت تلاش خود را براي روشنگري به کار برده است .
برخي از پاسخ هاي وي نقضي و برخي حَلّي است و از اين جهت ، استادانه رفتار مي کند.
وي پاره اي از اشکالات مؤلف را بدانسان جواب مي دهد که اينها بر اساس روايات اهل سنت است نه روايات اهل بيت ، و به همين دليل ، قابل قبول نيست .
براي نمونه ، در مورد روايت غرانيق که فليپ پادري آورده مي نويسد: «و ما اولاًمي گوييم که اين تفاسيرِ اين آيات را که پادري فليپ مي گويد که به اين نحو در کتب اهل اسلام ديده ايم ، اگر راست مي گويد، آن تفسير سنيان خواهد بود».
و در مورد ديگر مي نويسد: «اما مي دانم که نصارا در اين وقت خواهند گفت که ، اين عبارتي که دلالت بر اين مي کند که حوا از دنده آدم خلق شده است ، چناني است که همين در کتاب ما باشد بلکه در همه کتب اهل سنّت که امّت پيغمبر شُمايند، چنين عبارتي هست و در بعضي احاديث شما نيز اين معني مذکور است .
جواب مي گوييم که آنچه در کتب اهل سنّت در اين باب نقل شده است به اعتبار آن است که چون ايشان به امامان و مقتدايان بر حق دين پيغمبر ما کافر شده اند و از نور هدايت خاندان علوم ربّاني دور افتاده اند، هر چه در اين باب نوشته اند از کتب شما که مايه همه فسادهايند بيرون آورده اند و اگر در نادري از احاديث ائمه ما اشاره به اين معني شده باشد نه از آن راه است که پيشوايان دين محمد (ص ) يعني ائمه معصومين (ع ) و متابعان ايشان براين اعتقاد بوده اند، بلکه بنابر تقيه اين را فرموده باشند يا علماي اهل سنت که دشمنان ما شيعيانند از براي قوّت غلط مذهب خود از زبان ايشان آن را نقل کرده اند و اگر نه درمذهب شيعه بنابر اسنادي که از پيشوايان دين خود که همه حامل علوم ربّانيند دردست دارند اتفاقي است که اين معنا افترايي است که به خدا و انبياي آن سبحانه بسته اند، زيرا که خلقت حوا نه از استخوان و گوشت آدم است بلکه از تتمه گل دنده آدم آفريده شده است و مي شود که اين عبارت به اين معني در تورات بوده باشد.
» البته ادبيات نقدي علي قلي ، تند است و معمولا با کلماتي چون معلون به استقبال ازفليپ پادري مي رود.
در اينجا بر روال کتاب سيف المؤمنين مواردي را که در نقد فليپ بوده گزارش خواهيم کرد.
طبعا شماره صفحات کتاب را نقل نکرده ايم اما آنچه در گيومه قرار دارد همه برگرفته از همان کتاب است که در سال 1375 توسط انتشارات انصاريان و با تصحيح مؤلف همين سطور چاپ شده است.
حديث معراج و جسم بودن خداوند يکي از نخستين مطالبي که فليپ پادري به تصور خود به عنوان اشکال مطرح کرده اين است که بر اساس برخي از نقلهايي که در معراج آمده است ، خداوند بايد جسم تصور شده باشد، زيرا بر اساس آن نقلها «محمد، خدا را جسم مي دانست » «چرا که ازبراي آن سبحانه و تعالي مکان ثابت کرده است و زبان نيز قرار داده است ، زيراکه گفته است که اين قرآن من کلام خداست که براي هدايت جن و انس به من نازل شده است ».
علي قلي ادامه مي دهد که آنچه مستند وي قرار گرفته است «حديثي را که اهل سنت درکتب خود نوشته اند شاهد مي آورد» آنجا که رسول فرموده است «که در وقتي که به قدر قاب قوسين رسيدم ، رب ّ الارباب دست خود را در بالاي من گذاشت و در آن وقت سردي در پشت خود احساس کردم ».
فليپ پادري پس از آن نوشته است «ازاينجا ثابت است که محمّد عربي ، خدا را جسم مي دانسته است ».
علي قلي اشاره به مواردي مي کند که شبيه اين در آثار مسيحيان هست و «حکماي نصارا» آنها را تأويل مي کنند.
به همان قياس اين احاديث هم «قابل تأويل هستند».
اما نکته ديگر اين است که «اين حديث در نزد اهل حق ، يعني شيعيان علي بن ابي طالب عليه السلام صحّت ندارد».
حال فرض کنيم که در آثار شيعه هم مي بود، نبايد «نصارا طعنه بر دين اسلام بزنند»زيرا آثار خود آنان مملو از اين قبيل کلمات است که حاوي تجسيم مي باشد.
بنابرين بهتر است «فليپ پادري و نصارا» «اوّل چشم باز کرده عيب خود را ببينند، بعد از آن اگر آن عيب خود را علاج توانستند کرد، آن وقت متوجه عيبجويي ديگران بشوند».
در آن وقت ، «هر جوابي که براي اين کفرها مي گويند همان را جواب اهل اسلام بدانند و مِن بعد دهان خود را به قفل شرمندگي بسته هرزه گويي نکنند».
ادعاي فليپ در خلط قرآن ميان مريم خواهر موسي با مريم مادر عيسي اشکال ديگري که فليپ با توجه به آيه «يا أُخْت َ هَرون َ ما کان َ أبُوک امْرَءَ سُوء» کرده اين است که «محمد (ص ) اين مريم مادر حضرت عيسي را به مريم خواهر حضرت موسي اشتباه کرده اين را داخل کتاب خود نموده است ، زيرا که اين حضرت مريم خواهر آن هارون نبود بلکه مابين اين مريم و آن مريم که خواهر هارون بود مدت طويلي فاصله شده بود».
# پاسخ علي قلي اشاره به آن است که چون اين در سلسله انساب به آنجا مي رسد، قرآن چنين خطاب کرده و همين ماجرا در باره «اخنوخي و لامکي در سلسله شيث » صادق است که در تورات تکرار شده است يعني «با وجود آنکه هر کدام از يک سلسله جدايي اند» آنها را پسران قابيل ناميده اند.
وي مرض عمده «فليپ پادري » را در اظهاراين قبيل هرزه گويي ها «ناداني و کفر و عناد و جاهلي او» مي داند که اينچنين «اِسناداشتباه به آن خاتم الانبيايي که همه انبيا خوشه چين خرمن دانش او بوده اند، داده است ».
محمّد (ص ) ضد شرک يا مروّج آن ! علي قلي از فصل اول از باب دويم کتاب فليپ پادري ، مطلبي را نقل کرده که به نظرمي رسد بسيار مضحک باشد.
وي مي گويد که فليپ پادري در نخستين انتقادي که درفصل مربوط به پيامبر (ص ) بر آن حضرت وارد کرده اين است که «محمدِ عرب ديني اختراع کرده است که در آن دين منع از بت پرستي مي کند و امر مي نمايد که خدا را به يگانگي بپرستند، و اما در آن ضمن تعليم بت پرستي فرموده است ، زيرا که فرمان داده است که روز جمعه را تعظيم نمايند و حکم کرده است که در آن روز به دستوربت پرستان قديم همه مردم چه زن و چه مرد، از هر لباسي خود را عريان کرده با هم رقاصي بکنند».
اما اين که فليپ با چه استدلالي تمايل محمد (ص ) را به بت پرستي نشان داده ، آن است که وي ضمن تعليم اين مطلب به مردم که بگويند لااله الا الله ومحمد رسول الله ، «خود را شريک خدا قرار داده است ، زيرا که اين کلمه اين معني دارد که نيست معبودي سزاي پرستش به غير از خدا و محمد که گفته مي شود رسول خدا».
علي قلي اولين انتقادش عدم ذکر منبع توسط فليپ است داير بر اين که «آن پادري نمي گويد در کدام کتاب اين را فرموده ».
يعني فليپ مأخذ خود را بيان نکرده است .
شگفتي علي قلي از آن است که فليپ با اين که مدتها وقت «صرف ياد گرفتن لغت عربي نموده است » تا «متشابهات قرآن و احاديث » را بفهمد و از طريق آنها «رد بر دين اسلام بنويسد» گرفتار چنين اشتباه فاحشي شده و «تهمتي به اين عظمت و مزخرفيبه اين رسوايي را قالب زده است ».
# بايد از فليپ پرسيد که « در کجا مذکور است آن حکمي که حضرت محمد رسول الله (ص ) کرده است که در روز جمعه زنان و مردان عريان شده باهم برقصند»؟ علي قلي مي گويد اين «فليپ پادري به مرتبه اي خود را عربي دان قياس کرده است که فصاحت قرآن مجيد را انکار کرده » و با اين حال ، گرفتار چنين اشتباه فاحشي شده است .
همين يک نمونه که روشن نيست از روي چه عبارتي آن را به تصور خود ترجمه کرده است «از براي اثبات عربي ندا نستن او» کافي است .
يک مورد واضح از ناداني وي نسبت به زبان عربي ، همين نکته اي است که در باره شعار «لا اله الا الله ، محمد رسول الله » نوشته و گفته است که محمد (ص ) با اين که مردم را از شرک پرهيز مي دهد، در اين جمله ، خود را شريک خداوند قرار داده است .
از اين برداشت وي «عربي ندانستن و پوچ گفتن اين پادري ظاهر و هويدا مي شود».
پرسش علي قلي اين است که از کجاي اين جمله مفهوم مي شود که محمّد (ص ) خودرا شريک خداوند قرار داده است ؟ «هر کسي که في الجمله عربي مي داند هويدا است که هرگاه جزء اول از اين دو کلمه ، دلالت بر اين بکند که نيست معبودي سزاي پرستش مگر يک خدا، مشخص است که محمد (ص ) خدا نمي تواند بود، زيرا که اگرآن حضرت را کسي خدا بداند، پس به دو خدا قايل خواهد بود و چون اين تعدّد خدا از ا ول آن کلمه که دلالت کرد بر اينکه نيست خدا مگر يک خدا نفي شده است ».
علي قلي احتمال مي دهد که وي در حدي بوده است که معناي اين جمله را بفهمد اما به احتمال يک «حرف واو را اضافه کرده است از براي آنکه استدلال او درست بيايد،زيرا که به انضمام آن اضافه ، اين معني فهميده مي شود که نيست خداي مگر يک خدا ومحمد، پس محمد هم خودش را خدا دانسته است که مردم را به گفتن اين کلمه امرنموده است ».
پرسش علي قلي اين است که در کدام کتاب از منابع اسلامي ، در ميان اين دو جمله «واو» بوده است .
روشن است که «همه کس مي داند که اين کلمه طيبه آن واورا ندارد».
به علاوه که وصف محمد به «کلمه رسول الله » خود نشان مي دهد که سخن پادري «خيال محض افترا و حيله شيطاني است ».
علي قلي باورش اين است که وي در خواندن متون عربي دچار مشکل شده و ازنشان هاي آن عدم تلفظ دقيق اسلامي «پدر و مادر و اولاد و ازواج حضرت محمد(ص )» است به طوري که «عبدالله را عبد اليا و آمنه را ايميا و خديجه را غديضه وفاطمه را فاطمات و زينب را زاينب و ام کلثوم را اومي کلت و قاسم را کازيم نوشته است ».
همان طور که خواهيم ديد، وي پس از اين هم ، مرتب از اين قبيل ايرادها برفليپ وارد مي کند.
فليپ و آيه « و مايعلم تأويله الا الله » علي قلي اشاره مي کند که فليپ «در فصل ششم و هفتم همان کتاب رد مذکور، در بابي که او را به رد قرآن مجيد موسوم کرده است » مطالبي در نقد قرآن دارد.
از جمله اين نقدها آن است که مي گويد، حضرت محمد (ص ) در قرآن آورده است «که تأويل اين کتاب را هيچ کس نمي داند به غير از خدا، پس بنابر اين هيچ فايده از اين کتاب براي امت او حاصل نمي تواند شد».
اشکال مهم فليپ در کتابش آن است که «از براي ثبوت مدّعاي خود آيه وَ ما يعلم تأويله الاّ اللّه را در آن کتاب نقش کرده ، ترجمه آن را نوشته است که هيچ کس نمي داند تأويل قرآن را به غير از خدا، و الراسخون في العلم را انداخته است ، از براي آنکه مدّعاي خود را به ثبوت برساند».
علي قلي به طنز مي نويسد که «حکايت اين پادري مثل آن قلندري است که مي گفت : من از قرآن همين يک آيه را خوشم آمده است : ولاتقربوا الصلوة ؛ شخصي به او گفت که تتمه اين آيه را هم بخوان که و أنتم سکاري .
آن قلندر گفت که ، من حافظ قرآن نيستم که همه قرآن را بايد دانسته باشم ، همين يک آيه که براي من به کار مي آيد، مرا کافي است .
پس اين فليپ پادري آيه و ما يعلم تأويله الاالله راکه به کارش مي آمد در کتاب خود نقش کرده است و تتمه را که و الراسخون في العلم است ، چون نفي اثبات مدعاي او را مي کرد انداخته است ».
اما اين اشکال «که و الراسخون في العلم ربطي به ما قبل خود ندارد، بلکه ابتداي سخن است » و شاهد ش آن که «در قرآن هاي شما در سر لفظ الاّ الله ميم سرخي که علامت وقف ِ لازم است نوشته شده است » هم به نظر علي قلي وارد نيست .
زيرا «اين نحوقراءت از طريقه سنيان است » و اينان «چون تأويل قرآن را از امامان ما که راسخون درعلم اند نپرسيده اند و ياد نگرفته اند، به ظاهر آيات قرآن عمل مي کنند و محکم ومتشابه قرآن را از هم فرق نمي نمايند».
بنابرين «اين فليپ پادري ملعون ، هرگاه اين آيه قرآن را موافق سنيان » «فهميده باشد کي درست است که با طايفه شيعه اماميه که سني رانيز مثل نصارا بر باطل مي دانند، بحث بکند»؟ فليپ پادري و آيه فَوجدک ضالاّ فَهدي اشکال ديگر فليپ پادري بر اساس آيات «ألم يجدک يتيما فآوي و وجدک ضالا فهدي فوجدک عائلا فأغني» اين است که محمد(ص ) پيامبر نبوده است «چون محمد پيش ازهدايت گمراه بود» و چنين کسي «قابل پيغمبري نيست ، زيرا که پيغمبر بايد که هرگزگمراه نباشد».
به نظر وي و در يک پاسخ نقضي «اگر اين استدلال از اين آيات قرآن به پيغمبر نبودن محمد مصطفي (ص ) مي کند درست باشد، لازم مي آيد که حضرت ابراهيم نيز پيغمبر خدا نبوده دين آن جناب باطل شده باشد، و در اين صورت نه تنها دين نصارا بلکه دين حضرت موسي نيز باطل خواهد بود».
چرا که در کتاب مقدس هم آياتي در باره گمراهي ابراهيم پيش از نبوت وجود دارد.
هر تأويل و توجيهي براي آن آيات کردند، براي اين آيات قرآني هم بکنند.
# اما پاسخ حلي آن اين است که وي اين آيات را بد تفسير کرده و «اين آيات تأويل درست دارند و مفسرين قرآن مجيد تفسير آن را به اين نحو کرده اند که چون امّت پيغمبر آخرالزمان پيش از بعثت آن حضرت گمراه و فقير و بي پدر يعني بي پيغمبربودند و به فترت عظيم گرفتار گشته بودند و حق تعالي چون خاتم الانبيا را از براي اتمام حجّت مبعوث گردانيد، اين بلاها از ميان امّت به برکت آن حضرت برطرف شد و اين است که خداي تعالي در باب برطرف شدن آن حالات بر امّت منّت مي گذارد وخطاب با حضرت رسول کرده منظورش امّت آن جناب است ».
نزاع در باره محل ّ فاران آگاهيم که نقد فيليپ پادري در رد بر مير سيد احمد علوي عاملي است .
مير سيد احمد با توجه به عبارتي که در فصل 33 تورات بوده ، آن عبارت را در اثبات نبوت حضرت محمد (ص ) آورده است .
آن آيه اين است : صاحب از سينا مي آيد و از ساعير از براي ما طلوع خواهد نمود و از کوه فاران ديده شد».
[4] فيليپ پادري اين ادعا را رد کرده و گفته است که «از اين عبارت فهميده نمي شود که فاران آن کوهي است که حضرت محمد در حوالي آن متولد شده است بلکه چون آن کوه در بيابان تيه واقع است ، پس آن صاحب که از سينا مي آيد، بايد که خداي تعالي بوده باشد که دين و التفات او از سينا و ساعير و فاران در حضرت موسي طلوع نمودند و ديده شدند و بني اسرائيل در آن بيابان مکرر انعامات آن پروردگار را ديده اند».
به نظر علي قلي ، بهتر بود که فيليپ پادري مي گفت ما «نمي دانيم که اين کوه درکجاست » تا اين که چنين تأويل خطايي را بکند.
اما في الواقع، کوه فاران در مکه است و «همه کس مي داند که در مابين مکّه معظّمه و مدينه مشرَّفه واقع است ».
اين ناداني ازسوي پادري مزبور به رغم اين است که «ادّعا مي کنند که تمام دنيا را مساحت نموده اند».
به نظر ناقد، به صرف اين که در «کتب بي فروغ سراسر دروغ » پيران ايشان آمده است که فاران در بيابان تيه است ، نبايد اينان آن را باور کنند.
به نظر وي ، مشاهدات بسياري همراه با « اسنادي که در کتب خودشان و کتب اهل اسلام موجودند که دلالت مي کنند که آن کوه در صحراي مکّه معظّمه است ».
به نظر علي قلي ، اهل فرنگ ، از شعوري که خدا به ايشان داده است ، براي درک فرق ميانه حق و باطل وقت صرف نمي کنند و آن را «صرف ياد گرفتن صناعات دقيقه از قبيل دوراندازسازي و وقت ساعت و غيره کارهايي که با آتش بازي مناسبت دارد مي نمايد و درامور اخروي که عمده غرض از آفرينش ايشان اين است که آنها را خوب ياد بگيرند آنقدر سعي نمي کنند که از کساني که به سمت مکه و مدينه سفر کرده باشند بپرسند که آنچه فليپ پادري ملعون در کتاب خود نوشته است که کوه فاران در بيابان تيه است وديگران مثل او در شکل هاي دنيا که کشيده اند کوه فاران را در بيابان تيه کشيده اند حق است يا آنچه اهل اسلام مي گويند که آن کوه در بيابان مکه است ».
علي قلي در اينجا شرحي مفصّل از عبارت مزبور در باره فاران داده و تلاش زيادي براي اثبات انطباق آن بر حضرت محمد(ص ) دارد.
# در ادامه ، يک عبارت ديگر هم از کتاب حَيقوق نبي هست که علي القاعده مي بايست مير سيد احمد آن را دليل بر نبوّت حضرت محمد (ص ) گرفته باشد و فليپ آن را رد کرده باشد.
اين عبارت در فصل سي و سيم کتاب پنجم تورات است «در اين فصل، حيقوق نبي به آن صاحب که حضرت موسي در فصل سي و سيم خبر آمدن او را ازکوه فاران مي دهد، خطاب نموده مي گويد که ، اي صاحب من ! شنيده ام آوازه تو را وترسيدم اي صاحب من؛ کار تو ـ يعني بعثت تو ـ در ميان سالهاست ـ يعني در اواخر اول زمان و اوايل آخر زمان است ـ تازه کن او را ـ يعني زود بجا بياور او را ـ و در وسط زمانها ظاهر خواهي کرد او را به درستي که آزردگي تو رحمت خواهد بود ـ يعني ازجانب خدا رحمة للعالمين خواهي بود و ديني که مي آوري چون دين قيامت است دين آزردگي مي باشد.
بعد از آن به امّت خطاب نموده مي فرمايد که ـ پيغمبر پيغمبران ازسمت جنوب خواهد آمد و معصوم از کوه فاران و جلالت او آسمانها را پوشانيد و تمام زمين پر شد از صلوات به او يا تسبيح او ـ که هر دو معني به آن عبارت لاتيني که در اينجاست مناسبت دارد ـ و تجلّي او از قبيل نور است و شاخه ها در دست اوست ـ يعني اختيار دنيا و آخرت در دست قدرت او خواهد بود ـ و پنهان خواهد بود شجاعت او و در پيشاپيش او مرگ خواهد رفت ـ و اين عبارت اشاره به اختيار کشتن و زنده گذاشتن است که الله تعالي به آن حضرت داده است و بعد از فقرات چند مي گويد، حيقوق نبي که: بيرون آمده اي به خلاصي امّت خود به خلاصي ايشان همراه وصيّ خود».
فليپ تطبيق اين عبارت را بر حضرت محمد (ص ) انکار کرده و نوشته است که «اين عبارت به حضرت موسي در وقتي که با امّت خود در بيابان تيه که کوه فاران در آن مي باشد راه مي رفت، بايد که تأويل شود نه به حضرت محمد (ص )».
علي قلي مي گويد که فليپ هيچ شرح و استدلالي براي انطباق آن با حضرت موسي(ع ) به دست نداده است .
اين علاوه بر آن است که تفاسير نصارا با اين برداشت فليپ موافقت ندارد، چرا که «بنابر اتفاق همه صاحبان تفاسير دين نصارا اين عبارت حيقوق نه به حضرت موسي بلکه به حضرت عيسي (ع ) تعلق دارد».
اما از نظرتاريخي ، شاهدي بر اين که حضرت عيسي (ع ) به فاران رفته باشد، در دست نيست به علاوه «هرگز با وصيّ خود از براي خلاصي امّت خود به جنگ بيرون نرفت » و شواهد ديگر که نشان مي دهد با حضرت عيسي هم تطابق ندارد.
علي قلي ، فليپ را متهم به پرت و پلا گويي کرده و مي گويد استدلالها و براهين وجواب هاي ارائه شده توسط وي آن قدر ضعيف است که «جواب از براي ادني دليلي که يکي از جاهلان شيعه چه جاي عالم دين شيعه اثني عشري بر بطلان مذهب ايشان ايراد نمايد پيدا نخواهد کرد».
در بار مساحت بهشت اشکال ديگري که فليپ پادري در فصل سوم از باب سيم کتابش که اختصاص به رد قرآن مجيد دارد کرده است اين است که آيه «و ججنة عرضها السموات و الارض ] آل عمران .
33 [ يعني بهشتي که پهناي آن پهناي آسمان و زمين است مهيا شده است از براي پرهيزکاران » نشان مي دهد که قرآن از طرف خداوند نيست .
توضيح آن «که همه کس مي داند که جزء از کل کوچک تر مي باشد و چون بهشت جزيي از عالم است ، پس چون مي شود که با کل خود که آسمانها و زمين است ، مساوي باشد».
پاسخ علي قلي آن است که سخن خداوند داير بر اين که «وسعت بهشت ، آسمان و زمين است با هيچ اصلي از اصول که انبيا خداي تعالي خبر از آنها داده اند و به دستور و قواعد عقلي نيز که حکما قرار داده اند، هر چند که آنها هم بي اعتبار و بي اصلند، منافات ندارد».
وي با شرح نظريه حکما داير بر اين که جهان مانند يک پياز است که هرآسماني آسمان پايين تر را احاطه کرده است ، و آسمان زيرين ، زمين را احاطه کرده است ؛ بنابر اين «چه مي شود که هرگاه بهشت در بالاي اين هفت آسمان در زير عرش که نصارا آن را هم داخل آسمانها نمي شمارند بوده باشد و در اين صورت وسعت او به مرتبه اي باشد که از وسعت اين آسمانهاي هفتگانه و زمين بيشتر باشد».
اين اشکال وجود دارد که نصارا بگويند «از کجاست که بهشت در بالاي آسمان هفتم است بلکه ما مي گوييم که بهشت در زمين مي باشد».
علي قلي مي گويد به هر حال هر دو ادعا مساوي است و ما با توجه به آنچه در قرآن آمده است ، نظر خود را مي پذيريم .
اما براي رد شما هم کافي است به کتاب مقدس استناد کنيم که در آن کتاب ، بهشت در روي زمين دانسته نشده و اين مطلبي است که درفصل پنجم سِفر پيدايش آمده است .
در آنجا آمده است که حضرت اخنوخ ـ ادريس ـپس از يک زندگي 665 ساله به بالا رفت که نصارا مي گويند به بهشت رفت و معلوم مي شود که آنان هم بهشت را روي زمين نمي دانند.
وي شواهد ديگري هم در سفرپيدايش در اين باره آورده است .
علي قلي به تمسخر، داستان يعقوب و نردبان را از تورات نقل مي کند که در آن آمده است که يعقوب اين سر نردبان و خداوند آن سر نردبان بود و به اين ترتيب ، خداوند را جسم تصوير مي کند.
همانجا تلاش مي کند تا اشکال ديگري از فليپ را پاسخ دهد.
# اين پادري «در همان فصل سيم باب سوم کتابي که نوشته است مي گويد که در يکي از کتب شما که به کتاب سنّت موسوم است ، نوشته شده است که پيغمبر شما فرموده است که من در روز شفاعتم که در آن روز حتي آناني را هم که از امّت من از جهت گناهان خود به عذابها در جهنّم گرفتار بوده اند از جهنّم بيرون خواهم آورد، در حالتي که همه ايشان سوخته و آتش در ايشان افروخته باشد، پس ايشان را خواهم برد به سرچشمه اي که او را کوثر مي نامند و در آن چشمه چون همه ايشان را بشويم آن سياهي في الفور از ايشان زايل شده بدنهاي ايشان از قبيل برف سفيد شود و ايشان رابه اتفاق مؤمنان داخل بهشت خواهم گردانيد و در آن وقت خداي تعالي به جبرئيل خواهد فرمود که ، برو به آنجايي که کليدهاي بهشت در آنجا محفوظ است و آنها را با خود بيار.
پس جبرئيل فرمانبرداري کرده خواهد رفت به آنجايي که کليدهاي بهشت در آنجا مي باشند.
و اما چون خواهد که کليدها را بردارد، دچار او مي شود ملکي که چون امر الهي را از جبرئيل بشنود در همان لحظه دست به دهان خود کرده ، هفتادهزار کليد بيرون خواهد آورد که هر کدام به طول هفت هزار فرسنگ و چون جبرئيل از راه سنگيني آنها را نتواند که بردارد، عجز خود را به خداي تعالي عرض خواهد نمود و در آن وقت فرمان از جانب خدا به وي خواهد رسيد که اي جبرئيل ! بخوان مرا به اسم خودم و به اسم محمد حبيب من و به اين وضع خواهي توانست که آن کليدها را برداري ؛ پس چون جبرئيل چنين کند آن کليدها را برداشته خواهد آورد و به آنها بازخواهد کرد آن بهشت را که اسم او جنّت الفردوس يعني بهشت مقدس است .
و چون پيروان حضرت محمد (ص ) داخل جنّت شوند در آنجا مهيا خواهند يافت سفره اي انداخته که طول او هفتصد روز راه بوده باشد و در دور آن صندليها از طلا و نقره ودستمالها از ابريشم و طلا بافته خواهد بود.
پس در آن سفره خواهند نشست وخوردنيهاي بهشت را خواهند خورد و از چشمه هاي او خواهند آشاميد و در انتهاي مهماني جواناني که خدمتکاران مي باشند رختها و کفشها و حمايلها از طلاي مرصّع وهمه اسباب زينت را از براي ايشان آورده که ايشان به آنها خود را بپوشانند.
پس به هر کدام يک ترنج به هديه خواهند آورد و چون هر کدام ترنج خود را ببويند از هر يک ازآن ترنج ها دختري در نهايت حسن و جمال بيرون خواهد آمد.
و چون پيروان محمد (ص ) آنها را ببينند از سفره برخاسته به هر وضع که خواهند با آنها جماع مي کنند درمدت پنجاه سال و بعد از لذت بردن در آن مدت خداي تعالي روي خود را به ايشان خواهد نمود تا آنکه روي او را ملاحظه کنند.
و اما چون ايشان روي خدا را از جهت نور بسيار نتوانند که ببينند به روي زمين خواهند افتاد و در آن وقت خداي تعالي قوّت به ايشان داده ايشان را بر مي خيزاند.
پس ايشان قوّت يافته به روي خدا نگاه خواهند کرد و بعد از ديدار خدا هر کدام در عمارت خود داخل شده با آن دختران عيش خواهند کرد و خواهند خورد و خواهند آشاميد هميشه ».
# به نظر علي قلي ، اين قبيل عبارات ، فرقي با آنچه در کتاب مقدس در باره انبيا و ازجمله داستان نردبان يعقوب آمده ندارد.
نصارا در اين باره خواهند گفت : «هرگاه چنين عبارتها که فليپ پادري نقل کرده است که در کتب شما اهل اسلام هست کفرنباشد، آن عبارت » تورات نيز کفر نخواهد بود.
علي قلي اينجا از روشي که چند جا از آن استفاده کرده ، بهره مي گيرد و آن اين است که آنچه از کتب در اختيار فليپ بوده ، «کتب سنيان » بوده است و ربطي به شيعه ندارد.
به نظر وي بهتر است نصارا از آن منابع دست «بردارند و بيايند به ملاحظه کتب دوازده نفر پيشوايان دين آن حبيب خدا، يعني حضرت محمد مصطفي (ص) که در دست شيعيان اثني عشري اند که به هيچ گونه شباهتي به کتب نصارا و سنيان ندارند».
اينجاست که تفاوت را درخواهند يافت .
بدين ترتيب پيداست که علي قلي اين روايت را نمي پذيرفته است .
فليپ پادري و داستان ماريه و آيات سوره تحريم يکي از سوژه هاي اصلي مورد نظر علي قلي ، بحث عصمت انبياء است که تلاش مي کند نشان دهد بر اساس تورات ، هيچ عصمتي براي انبياء باقي نمي ماند.
در همين وقت ، فيليپ پادري ، با توجه به برخي از داستان هايي که در باره پيامبر (ص ) نقد شده است ، در نقد آن حضرت مي کوشد و بر آن است تا نبوت حضرت را زير سؤال ببرد.
به نوشته علي قلي «فليپ پادري در فصل بيست و دوم باب دهم کتاب خود که به رد دين اسلام و بطلان پيغمبري بهترين پيغمبران رب ّ العالمين يعني محمد مصطفي (ص ) نوشته است » تلاش کرده تا «بطلان نبوّت حضرت رسول و دين آن جناب را» ثابت کند.
داستان مورد استناد فيليپ آن است که محمد (ص ) نزد ماريه بود که عايشه و خديجه ]![ از آن مطلع شده و ايشان سوگند خورد که ديگر نزد او نخواهد رفت «و چون مرتبه ديگر او را در آن کار گرفتند، هر دو به خانه پدران خود رفته حضرت را واگذاشتند، زيرا که در آن وقت هنوز مردم چندان به او نگرويده بودند».
به نظر فليپ ، اين عمل حضرت محمد (ص ) پس از سوگندي که خورده است ، عمل خلاف شرع بوده است و محمد «از پيش خود آن سوره رخصت با کنيز خود دخول کردن را هر چند زنان نخواهند ساخت داخل کتاب خود نموده است ».
نخستين اشکال علي قلي به استناد و منبع آن است که «از نصارا که وکالت نامه فليپ کافر را در دست دارند مي پرسيم که فليپ پادري در کدام کتاب از اهل اسلام خوانده است که خديجه کبري به سبب ماريه ، نزاع با رسول خدا کرده باشد».
به نظر وي چنين مطلبي در هيچ کتابي نيامده و بسا او در يکي از کتابهاي سنيان آن را ديده باشد که آن هم بعيد است «چون در هيچ کتابي از کتب اهل اسلام ، آنچه آن ملعون در اينجا نوشته است مذکور نبوده است و نيست » زيرا «حضرت رسول خدا تا خديجه کبري را داشت زن ديگر نکرد».
وي احتمال مي دهد که اگر هم اين پادري مطلب مزبور راجايي خوانده به جاي حفصه ، آن را خديجه خوانده است .
# به علاوه اين که کسي با کنيز خود، مجامعت کرده باشد، به هيچ روي عمل خلاف شرع يا نعوذ بالله زنا نيست .
بر اساس خود کتاب مقدس ، بسياري از انبياء با کنيزکان خود مجامعت داشتند و چنين عملي بر اساس آن چه در فصل بيست و دوم فصل چهارم آمده با کنيزکان جنگ مجاز شمرده شده است .
ممکن است گفته شود که نسبت دادن خلاف شرع ، به خاطر سوگندي بوده که محمد(ص ) خورده است نه اصل عمل .
پاسخ اين مطلب روشن است ، نقض قسم به معناي آن نيست که عمل مزبور مصداق زنا شده است «زيرا هرگاه کسي قسم بر ترک فعلي ياد کند چنان نيست که اگر آن فعل را بکند اصل آن فعل معصيت شود، بلکه اگرمعصيتي بر او لازم بيايد به سبب همان شکستن قسم است .
پس پيغمبر ما هرگاه بعد ازقسم با ماريه نزديکي کرده باشد لازم نمي آيد که زنا کرده باشد».
اگر نصارا باز هم لجاجت کرده بگويند که دست کم بپذيريد که حضرت محمد (ص ) ترک اَولي کرده است ، آن وقت ، علي قلي آنها را به آن هم ناسزا و تهمت و گناه که درکتاب مقدس به انبياء نسبت داده شده است ، ارجاع مي دهد؛ بنابرين «چه مي شود که پپيغمبر ما از راه آنکه رحمة للعالمين و با کافّه امّت خود در کمال رأفت و شفقت بود وصاحب خُلْق عظيم و بر امّت خود رؤوف و رحيم بود از راه آنکه زنان او عايشه و حفصه به سبب آن رشکي که زنان را با يکديگر هست خواهش داشتند که آن حضرت با ماريه نزديکي نکند از براي خاطر ايشان که در آن ايام بلکه مصلحت در آن هم بود، آن جناب قسم بر ترک اولائي خورده باشد».
همه اينها علي فرض آن است که اين حِنث قسم از طرف خود رسول باشد، اما «هرگاه به موجب فرمان پروردگار آن حضرت عقده قَسَم را گشوده باشد، ديگر چه بحثي برمسلمانان در اين باب وارد مي آيد»؟ فليپ پادري و داستان زينب دختر جحش اين بار، فليپ در همان فصل 22 باب دهم کتابش ، نکته اي ديگر را به عنوان انتقاد برحضرت محمد (ص ) و نفي نبوّت ايشان آورده است .
فليپ نوشته است : «محمد (ص ) پيغمبر اهل اسلام ، دستوري از نزد خود قرار داده بود که زن هر کس را که مي ديد و خوشش مي آمد او را از شوهر او مي گرفت ، چنانچه در قرآن خودش اقراردارد که زن زيد را گرفت و اين معني را مسلمانان حمل بر لطفي مي کنند که خدا به آن حضرت کرده بود، يعني که هر زني را که خوشش بيايد بگيرد از شوهرش و به عقد خود در آورد».
فيليپ از توجيهي که مسلمانان براي ازدواج حضرت با زينب داشته آگاه بوده و نوشته است : «مفسّرين اهل اسلام در تفسير اين آيات نوشته اند که حضرت محمد (ص ) ازبراي رفع نفرت طبع مردم از آن عمل که کرده بود و از راه خوفي که از مردم بهم رسانيده بود به زيد فرمود که زن خود را بگير و به پيش خود ببر، اما الله تعالي او را منع نمود که چرا از ترس مردم زن زيد را پس مي دهي و بدين جهت از هنگام نزول اين آيات ، حق تعالي حکم به وي کرد که آن زن را به شوهر خود ندهد بلکه به فرمان خدا او را نزد خود به زني نگاه دارد که مبادا به سبب آن خواهشي که در اين باب داشت به تنگ آيد و از آن راه زحمت بکشد».
البته مطالب تند تري هم در کتاب فليپ بوده است که علي قلي حاضر نشده است نقل کند، «اما چون از خواندن آن کفرها درد در دل پيچيد و عقل حيران و قلم سرگردان و دست لرزان بود، ميسّر نشد که نقل کنم ».
# نخستين اشکال علي قلي آن است که طلاق در کتاب مقدس ، امري طبيعي شناخته شده و به صراحت آمده است که اگر کسي زني گرفت و با او نزديکي کرد و از وي خوشش نيامد، طلاق نامه نوشته به دست او بدهد و او را برگرداند و او هم مي تواند برود و شوهر دوم بکند.
اين يک رويه فقهي پذيرفته شده است و مشکلي هم ندارد.
بنابرين اين «آن خداوندي که توانست که بنده گناهکار خود را اين اختيار بدهد که زني که به حکم عقد بر او حلال و بر ديگري حرام بود ]با طلاق [ به خود حرام و به همان ديگر حلال گرداند، نمي تواند که پيغمبر عزيز کرده خود را آن اختيار بدهد که زني که به زيد حلال بود بر خود حلال و بر زيد حرام گرداند و بلکه اختيار به او بدهد که هر زن از بندگان آن سبحانه را که خواهد بر خود حلال گرداند».
به نظر وي ، نصارا با آن مطالبي که در کتاب مقدس در باره داود و نعوذ بالله زناي او با زن اوريا آمده ، بايد شرم کرده و چنين انتقاداتي را بر زبان جاري نکنند.
علي قلي بهدنبال آن مي نويسد: «خداي تعالي به سبب عَمَل هاي ناشايسته که از براي خود پيش فرستاده ايد به مرتبه اي چشم و گوش شما را مسدود گردانيده است که با وصف اينکه از براي هر کفري که نسبت به خدا و انبيا گفته ايد و مي گوييد در کتب دين خود حجّت تمام داريد، باز کور مانده به جهنّم سرازير شده ايد و با اين حال شياطين انس خود را در تمام دنيا پراکنده کرده مي خواهيد که همه کس را به مذهب خود در آورده با خود به جهنّم ببريد.
اما شکر خدا که بعد از اين اميدوارم که به توفيق رب ّ العالمين ديگر جاي اضلال نمودن مردم در ايران نداشته باشيد.
ان شاء الله تعالي ».
فليپ پادري و نقد «رسول بودن » محمد (ص ) علي قلي در اينجا باز به سراغ فليپ پادري رفته و با اشاره به مطالبي که وي در فصل اول باب دهم کتابش نوشته ، ضمن بي ربط خواندن نقدهاي وي اشاره مي کند که «نصارا را گمان آن است که ]فليپ [ بسيار هنر کرده است ».
بنابرين وي بر خود لازم دانسته است تا بيهوده بودن مطالب وي را اثبات کند.
در آن فصل ، فليپ نوشته است : «در کتب مسلمانان خصوص کتاب آقر نام نوشته شده است که حضرت محمد از نسل اسماعيل و از پدر عبْدَليا و از مادر ايمياد در مکه متولد شده است و در ايام شيرخوارگي يتيم شده او را دادند به زني ليمه نام از براي آنکه او را تربيت نمايد و نزد آن زن بود تا به شش سالگي رسيد».
# و افزوده است که آن حضرت : «بت پرست بود و از بت پرستان متولد شده تا سال چهلم زندگاني را به بت پرستي گذرانيد که سال ششصد و سيم بود از مولود حضرت عيسي و در آن سال ناميده شد پيغمبر و بناي قرآن را در مکه ابتدا کرد و در آنجا بت پرستان و بي سوادان بسيار را فريب داد و به آساني ايشان را ازپرستش بت الات الوزا(کذا) نام برگردانيد و خاطر نشان ايشان کرد که آن بت خدا نبود و خدايان بسيار پرستش نمي شايد.
و از براي اثبات اين مدّعا، دلايلي را که پيغمبران و اوصياي خداي راست از براي ايمان آوردن به دين راست قرار داده بودند بکار برده چنانچه پيغمبران مردم را از بت پرستي به دين عيساي خدا در آوردند او از بت پرستي به پرستش يک خدا که دروغ است در آورد در حالتي که مي توانست به پرستش راست يعني ثلاثه در آورد.
و اما از شانزده سالگي تا بيست و پنچ سالگي آسياباني مي کرد و ملازمت تجّار شوهر دختر خاله خود قديزا نام که بسيار دولت مند بود مي نمود و بعد از فوت آن مرد او شوهر قديزا دختر خاله خود شده از او سه دختر بهم رسانيد.
يکي فاطمات وديگري زاينات و سومي امي کوک نام داشت و يک پسر کاظمين نام که در سن دوازده سالگي از زندگي بيرون رفت و خودش از بيست و پنچ سالگي تا سي و هشت سالگي چون در آن وقت دختر خاله خود را به عقد در آورده دولت مند شده بود تجارت مي نمود و آشکارا با ساير مردم يک بتي الات الوزا نام را مي پرستيد و اما از سن سي و هشت سالگي ابتدا نمود به ربّانيت پرستيدن و هر روز به تنهايي به غار حار يعني غار صاحب مي رفت و در آنجا همه روز کس نمي دانست که به چه مشغول بود مگر آنکه کتاب آقر مي گويد که او در آن وقت پروردگار آسمان را مي پرستيد و خود را از پرستش بتها که مردمان مکه بدان مشغول بودند نگاه مي داشت و گويد کتاب آقر که حضرت محمد به مرتبه اي از خوردن امساک مي کرد که از راه بسياري روزه گاهي بود که ديوانه بيرون مي آمد و کتاب ديگر که او را اسيفا! مي نامند با کتاب آقر اتفاق نموده مي گويد که حضرت محمد در وقتي که در آن غار توقف داشت صداها و سخنان گوينده اي را مي شنيد و اما کسي را نمي ديد وگاهي عجايب و غرايب مي ديد و چون آنچه شنيده بود و ديده بود به زوجه خود نقل کرد او در جواب ْ به شوهرش مي گفت که از اين قبيل چيزهايي که تو مي گويي به غير از شيطان براي فريب صادر نمي کرد.
# و بدين جهت حضرت محمد (ص ) از بسياري اندوه جنون پيدا کرد به مرتبه اي که در بلندي کوه رفت تا آنکه خود را از آنجا بيندازد، زيرا که با خود خيال کرده بود که مردن از ديوانه شناخته شدن بهتر است و دراثناي آنکه اين خيال را با خود کرده بود، فليپ پادري مي گويد که ،حضرت محمد گفته است که در همان غار جبرئيل به صورت خود وبالهاي سفيد خود را به من نمود و اين کلمات را به من گفت : اي محمد! خدا تو را سلام مي رساند و به تو خبر مي دهد که تو پيغمبر و فرستاده خدا و بهترين مخلوقات مي باشي ».
و باز فليپ پادري نوشته است : «ملک به حضرت محمد گفت که ، اين نوشته را بخوان که اقرأ باسم ربک الذي خلق خلق الانسان من علق اقرأ و ربک الاکرم الذي علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم ْ يعني بخوان به اسم پروردگار خود که آفريد انسان را از خون بسته و آموخت به قلم و ياد داد انسان را آن چيزي که نمي دانست .
و در آن وقت مي گويد که جبرئيل به حضرت محمد (ص ) داد اول سوره قرآن را که سوره قلم ]علق ![ ناميده مي شود و چون جبرئيل اينها را گفت ناپديد گرديد و همان حضرت محمد در کتاب سنّت يعني کتاب دين بخصوص در کتاب انوار![5] مذکور است که در باب نزول جبرئيل چنين گفته است که ، من ديدم مردي چون شما که مي آم

جعفريان، رسول
پیوندها:

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page