هجو سرايى كشاجم

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

قرن چهارم هجرى سرايندگانى تربيت كرده كه هر يك روش خاصى از فنون هجو سرائى را پيش گرفته اند،هر فنى از اين فنون، به تنهائى سبك عليحده اى بشمار مى آيد، و چون در كنار هم گذارده شوند، امتيازشان آشكارتر واهد گشت. البته هجو سرايان،برخى زياده روى كرده و جمعى كمتر پيرامون آن گشته اند، و شاعر ما كشاجم از دسته دوم است. او در هجو سرائى سبكى بديع انتخاب نموده كه از آن تجاوز ننموده.
اگر درست دقت بفرمائيد، مى يابيد كه شاجم در انتخاب اين سبك، تحت تاثير اخلاق نيك، طبع كريم و عواطف hنسانى خود بوده، تا آنجا كه گويا اين ملكات فاضله با جانش درهم آميخته و در تار و پودش نفوذ كرده، فرمانرواى روح و اعضاى اوست.
شما آثار اين روحيات لطيف را مى توانيد در هجويات او عينامشاهده كنيد جز در يكى دو مورد كه ازاين حد پا را فراتر نهاده است.
موقعى كه زبان به هجو مى گشايد، بنظر مى رسد واعظ مهربانى بر كرسى خطابه بالارفته، يا ناصح مشفقى دوستانه عتاب آغاز كرده، يا خصمى در صدد مدارا و مجامله بر آمده است. نه چون ديگران كه طعن زند و عيب تراشد و در بدگوئى دچار خشم شده پرخاش كند، يا چون كوره بجوش آيد و انتقام كشد.
او هجو سرائى را آلت دفاع ساخته نه آلت حمله و هجوم و لذا تمام هجويات او، از لهجه هاى تند و گزنده، فحش ناموس، گفتار زشت و آلودگى پاك است، خصم خود را هتك نمى كند و به هر گونه دريدگى و بدكردارى نمى آلايد، آزار او را مباح نمى شمارد، و حرمت او را نمى برد، دروغ و تهمت نمى زند، درست بر خلاف سيره و روش هجو سرايان و سرايندگان اعصار گذشته.
مثلا باين اشعارش توجه بفرمائيد كه در هجو يكى از فرزندان روسا سروده چون نامه او را بدون جواب برگردانده:
آرى نامه اى بسويت نوشتم كه پاسخ ندادى و نامه ام را دست نخورده باز گرداندى. - نامه ام با خوارى برگشت و پيك نامه از برخورد پرده دار و خودپسندى در زبان ناله ها داشت.
- گويا مى بينم نامه اى برايم نوشته و عذر اين اهانت را، در ضمن ملامت و سرزنش باز گفته اى.
- انصاف بده. و البته انصاف شايسته مردم آزاده آداب دان است.
- ايكه بر همگان رحمت خدائى و بر من تنها چون تازيانه عذاب.
- پدر و مادرم فدايت باد. تو در اين خصلت: خودپسندى سر و دگران را، با مهربانى نويسندگان درهم آميخته اى.
و يا سروده ديگرش در هجو جمعى از روسا و بزرگان:
- معدود باد رياست آن قومى كه در جوانى بدبخت و زيردست بوده در پيرى به دولت رسيده اند.
- اينان كه نو دولت اند و در مراتب عاليه انسانى اصالت ندارند.
- سرگرانى و كبر فروشى را صواب مى شمارند و حال آنكه كسى كبر و خودپسندى را صواب نمى شمارد. -
اگر روزى نامه اى بنگارند و از دوستى ياد كنند، تنها ادعيه خالصانه نثار كنند، گويا مستجاب الدعوه اند.
و از هجويات لطيفش اين گفتار اوست: -
آن زنك مسكين كه به ازدواج " ابى عمر" در آمده.
- در شب عروسى پسرى زائيد.
- گفتم: اين پسر از كجا آمد؟ كسى كه با او هم بستر نگشته.
- شوهرش گفت: مگر در خبر صحيح وارد نشده:
- " ولدالمرء للفراش و للعاهر الحجر "؟
"فرزند از آن صاحب بستر است و نصيب فاسق سنگ"
- با خود گفتم: پس مطابق اين خبر، بينى من بخاك ماليده باد، چه عوض اينكه او را هجو گويم تهنيت گفته ام.