آن هميشه خوب

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از شانه اش شکوفه مى ريزد مردى که وسعتش بهارانى است   مى آيد از غباز آن سوها در يک شبى که ترد وبارانى است
بر تک درخت جاده مى بندد اسب سپيد وخسته ى خود را  مى خواند آه ز آن شب موعود، از آن شبى که سخت وطوفانى است
من ديده ام شهاب مى ريزد از گوشه گوشه ى رداى او     در چشم هاى ابرى اش رازى است مانند آن شبى که بارانى است
افسوس بادهاى ده روزه، بوى بهار را نياوردند          تقويم ها ولى نفهميدند امسال فصل ها زمستانى است
با نان وبا کبوتر وبا زيتون، کاش آن هميشه خوب برگردد   اين روزهاى سوخته ديرى است بى او در ابتداى ويرانى است(18)
    
- پاورقی -

(18) قادر دلاورنژاد.