غديريه ابو على بصير

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

متوفى 422
سبحان من ليس فى السماء و لا     فى الارض ندله و اشباه
احاط بالعالمين مقتدرا     اشهد ان لا اله الاه
و خاتم المرسلين سيدنا     احمد رب السماء سماه
اشرقت الارض يوم بعثته     و حصحص الحق من محياه
اختار يوم " الغدير " حيدره     اخا له فى الورى و آخاه
و باهل المشركين فيه و فى     زوجته يقتفيها ابناه
هم خمسه يرحم الانام بهم     و يستجاب الدعا و يرجاه
- پاك و تابناك آنكه در آسمان و زمينش مانند نيست.
- با همينه عظمت بر جهانيان قاهر، گواهم كه جز او خدائى نيست.
- خاتم پيمبران، سرورمان كه خداى آسمانها احمدش ناميد.
- پهنه گيتى از رسالتش روشن گشت، حق از جبين او چون شفق بردميد.
- روز " غدير " برادرش حيدر را برگزيد، در جهانيان لايق و شايسته اش ديد.
- او و زوجه اش فاطمه را بدرگاه خدا با عظمت ديد كه بابروى آنان به مباهله نصارى دست دعابر كشيد، دو فرزندش در پى آنان روان بود.
- پنج تن در زير عبا جاى گرفتند، مايه لطف و مرحمت، شفيع درگاه پروردگار.

شرح حال شاعر، نمونه اشعار
ابو على بصير، نابينا، حسن بن مظفر نيسابورى، اصل او از خوارزم است. ابن شهر آشوبش در شمار پرهيز گاران از شعراى اهل بيت ياد كرده، وابو احمد محمود ابن ارسلان در كتاب تاريخ خوارزم در ثنا و ستايش او گويد: ادب پرور خوارز ميان در عصر خود، ادب آموز و سخن پرداز، در فنون هنر معروف و پيشتاز، داراى تاليفاتى است از جمله كتاب " تهذيب ديوان ادب " اصلاح منطق " "در ادبيات" ذيل تتمه اليتيمه، ديوان شعر "در دو جلد" و ديوان رسائل و نامه ها "نثر" " محاسن آنان كه نامشان حسن است ". ذيل كتاب اخبار خوارزم.
از جمله اشعار او:
اهلا بعيش كان جد موات     احيا من اللذات كل موات
- مرحبا بر آن عيش و زندگانى كه سراسر بخت و كامرانى بود. مردگان را به طرب آورد.
- بزم عشرتيان با طراوت و خرم، جمع ياران جمع و دلها شاد خوار.
- عيشى كه چون سايه مرحمت از سرما كشيد، غبار غم و حسرت بر دلها كشيد.
و لقد سقانى الدهر ماء حياته     و الان يسقينى دم الحيات
- سالها از آب زندگى بهره گرفتيم، اينك زهر و شرنگ در جام ما ريخت.
- دريغا بر جوانمردان كه در گذشتند، هماره ياوردردمندان بودند.
- آنگاه كه از سرورمان " ابو البركات " جدا گشتم، بركت و نعمت را پشت سر گذاشتم.
- ركن عزت و عظمت كه در ميدان كرم و فتوت گوى سبقت مى ربود.
- ناخواه ازديدار چون ماهش دور ماندم، در تاريكى و ظلمت فرو رفتم.
- بام و شام بانگ ناله ام بلند است، اشك حسرت و افسوس بر دامنم ريزان.
و از سروده شاعر در مقام ستايش:
جبينك الشمس فى الاضواء و القمر     يمينك البحر فى الارواء و المطر
- سيمايت چون خور و ماه پرتو افشان، دست عطايت چون دريا و باران
- سايه ات حرم امن الهى، دربارت منزلگه حاجتمندان.
 - نوالت روزى مقدر، شمشيرت اجل معلق.
انت الهمام بل البدر التمام بل السيف الحسام بل الصارم الذكر
- توئى و الامقام چو نان ماه تمام، و يا چون شمشير خونبار و يا تيغ آبدار.
- درماندگان را پناه و ملجا، بروزگار تنگى و طوفان بلا. و در تغزل سروده:
اريا شمال؟ ام نسيم من الصبا     اتانا طروقا؟ ام خيال لزينبا؟
ام الطالع المسعود طالع ارضنا     فاطلع فيها للسعاده كوكبا؟
- شميم جان پرور سحرى بود كه شبانه حلقه بر در كوفت؟ يا نسيم روح بخش صبا. يا روياى نگار.
- يا بخت مسعود بر اين ديار گذر كرد كه اختر اقبالم بدرخشيد.
شاعر گرانمايه ما ابو على گويد: ابن هودار پس از مرگ در رويا بر من آشكار شد، بدو گفتم:
لقد تحولت من دار الى دار     فهل رايت قرارا يا ابن هودار
- از دار فانى به خانه باقى شتافتى، آيا قرار و آرامشى يافتى؟ پاسخ داد:
لابل وجدت عذابا لا انقطاع له     مدى الليالى و ربا غير غفار
- نه، آرامشى نيافتم، بلكه شكنجه دردناك براى هميشه،، پروردگارم با نظر آمرزش ننگريست.
- خانه اى تاريك در ته دوزخ، با ناسپاسان بدكار در غل و زنجير.
- به خاندانم بر گو: راه گيريد كه ناسپاسان كافر، جز باتش سوزان ماوا نگيرند.
فرزند شاعر،ابو حفص عمر، فقيهى فاضل و اديب بود، در شعبان سال 532 دار فانى را وداع گفت.