غديريه سيد شريف مرتضى

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

355 - 436
لو لم يعاجله النوى لتحيرا     و قصاره - و قد انتاوا - ان يقصرا
افكلما راع الخليط تصوبت     عبرات عين لم تقل فتكثرا
قد اوقدت حرى الفراق صبابه     لم تستعر و مرين دمعا ما جرى
شغف يكتمه الحياء و لوعه     خفيت و حق لمثلها ان تظهرا
اين الركائب. لم يكن ما علنه     صبرا و لكن كان ذاك تصبرا
لبين داعيه النوى فاريننا     بين القباب البيض موتا احمرا
و بعدن بالبين المشتت ساعه     فكانهن بعدن عنا اشهرا
عاجوا على ثمد البطاح و حبهم     اجرى العيون غداه بانوا ابحرا
و تنكبوا و عر الطريق و خلفوا     ما فى الجوانح من هواهم اوعرا
- اگر كاروان شتاب نمى كرد، عاشق شيدا در آغوش، وداع جان مى سپرد، اينك بهت زده آرام است.
- رواست كه صورت نگاربنگرد. قطرات اشك از ديده اش روان باشد و سيلاب كشد؟
- داغ فراق شررى بدل زده شعله اش ناپيدا، اشكى از ديده فشانده كه بر ديدگان خشكيده.
- شورى كه در پرده شرم نهان است با اشتياق پنهان، آن به كه بر ملا باشد.
- ياران با خونسردى و صبورى تن بجدائى نداند، با خون دل صبر و تحمل پيشه كردند.
- با فرياد " الرحيل " روان گشتند، سراپرده سفيدمان از سوز هجران رنگ خوف گرفت.
- هجران و فراق چه دردناك است؟ ساعتى بيش نگذشته، گمانم سالى است.
- درخشكزار وادى باميد كفى آب منزل گرفتند، سيلاب ديده ما از سوز هجران بدريا پيوست.
- راه خوف و خطر وانهاده از وادى وحشت بسلامت رستند، اما آشيانه دل از غم جدائى وحشتبار و ويران ماند.
- ديگر قلبم آرام و قرار نبايد، از آنكه خاطره نگارم درتار و پود تن جاويد و پايدار است.
- بجستجوى تسلا و آرامش دل بر شدم، نصيبم نگشت، معذور آنكه در جستجو باشد و توفيق نيابد.
اهلا بطيف خيال مانعه لنا     يقظى و مفضله علينا فى الكرى
- مرحبا بر روياى دوشين كه خوب از چشم زدوده. وه كه از خواب ناز هم شيرين ترم بود.
- چه لطفى گواراتر از اين ديدار لطيف. اگر دمى بيش، بر سرم مى پائيد.
جزعت لوخطات المشيب و انما     بلغ الشباب مدى الكمال فنورا
- طره سپيدم نگريست، در جزع شده ناليد، ندانست كه شاخ جوانى بعد از كمال به گل نشيند.
- گرم از ورود پيرى نگرانى، هر جوانى كه زندگى يابد، ناچار بدين آبشخورش گذر بايد.
- زلف سياهش سپيد گردد، اگر پيرى به استقبال نيايد، خاك گورش باغوش نهان سازد.
- درود بر تو - اى روزگار جوانى، هماره از سيلاب بهارى سيراب بهارى سيراب باش.
- چه روزها كه در سايه گسترده ات جامه كبر و ناز بر زمين كشيدم و شاخسار تنم سبز و بارور بود.
ايام ير مقنى الغزال اذ ارنا     شغفا و يطرقنى الخيال اذا سرى
- آهووشان از شيفتگى ديده بديدارم مى دوختند و چون بخواب مى شدم خيال و رويا حلقه بدرمى كوفت.
و مرنح فى الكور تحسب انه     اصطبح العفار و انما اغتبق السرى
بطل صفاه للخداع مزله     فاذا مشى فيه الزماع تقشمرا
اما سالت به فلا تسال به     نايا يناغى فى البطاله مزمزا
و اسل به الجرد العتاق مغيره     يخبطن هاما او يطان سنورا
يحملن كل مدجج يقرى الظبا     علقا و انفاس السوافى عثيرا
افتاده در ميان انبوه، پندارى مست شراب صبحگاهى است و او خسته از تاخت شبانه.
- ديرى كه جلادتش چون صخره صما نيرنگ و فريب را بلغزاند، و چون دشمن، روباه صفت به سويش شتابد، ناگهان بر جهد و كارش بسازد.
- هر چه خواهى بخواه، اما مخواه كه نى لبكى چون بوق و كرنا بتو بخشد.
- بخواه تكاور نجيبى كه غارت بر دو سرهاى دليران بزير پى در سپارد.
- بر پشت آن قهرمانى سلحشور كه لب شمشير از خون دشمن سيراب كند و كام طوفان از گرد و غبار.
قومى الذين و قد دجت سبل الهدى     تركوا طريق الدين فينا مقمرا
غلبوا على الشرف التليد وجاوزوا     ذاك التليد تطرفا و تخيرا
كم فيهم من قسور متخمط     يردى اذا شاء الهزبر القسورا
متنمر و الحرب ان هتف به     ادته بسام المحيا مسفرا
و ملوم فى بذله و لطالما     اضحى جديرا فى العلا ان يشكرا
و مرفع فوق الرجال تخاله     يوم الخطابه قد تسنم منبرا
جمعوا الجميل الى الجمال و انما     ضموا الى المرئى الممدح مخبرا
- پدران من اند كه چون راه دين و آئين تيرگى و سياهى گرفت، با پرتو خود تابناك و روشن ساختند.
- بر افتخارات كهن بر شدند و شرافت و معالى را بنيانى تازه و نو نهادند. - جمعى شير مرد ژيان كه ببر بيان را بخاك هلاك افكندند.
- چون پلنگ دمان با كبريا، و اگر ميدان نبردشان بسوى خود خود خواند، با روى خوش و خندان به استقبال شدند.
- جمعى دگر چنان دست عطا كشادند كه حاسدان بنكوهش برخاستند، شايسته آن بود كه ثنائى بايسته گزارند.
- جمعى دگر پاى بر دوش مردان نهاده اند، پندارى روز خطابه است كه به عرشه منبر بر آمده اند.
- آنان جمال و جلال را بهم آميختند، سرشتى پاك و طلعتى تابناك.
- از " بدر " و " احد" پرس و آن پيكار دگر كه جبين گمرهان بر خاك سياه كشيد.
- زهى بر ترك تازان خيبر كه شومى آن را از ساحت اسلام بر تابيدند.
- چون صرصر بلا بر سلطان يهوديان تاختند و سوز و حسرت در جگرهايشان انباشتند.
- دلاوران را تار و مار كردند، خلع سلاح كرده هستى آنان بغارت بردند.
وبمرحب الوى فتى ذو جمره     لا تصطلى و بساله لا تقترى
ان حزحز مطبقا او قال قال مصدقا او رام رام مظهرا     "ان حزحز مطبقا او قد منصفا او رام رام مظهرا"
فثناه مصفر البنان كانما     لطخ الحمام عليه صبغا اصفرا
شهق العقاب بشوله و لقد هفت     زمنا به شم الذوائب و الذرى
جوانمردى چون اخگر سوزان با صولت شير ژيان تكاور به سوى مرحب راند.
- كه اگر بر كمر زند دو نيم كند، اگر بر تارك زند دو شقه سازد، هر چه خواهد كند.
- سرد و بى رنگ از صدر زينش نگون كرد، هيولاى مرگ غبار زرد گون بر جسدش افشاند.
- كركس پاره هاى تنش باسمان برد، پيش از آن قله هاى افراشته بر قامت بلندش حسد مى برد.
اما الرسول فقد ابان ولاءه     لو كان ينفع حايرا ان ينذرا
- رسول خدا اعلام كردكه او سالار امت است، اگر مردم سر گشته را اعلام خطر مفيد افتد.
- سخن را بى پرده گفت، نه با كنايه. نامش با صداى رسا برد، با وجد و علاقه.
- برابر ديدگانشان بپاداشت، بر جاده رستگارى رهنما و رهبر ساخت.
و لقد شفى يوم الغدير معاشرا     ثلجت نفوسهم و اودى معشرا
- بروز " غدير " قلب مومنان شفا بخشيد: آبى خنك بر دلها پاشيد. جمعى دگر در گرداب بلا نگون ساخت.
قلعت به احقادهم فمرجع     نسا و مانع انه ان تجهرا
- از اين رو كينه ها بجوش آمد: آن يك ناله را درسينه فرو خورد، رسوا نشود، آن دگر از نا اميدى مى گفت: انا لله. -
ياراكبا رقصت به مهريه     اشبت لساحته الهموم فاصحرا
عج بالغرى فان فيه ثاويا     جبلا تطاطا فاطمان به الثرى
- اى سوار تيز تك كه سمندت بزير پا رقصان است، غمها در ويرانه دلش لانه ساخته، آرامش دل را به صحرا تاخته..
- در تپه هاى نجف مقر گير، كوهى كه چون جودى فروتن شد، از اينرو لنگر زمين گشت.
- با شور واشتياق درودى نثار كن كه تاريكى افق بزدايد و روشنى صبح رخ نمايد.
- اگر توانستى. گورستان تابناك آنرا خانه خود ساختمى، باشد كه در آنجا بخاك روم.
اين قصيده 48 بيت است و اولين قصيده ديوان شريف مرتضى است كه در 6 جزء بترتيب سال مرتب شده، يك نسخه از اين ديوان كه بر خود ناظم شريف علم الهدى خوانده شده موجود است ابن شهر آشوب از شريف مرتضى ابيات ديگرى در جزء سوم از مناقب خود ص 32 ثبت كرده كه درباره عيد " غدير " سروده شده، علاقمندان مراجعه كنند.

شرح حال، تأليفات و آثار شاعر
سيد مرتضى، علم الهدى، ذو المجدين، ابو القاسم: على بن حسين بن موسى ابن محمد بن موسى بن ابراهيم بن امام موسى كاظم عليه السلام.
خامه را نكوهش نتوان كه چرا در تحديد عظمت شريف مرتضى درمانده، بليغ سخنور را ملامت نشايدكه زبانش به لكنت افتد و از بزرگداشت مقام ارجمند او چنانكه شايد بر نيايد. زيرا مفاخر و كمالات اين مرد بزرگ،در يك ناحيه از مدارج علم و شرف مقصور نمانده، ماثر مجد و يادگارهاى عظمت او قابل تعداد نيست تا سخندان بليغ، در پيرامون آن داد سخن دهد، و يا دبير نكته دان بخواهد نقاب از چهره آن بر كشد.
در هر رشته از مراتب فضيلت بنگرى، مقامش ارجمند و والانگرى، بهر پايگاهى كه در خاطر خيال بگزرانى، جولانگاه وسيعى ويژه او بينى: پيشوايى فقه، پايه گزار اصول، استاد كلام، معلم حديث، قهرمان جدل، نابغه اى در شعر، مقتدائى در لغت بل تمامى علوم عربيت و در تفسير قرآن مجيد، مرجع همگان،كوتاه سخن اينكه: گوى سبقت را در ميدان همه فضائل و جلوه هاى هنر ربوده است. اينها همه به اضافه نسب پاك و تبار تابناك، افتخار مواريث نبوت و يادگارهاى مقام ولايت، به اضافه مساعى جميله اى كاه در تشييد مبانى دين و مذهب بكار بسته و خدمات ارزنده اى كه به عالم تشيع تقديم داشته، و اينهاست كه نام ارجمندش راجاويد و آوازه او را پاينده و عالمگير ساخته است:
از جمله اين فضائل و مفاخر، كتابها و رساله هائى است كه از خامه تحريرش تراوش كرده و در اعصار و قرون، راهنماى پيشوايان علم و مذهب قرار گرفته، اينك فهرست آن كتب و رسائل:
1- شافى، در امامت، مطبوع.
2- ملخص، در اصول.
3- دخيره، در اصول.
4- جمل العلم و العمل.
5- غرر و درر، مطبوع.
6- تكمله غرر.
7 - المقنع، در غيبت.
8- خلاف، در فقه.
9- ناصريه. در فقه، مطبوع
10 - مسائل حلبيه، دفتر اول.
11- مسائل حلبيه، دفتر دوم.
12- مسائل جرجانيه.
13- مسائل طوسيه.
14- مسائل صباويه.
15- مسائل تبانيات.
16- مسائل سلاريه.
17- مسائل، در تفسير چند آيه.
18- مسائل رازيه.
19- مسائل كلاميه.
20- مسائل صيداويه.
21 - مسائل ديلميه، در فقه.
22 - كتاب البرق.
23- طيف الخيال.
24- شيب و شباب "پيرى و جوانى" مطبوع.
25- مقمصه.
26- مصباح، در فقه.
27- نصر الروايه.
28- الذريعه، در اصول فقه.
29- شرح بائيه حميرى.
30- تنزيه الانبياء، مطبوع.
31- ابطال القوال بالعدد.
32- محكم و متشابه.
33- النجوم و المنجمون.
34- متولى غسل الامام.
35- اصول اعتقاديه.
36- احكام اهل آخرت.
37- معنى عصمت.
38- وجيزه، در غيبت.
39- تقريب الاصول.
40- طبيعه المسلمين.
41- رساله در حقيقت علم الهى.
42- رساله در اراده.
43- رساله در اراده، دفتر دوم.
44- رساله، در توبه. 45- رساله، در تاكيد.
46- رساله، در متعه.
47- دليل خطاب.
48- طرق استدلال.
49- كتاب وعيد.
50- شرح يكى از قصائد "سروده مولف".
51 - حدود و حقاق.
52 - مفردات، در اصول فقه.
53- موصليه، "پاسخ سه پرسش".
54 - موصيله، دفتر دوم، نه پرسش.
55- موصيله دفتر سوم، 109 پرسش.
56- مسائل طرابلسيه، دفتر اول.
57- طرابليسه، دفتر دوم، 13 پرسش.
58- مسائل ميا فارقين، 65 پرسش.
59- مسائل رازيه، 14 پرسش.
60- مسائل محمديات، 5 پرسش.
61- مسائل بادرات، 24 پرسش.
62 - مسائل مصريه، دفتر اول، 5 پرسش.
63- مصريات، دفتر دوم، 24 پرسش.
64- مسائل رمليات، 7 پرسش.
65- مسائل گوناگون، در حدود.
66 - مسائل رسيه، دفتر اول. صد پرسش.
67- مسائل رسيه، دفتر دوم.
68 - انتصار، منفردات اماميه. مطبوع.
69 - تفضيل انبياء بر ملائكه.
70- نقض، بر ابن جنى، در حكايت و محكى.
71- ديوان شعر، بيش از 20000 بيت.
72- صرفه، در اعجاز قرآن.
73- رساله باهره، در عترت طاهره.
74- نقض گفتار ابن عدى در ما لايتناهى.
75- جواب ملاحده، در قدم عالم.
76- تتمه الاعراض، از جمع آورى ابى رشيد.
77- ازدواج عمر با دختر امير المومنين 78- انقاذ بشر، از قضا و قدر، مطبوع.
79- رد بر قائلين عدد، در ايام ماه رمضان.
80 - تفسير سوره حمد و قسمتى از سوره بقره.
81- رد بر ابن عدى در حدوث اجسام.
82 - تفسير آيه: قل تعالوا اتل ما حرم ربكم..
83- كتاب ثمانين.
84- سخنى با آنكس كه به آيه " و لقد كرمنا بنى آدم و جملناهم فى البر و البحر " متشبث شده.
85- تفسير آيه ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا.
86- تتبع ابياتى از متنبى كه ابن جنى درباره آن بحث كرده.

ستايشها:
ابو القاسم، مرتضى، از علوم اسلامى آن چند بهره ور گشت كه هيچ كسى بپايه اش نرسيد. احاديث فراوان شنيده، متكلم، شاعر، اديب، در مقامات علم و دين و دنيا بزرگوار و با عظمت بود.
ابو القاسم، نقيب نقباء، فقيه صاحب نظر، مصنف، يادگار دانشمندان، يگانه فضلاء دوران، بشرف ملاقاتش رسيدم، خوش بيان بود، و هوش و اداركش چون شعله آتش.
سيد مرتضى، يگانه دوران، در علوم فراوان، مقام فضلش شناخته همگان در علم: كلام، فقه، اصول فقه، ادب، نحو، شعر، معانى شعر،لغت و غير اينها پيشاپيش دانشمندان.كتابهاى بسيارى تصنيف كرده و سوالات فراوانى از بلدان اسلامى به سويش گسيل شده كه پاسخ آنها را در دفتر و يا رساله اى مرقوم داشته، بايد به فهرست مولفاتش رجوع كرد. و نيز شيخ طوسى، در رجال خود گويد: در علم ادب و علوم عربيت پيشرو همگان است، و هم متكلم، فقيه، جامع همه علوم. خدايش عمر دهاد.
ثعالبى در تتميم يتيمه الدهر ج 1 ص 53 گويد: امروز رياست و سيادت بغداد، در مجد و شرف و دانش و ادب و هم فضل و كرم به سيد مرتضى منتهى گشته است، شعرى در نهايت زيبائى دارد.
وابن خلكان گويد: در علم كلام، ادب، و هنر شعر، پيشوا بود، كتابهائى بر اساس مذهب شيعه تصنيف كرده، در اصول دين گفتارى ويژه دارد، ابن بسام در ذخيره اش نام برده و گفته: شريف مرتضى پيشوايى ائمه اهل عراق بود، دانشمندان به ساحتش پناه بردند، و بزرگان از خرمنش خوشه بر گرفتند، استاد علوم كهن، نكته سنج صاحب سخن، آوازه اش بهر جا پيچيد، و اشعارش چون نوگل گلستان بر دميد. آثار وجوديش كه بيادگار مانده پسنديده درگاه خداوندگار مجيد. علاوه بر تاليفات مفيده در دين و تصنيفات رشيقه در احكام و آئين كه بهترين گواه است بر اينكه از اصل و تبارى با عظمت جدا گشته و از خاندان جليل و با شخصيتى پاى بدوران نهاده. بارى نثر نمكين و اشعار نغز و شيرين او فراوان است.
- خطيب تبريزى حكايت آورده كه اديب، ابو الحسن على بن احمد بن على ابن سلك فالى نسخه اى در نهايت زيبائى از كتاب جمهره ابن دريد داشت، نيازش بر آن داشت كه آنرا بفروشد، سيد مرتضى به شصت دينارش خريدارى كرد، و چون اوراق آنرا وارسى كرد، چند بيت شعر، بخط فروشنده ابو الحسن نامبرده مسطور يافت باين شرح:
انست بها عشرين حولاو بعتها     فقد طال وجدى بعدها و حنينى
و ما كان ظنى اننى سابيعها     ولو خلدتنى فى السجون ديونى
و لكن لضعف و افتقار و صبيه     صغار عليهم تستهل شونى
فقلت و لم املك سوابق عبرتى     مقاله مكوى الفواد حزين:
و قد تخرج الحاجات يا ام مالك     كرائم من رب بهن ضنين
- بيست سال تمام با اين كتاب مانوس بودم، اينك فروختم.از اين پس اندوهم دراز است وناله ام جانگذار.
نپنداشتمى كه روزى آنرا از دست بدهم، گرچه در اثر دين، بزندان ابد گرفتار شوم.
- آخر الامر فروختم: بخاطر ناتوانى، فقر و دختران كوچكى كه بر حال زارشان اشكبارم.
- نتوانم سيلاب ديده را بازگيرم و گويم، سخن داغديده اندوهمند:
- اى مادر مالك شود كه نياز و درماندگى ببازار كشاند: كنيزان ماهرو را از خانه ارباب علاقمند.
شريف مرتضى با قرائت ابيات، نسخه را به او برگردانيد و شصت دينار را باو بخشيد.
ابن زهره در " غايه الاختصار " گويد: علم الهدى، فقيه صاحب نظر، سرور شيعه و امامشان، فقيه اهل بيت، دانشمند متكلم، شاعر پر هنر، صدقات و مبرات فراوان داشت و در پنهانى از درماندگان تفقد مى كرد، كه پس از مرگش باخبر شدند. خدايش رحمت كناد. از برادرش پر سال تر بود، و مانند اين دو برادر، از حيث شرف، فضيل، كمال، جلالت، رياست، خون گرمى و مهربانى يافت نشده. موقعى كه سيد رضى فوت كرد، شريف مرتضى در مراسم نماز و تدفين او حاضر نشد، چون طاقت نياورد كه جنازه بى روح برادر را مشاهده كند. سيد مرتضى پنجاه هزار دينار طلا، و از متاع و ضياع بيش ازاينها از خود بجاى نهاد.
از شيخ عز الدين احمد بن مقبل حكايت شده كه گفت: اگر كسى سوگند ياد كند كه سيد مرتضى در علم عربيت از تمام عرب دانشمند تر بود، سوگندش بجا و بموقع است. و نقل كردند كه يكى از اساتيد ادب مصر مى گفت: بخدا سوگند، من از كتاب " غرر و درر " مطالبى استفاده كرده ام كه در كتاب سيبويه و ساير نحويان يافت نشده. نصير الدين طوسى كه در ضمن بحث، نام شريف مرتضى را مى برد، بر او صلوات مى فرستاد ومى گفت " صلوات الله عليه " بعد رو به دانشمندان و استادان مجلس مى كرد و مى گفت: چگونه توان برسيد مرتضى صلوات نفرستاد؟
در عمده الطالب ص 181 گويد: مقام علمى او در فقه، كلام، حديث، لغت و ادب، بسيار ارجمند بود، در فقه اماميه و علم كلام، پيشرو و پيشگام بود، از آنان دفاع و حمايت مى كرد.
در " دميه القصر " ص 75 گويد: سيد مرتضى و برادرش دو ميوه اند بر شاخسار سيادت و دو قمرند در آسمان رياست، اگر ادب سيد رضى با دانش سيد مرتضى مقرون بشمار آيند، چونان جوهرى است بر تيغه شمشير آبدار.
در "لسان الميزان " ج 4 ص 223 از ابن طى نقل كرده: سيد مرتضى اولين دانشمندى است كه خانه اش را خانه علم و دانش قرار داد، و آماده براى بحث و مناظره، گويند:
هنوز بيست ساله نشده بود كه به سرورى رسيد، رياست دنيا را با علم و عمل توام داشت، بر تلاوت قرآن، و نماز شب و تدريس،مواظبت كامل مى نمود و هيچ مقامى را بر مقام علم ترجيح نمى نهاد، با آن بيان رسا و فصاحت زبان.
از شيخ ابو اسحاق شيرازى حكايت كرده اند كه گفت: شريف مرتضى با قلبى مطمئن و استوار، زبان به بيان حقائق مى گشود، سخنى نافذ و محكم مى گفت كه چون ناوك دلدوز بر سينه هدف مى نشست و اگر نه از كناره هاى هدف در نمى گذشت.
سيد شيرازى در " درجات الرفيعه " گويد: شريف مرتضى از حيث فضل و دانش، كلام، حديث، شعر، خطابه، عظمت و كرامت يگانه دوران بود، علاوه بر فضائل دگر.
در " شذرات الذهب " ج 3 ص 256 مى نويسد: نقيب آل ابو طالب، سيد مرتضى: استاد شيعيان و سرورشان در عراق بود، پيشوائى در علم كلام و شعر و فن بلاغت بشمار است، تصانيف فراوان دارد، در رشته هاى مختلف دانش متبحر و ماهر بود.
خواننده گرامى، نظير اين ستايشها رادر كنابها و فرهنگ هاى رجالى فراوان خواهد ديد، از جمله:
تاريخ بغداد ج11 ص 402
منتظم ابن جوزى 120/8
معجم الادباء ج 5 ص 173
خلاصه علامه ص 46
رجال ابن داود
انساب ابو نصر بخارى
  ميزان الاعتدال ج 2 ص 223
غايه الاختصار ابن زهره
كامل ابن اثير ج 9ص 181
تاريخ ابن كثير ج 12 ص 53
مرآه الجنان ج 3 ص 55
لسان الميزن ج 5 ص 141
بغيه الوعاه ص 335
اتحاف الورى باخبار ام القرى
صحاح الاخبار ص 61
جامع الاقوال - در رجال
مجالس المومنين 209
رجال ابن ابى جامع
تحفه الازهار، تاليف ابن شدقم
اجاز كبيره سماهيجى
اتقان المقال ص 93
رياض العلماء - تاليف ميرزا افندى
كشكول شيخ بهائى ج 2
مجمع البحرين - رض ى.
ملخص المقال ص 80
رياض الجنه، تاليف زنوزى
درجات الرفيعه تاليف سيد عليخان
وسائل شيخ حر عاملى، ج 3 ص 551
امل الامل شيح حر عاملى
منهج المقال- ميزا ص 231
منتهى المقال ص 214
عقداللئالى، تاليف ابو على رجالى
تتميم الامل، تاليف شيخ كاظمى
كشكول بحرانى ص 216
مقابيس، تاليف تسترى
مستدرك الوسائل نورى 515/3
نسمه السحر يمانى
تنقيح المقال ج 2 ص 284
الشيعه و فنون الاسلام 53
الاعلام زركلى 667/2
تاريخ آداب اللغه 288/2
سفينه البحار ج 1 ص 525
الكنى و الالقاب ج 2 ص 439
هدايه الاحباب ص 203
وفيات الاعلام، تاليف رازى "محفوظ"
دائره المعارف بستانى 459/10
دائره المعارف فريد وجدى 260/4
معجم المطبوعات ص 1124
مجله العرفان، اجزاء جلد دوم، نوشته سرورمان سيد محسن امينى جبل عاملى.

اساتيد علم و مشايخ حديث
1- شيخ مفيد، محمد بن نعمان، در گذشته سال412
2- ابو محمد، هارون بن موسى تلعكبرى در گذشته 385
3- حسين بن على بن بابويه، برادر شيخ صدوق. 4- ابو الحسن، احمد بن على بن سعيد كوفى، سيد مرتضى از او روايت مى كند، شرح آن در اجازه سيد، ابن ابى الرضا علوى شاگرد نجيب الدين يحيى ابن سعيد حلى آمده است.
5- ابو عبد الله محمد بن عمران كاتب مرزبانى خراسانى بغدادى.
6- شيخ صدوق، محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى، در گذشته 381.
7- ابويحيى، ابن نباته، عبد الرحيم بن فارقى، در گذشته 374، بر او قرائت داشته، "رك: الدرجات الرفيعه".
8- ابو الحسن على بن محمد كاتب، درامالى خود از او روايت كرده.
9- ابو القاسم، عبيد الله بن عثمان بن يحيى، در امالى از او روايت كرده.
10- احمد بن سهل ديباجى، در رياض بنقل از جامع الاصول ابن اثير نقل كرده كه سيد مرتضى از او روايت داشته، و در تاريخ خطيب بغدادى و ميزان الاعتدال ذهبى و لسان الميزان ابن حجر نوشته: كه سيد مرتضى از سهل ديباجى روايت داشته است.

شاگردان و راويان
1- شيخ الطائفه، ابو جعفر طوسى، در گذشته سال460.
2 - ابو يعلى، سلار بن عبد العزيزديلمى.
3- ابو الصلاح، تقى بن نجم حلبى، نايب سيد مرتضى در شهرهاى حلب.
4- قاضى، عبد العزيز بن براج طرابلسى، در گذشته 481
5- شريف، ابو يعلى، محمد بن حسن بن حمزه جعفرى، متوفى 463
6- ابو صمصام،ذو الفقار بن معبد حسينى مروزى.
7- سيد، نجيب الدين، ابو محمد، حسن بن محمد بن حسن موسوى.
8- سيد، تقى بن ابى طاهر الهادى، نقيب رازى.
9- شيخ ابو الفتح، محمد بن على كراجكى، در گذشته 449، بر سيد مرتضى قرائت داشته "رك: فهرست منتجب الدين".
10- شيخ ابو الحسن، سليمان صهرشتى، صاحب " قيس المصباح ". 11- شيخ ابو عبدالله، جعفر بن محمد درويستى.
12- ابو الفضل، ثابت بن عبد الله بنانى.
13- شيخ احمد بن حسن بن احمد نيسابورى خزاعى، از بزرگان شاگردان اوست.
14- شيخ مفيد ثانى، ابو محمد، عبد الرحمن بن احمد رازى.
15- شيخ ابو المعالى، احمد بن قدامه،شرح در اجازه شيخ فخر الدين حلى به سيد مهنا "رك، بحار ج 107 ص 150 ط جديد" و نيز - افادات فخر الدين ابن علامه حلى مذكور "رك: بحار الانوارج 25 ص 53 طبع قديم ج 107 ص 59 طبع جديد".
16- شيخ ابو عبد الله. محمد بن على حلوانى، شرح در اجازه سيد، ابن ابى - الرضا علوى شاگرد شيخ نجيب الدين حلى "رك بحار الانوار ج 25 ص 88 ط قديم".
17- ابو زيد بن كيانكى حسينى جرجانى "رك: اجازه مزبور در ج 25 بحار ص 108 ط قديم".
18- شيخ ابو غانم عاصمى هروى شيعى "رك: بحار الانوار ج 25 ص 108 ط قديم".
19- فقيه، داعى حسينى، شرح در اجازه صاحب معالم ج 25 بحار ط قديم ج 109 ص 45 و 46 و 47.
20- سيد حسين بن حسن بن زيد جرجانى، از شريف مرتضى روايت داشته، شرح در تاريخ ابن عساكر ج 4 ص 290.
21- ابو الفرج يعقوب بن ابراهيم بيهقى، قسمت زيادى از ديوان سيد شريف را بر او قرائت كرده و اجازه روايت تمام ديوان را دريافته، تاريخ ذى القعده سال 403.
22- ابو الحسن، محمد بن محمد بصرى، در سال 417، شريف مرتضى بدو اجازه فرموده كه تمامى كتب و تاليفات او را روايت كند.

علم الهدى و ابو العلاء معرى
ابو الحسن عمرى در " المجدى " گويد: در بغداد بسال 425 خدمت شريف مرتضى رسيدم: خوش بيان بود، باهوشى چون شعله آتش: روزى ابو العلاء معرى در مجلس شريف مرتضى حاضر بود، ياد ابو الطيب متنبى بميان آمد، و شريف مرتضى از او و برخى اشعارش خرده گرفت. ابو العلا گفت: اگر ابو الطيب متنبى جز اين قصيده را نسروده بود كه مى گويد "لك يا منازل فى القلوب منازل" در فضل و قافيه سنجى او كافى، شريف مرتضى خشمناك شد، دستور فرموداو را بر زمين كشيدند و از خانه بيرون كردند.
حاضرين مجلس، از اين كار شريف مرتضى بشگفت شدند، شريف فرمود: دانستيد كه منظور اين مردك كور چه بود؟ منظورش اين بيت قصيده بود كه گويد:
و اذا اتتك مذمتى من ناقص     فهى الشهاده لى بانى كامل
- اگر مردى ناقص زبان بنكوهش من گشايد، اين خودگواه كمال من خواهد بود.
طبرى در كتاب احتجاج گويد: ابو العلاء معرى كه دهرى مذهب بود، برسيد مرتضى - قدس الله سره - وارد شد و گفت: سرور من نظر مبارك راجع به " كل " چه باشد؟ شريف فرمود: تاعقيده تو درباره " جزء " چه باشد؟ پرسيد: سخن شما در ستاره " شعرى " بر چه پايه است؟ فرمود: سخن تو در مورد " تدوير " بر چه پايه است؟
پرسيد: سخن شما درباره عدم تناهى " چه باشد؟ فرمود: و تو درباره " تحيز " و " ناعوره " چه گوئى؟ پرسيد: سخن شما در مورد " هفت " چه باشد؟فرمود: و آنچه از شمار هفت تجاوز كند چه حكم دارد؟
پرسيد: عقيده شمادر " چهار " بر چه اساس است؟ فرمود:
تا سخن تو در " واحد و اثنين " بر چه ميزان باشد؟ پرسيد: نظر شما درباره موثر چيست؟ فرمود: عقيده تودرباره موثرات كدام است؟ پرسيد: درمورد " نحسين " چه فرمائى؟ فرمود:
و تو در مورد " سعدين " چه خواهى گفت؟، ابو العلاء ساكت ماند، و شريف مرتضى فرمود: آرى هر ملحد كجمدارى سيه كار و بى مقدار است، ابو العلاء گفت: اين سخن از قرآن مجيد گرفته اى كه فرمايد " يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم " برخاست وبيرون شد، و شريف مرتضى فرمود: اين مرد، بعد از اين به مجلس ما حاضر نخواهد شد؟
از شريف مرتضى سوال شد كه اين رمز و اشارات چه بود؟ فرمود: كل در نظر آنان قديم است لذا سوال كرد كه عالم كبير كه قديم است چه احتياجى به خالق دارد؟ پاسخ دادم كه در مورد جزء چگويى كه آنرا عالم صغير مى دانيد و جزئى از عالم كبيرش مى شناسيد؟ چون نمى توان گفت كه اجزاء عالم حادث است و مجموع آن قديم.
بعد، از ستاره شعرى پرسيد كه جزء سيارات نيست كه تحويل و تحول داشته باشد، پس قديم است، پاسخ دادم كه دوران فلك بطور كلى كه شعرى هم در آن ميان است، گواه تحويل و تحول آن است، پس قديم نخواهد بود.
بعد از عدم تناهى پرسيد، كه گواه قدمش شمارند، و پاسخ دادم كه هر بعدى قابل تحيز و اين گواه بر تناهى است علاوه بر آنكه گردش افلاك در بعدى كه لا يتناهى مى خوانيد گواه برتناهى است.
سپس از ستارگان سبع سياره پريد كه صاحب احكام نجومش دانند، گفتم غير از اين هفت ستاره سياره كه زهره، مشترى، مريخ، عطارد، خورشيد، ماه و زحل باشند، اختران ديگرى هستند كه صاحب احكام نجومى اند.
از چهار طبع مخالف پرسيدكه مايه حيات اند و من از طبع واحد واثنين پرسيدمش كه از جمله، آتش طبيعت واحدى است كه از آن جانورى زايد كه در زير دست نابود شود، و چون پوست آنرا در آتش نهى، چربى آن محترق و شعله ور شود، و پوست آن سالم باقى بماند. و اين گواه است ه طبيعت جلد آتشين است كه آتش آن را نسوزاند.
برف نيز طبيعت واحده دارد و در آن كرمها توليد شود. و آب دريادارى دو طبيعت است و اجناس ماهى، قورباغه، مار، سنگ پشت و غير آن توليد كند، و دهريان پندارند كه تا چهار طبع با هم ايتلاف نجويند، حيات توليد نشود.
و اما موثر واحد كه منظورش زحل است، پاسخ دادم كه ساير موثرات هم در رديف آن است، وبا وجود اين موثرات عديده، موقعيتى براى موثر قديم نماند.
امانحسين كه پندارد از اختران سياره اندو چون با هم قران يابند و در يكجا گرد شوند، توليد نيكبختى كنند، من پاسخ گفتم كه سعدين هم چون با هم گردآيند توانند توليد نحسى و بدبختى كنند؟ و اين نقضى است كه خداوند عزت احكام نجومى را بوسيله آن ابطال مى كند، چه هر صاحب نظرى مشاهده مى كندكه از انگبين و شكر تلخى نتراود و ازاجتماع دو ماده تلخ " حنظل و صبر " شيرينى و شيره نزايد، و اين دليل بطلان عقيده آنان است.
و اما سخن من كه هر ملحد كجمدارى سيه كار است؟ منظورم آن بود كه هر مشركى ظالم و سيه كار است و ابو العلاء دانست كه منظورم آيه قران بود كه فرمايد " يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم " و لذا آيه را تلاوت كرد تا بدانيم كه از اشاره ما باخبر شده است
گويند: موقعى كه ابو العلاء از عراق برون شد، از سيد مرتضى پرسيدند؟ و او گفت:
يا سائلى عنه لما جئت اساله     الا هو الرجل العارى عن العار
لو جئته لرايت الناس فى رجل     و الدهر فى ساعه و الارض فى دار
- اى كه از سيد مرتضى پرسى: آگاه باش: مردى است كه از هر عيب و عارى برى است.
- اگر خدمتش دريابى، بينى كه بشريت دراين مرد مجسم شده و روزكار در يك لحظه خلاصه شده و جهانى در كنج خانه خانه اى جاى گرفته.

علم الهدى و ابن مطرز
در كتاب " درجات رفيعه " مى نويسد كه شريف مرتضى در ايوانى مشرف بر جاده نشسته بود، ابن مطرز شاعر را ديد كه با نعلين پاره مى گذرد و غبار مى افشاند، بانگ برآورد كه مركوب سوارى تو همين بوده است؟ منظور شريف مرتضى اين شعرابن مطرز بود كه گويد:
سرى مغربا بالعيس ينتجع الركبا     يسائل عن بدر الدجى الشرق و الغربا
على عذبات الجزع من ماء تغلب     غزال يرى ماء القلوب له شربا
اذا لم تبلغنى اليك ركائبى     فلا وردت ماء و لا رعت العشبا
- شبانه با شتاب بر شتر نجيب رهوار راه مغرب گرفت تا مرغزارى جويدو در طلب آن ماه تابان شرق و غرب را زير پانهد.
- بر چشمه زار قبيله تغلب غزال رعنائى مقام دارد كه شراب خوشگوارش از دل عشاق مهياست.
- اگر اين مركوبم براه درماند و از فيض حضورت محروم سازد، آبشخور و مرغزارش حرام باد.
منظور شريف مرتضى، همين بيت اخير است.
ابن مطرز در پاسخ گفت: از آن هنگام كه عطاو بخشش سرورمان شريف باين پايه رسيده كه مى فرمايد:
يا خليلى من ذوابه قيس     فى التصابى مكارم الاخلاق
غنيانى بذكرهم تطربانى     و اسقيانى دمعى بكاس دهاق
و خذ النوم من جفونى فانى     قد خلعت الكرى على العشاق
- اى دوستان مهربان، اى شريف زادگان قبيل قيس، عشق و دلدادگى خلق و خوى شريفان است.
- بيادشان سرود آغازيد و دلم از طرب خرم سازيد، جام شراب را هم از سيلاب ديده ام مالا مال كنيد.
- خواب نوشين از ديدگانم بزدائيد كه من خواب ناز را بر ساير عشاق به خلعت و عطا بخشوده ام.
از آن هنگام كه شريفمان سيد مرتضى عطائى را به خلعت مى بخشد كه در اختيار او نيست و نه كسى آنرا پذيرا مى شود، مركوب زير پايم به اين بدبختى و بى نوائى دچار گشته است. با اين جواب بموقع و زيبا، شريف دستور فرمود جائزه اى بدو عطا كردند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page