امام موسى بن جعفر عليه السلام در سپيده دم روز يكشنبه يا سه شنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 هجرى قمرى در «ابواء» - محلى ميان مكه و مدينه - از كنيزى از سرزمين بربر (مغرب) يا اندلس (اسپانيا) به نام «حميده» معروف به «حميده بربريه، حميده مغربيه، حميده مصفاة» زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلى 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشيد و به دستور وى بوده است .
كنيه امام هفتم شيعيان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضى، ابو ابراهيم، ابو اسماعيل، ابو على و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنى هاشم، الامين، الصابر، زين المجتهدين، باب الحوائج، . . . و مشهورترين آن «كاظم» و در لوح محفوظ «المنتخب» است (1) .
امام موسى بن جعفر(ع) داراى قامتى استوار، اندامى لاغر، چهره اى زيبا و گندم گون، ريشى انبوه و مشكين بود .
نقش نگين انگشترى اش «حسبى الله» و يا «الملك لله وحده» بود، هماره خود را مىآراست و به چشمان خود سرمه مىكشيد (2) و به شيعيان خود نيز سفارش مىكرد تا همواره آراسته باشند (3) .
همسران و فرزندان
امام موسى بن جعفر عليه السلام همسران متعددى داشت كه همگى آنان كنيز بودند (4) . ثمره ازدواجهاى مكرر آن حضرت فرزندان زيادى است كه همه آنها از خوبان و افراد برگزيده بودند (5) . درباره تعداد فرزندان دختر و پسر امام هفتم گزارشهاى گوناگونى در منابع روايى و رجالى رسيده است; برخى مانند ابن كثير تعداد آنان را چهل تن، برخى كمتر و گروهى بيشتر دانستهاند (6) . در ميان فرزندان آن حضرت، امام هشتم على بن موسى عليهما السلام نزد پدر بزرگوارش از موقعيت و احترام ويژهاى برخوردار بود . امام هفتم فرزند دلبند خويش را بر دوش خود سوار مىكرد، او را در آغوش مىكشيد، مىبوئيد و به گونه هايش بوسه مىزد و با عبارت «پدر و مادرم فدايتباد» نهايت محبتخويش را نسبتبه او ابراز مىنمود، و با كنيه «ابوالحسن» او را صدا مىكرد (7) .
ويژگىهاى شخصيتى امام هفتم عليه السلام
فضايل و كمالات امام موسى بن جعفر عليه السلام بى شمار و براى جويندگان آنها واضح و روشن است . در اين نوشتار به گوشه اى از كمالات و ويژگى هاى برجسته آن حضرت مىپردازيم .
دانش امام هفتم عليه السلام
اقيانوس بى كران علم و دانش پيشوايان معصوم براى غواصان در آن، ناشناخته نيست . در اينجا براى معرفى اجمالى توان علمى هفتمين امام به چند شاهد تاريخى اشاره مىكنيم:
1- حميده مادر گرامى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام پس از آن كه رفتار غير عادى نوزادش به هنگام تولد را براى همسر عزير خود امام صادق عليه السلام بيان نمود، آن حضرت در تاييد گفتار وى فرمود: «آرى اين نشانه هر پيامبر و وصى پيامبرى است كه به هنگام ولادت سر به سوى آسمان بلند و به گونهاى كه ديگران از شنيدن آن ناتوانند، بر يگانگى پروردگار جهان شهادت دهد; آن گاه خداوند منان همه دانش را يك جا به او عطا كند و او را سزاوار ديدار فرشته «روح» كه اعظم از جبرئيل است گرداند (8) .
2- ابو حنيفه پيشواى «مذهب حنفى» مىگويد: در سفر زيارت بيت الله الحرام به قصد ملاقات و ديدار با امام صادق عليه السلام به مدينه آمدم . هنگامى كه بر در خانه آن حضرت رفته و در بيرون منزل به انتظار اجازه ورود نشسته بودم، كودكى از خانه امام صادق عليه السلام بيرون آمد . از وى پرسشى نمودم كه از پاسخ متين و عالمانهاش در شگفت ماندم . پرسيدم نامت چيست؟ گفت: موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب .
در ادامه اين ديدار ابوحنيفه مسالهاى دقيق از مسائل كلامى و اعتقادى مطرح مىكند و با پاسخ زيبا و مستدل آن حضرت مواجه مىگردد . آن گاه لب به تحسين موسى بن جعفر عليهما السلام گشوده و آيه «ذرية بعضها من بعض (9) » را تلاوت مىكند (10) .
امام موسى بن جعفر عليهما السلام مانند ديگر امامان معصوم در تبيين بينش صحيح از ميان عقايد و بينشهاى نادرست، به خوبى ايفاى نقش نمود و با توجه به پديد آمدن فرقههاى مختلف - كه در قرن دوم اوج گرفت - و گروه هايى مانند خوارج، معتزله، مرجئه و . . . كه هر كدام در زمينه مسائل اعتقادى در ترويج ديدگاه خود فعال بودند، اين امام زمان شناس در برابر اعتقادات نادرستبرخورد كرد و با پاسخهاى مستحكم و مستدل خويش در برابر پرسشهاى متعدد، شيعيان را از انحراف و كجى حفظ نمود . آن حضرت از پاسخ گويى به هر شخص و گروهى و از هر ناحيه و با هر زبان و مليتى سر باز نزد و هيچ گاه از پاسخ ناتوان نماند .
آرى آن گونه كه خود امام كاظم عليه السلام فرمود: «از ويژگىهاى امام و حجتخدا آن است كه از هر چيزى پرسيده شود، پاسخ گويد و به هر زبانى ياراى سخن گفتن داشته باشد . (11) »
حلم و بردبارى
حلم و بردبارى از ويژگىهاى مهمى است كه مردان موفق و بزرگ به ويژه رهبران راستين كه بنا به وظيفه الهى، بيشترين برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم عليه السلام كه به خاطر همين ويژگىاش «كاظم» لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملايمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد انديشان با نرمى رفتار مىكرد و با اين شيوه به تربيت آنان مىپرداخت (12) .
مردى از تبار عمر بن خطاب در مدينه نسبتبه على بن ابى طالب عليهما السلام سخت كينه مىورزيد، به آن حضرت ناسزا مىگفت و بدينسان خاطر امام هفتم را مىآزرد . اصحاب و ياران موسى بن جعفر عليهما السلام از آن حضرت خواستند اجازه دهد تا او را از پاى درآورند، اما امام آنان را از اين اقدام برحذر داشت . يك روز كه آن شخص در مزرعهاش مشغول كار بود، امام موسى بن جعفر عليهما السلام بر مركب خويش سوار و راهى مزرعه او شد، آن مرد با ديدن امام موسى بن جعفر عليهما السلام ختبرآشفت و فرياد زد كه چرا با مركب خود دست رنج مرا لگد مال مىكنى؟ امام در حالى كه خنده بر لب داشتبه راه خود ادامه داد تا به او رسيد، از مركب پياده شد، در كنار او نشست و با سخنان شيرين با او به گفت و گو پرداخت و از وى پرسيد: چه مقدار براى زراعتخويش خرج كردهاى؟ گفت: صد دينار . فرمود: چقدر اميد برداشت دارى؟ گفت: من علم غيب ندارم . امام فرمود: مىپرسم چقدر اميدوارى؟ آن مرد گفت: دويست دينار . امام بى درنگ مبلغ سيصد دينار به او عطا كرد . آن شخص با ديدن رفتار بزرگوارانه امام در حالى كه عرق شرم وجودش را فرا گرفته بود از جاى برخاست و پيشانى امام را بوسيد و از وى عذر خواهى نمود .
آن شخص هنگام نماز پيش از ديگران در مسجد حاضر شد و با ديدن چهره نورانى موسى بن جعفر عليهما السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنين گفت: «الله اعلم حيثيجعل رسالته (13) » ; «خداوند داناتر است كه رسالتخويش را كجا نهد .»
امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «كداميك از اين دو شيوه بهتر است; آنچه شما تصميم داشتيد يا آنچه من انجام دادم؟ (14) »
سخاوت و بخشش
آن گونه كه اشاره شد، آن حضرت بخشندهترين مردم زمان خويش بود . در منابع شيعه و اهل سنت آمده است كه هر گاه از كسى بدى و ناخوشايندى به آن حضرت مىرسيد، با ارسال هدايايى پاسخ مىداد (15) ، و اين اوج بخشندگى و سخاوت است . مبلغ اعطايى آن حضرت به اندازهاى بود كه نيازمند را بىنياز مىكرد . محمد بن عبد الله بكرى مىگويد: فشار اقتصادى و معيشتى باعثشد كه در انديشه گرفتن وام بيافتم، بدين منظور راهى مدينه شدم، در آن ديار نزد موسى بن جعفر عليه السلام كه در مزرعهاى نزديك كوه احد مشغول كار و تلاش بود رفتم، آن حضرت از حالم جويا شد، من هدف از سفرم را بازگو كردم، امام موسى بن جعفر عليه السلام كيسهاى كه در آن مبلغ سيصد دينار بود به من داد و من از همان جا به ديار خود باز گشتم (16) .
در حكايت ديگرى مىخوانيم كه آن حضرت به عيسى بن محمد بن مغيث كه در اثر هجوم ملخ به مزرعهاش و از بين رفتن محصولات كشاورزىاش زانوى غم بغل كرده بود، مبلغ صد و پنجاه دينار عطا كرد، در حالى كه خسارت وارده بر او از صد و بيست دينار تجاوز نمىكرد . همچنين براى دلجويى بيشتر از او، وارد مزرعه او شد و از خداوند خواست تا محصولات او را زياد كند (17) .
آن امام مهربان با اين گونه رفتارها علاوه بر آن كه گرد غم از چهره درماندگان مىزدايد و به آنان اميد زندگى مىبخشد، به پيروان راستين و رهبران جامعه مىآموزد كه با تك تك افراد جامعه ارتباط نزديك و مستقيم داشته باشند و در پيشامدهاى ناگوار آنان را دريابند .
عبادت و بندگى
در ميان مناقب بى شمار امام هفتم عليه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضى الحاجات، درخشندگى خاصى دارد و بدين جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنى هاشم و زين المتهجدين» لقب دادهاند . آن حضرت بسيارى از شبها را تا سپيده صبح به دعا و مناجات مىپرداخت .
نقل شده است كه آن حضرت در اول شب وارد مسجد النبى صلى الله عليه و آله در مدينه شد و تا سپيده دم و در حال سجده اين دعا را تكرار كرد: «عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك يا اهل التقوى واهل المغفرة .» پس از اداى فريضه صبح تا طلوع آفتاب به تعقيبات مىپرداخت و آن چنان با سوز و اشك تلاوت قرآن مىكرد كه هر شنوندهاى بى اختيار مىگريست (18) .
عبادت و راز و نياز آن بنده صالح خدا همگان را مجذوب خود ساخته بود، حتى زمانى كه در زندان هارون الرشيد قرار گرفت، از اين كه جاى خلوت با دوست نصيبش شده استخداى را سپاس مىگفت . فضل بن ربيع كه به دستور هارون الرشيد موسى بن جعفر عليه السلام را زندانى كرده بود، در نامهاى به خليفه نوشت: اگر او را از من تحويل نگيرى رهايش خواهم كرد، چون در مدت يكسال، در شبانه روز جز دعا و استغفار و طلب رحمت و مغفرت الهى كلمه اى از وى شنيده نشده است (19) .
شقيق بلخى مىگويد: در سال 149 هجرى قصد زيارت خانه خدا كردم و در «قادسيه (20) » به كاروانى كه عازم حجبود پيوستم . در ميان آنان جوانى لاغر اندام و گندم گون و خوش سيما نظرم را جلب كرد . او جامه اى پشمى به تن داشت و به دور از افراد كاروان در گوشه اى نشسته بود . پنداشتم او از صوفيه است و با اين روش موجب زحمت همسفران خود خواهد شد . به قصد پند و اندرز نزد او رفتم . وى مرا با نام خطاب كرد و اين آيه را تلاوت نمود: «اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم (21) » ; «از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد، چرا كه برخى از گمانها گناه است .» پس از آن از من جدا شد . در شگفت ماندم كه چگونه نام مرا دانست و از درونم آگاهى داد؟ ! پس از طى راهى طولانى در «واقصه (22) » او را ديدم كه نماز مىگذارد، در حالى كه از خوف خدا اعضاى بدنش لرزان و چشمانش گريان است . صبر كردم تا پس از نماز، از بد گمانى ام درباره وى - در ديدار قبلى - پوزش خواسته و لاليتبطلبم . او نماز را تمام كرد، آن گاه رو به من نمود و اين آيه را تلاوت كرد: «وانى لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدى (23) » ; «و من در حق كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و كارى شايسته پيش گيرد و به راه آيد آمرزگارم .» سپس از من جدا شد .
بار ديگر او را در منزل معروف ميان راه مكه يعنى «زباله» در حال كشيدن آب از چاه ديدم . در همين حال طناب دلو بريده شد و دلو به درون چاه افتاد . آن گاه وى رو به آسمان كرد و گفت: خدايا! چون تشنه و گرسنه شوم تو خداى [روزى ده] من هستى . بار الها! چيزى جز اين ظرف ندارم، پس آن را از من مگير .
شقيق مىگويد: به خدا سوگند، ديدم كه آب چاه فزونى گرفت تا اين كه ظرف را كه از آب پر شده بود بر گرفت، وضو ساخت و چهار ركعت نماز گزارد . آن گاه به سوى پشته شنى رفت و چند دانه شن برداشته، در ظرف آب خورى ريخت، آن را تكان مىداد و از آن مىنوشيد . نزد او رفتم و سلام كردم . او پاسخ سلام مرا داد . گفتم: از زيادى آنچه خداوند به تو ارزانى داشته به من بخوران . گفت: اى شقيق! پيوسته نعمت هاى پنهان و آشكار خداوند شامل حال ما مىباشد، پس به خداوندت خوش گمان باش . آن گاه ظرف را به من داد و چون از آن ظرف نوشيدم محتواى ظرف را سويق و شكر يافتم، با آن سير و سيراب شدم و چندين روز به آب و خوراك نيازمند نشدم . به خدا سوگند! هرگز گواراتر و لذيذتر و معطرتر از آن ننوشيدم .
او را تا زمانى كه وارد مكه شدم، نديدم . نيمه شبى او را در كنار «قبة الشراب» ديدم كه نالان و گريان و با حال خشوع به نماز مشغول بود تا اين كه شب به پايان رسيد . چون سپيده دميد، در مصلاى خود نشست و به تسبيح پرداخت . سپس نماز صبح گزارد و گرد خانه خدا طواف كرد و از حرم خارج شد . وى را دنبال كردم، بر خلاف حالى كه در بين راه داشت، دوستانى او را در بر گرفته بودند . مردم نيز گرد او جمع شده، به او سلام مىدادند . از يكى از آنان پرسيدم: اين جوان كيست؟ گفت: او موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است .
گفتم: اگر اين رفتار از جز اين خاندان سر مىزد، جاى شگفتى بود (24) .
يوسف بيات
_______________________________________
1) نك به: تاريخ بغداد 13/27; وفيات الاعيان 5/310; روضة الواعظين 1/221; سير اعلام النبلاء 6/270; صفة الصفوة 1/191; مناقب آل ابى طالب 4/349; اصول كافى 2/باب موسى بن جعفر عليهما السلام; نورالابصار 164; اعيان الشيعة 2/7 و عوام العلوم 2/15 .
2) ر . ك به: بحار الانوار، ج48، ص11، ط بيروت; دلائل الامامة، ص148; البداية و النهاية، ج10، ص183; مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص349 .
3) الفروع من الكافى، ج6، ص48 (كتاب الزى والتجمل).
4) سير اعلام النبلاء، ج6، ص274; حياة الامام موسى بن جعفر، ج2، ص440- 377 .
5) حياة الامام موسى بن جعفر، ج2، ص377 به نقل از اعلام الورى .
6) البداية والنهاية، ج10، ص183; بحار الانوار، ج48، ص288، بيروت; عوالم العلوم، ج21، ص319- 322 .
7) عيون اخبار الرضا، ج1، ص31، ح28 .
8) اثبات الوصيه، ص161; دلائل الامامه، ص304، ح258 .
9) آل عمران/34 .
10) مناقب آل ابى طالب، ج4، ص339; بحار الانوار، ج48، ص106، ط بيروت; تحف العقول، ص307، با اندكى تفاوت .
11) ر . ك به: الارشاد، ج2، ص224، (سلسله مؤلفات مفيد) ; روضة الواعظين، ج1، ص213; مناقب آل ابى طالب، ج4، ص323; بحار الانوار، ج48، ص57، ط بيروت .
12) تاريخ بغداد، ج13، ص27; وفيات الاعيان، ج5، ص308; سير اعلام النبلاء، ج6، ص271 .
13) انعام/124 .
14) مناقب آل ابى طالب، ج4، ص344; سير اعلام النبلاء، ج6، ص271; تهذيب الكمال، ج29، ص46; مقاتل الطالبين، ص499 .
15) وفيات الاعيان، ج5، ص308; بحار الانوار، ج48، ص104، ط بيروت .
16) الارشاد، ج2، ص233; تاريخ بغداد، ج13، ص28; روضة الواعظين، ج1، ص215; بحار الانوار، ج48، ص102، ط بيروت .
17) تهذيب الكمال، ج29، ص46; اعيان الشيعه، ج2، ص7 .
18) تاريخ بغداد، 13/30، تهذيب الكمال، 29/44، الارشاد، 2/235 (سلسله مؤلفات الشيخ المفيد).
19) مقاتل الطالبين، ص502 .
20) قريهاى است كه جنگ معروف قادسيه در زمان خلافت عمر بن خطاب در سال 16 هجرى ميان مسلمانان و ايرانيان در آن واقع شد . فرمانده مسلمانان سعد بن ابى وقاص بود و رستم، پهلوان و جنگ جوى نامى ايرانيان در اين جنگ كشته شد و سپاه اسلام به پيروزى رسيد .(معجم البلدان، ج4، ص291- 292 .
21) حجرات/12 .
22) منزلى در بين راه مكه و كوفه است .(معجم البلدان، ج5، ص354).
23) طه/82 .
24) بحار الانوار، ج48، ص82، ط بيروت . و ر . ك: صفة الصفوة، ج1، ص441 و كشف الغمة، ج3، ص4 .