روز مبعث آغاز رسالت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه وآله وسلم، نشاطى روح افزا بر عالم هستى دميده شد. در آن روز با بعثت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم زيباترين و کاملترين نقش جهان بشريت به ظهور رسيد و بهترين فضيلت ها و خصلت هاى پسنديده اخلاقى به آدميان غرق در جهالت و هواپرستى، عطا گرديد.
حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم در تبيين اهميت اخلاق خوب فرمود: «بُعِثْتُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ وَمَحاسِنِها؛ به پرورش اخلاق کريمانه و نيکو مبعوث شده ام.»
بىترديد، تمام صفات کمالى و فضائل اخلاقى در وجود مقدس آن حضرت بىکم و کاست جمع شده بود؛ چرا که آن بزرگوار دست پرورده پروردگار و گل سرسبد جهان هستى و کاملترين انسان روى زمين است. شجاعت، عدالت، صداقت، امانت، عطوفت و مهر و محبت، حسن خلق و در يک کلام، تمام ويژگي هاى پسنديده انسانى، به نحو احسن و اتمّ در شخصيت آن جناب نمايان بود.
امام صادق عليه السلام فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَعالى خَصَّ رَسُولَهُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَکمْ فَاِنْ کانَتْ فيکمْ فَاحْمِدُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَارْغَبُوا اِلَيهِ فى الزِّيادَةِ فيها؛
خداوند متعال رسول خويش را به اخلاق نيکو مخصوص گردانيد. پس شما خود را امتحان کنيد، اگر اخلاق نيک آن حضرت را در خود يافتيد، حمد خداى عزيز و جليل را به جا آوريد و از خدا بخواهيد تا آن را در شما بيافزايد.» آن گاه امام صادق عليه السلام در ادامه، ده خصلت والا از ويژگي هاى اخلاقى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را به اين ترتيب برشمرد: يقين، قناعت، بردبارى، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت و جوانمردى.
تمام اين اوصاف زيبا برگرفته از آموزه هاى وحى بود که پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در رفتار و اخلاقش جلوه گر ساخته بود تا آنجا که معروف شده: او قرآن مجسم است.
مهرورزى و حسن خلق آنچنان در وجود حضرتش مى درخشد که دوست و دشمن را به تحير واداشته است؛ اما مهمترين نکته آموختنى از سيره نبىّ مکرّم اسلام صلى الله عليه وآله وسلم اين است که آن وجود با عظمت با اين حال، همواره دعا مىکرد که: «اَللّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى؛ خدايا! اخلاقم را زيبا گردان!»؛ «اللَّهُمَّ جَنِّبْنى مُنْکراتِ الاَْخْلاقِ؛ پروردگارا! مرا از اخلاق زشت دور بگردان!»
بنابراين، برماست که با رويکردى دوباره به سيره و سنت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم در سالم سازى جامعه و آرامش روحى مسلمانان تلاش کنيم و بکوشيم خلق و خوى نبوى صلى الله عليه وآله وسلم را در اجتماع مسلمانان گسترش دهيم و جسم و جانمان را با اخلاق زيباى آن حضرت جلا بخشيم.
در سطور آينده گزارش هايى مستند را از رفتار پسنديده حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلم به نظاره مىنشينيم، به اين اميد که در معاشرت ها و رفتارهاى اجتماعى و فردى خود از آن شيوه بهره گيريم.
امام ششم عليه السلام فرمودند: «اِنّى لاََکرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ يمُوتَ وَقَدْ بَقِيتْ عَلَيهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلالِ رَسُولِ اللّهِ لَمْ يأْتِها؛ من دوست ندارم که مسلمانى بميرد، مگر اينکه تمام آداب و سنن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را [ولو يکبار] انجام دهد.»
خُلق نبوى در کلام امام حسن عليه السلام
امام حسن مجتبى عليه السلام به نقل از دايى خود، هند بن ابى هاله، خلق و خوى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را توصيف کرده است؛ آن حضرت در فرازى از سخنان خود مى گويد:
«رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با غصه ها قرين بود و دائما در انديشه و تفکر به سر مى برد. لحظه اى راحتى نداشت و اکثر اوقات ساکت مى نشست و جز در مواقع ضرورى حرف نمى زد. کلامش کوتاه و جامع و وافى به تمام مقصود بود. خُلقش نرم بود و به کسى ذرّه اى جفا نمىکرد. کسى را حقير نمى شمرد. نعمت ـ هرچند ناچيز ـ در نظرش بزرگ مى نمود و هيچ نعمتى را مذمّت نمىکرد. نه تنها طعام ها را مذمت نمى کرد، بلکه تعريف هم مى نمود. دنيا و ناملايمات آن، هرگز آن حضرت را به خشم نياورد؛ اما اگر حقى پايمال مى شد، از شدّت خشم کسى او را نمى شناخت و از کسى و چيزى پروايى نداشت تا آنکه صاحب حق را يارى کند.»
رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم همواره مى فرمود: «اِنَّکمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِأَمْوالِکمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِکمْ؛ شما هرگز نمى توانيد با اموال خود مردم را از فشارهاى زندگى برهانيد. پس با اخلاق خود [در زندگى] آنان توسعه دهيد.»
چون وا نمى کنى گرهى، خود گره مباش ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نيست
پيامبر اکرم در کلام امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام مىفرمايد: از پدرم على عليه السلام در مورد شيوه معاشرت شما هرگز نمى توانيد با اموال خود مردم را از فشارهاى زندگى برهانيد. پس با اخلاق خود [در زندگى] آنان توسعه دهيد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم درباره همنشينانش پرسيدم. پدرم فرمود: آن حضرت دائما خوشرو و خوشخوى و نرم سخن بود و خشن و درشت خو و سبک سر و عيب جو نبود و کسى را زياد مدح نمى کرد و از چيزى که به آن رغبت نداشت، تغافل مىکرد؛ به طورى که ديگران نه از آن نااميد و نه مأيوس مى شدند. آن حضرت خود را از سه چيز دور مى داشت؛ جدال، پرحرفى، و گفتن سخنان بى فايده. و نسبت به مردم نيز از سه چيز پرهيز مى کرد: هرگز کسى را سرزنش نمى کرد، عيبشان را فاش نمى ساخت و در جستجوى لغزش ها و خطاهاى ديگران نيز نبود.
راز توفيق پيامبر صلى الله عليه وآله در تبليغ
خداوند متعال در قرآن کريم خلق زيباى رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم را چنين مى ستايد: «اِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»؛ «اى پيامبر! تو داراى خلق بزرگى هستى.»
با بررسى کوتاهى در سيره و تاريخ پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم مى توان به اين نتيجه رسيد که راز موفقيت آن سرور کائنات در انجام رسالت خطير خويش، بيش از هر عاملى، حُسن خلق و رفتار نيک آن حضرت بود که سبب گسترش و نفوذ آيين وى در اعماق جانها و در نواحى مختلف جهان شده است. رسول مکرم اسلام صلى الله عليه وآله با اين راهکار که از کلام وحى آموخته بود، نه تنها به جذب انسان هاى مستعد و آماده هدايت مى پرداخت، بلکه دشمنان قسم خورده اش را نيز تبديل به دوستان صميمى مىنمود.
آن حضرت اين آيه قرآنى را هميشه نصب العين خود قرار مى داد که: «وَلا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذى بَينَک وَبَينَهُ عَداوَةٌ کاَنَّهُ وَلِىٌّ حَميمٌ، وَما يلَقّاها اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَما يلَقّاها اِلاّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ»؛ «هرگز نيکى و بدى يکسان نيست. [رفتارهاى بد را] با آنچه که بهتر است دفع کن! در آن صورت [خواهى ديد که] همان کسى که بين تو و او دشمنى است، بهترين دوست تو خواهد شد؛ اما جز کسانى که بردبارى دارند، به اين مقام نمى رسند و همچنين به اين مقام والا دست نمى يابند، جز کسانى که سهم بيشترى [از ايمان] دارند.»
? ابن عباس مىگويد: حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم در مقابل رفتارهاى تند و خشن و جاهلانه، آن چنان صبور و بردبار بود که سخت ترين دشمنانش را تبديل به عاشقان دلباخته مى نمود.
روزى آن حضرت در مسجد نشسته بود و ياران و اصحاب نيز در اطرافش حلقه زده بودند. ناگاه عربى باديه نشين از در مسجد وارد شد. او که شمشيرى به کمرش بسته بود و سوسمارى را در دامن داشت، خطاب به جمع حاضر گفت: محمد دروغگوى جادوگر، کدام يک از شما هستيد؟ دوستان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خواستند او را ادب کنند، اما پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم جلوگيرى کرد و فرمود: يا اَخَا الْعَرَبْ مَنْ تُريدِ؛ اى برادر عرب! با که کار دارى؟ گفت: با محمد ساحر کذّاب! حضرت فرمود: محمد منم، اما نه ساحرم نه کذّاب؛ بلکه فرستاده خداوند هستم. اعرابى که با مشاهده نيک رفتارى و جمال دلرباى حضرتش تحت تأثير قرار گرفته بود، اظهار داشت: سوگند به لات و عزّى! اگر زيبايى رفتار و گفتارت را نديده بودم، اين شمشير را از خون تو سيراب مى کردم. اما اين را بدان تا اين سوسمار به تو ايمان نياورد، من به آيين تو نخواهم گرويد.
در آن حال، سوسمار را از آستين خود بيرون آورد و در مقابل رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم رها کرد. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به سوسمار خطاب کرد: اَيها الضَبّ، اى سوسمار ! حيوان با صداى فصيح پاسخ داد: لبيک يا رسول اللّه. فرمود: مَنْ اَنَا؛ من کيستم؟ گفت: اَنْتَ رَسُوُلُ اللّه؛ تو فرستاده خدايى. در آن لحظه اعرابى باديه نشين با کمال تواضع و احترام شهادتين را بر زبان جارى کرد و سپس اظهار داشت: يا رسول اللّه! هنگامى که از در مسجد وارد شدم، در دل هيچ کس را به اندازه تو دشمن نمى داشتم؛ اما حالا که مىروم، هيچ کس را به قدر تو دوست نمىدارم.
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم اين پيام حياتبخش را به مسلمانان گوشزد مىکرد که: «عَلَيکمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَاِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِى الْجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَاِياکمْ وَسُوءَ الْخُلُقِ فَاِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِى النّارِ لا مَحالَةَ؛
سعى کنيد خوش خلق باشيد؛ زيرا سرانجام آن، خواه ناخواه بهشت است و از بدخلقى بپرهيزيد که خلق بد، خواه ناخواه صاحبش را به آتش سوق خواهد داد.»
? پس از جنگ حنين که در سال هشتم هجرى در طائف واقع شد، مسلمانان با پيروزى کامل و به دست آوردن غنائم و اسيران بسيار از دشمن به مدينه بازگشتند.
در ميان اسيران از طايفه «طىّ» دخترى ديده مىشد. او به پيامبر عرضه داشت: من سفانه، دختر «حاتم طائى» هستم. پدر من شخصى آزاد مرد و سخى بود و بى پناهان را پناه مى داد، اسيران را آزاد مىکرد، مهمان نواز بود و در رفع نيازهاى بيچارگان و نيازمندان مىکوشيد. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى دختر! اين صفات از صفات مؤمنان راستين است. اگر پدرت مسلمان بود، براى او طلب آمرزش و رحمت مى کردم.
آنگاه حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلم به خاطر اينکه پدر آن دختر اسير داراى رفتارى نيک و صاحب فضائل اخلاقى بوده است، او را آزاد کرد و با احترام شايانى به محلى که دوست داشت، اعزام نمود.
اين دختر بعد از آزادى از قيد مسلمانان شديدا به اسلام و رهبر آسمانى آن علاقه مند گرديد. و وقتى که احساس نمود برادرش عدى بن حاتم طائى براى فرار از اسلام، به شام گريخته و با همکيشان خود، در آنجا اقامت گزيده است، او را به رفتن به مدينه و ملاقات با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم تشويق کرد. عدى نيز با شنيدن اوصاف زيباى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم تصميم گرفت آن حضرت را در مدينه از نزديک ملاقات کند.
عدى مىگويد: وقتى وارد مدينه شدم، به مسجد رفتم و به محضر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم رسيدم. چون مرا شناخت، از جا برخاست و مرا به خانه اش برد. در بين راه، زنى سالمند و ناتوان سر راهش آمد و خواسته ها و حاجات خود را به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيان کرد.
در مدتى که آن زن سخنان خود را مى گفت آن حضرت روى پا ايستاده بود و به حرف هاى او به دقت گوش مى کرد و با کمال مهربانى به او جواب مى داد.
من در دلم گفتم: به خدا سوگند! روش اين مرد، روش يک زمامدار دنيا طلب نيست. چون وارد خانه شديم که منزلى بى پيرايه و ساده بود، در آنجا تشکى از ليف خرما داشت، آن را به روى زمين گسترد و به من فرمود: روى آن بنشين! گفتم: شما بنشينيد. قبول نکرد و مرا روى آن نشانيد و خود روى زمين نشست. در دل گفتم: به خدا قسم! او را نمى توان يک سلطان قلمداد کرد. چون نشستم، لب به سخن گشود و اسرارى از زندگى مرا بازگو کرد که هيچ کسى از آنها اطلاع نداشت.
بدين ترتيب، عدى بن حاتم بعد از آشنايى با اخلاق و رفتار پسنديده رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مسلمان شد و با اخلاص تمام به دفاع از ارزش هاى الهى پرداخت. او که سرپرست قبيله بزرگ طىّ بود، تمام امکانات قبيله اش را در اختيار دين اسلام نهاد و بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، خود، پسرانش و افراد قبيله طى را به عنوان سربازان فداکار على عليه السلام به کار گرفت. سه پسر وى به نام هاى طرفه، طريف و طارف در جنگ صفين و در رکاب على عليه السلام به شهادت رسيدند.
بريدة بن خصيب نيز از اهالى مدينه بود. وى در ميان قوم خود از موقعيت والايى برخوردار بود و به شجاعت و شهامت شهرت داشت. اولين ملاقات او با پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم داستانى شنيدنى دارد که نشانگر تأثيرگذارى عميق اخلاق عظيم رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم در نهاد افراد است.
بريده هنگامى که خبردار شد مشرکانِ قريش جايزه ارزشمندى (صد شتر) براى دستگيرى محمد صلى الله عليه وآله تعيين کرده اند، به جستجوى آن حضرت پرداخت. او اطلاع يافت که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از مکه خارج شده و به سوى مدينه در حال حرکت است. به همراه هفتاد سوار از قبيله بنى سهم براى دستگيرى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و تحويل وى به مشرکان مکه به راه افتاد و در نزديکي هاى مدينه با آن حضرت رو به رو گشت. از آنجايى که آن بزرگوار هيچ وقت عادت نداشت که فال بد بزند، بلکه گاهى تفأل مى کرد و فال خوب و اميد دهنده مىزد. به همين جهت، هنگامى که او را ديد، در اولين برخورد از او پرسيد: کيستى و نامت چيست؟ گفت: بريده.
حضرت به ابابکر که همراهش بود رو کرد و فرمود: اَبْرَدَ اَمْرُنا وَصَلَحَ؛ کار ما آسان گرديده و حال ما بهتر شد. دوباره پرسيد: از کدام قبيله اى؟ او پاسخ داد: از قبيله اسلم. فرمود: سَلُمنا؛ سالم مانديم. براى بار سوم سؤال کرد: از کدام تيره قبيله اسلم هستى؟ او گفت: از بنى سهم. رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: خَرَجَ سَهْمُک؛ قرعه به نامت درآمد (و موفق و پيروز خواهى بود).
وقتى بريده اين اخلاق زيبا و سخنان دل انگيز و روحافزا را از بيان جذّاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مشاهده کرد، بى اختيار از عمق جان شيفته رفتار و کردار آن حضرت گرديد. آنگاه از حضرت پرسيد: تو کيستى؟ پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: من محمد بن عبداللّه، فرستاده خداوند هستم. بريده و همراهانش در همان لحظه شهادتين را گفتند و مسلمان شدند.
او آن شب همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود و صبحگاهان عرض کرد: يا رسول اللّه! بدون پرچم وارد مدينه نشو! در همان ساعت عمّامه خود را از سر باز کرد و به نيزه اش بست و در پيش روى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم حرکت کرد. در وسط راه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خواهش کرد که: «يا رسول اللّه! به من افتخار ميزبانى بده و در منزل من اقامت کن! حضرت فرمود: شتر من بدانجا که مأمور است خواهد رفت. بريده گفت: حمد و سپاس خداى را که قبيله بنى سهم بدون اجبار مسلمان شد و رستگار گرديد.
بريدة بن خصيب اسلمى در اسلام به مرتبهاى از ايمان و کمال رسيد که از خواص ياران پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گرديد. او در رديف 12 نفر صحابه ممتازى است که بر ضد غصب خلافت شوريد و از مقام ولايت اميرمؤمنان عليه السلام در سختترين لحظات تاريخى دفاع نمود.
رهبرى درد آشنا و خدمتگزار
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روزى با يکى از يارانش در صحراى مدينه قدم مىزد که پيرزنى را بر سر چاهى مشاهده نمود، او مى خواست از چاه آب بکشد و به خيمه اش ببرد، اما در کار خود ناتوان بود، حضرت نزديک رفت و فرمود: اى مادر! مى خواهى برايت از چاه آب بکشم؟ بانوى سالخورده از پيشنهاد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خوشحال شد، اين آيه را قرائت کرد: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لاَِنْفُسِکمْ»؛ «اگر نيکى کرديد، به خودتان نيکى کرده ايد.»
حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم بر سر چاه آمده و مشک را پر از آب کرد و تا خيمه آن پيرزن حمل نمود. شخصى که همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود، هرچه اصرار کرد که: يا رسول اللّه! اجازه بده مشک را من حمل کنم، حضرت قبول نکرد و فرمود: من به تحمل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم.
بعد از اينکه پيامبر خداحافظى نمود و به راه افتاد، پيرزن به فرزندانش گفت: مشک را از بيرون خيمه به داخل بياوريد! آنها با تعجب پرسيدند: اى مادر اين مشک سنگين را چگونه به خيمه آوردى! او پاسخ داد: جوانمردى شيرين سخن، زيبا روى و خوش خوى با کمال مهربانى آن را به اينجا آورد. آنها وقتى پيامبر را شناختند، به دنبالش دويدند و به دست و پاى حضرتش افتادند و عذر تقصير خواستند. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنان را دعا کرد و با لطف نبوى آنان را نوازش کرد.
در اوج انسانيت
انس بن مالک مى گويد: ده سال خدمتگزار خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلم بودم، هرگز به من تندى نکرد. روزهايى که روزه مى گرفت، با مقدار کمى شير يا نان آب زده افطار مى کرد. اتفاقا يکى از شب ها، پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله ديرتر از معمول به خانه آمد. من فکر کردم آن حضرت مهمانى رفته، شير را خوردم.
ساعتى بعد تشريف آورد. من از کسانى که همراه حضرتش بودند، پرسيدم، آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم افطار کرده است؟ گفتند: نه. بسيار غمگين شدم و خوف آن داشتم که مبادا حضرت غذاى خود را بطلبد و من شرمنده شوم، ولى تا اذان صبح، سخنى در اينباره نگفت و روز بعد همبا شکمى گرسنه روزه گرفت.
آن بزرگوار با اصحاب خود، دوستانه عمل مى کرد. با آنها گفتگو مى کرد. کودکانشان را مورد نوازش قرار مى داد و روى زانوى خود مى نشانيد. بيماران را عيادت مى کرد و در لباس و خوراک، بين خود و غلامان و کنيزانش امتيازى قائل نمىشد.
اگر سواره بود، به کسى اجازه نمى داد در رکابش پياده راه بپيمايد، يا او را سوار مى کرد يا مى فرمود: تو برو! در فلان نقطه يکديگر را ملاقات مى کنيم.
عاقبت زيان بار بدخلقى
رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «سُوءُ الْخُلْقِ يفْسِدُ الْعَمَلَ کما يفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛ بدخلقى، اعمال نيک را ضايع مى کند، همچنان که سرکه عسل را فاسد مى سازد.»
حسن خلق و عاقبت به خيرى
امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: سه نفر از مشرکين قسم خورده بودند که پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم را به قتل برسانند. آنان براى اجراى مقصود شوم خود در اطراف مدينه کمين کرده و در انتظار فرصت بودند. على عليه السلام از سوى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مأموريت يافت تا شرّ آنان را دفع کند. به همين منظور، براى مقابله با آنان به بيرون مدينه رفت.
امام بعد از درگيرى با آنان با پيروزى کامل برگشت و با سه شتر و دو اسير و سه اسب و يک سربريده به محضر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم يکى از اسيران را احضار کرد و فرمود: شهادتين بگو و به دين اسلام سعى کنيد خوش خلق باشيد؛ زيرا سرانجام آن، خواه ناخواه بهشت است و از بدخلقى بپرهيزيد که خلق بد، خواه ناخواه صاحبش را به آتش سوق خواهد داد.
ايمان بياور! او گفت: کندن کوه ابوقبيس بر من راحتتر از اين است که مسلمان شوم و به رسالت تو شهادت دهم. پيامبر دستور قتل وى را صادر کرد. سپس دومين اسير را احضار نمود و اسلام را بر وى عرضه نمود. او نيز از مسلمان شدن امتناع ورزيد و گفت: کشته شدن براى من بهتر از مسلمان شدن است؛ مرا به رفيقم ملحق سازيد.
هنگامى که على عليه السلام خواست گردن او را به دستور پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم بزند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم عرضه داشت: «يا مُحَمَّدُ اِنّ رَبَّک يقْرَئُک السَّلامَ وَيقُولُ لا تَقْتُلْهُ فَاِنَّهُ حَسَنُ الْخُلْقِ، سَخِىٌّ فى قَوْمِهِ؛ اى محمد! پروردگارت به تو سلام مىرساند و مىگويد او را مکش، زيرا که او فردى خوش خلق و در ميان قوم خود سخاوتمند است.»
پيامبر به على عليه السلام فرمود: يا على! دست نگهدار و او را نکش و آزادش کن! آن مرد با تعجب پرسيد: چرا مرا مثل رفيقم نکشتيد و آزاد کرديد. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: پيک خدايم به من خبر داد که تو داراى دو خصلت ارزنده مى باشى که پروردگارم آنها را دوست دارد: خوشخلقى و سخاوت.
با شنيدن اين سخن، او شهادتين را بر زبان جارى کرد و اسلام آورد. پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «هذا مِمَّنْ جَرَّهُ حُسْنُ خُلْقِهِ وَسَخاؤُهُ اِلى جَنّاتِ النَّعيمِ؛ اين مرد از افرادى است که حسن خلق و سخاوتش او را به بهشت برين کشانيد.»
. او مردى بزرگوار، شريف، فصيح و محدث بود و از شوهر قبلى حضرت خديجه عليه السلام به نام ابى هالة بن زراره تميمى متولد شده بود. هند پسر خديجه عليه السلام اوصاف و شمائل و اخلاق و رفتار رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را براى امام حسن عليه السلام توصيف مىکرد. او بسيار مورد علاقه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بود و بتهاى مشرکان را مىشکست و در جنگ جمل در رکاب على عليه السلام به شهادت رسيد.
عبدالکريم تبريزي