363 - 449
ادنياى اذهبى و سواى امى فقد الممت ليتك لم تلمى
- اى روزگار غدار، راه خود گير و در كمين دگران باش،مصيبتى ببار آوردى و كاش نياوردى.
- زمانه را نه آن منزلت است كه فرزانگان بستايش برخيزند و يا زبان بملامت گشايند.
- چنين پندارم كه شب ديجور، به صحراى هلاك بانگ جدائى و فراق بر كشيد.
- اگر " بكر " جنايتى آرد، " عمرو " هم از پا ننشيند، آخر نه هر دو از يك پدر و مادر زاده اند.
- در پهنه گيتى از هر جاندارى بر حذر باش، كه شاخدار و بى شاخش حمله خواهد كرد.
- هر موجودى بالطبع مى گزد، منتها همگان را نيش زهرا گين نباشد.
- شير و پلنگ را چه گناه است، اگر شكار خود را بخاك و خون مى كشد؟
- با خوى درندگى پا بجهان نهاد، چونان كه شنهاى رونده در بيابان روانند.
- پرتوى هست اما چشم نابينااحساس نكند، و سخنى حق كه در گوش كران جا نكند.
- بجانب سوگند كه نه در عيد فطر شادمانم و نه در روز قربان و نه در عيد غدير. - فراوان بينم سر گشته اى راه تشيع پويد، از اين رو كه بلاد قم منزل و ماواى اى اوست.
پيرامون شعر:
اين ابيات گزيده اى است از قصيده ابو العلاء معرى كه در " لزوم ما لا يلزم " ج 318/2 آورده، شارح مصرى اين كتاب گويد: غدير خم، مكانى است بين مدينه و مكه سمت راست جاده در سه ميلى جحفه، ابو العلاء به اين شطر بيت "و لا اضحى و لا بغدير خم" به مذهب تشيع اشاره مى كند، در اين غدير خم بود كه رسول خدا دربازگشت از حجه الوداع، به على فرمود" هر كه را من مولا و سرورم، على مولا و سرور اوست، بار خدايا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش " شيعه به زيارت آن مكان روند و از اين راه شاعر آنان گفته است:
و يوما بالغدير غدير خم ابان له الولايه لو اطيعا
- روز بر پائى جهاز شتران، همان روز غدير خم كه رسول خدا سرورى او را بر ملا ساخت، اگر راه اطاعت مى گرفتند.
شايسته آن بود كه در جزء اول كتاب، مبحث عيد غدير، اين ابيات را درج مى كرديم و در طبقات راويان حديث غدير، سخن اين شارح مصرى را ياد مى نموديم، اينك كه به اين اشعار و شرح آن دست يافتيم، در اينجا استدراك نموديم.
اشاره به شرح حال شاعر و مصادر ترجمه او
كسانيكه به شرح حال ابو العلاء معرى پرداخته اند، بسياراند، تا آنجا كه زندگى و رفعت مقام او بر كسى پوشيده نيست و ديوان شعرش بهترين گواه نبوغ و عظمت اوست. صاحب كمال الدين عمر بن احمد بن عديم حلى درگذشته 660 هجرى بتفصيل و نيكوترين وجهى بشرح حال او پرداخته، و نام تاليف خود را " انصاف و تحرى در رفع ظلم و تجرى از ابى العلاء معرى " نهاده، خلاصه اين كتاب در جزء چهارم تاريخ حلب ج 4 ص 77 تا 180 بچاپ رسيده، و فهرست آن بدين قرار است: نسب، شرح حال خاندان و فاميل او
ص 101 - 80 تولد، تربيت، ضايعه كورى ص 104 - 101
اشتغالات علمى، مشايخ و اساتيد " 106 - 104
راويان، شاگردان، دبيران و نويسندگان " 113 - 106
- تاليفات، منشات، در حدود 65 رساله " 125 - 113
- سفر بغداد، و بازگشت به معره " 132 - 125
تيز هوشى و تيز فهمى " 144 - 132
منزلت او در پيشگاه ملوك وخلفا و اميران " 151 - 144
جود و فتوت با تنگدستى " 153 - 151
عفت و مناعت " 154 - 153
يك فصل از كتاب " فصول و غايات " 158 - 154
ابو العلاءدر پيشگاه سلاطين " 163 - 158
سخن آنان كه عقيده او را فاسد دانند، و دلائل آنان " 166 - 163
سخن آنان كه عقيده او را درست دانند " 166
وفات او، و مراثى شعرا در سوك او " 169- 166
آخرين سخن در حسن عقيده او، و شواهد آن " 180 - 169
غديريه ابو العلاء معرى
- بازدید: 913