انگيزه ازدواج پيامبر اكرم (ص) با خديجه (س) از نگاه چند روايت

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

رسولى محلاتى
عموما نوشته‏اند ماجراى اين ازدواج ميمون و مبارك از اينجاشروع شد كه بنا به پيشنهاد جناب ابو طالب،يا رخواست‏ خديجه ،رسول خدا«ص‏»بصورت اجير يا بعنوان مضاربه براى خديجه به‏سفرى تجارتى اقدام كرد،و بخاطر سود فراوانى كه در اثر تدبير ودرايت آنحضرت از اين سفر نصيب خديجه شد آن بانوى مكرمه‏علاقمند به اين وصلت گرديد و مقدمات اين ازدواج فراهم شد...
كه البته اصل داستان و پاره‏اى از خصوصياتى كه در آن ذكر شده‏مورد نقد و بررسى است كه بعدا خواهيم گفت.
و از پاره‏اى روايات ديگر نيز استفاده مى‏شود كه اين علاقه‏و اشتياق پيش از آن سفر تجارتى در دل خديجه پيدا شده بودو جريان سفر مزبور،بر فرض صحت،به اين عشق و علاقه كمك‏كرد.
ابن شهر آشوب‏«ره‏»در كتاب مناقب خود روايت كرده كه‏در روز عيدى زنان قريش در مسجد گرد هم جمع شده بودند كه‏مردى يهودى در برابر آنها آمده و گفت:«ليوشك ان يبعث فيكن نبى فايكن استطاعت ان تكون له ارضايطاها فلتفعل‏».
-نزديك است در ميان شما پيامبرى برانگيخته شود پس‏هر يك از شما زنان كه بتواند زمين خوبى براى گام زدن او باشدحتما اينكار را بكند...
زنان قريش در برابر اين گستاخى و جسارتى كه به آنها كرده‏بود او را با مشتهاى سنگريزه از نزد خود راندند ولى اين گفتار مرديهودى بارقه‏اى در دل خديجه كه در جمع آن زنان حضور داشت‏ايجاد كرد و محبتى از پيامبر گرامى اسلام در قلب او جايگيرساخت... (1)
البته بايد براى توضيح بيشتر اين مطلب را به اين حديث اضافه‏كرد كه طبق روايات پسر عموى خديجه يعنى ورقة بن نوفل نيزكه از اديان آسمانى و انبياء الهى اطلاعاتى داشت و كتابهائى رادر اين زمينه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روايات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...
بشرحى كه در داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»خواهد آمدو همچنين روايات و خبرها و پيشگوئيهاى ديگرى كه در اثر آن خبرها خديجه در حد زيادى اميدوار شده بود كه آن پيامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جريان آن مسافرت نيز كه نقل‏شده ممكن است‏به اين علاقه و اميد كمك كرده باشد...
و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خديجه به‏اجمال و تفصيل نقل شده و در كتابهاى شيعه و اهل سنت روايت‏شده،و ما تفصيل آنرا در كتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذكركرده‏ايم كه ذيلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزيه و تحليل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازيم:
سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خديجه:
اينان نوشته‏اند روزى كه رسولخدا«ص‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خديجه گرديد،و هنگامى كه مى‏خواستند حركت‏كنند خديجه غلام خود«ميسرة‏»را نيز همراه آنحضرت روانه كردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى كندو خلاف دستور او رفتارى نكند.
عموهاى رسولخدا«ص‏»و بخصوص ابوطالب نيز در وقت‏حركت‏بنزد كاروانيان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل كاروان‏كردند و بدين ترتيب كاروان بقصد شام حركت كرد و مردمى كه‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏هاى خود بازگشتند.
وجود ميمون و با بركت رسولخدا«ص‏»كه بهر كجا قدم ميگذارد بركت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد كه اينبار نيز كاروان مكه مانند چند سال قبل،ازآسايش و سود بيشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پيش را نبيند،و از اينرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسيدند.
مورخين عموما نوشته‏اند:هنگامى كه رسولخدا«ص‏»بنزديكى شام-يا همان شهر بصرى-رسيد از كنار صومعه‏اى عبوركرد و در زير درختى كه در آن نزديكى بود فرود آمده و نشست.
صومعه مزبور از راهبى بود كه‏«نسطورا»نام داشت،و با«ميسرة‏»كه در سفرهاى قبل از آنجا عبور ميكرد آشنائى پيدا كرده‏بود.
«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده كرده‏بود كه بالاى سر كاروانيان سايه افكنده و هم چنان پيش رفت‏تا بالاى سر آندرختى كه محمد«ص‏»پاى آن منزل كرد ايستاد.
ميسرة كه بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنيد كه‏او را بنام صدا ميزند!
ميسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!
نسطورا-اين مردى كه پاى درخت فرود آمده كيست؟
ميسرة-مردى از قريش و از اهل مكه است! نسطورا بميسرة گفت:بخدا سوگند زير اين درخت جز پيغمبرفرود نيايد،و سپس سفارش آنحضرت را به ميسرة و كاروانيان‏كرد و از نبوت آنحضرت در آينده خبرهائى داد.
كار خريد و فروش و مبادله اجناس كاروانيان بپايان رسيدو آماده مراجعت‏بمكه شدند،ميسرة در راه كه بسوى مكه‏مى‏آمدند حساب كرد و ديد سود بسيارى در اين سفر عائد خديجه‏شده از اينرو بنزد رسولخدا«ص‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏خديجه تجارت مى‏كنيم و در هيچ سفرى اين اندازه سود نبرده‏ايم،و از اينرو بسيار خوشحال بود و انتظار ميكشيد هر چه زودتر بمكه‏برسند و خود را بخديجه رسانده و اين مژده را به او بدهد.
و چون به پشت مكه و وادى‏«مر الظهران‏»رسيدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از كاروان بمكه‏برويد و جريان مسافرت و سود بسيار اين تجارت را به اطلاع‏خديجه برسانيد!
نزديك ظهر بود و خديجه در آنساعت در غرفه‏اى كه مشرف‏بر كوچه‏هاى مكه بود نشسته بود ناگاه سوارى را ديد كه از دوربسمت‏خانه او مى‏آيد و لكه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏كه پيوسته بدنبال او حركت مى‏كند و او را سايبانى مى‏نمايد.
سوار نزديك شد و چون بدر خانه خديجه رسيد و پياده شد ديد محمد«ص‏»است كه از سفر تجارت باز مى‏گردد.
خديجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بيان شيرين‏و سخنان دلنشين خود جريان مسافرت و سود بسيارى را كه عائدخديجه شده بود شرح داد و خديجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پيوسته در فكر آن لكه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسيد:
-ميسرة كجاست؟
-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.
خديجه:كه مى‏خواست‏به بيند آيا آن ابر براى سايبانى اودوباره ميآيد يا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگرديد!
و چون حضرت از خانه بيرون رفت‏خديجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ايستاد و با كمال تعجب مشاهده كرد كه همان ابر آمدو بالاى سر آنحضرت سايه افكند تا از نظر پنهان گرديد.
بدنبال اين ماجرا ميسرة هم از راه رسيد و جريان مسافرت‏و آنچه را ديده و از نسطوراى راهب شنيده بود براى خديجه شرح‏داد و با مشاهدات قبلى خديجه و چيزهائى كه از مرد يهودى‏شنيده بود او را مشتاق ازدواج با رسولخدا«ص‏»كرد و شوق‏همسرى آنحضرت را به سر او انداخت.
خديجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسولخدا داد ميسره را نيز بخاطر مژده‏اى كه به او داده بود آزاد كرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل‏كه پسر عموى خديجه بود و بدين مسيح زندگى ميكرد و مطالعات‏زيادى در كتابهاى دينى داشت رفت و داستان مسافرت‏محمد«ص‏»را بشام و آنچه را ديده و شنيده بود همه را براى‏او تعريف كرد.
سخنان خديجه كه تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت:اى‏خديجه اگر آنچه را گفتى راست‏باشد بدانكه محمد پيامبر ين‏امت‏خواهد بود،و من هم از روى اطلاعاتى كه بدست آورده‏ام‏منتظر ظهور چنين پيغمبرى هستم و ميدانم كه اين امت را پيامبرى‏است كه اكنون زمان ظهور و آمدن او است.
اين جريانات كه بفاصله كمى براى خديجه پيش آمده بود اورا بيش از پيش مشتاق همسرى با محمد«ص‏»كرد و با اينكه‏بزرگان قريش آرزوى همسرى او را داشتند و بخواستگارانى كه‏فرستاده بودند پاسخ منفى داده و همه را رد كرده بود در صدد برآمدتا بوسيله‏اى علاقه خود را به ازدواج با محمد«ص‏»باطلاع‏آنحضرت برساند،و از اينرو بدنبال‏«نفيسه‏»-دختر«منية‏»كه‏يكى از زنان قريش و دوستان خديجه بود-فرستاد و بطورخصوصى درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد«ص‏»برود و هرگونه كه خود صلاح ميداند موضوع را بآنحضرت بگويد.
نفيسه بنزد محمد«ص‏»آمد و به آنحضرت عرض كرد:
-اى محمد چرا زن نمى‏گيرى؟
حضرت پاسخ داد:
-چيزى ندارم كه به كمك آن زن بگيرم!
نفيسه گفت:
اگر من اشكال كار را برطرف كنم و زنى مال دار و زيبااز خانواده‏اى شريف و اصيل براى تو پيدا كنم حاضر به ازدواج‏هستى؟
فرمود:از كجا چنين زنى مى‏توانم پيدا كنم؟
گفت:من اينكار را خواهم كرد و خديجه را براى اينكار آماده‏مى‏كنم سپس بنزد خديجه آمد و جريان را گفت و قرار شدترتيب كار را بدهند.
موضوع از صورت خصوصى بيرون آمد و به اطلاع عموهاى‏رسولخدا«ص‏»و عموى خديجه عمرو بن اسد و ديگر نزديكان رسيدو ترتيب مجلس خواستگارى و عقد داده شد.
و در پاره‏اى از نقل‏ها مانند روايت ابن اسحاق در سيره نامى از«نفيسه‏»و وساطت او در اينباره ذكر نشده،و پيشنهاد آن پس از اين سفر،از طرف خود خديجه و بدون واسطه نقل گرديده،و عبارت سيره اينگونه است:
«...و كانت‏خديجه امراة حازمة شريفة لبيبة،مع مااراد الله بها من كرامته،فلما اخبرها ميسرة بما اخبرها به‏بعثت الى رسول الله صلى الله عليه و سلم،فقالت له-فيمايزعمون-يابن عم:انى قد رغبت فيك لقرابتك،وسطتك في‏قومك،و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك،ثم عرضت‏عليه نفسها،و كانت‏خديجه يومئذ اوسط نساء قريش نسباو اعظمهن شرفا،و اكثرهن مالا،كل قومها كان حريصاعلى ذلك منها لو يقدر عليه‏» (2) يعنى:خديجه زنى دور انديش و شريف و خردمند بود، گذشته‏از آنكه خداى سبحان نيز اراده بزرگوارى آنزن را فرموده بود،و بدين جهت‏بود كه چون ميسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول‏خدا«ص‏»فرستاد و چنانچه گفته‏اند پيغام داد كه اى عموزاده:
من بخاطر خويشاوندى و شرافت‏خانوادگى شما و امانت و حسن‏خلق و راستگوئى كه در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده‏ام..و بدين ترتيب خود را بر آنحضرت عرضه‏داشت،و خديجه در آنروز از نظر نسب در ميان زنان قريش از ديگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود،و همه‏مردان مكه علاقمند به ازدواج با او بودند...
كه البته اين روايت‏با نقلهاى ديگر قابل جمع است كه‏در آغاز براى استمزاج و نظر خواهى نفيسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضايت رسول خدا«ص‏»خود او مستقيما پيشنهادازدواج را داده باشد،چنانچه برخى گفته‏اند.
و اين بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد،ولى‏تذكر چند مطلب بعنوان نقد و بررسى در اين داستان لازم است:
نقد و بررسى اين داستان:1-نخستين مطلبى كه مورد بحث واقع شده،صحت و سقم‏صل اين داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاريخى است،زيرا اين‏داستان نيز همانند داستان سفر قبلى رسولخدا«ص‏»بهمراه‏ابوطالب مورد خدشه و ترديد است و روايت متقن و مسندى دراينباره بدست ما نرسيده جز همان رواياتى كه يا بدون سند و يابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزيمه نقل شده كه از نظرحديث‏شناسان چندان اعتبارى ندارد،چنانچه بر اهل فن پوشيده‏نيست،و همان خدشه‏هائى كه در حديث‏بحيراى راهب و سفرقبلى رسول خدا«ص‏»بود در اينجا نيز وجود دارد،و خلاصه اين داستان در حديث معتبرى نقل نشده...
2-در عموم اين روايات اين جمله به چشم مى‏خورد كه‏خديجه رسول خدا«ص‏»را اجير كرد...و همين ماجرا سبب اين‏ازدواج گرديد در صورتى كه در حديث ديگرى كه از عمار بن ياسرنقل شده و يعقوبى در تاريخ خود آنرا روايت نموده، عمار بن ياسرگويد:داستان ازدواج ربطى به سفر رسول خدا«ص‏»و اجيرشدن آنحضرت براى خديجه نداشته،و اساسا رسول خدا«ص‏»در طول زندگى خود نه اجير خديجه و نه اجير احدى از مردم ديگرنشد...
و روايت عمار بن ياسر اينگونه است كه مى‏گويد:
«انا اعلم بتزويج رسول الله‏«ص‏»خديجه بنت‏خويلد،كنت‏صديقا له فانا لنمشى يوما بين الصفا و المروه اذ بخديجه نت‏خويلدو اختها هاله،فلما رات رسول الله‏«ص‏»جائتنى هاله اختها،فقالت:
يا عمار ما لصاحبك حاجه في خديجة؟قلت:و الله ما ادرى!فرجعت‏فذكرت ذلك له،فقال:ارجع فواضعها وعدها يوما تاتيها... »
يعنى-من از داستان ازدواج رسول خدا«ص‏»با خديجه دخترخويلد آگاه‏ترم من كه با آنحضرت دوست نزديك بودم روزى‏بهمراه رسول خدا ميان صفا و مروه مى‏رفتيم كه ناگهان خديجه‏و خواهرش هاله پديدار شدند،و چون خديجه رسول خدا«ص‏» را ديدار كرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:
اى عمار دوست تو را در خديجه نيازى نيست؟(و علاقه به‏ازدواج با او ندارد؟)
گفتم:بخدا سوگند اطلاعى ندارم.و پس از اين گفتگوبازگشته و مطلب را براى آنحضرت باز گفتم،رسولخدا«ص‏»فرمود: برگرد و(براى گفتگو در اينباره)با او وعده ديدارى را درروزى قرار بگذار تا نزد او برويم...
و در پايان اين روايت اينگونه است كه مى‏گويد:
«...و انه ما كان مما يقول الناس انها استاجرته بشى‏ء و لا كان‏اجيرا لاحد قط‏»يعنى:جريان اينگونه كه مردم مى‏گويند نبود و خديجه رسول‏خدا«ص‏»را براى كارى اجير نكرد،و آنحضرت هيچگاه اجيركسى نشد.
و البته اين روايت هم در بى‏اعتبارى همانند روايات قبلى‏است،و يعقوبى نيز آن را به اين صورت نقل كرده كه‏«روى‏بعضهم عن عمار بن ياسر...»
و در متن روايت هم جمله‏اى هست كه قابل خدشه است ولى مى‏تواند آن روايات كم اعتبار قبلى را نيز كم اعتبارتر كندو موجب ترديد بيشترى در صحت آنها گردد...
مگر آنكه كسى پاسخ دهد كه كارگرى رسول خدا«ص‏»براى خديجه بصورت مضاربه و شركت در سود حاصله بوده نه‏اجاره اصطلاحى،چنانچه در برخى از روايات نيز بدان تصريح‏شده مانند روايت كشف الغمه كه در بحار الانوار نقل شده‏و عبارت آن چنين است:
«...كانت‏خديجه بنت‏خويلد امراة تاجرة ذات شرف و مال‏تستاجر الرجال في مالها،و تضاربهم اياه بشي‏ء تجعله لهم‏منه...» (3) و عبارت سيره ابن هشام نيز بدون كم و زياد همين گونه‏است (4) كه از اين عبارت مى‏توان استفاده كرد كه تعبير به‏«اجير»و«استيجار»نيز در روايات ديگر ممكن است‏بهمين‏معناى مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحى از اين نظر درعبارت شده باشد...
3-چنانچه از روايات قبلى و همين روايت عمار بن ياسراستفاده شد بر فرض صحت اصل داستان،ارتباط آن با ازدواج خديجه و آنحضرت نيز ثابت نشده،و از اينجهت نيز اين روايات‏قابل بحث و بررسى است و خالى از خدشه نخواهد بود.
___________________________________________
1-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41(ط قم)و نظير اين حديث را ابن حجر نيزدر كتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روايت كرده است.
2-سيره ابن هشام ج 1 ص 189
3-بحار الانوار ج 16 ص 9
4-سيره ابن هشام ج 1 ص 187

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page