امام حسن عسكرى(علیه السلام) و منحرفان فكرى

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

يكى از اهداف و برنامه ‏هاى كلّى پيامبر و معصومان عليهم‏السلام حراست و مرزبانى از انديشه ‏هاى اسلامى بود كه با آغاز بعثت و دعوت پيامبر شروع شده و هريك از امامان بزرگوار به تناسب شرايط زمانى خود به اين وظيفه مهم و خطير پرداخته ‏اند. چنانكه ملاحظه مى‏كنيم، حضرت محمد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم با بسيارى از گروه ‏ها همانند: دهرى‏ ها، زنادقه، براهمه و غير آنان و همچنين امامان عليهم‏السلام با افراد و گروه ‏هاى بسيارى كه به ظاهر مسلمان بوده، اما افكار خارج از انديشه ‏هاى دينى و اسلامى داشتند، به بحث و گفت و گو و مقابله جدّى مى‏پرداختند.


بدين شكل كه اگر فرد يا افرادى دچار اشتباهات يا تناقضاتى مى‏شدند، نخست به هدايت و روشنگرى و به دور از هرگونه موضع‏گيرى كار خود را آغاز مى‏كردند؛ اما همين كه احساس مى‏شد، اين فكر انحرافى به دنبال جريانى پنهان يا آشكار، خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگرى عليه آنان مى‏زدند.
و گاهى نيز همين انديشه‏ ها كه هر روز در لباس نويى خود را در جامعه اسلامى آشكار مى‏كرد، خلفاى بنى عبّاس را هم به دام انداخته و گاه مى‏شد همان افكار غلط، سياست نظام را ترسيم مى‏نمود.
مثلاً در زمان امام هادى عليه ‏السلام مسأله «خلق قرآن» در جامعه اسلامى بالا گرفته و طرفداران زيادى پيدا كرده بود و چند خليفه عبّاسى به تبعيّت از يك دسته، گروه مخالف را در زير بدترين فشارها و شكنجه‏ ها وادار به پيروى از عقيده خود مى‏كردند. از جمله كسانى كه در سال 220 ق. بر سر همين عقيده، شلاّق زيادى خورده و شكنجه فراوانى ديد و مدّتى در زندان به سر برد، احمد بن حنبل1 بود كه از او مى‏خواستند تا دست از عقيده خود برداشته و با خليفه عبّاسى هم نظر شود.
بى‏ شك يكى از علل و انگيزه ‏هاى جدا ساختن امامان عليهم‏السلام از امت اسلامى، همين جهت بود كه عدّه‏اى از خدا بى‏خبر مى‏ خواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامى، جامعه را به سمت و سويى كه خود مى ‏خواهند، بكشانند و جوانان را نسبت به باورهاى دينى سست كنند و آنها را در دامان همان انديشه ‏هاى باطلى كه از پيش طرّاحى كرده و رواج داده بودند، بيندازند تا كسى نتواند آزادانه در برابر اين تهاجم ايستادگى نمايد.
اين نوشتار، به بخش بسيار كوچكى از اين تلاش ‏هاى جدّى پرداخته است.
امام و نگهبانى از انديشه اسلامى
دوران امام يازدهم، يكى از دوران‏هاى سخت و دشوارى بود كه افكار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامى» را تهديد مى‏كرد. و با اينكه امام در نهايت فشار به سر مى‏برد، اما وى همانند پدران خود، لحظه ‏اى از اين مسأله غفلت نورزيده و در برابر گروه ‏ها و مكتب‏ هاى التقاطى و انديشه‏ هاى وارداتى و ضدّ اسلامى از جمله: صوفيان، غُلات، مُفَوّضه، واقفيه، دوگانه پرستان و ساير دگرانديشان، سخت موضع گرفته و با شيوه ‏هاى خاصّ خود، كارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر آب مى‏كرد.
آگاه ساختن فيلسوف عراق
مورّخان نوشته‏اند: در زمان امام حسن عسكرى عليه ‏السلام فيلسوفى در عراق مى‏زيست به نام «اسحاق كِندى». وى به خيال اين كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوين و تأليف كتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مى‏نويسد:
روزى يكى از شاگردان اسحاق كِندى به محضر امام حسن عسكرى عليه‏ السلام وارد شد. امام به وى فرمود: آيا در بين شما فرد توانايى پيدا نمى‏شود كه استادتان كِندى را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از اين كار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستيم و چگونه مى‏توانيم در اين خصوص يا در ديگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنيم؟!
حضرت فرمود: آيا آنچه را كه به تو بياموزم، به او مى‏رسانى؟
عرض كرد: آرى.
امام فرمود: به نزد او روانه شو و نخست با وى معاشرت نيكى داشته باش و به هر چه نياز دارد، كمكش كن. هنگامى كه با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم رسيده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به او بگو: اگر گوينده (آورنده) اين قرآن نزد تو بيايد و از تو بپرسد: آيا احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از اين گفتار، غير از آن باشد كه شما پنداشت ه‏اى و در پى آن هستى؟ او به تو خواهد گفت: آرى، اين احتمال وجود دارد. زيرا انسان هنگام شنيدن، بهتر متوجّه معانى مى‏شود و آنها را درك مى‏كند. چون چنين گفت، به او بگو: شما چه مى‏دانى شايد منظور گوينده كلمات قرآن غير از چيزى باشد كه شما تصوّر كرده ‏اى و او الفاظ قرآن را در غير معانى خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكرى عليه ‏السلام مرخّص شده و به سوى استاد خود، فيلسوف عراقى، رهسپار گرديد و مدّتى به دستور آن حضرت با او به نيكى رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پيشنهادى امام را از او پرسيد.
كِندى گفت: يك مرتبه ديگر اين سخن را برايم بيان كن.
وى بار ديگر سخن امام را بيان نمود. كِندى درنگى كرده و مقدارى فكر كرد و دريافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمى اين امر كاملاً محتمل است و در نظرش اين سخن كاملاً صحيح آمد. از اين روى به شاگردش گفت: تو را سوگند مى‏ دهم كه بگويى اين سخن را از كجا آموختى و چه كسى آن را به تو گفته است؟
راوى مى‏گويد: گفتم: اين، چيزى بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسيدم.
گفت: هرگز! همانند تو محال است بر چنين چيزى دست پيدا كند و به اين مرتبه از اين سخن برسد! حال به من بگو كه اين سخن را از كجا آوردى؟
گفتم: اين، دستورى بود كه ابومحمّد ـ عسكرى عليه ‏السلام ـ به من ياد داده است.
گفت: درست گفتى، چرا كه چنين سخنانى تنها از همان خاندان صادر مى‏شود.
سپس آتشى درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.2
برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از ديگر برخوردهايى كه امام حسن عسكرى عليه‏ السلام با منحرفان فكرى داشت، همانا موضع ‏گيرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ يعنى همان ‏هايى كه عقيده داشتند: خداوند در ابتداى آفرينش با خلقت كردن پيامبر، همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا و هر آنچه كه در او هست را آفريده است. و برخى گفته‏اند: خداوند اين اختيار را به علىّ بن ابي طالب عليه ‏السلام داده است.3
و چون اين انديشه انحرافى لطمه شديدى بر عقايد مسلمانان مى‏زد، و پيامدهاى ناگوارى در پى‏داشت، بدين جهت از آغاز پيدايش اين تفكّر غلط، مورد نكوهش معصومان عليهم‏السلام قرار گرفت و اين طايفه را بدتر از يهود و كفّار قلمداد كردند. زيرا چيزى مدّعى شده بودند كه حتّى يهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه يكى از آثار اين تفكّر غلط، غُلوّ درباره پيامبر و معصومان عليهم‏السلام بود. از اين‏رو، امام عسكرى عليه ‏السلام مسلمانان را از پيروى چنين افرادى با چنين افكارى بر حذر مى‏داشت و گاهى با برخى از ساده ‏انديشان و فريب خوردگان بسيار بزرگوارانه برخورد مى‏كرد، به اميد آنكه از باور خود دست بردارند.
امام عسكرى عليه ‏السلام و ادريس بن زياد
علاّمه مجلسى از «ادريس بن زياد كَفَر توثايى» نقل كرده كه وى مى‏گفت: من از جمله افرادى بودم كه در باره آنها غُلوّ مى‏كردم. روزى براى ديدار با ابومحمّد عسكرى عليه ‏السلام روانه سامرّا شدم؛ وقتى كه وارد شهر شدم، از فرط خستگى خود را بر پلّكان حمّامى انداخته و كمى به استراحت پرداختم. در اين بين خواب چشمان مرا ربود؛ پس بيدار نشدم مگر با صداى كوبيدن آرامى كه به وسيله چوب ‏دستى كه در دست امام عسكرى عليه ‏السلام بود. پس با همان اشاره از خواب بيدار شده و او را شناختم. فوراً از جاى برخاسته و در حالى كه آن حضرت سوار بر اسب و غلامان و پيشكاران اطرافش را گرفته بودند، پا و زانوى مباركش را بوسه زدم، اوّلين سخنى كه امام در اين ملاقات كوتاه به من فرمود، اين بود:
«يا ادريس! «بل عباد مكرمون، لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»؛4 اى ادريس! بلكه آنان بندگان مقرّب خدايند و در گفتار بر او سبقت نمى‏گيرند و به فرمان وى عمل مى‏كنند.»
در اين‏جا حضرت با عنوان كردن اين آيه خواستند به او بفهمانند كه انديشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هيچ اختيارى جز آنكه خداوند اراده كند، نداريم؛ چرا كه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام مى‏دهيم.
ادريس كه از جواب كوتاه امام عسكرى عليه‏ السلام كاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: اى مولاى من! مرا همين كلام بس است؛ زيرا آمده بودم تا اين مسأله را از شما بپرسم.5
امام عسكرى عليه‏السلام و كامل بن ابراهيم
در ملاقاتى كه «كامل بن ابراهيم» به نمايندگى گروهى از مفوّضه با امام داشت، وى پاسخ سؤالات خود را از امام عصر عليه ‏السلام چنين دريافت كرد:
مفوّضه دروغ گفته‏اند، بلكه دلهاى ما ظرف هاى مشيّت الهى است. پس اگر او بخواهد، ما مى‏ خواهيم.»
امام عسكرى عليه‏ السلام در جهت تأييد گفتار فرزندش امام عصر عليه ‏السلام و ردّ گفته مفوّضه، به كامل بن ابراهيم فرمود:
«پاسخ خود را دريافت كردى، ديگر براى چه اينجا نشسته‏ اى، از جاى برخيز...»6
موضع ‏گيرى در برابر واقفيّه
يكى ديگر از گروه ‏هاى انحرافى كه پس از شهادت امام موسى بن جعفر عليه ‏السلام پديد آمد، آنهايى بودند كه ادّعا داشتند: موسى بن جعفر عليه ‏السلام هنوز از دنيا نرفته است.
بنيانگذاران اين طايفه، زياد بن مروان قندى، على بن أبى‏حمزه و عثمان بن عيسى مى‏باشند و علّت انكار آنان در آغاز كار، اين بود كه نزد اين سه نفر، اموالى از حضرت موسى بن جعفر عليه ‏السلام وجود داشت، چون نمى ‏خواستند اموال امام كاظم عليه‏ السلام را به فرزندش امام رضا عليه‏ السلام تحويل دهند، شهادت امام كاظم عليه‏ السلام را منكر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا عليه‏ السلام ـ كه به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زيرا او قائم مقام پدرش موسى بن جعفر عليه‏ السلام است ـ زياد قندى و ابن ابى‏ حمزه، منكر چنين پولى در نزد خود شدند و اما عثمان بن عيسى به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر كه چنين ادّعايى كند، سخن باطلى گفته و تو هم اينك به گونه‏ اى عمل كن كه خود مى‏گويى از دنيا رفته است. ولى او به من دستور نداده چيزى به تو بدهم...7
آرى، اين گروه با توقّف در امامت موسى بن جعفر عليه‏ السلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرين و برائت امامان عليهم‏السلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نيز اشتهار يافتند.8
علاّمه مجلسى از «احمد بن مطهّر» روايت كرده: برخى از ياران ما به امام حسن عسكرى عليه‏ السلام نامه نوشته و از وى درباره كسى كه بر حضرت موسى بن جعفر عليه ‏السلام توقّف كرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال كرده بود كه: آيا آنها را دوست داشته باشم يا از آنان بيزارى جويم؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«آيا براى عمويت آمرزش مى ‏خواهى؟ خداوند عمويت را نيامرزد، از او بيزارى بجوى و من در پيشگاه خداوند از آنها بيزارى مى‏جويم. پس با آنان دوستى نداشته باش، از بيماران‏شان عيادت مكن و در تشييع جنازه ‏هاى مردگان‏شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامى را از سوى پروردگار منكر شوند، و يا امامى را كه از سوى خداوند نمى‏باشد، بر آنها اضافه كند و يا قائل به تثليث باشند.
بدان، كسى كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسى است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند.»
تا قبل از اين مكاتبه و جريان، شخص سؤال كننده نمى‏دانست كه عمويش هم در رديف «واقفيان» است و حضرت او را از اين موضوع آگاه ساخت.9

محمدجواد مروّجى طبسى

» گالري تصاوير حرم مطهر

» پخش مستقيم از حرم مطهر

» زندگي نامه / مقالات

» پيامک شهادت

________________________________
1. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 472؛ تاريخ طبرى، ج 7، ص 195؛ الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 456.
2. مناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 424؛ با خورشيد سامرّا، ص 267.
3. شرح باب حادى عشر، ص 99.
4. انبياء / 26 و 27.
5. بحارالانوار، ج 50، ص 283.
6. الغيبة، شيخ طوسى، ص 148.
7. همان، ص 43.
8. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
9. كشف الغمّه، ج 3، ص 219.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page