آموزه هاي زندگاني در آخرين سخنان آسماني
سخنان انسان، سفير صفات و شعاع انديشه او است. آينه اي است كه در آن ابعاد روحي رواني و فكري فرهنگي ما تجلي ميكند و اطرافيان به يكسونگري يا جامعيت ما پي مي برند.
دانش و آگاهي، بينش و بينايي و تقوا و پرهيزگاري در آفرينش عظمت گفتار آدمي تأثيري بسيار دارد. به گونه اي كه گاه، در عباراتي كوتاه، ناگفته هاي گفتني گذشته و رهتوشه هاي هدايت آفرين حال و آينده به چشم ميخورد؛ به خوبي شرايط شكست ملتها و رموز پيروزي انسانها دانسته ميشود و مجموعه اي گرانبار چون «صحيفه نور» سلامت و سعادت جوامع را فرا روي شيفتگان قرار ميدهد.
اوج عظمت و قداست گفتار و نوشتار آنگاه خواهد بود كه واژه ها و عبارات از «كوثر عصمت» سرچشمه گرفته باشد، حوادثي تأثيرگذار و تاريخ ساز در زماني كوتاه و پرشتاب رخ نشان داده، صراط مستقيم امامت و ولايت را دگرگون ساخته باشد. در اين حال، سخنان آخرين با نام سفارش هاي شيرين يا غم آلود، به سان دايرةالمعارفي درس آموز از آموزههاي اخلاقي، كلامي، فقهي، ادبي و ... بيان شود و براي هميشه ايام، طراوت، پويايي و بالندگي خود را حفظ نموده، مشعلي فروزان فرا راه فرزانگان و خردمندان در انتخاب راه درستي و راستي نمايان ميسازد. امواج سهمگين حوادث، غبار تيرگي و ابهام در زلال كلمات و عبارات نيافريده و فراز و فرود بلاها و دشواريها از تابناكي و استواري كلام و منطقي بودن سخنان نكاسته باشد.
گنجينه سخنان پاكبانوي آفرينش و شهيد ولايت؛ فاطمه زهرا(ع) مجموعه اي كامل از اين نوع است كه در هفت گفتار و يك نوشتار از آن حضرت به دست ما رسيده است. سلسله سفارش هايي جاودان و روح افزاست كه هر يك كتابي از معرفت با آموزه هايي زندگي ساز براي تمامي انسانها ـ بويژه همسران خداجو، دين باور و ولايتمدار ـ خواهد بود.
به يقين يكايك واژه هاي اين سخنان، شيوه شيرين زندگي و الگوي اطمينان بخش سعادت و كمال به همگان ارايه داده و مددكاري صميمي و صادق در انتخاب گفتار و پندار و رفتار شايسته خواهد بود. با هم نگاهي دوباره به نكته هاي گران سنگ اين سخنان مي افكنيم و هر يك را در ژرفاي باورهاي پاك و قدسيمان مي سپاريم:
1ـ ادب در كلام، احترام به همسر
هر كه سرمايه از ادب كُندي هر كه را ام و اب ادب نكنند گردش روز و شب ادب كندي
در بسيط زمين طرب كندي گردش روز و شب ادب كندي گردش روز و شب ادب كندي ادب، زيركي، نگاه داشتن حد هر چيز و آراستن خود به ارزش هايي كه آدمي را از اشتباه در سخن و رفتار حفظ ميكند، است1. پاره اي از انديشمندان قرآن را «مأدَبةُ اللّه» يعني كتاب ادبساز الهي دانسته اند. اينان «دبستان» را خلاصه «ادبستان» تفسير كرده و آفرينش را مدرسه اي گسترده و بيكران براي تربيت آموزي و ادب آفريني شمرده اند.2
قرآن كريم كيمياي ادب در كلام را در پيشروي رسالت رسولان الهي بدانجا ميرساند كه ضمن بيان سخن خداوند به حضرت موسي و هارون ـ عليهما السلام ـ آنان را به نرمش در سخن و تأثير ادب براي دعوت فرعون فرا ميخواند و گفتار پروردگار را اين گونه بيان ميكند كه:
فَقُولا لَهُ قَولاً لَيِنّا لَعَلُّه يَتَذَّكُر او يَخْشي3
با او سخن نرم ـ و مؤدبانه ـ بگوييد، شايد بپذيرد و يا بهراسد.
امام صادق(ع) در سخني زيبا فرمود: «همانا پروردگار بزرگ نبي اكرم(ص) را با محبت خود ادب نمود، پس از آن به پيامبر فرمود: «وَ اِنَّكِ لعلي خُلُقٍ عظيم».4
همانا تو داراي ادب و اخلاق عظيمي هستي.
از اين رو رسول خدا(ص) ميفرمود: «پروردگارم مرا ادب نمود و چه زيبا ادب كرد5 ... من ادبشده خداوندم و علي ادب يافته من».6
فاطمه زهرا(س) كه با آيات آسمان زاد وحي آشنايي ديرينه داشت و سيره و سخن رسول خدا(ص) را از اعماق وجود خود پذيرفته بود، در گفتار و رفتار خود، صميمي، مهربان، صادق و مؤدّب بود، به گونهاي كه افراد در نخستين برخورد، شيفته روش و مجذوب اخلاق او ميشدند:
امسلمه ـ همسر رسول خدا(ص) ـ گويد: پس از ازدواج با پيامبر(ص) من عهده دار امور دختر فاطمه شدم، اما به خدا قسم او با ادبتر و آگاهتر از من به همه مسايل بود.
سيره و سخن ادبآميز زهراي مرضيه(س) از اوان كودكي تا واپسين لحظات زندگي استمرار داشت تا آنكه زمان بيان وصايا و سفارشهاي مهم آن حضرت به همسر عزيزش، علي(ع) فرا رسيد. آنچه در اين باره، توجه خاص ما را ميطلبد، تصور زمان و شرايط بيان وصايا است؛ هنگامي كه 75 يا 95 روز بيشتر از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته است و حوادث پي در پي و غمبار به گونه اي پديد آمده كه عزت، قداست و احترام خاندان رسول خدا(ص) بويژه فاطمه زهرا(س) ناديده گرفته شده، حق مسلم آن پاكبانو غصب گرديده، رفتار با او خاطرهاي جانخراش بر جاي گذارده و محروميتها و اندوهها گذر لحظات آخر حيات زهرا(س) را كُند نموده است؛ در اين حال فاطمه(س) سفارشها و وصاياي خود را به شوهر مظلوم خود بيان ميكند، اما آنچنان موشكافانه و انديشمندانه يكايك واژهها و لغات را به كار ميگيرد كه گويي توفان حوادث و تندبادهاي بلا و مصايب هيچ غباري بر قلب او ننشانده و بغض اندوه، لحظهاي از ادب و احترام او نكاسته است.
رسول خدا(ص) ميفرمود: «پروردگارم مرا ادب نمود و چه زيبا ادب كرد ... من ادبشده خداوندم و علي ادب يافته من».
رو به همسر دلبند خود كرده، نخستين واژه را با كنيه امام(ع) آغاز ميكند و ميفرمايد:
«يا اَبَاالْحَسَنْ».8
شيوه ديرينه عرب كه مرسوم بوده و هست، آن است كه سخن گفتن با كسي همراه با بيان كنيه او، نشان از نوعي احترام و دلدادگي دارد، اما اين احترام در هنگامي كه آوار مشكلات روحي فكري، توان از توانمندان ميربايد و حالت آرامش و وقار را از آنان ميگيرد، ارزشي بسيار خواهد داشت.
گويي چنين حالت شايسته كه در سختترين شرايط قداست و عظمت شوهر فراموش نشود، ريشه در اعماق وجودي آن سلاله ياسين داشته و هماره او را در برابر همسر، خاضع نموده است.
پس از اين سخن، رو به امام(ع) كرد و با جمله اي ديگر اين گونه در حق او دعا نمود:
«جَزاكَ اللّهُ عَنِّي خْير الْجَزاء يَا بْنَ عَم رسول اللّه».9
پروردگار سبحان تو را پاداش دهد، برترين پاداشها اي پسرعموي رسول خدا.
به راستي چه عبارتي زيباتر و دلرباتر از چنين جملهاي ميتوان يافت كه در آغاز وصيت به عنوان سپاس از زحمات همسر رنجيده و اندوهگين بيان كرد؟!
بيشك چينش خردمندانه الفاظ و انتخاب واژه هاي زمردين و پربار، هر يك مفهومي ژرف و درس آموز براي ما خواهد داشت؛ از توجه فاطمه(س) نسبت به تلاش هاي بي دريغ علي(ع) در راه تبليغ و ترويج اسلام ناب محمدي(ص) حكايت كرده و از درخواست پاداش خدمات خالصانه او، تنها از خداوند بزرگ سخن ميگويد. حقيقتي كه هرگاه در باور ما، جاي گيرد بسياري از كوشش هاي روزمرهمان به تلاش خالصانه و خدايي تغيير مييابد.
با نگاهي به انبوه عشق و ارادت امام(ع) به رسول خدا(ص) و مهر و محبت بيپايان او به فاطمه زهرا(س) ميتوان چهره فرورفته در غم و وجود لبريز از ماتم او را تصور نمود و از فضاي بسيار سنگين و دردآلود اطراف پيكر آن بانوي دردمند اطلاع يافت.
در پي اين سخن با عبارت «يا بنعم» (اي پسرعمو) اشاره به ريشهاي ديرين در نَسَب پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) دارد كه خود بيكران معرفت و شناخت برابر ديدگان اهل بينش ايجاد ميكند. واژه «رسولُ اللّه» در كلام فاطمه(س) اشاره به رسالت پيامبر(ص)، آثار معنوي و ارزش قدسي آن حضرت و ولايتي كه علي(ع) از رسول خدا(ص) دارد، خواهد بود. بيگمان در واژه «ابي» (پدرم)، چنين بار معنوي احساس نميشد و چنان تأثير قدسي بر جاي نميگذارد.
2ـ بيان حالت خود؛ تشريح لحظه هاي پاياني
پس از شروعي صميمانه و مؤدبانه، سخن حضرت با بيان حالت و چگونگي زندگاني، جاذبه اي ديگر به خود گرفته، ميفرمايد:
«لم يبق لي اِلاّ رمَقٌ من الحياة».10
براي من لحظهاي بيش از زندگاني نمانده است.
بديهي است در اين لحظه كه روحيهاي خاص و لحظاتي حساس وجود داشته، درخشانترين واژهها بيان خواهد شد از اينرو به تشريح زمان خود پرداخته ميفرمايد:
«و حان زمانُ الرّحيل و الْوَداع».11
زمان كوچ و خداحافظي فرا رسيده است.
گرچه واژه ها و عبارات از تصوير چنين لحظاتي عاجزند و فضاي محلي كه فاطمه(س) سخناني اين چنين آتشين و ماتمزا براي علي(ع) بيان ميكرده كاري غير ممكن به نظر ميرسد، اما با نگاهي به انبوه عشق و ارادت امام(ع) به رسول خدا(ص) و مهر و محبت بيپايان او به فاطمه زهرا(س) ميتوان چهره فرورفته در غم و وجود لبريز از ماتم او را تصور نمود و از فضاي بسيار سنگين و دردآلود اطراف پيكر آن بانوي دردمند اطلاع يافت.
ميتوان گفت اوج اندوه امام(ع) آن زمان بود كه همسر عزيز و باوفايش رو به او كرده فرمود:
«فاستمع كلامي فَاِنَّكَ لا تسمع بعد ذلك صوت فاطمه ابدا.»12
سخنان مرا بشنو كه پس از اين صداي فاطمه را نخواهي شنيد، هيچ گاه.
ناگفته پيداست كه جلب توجه فاطمه به سخنان خود با كلمه «فاستمع» (سخنان مرا بشنو) ـ كه صداي مظلوميت و مهرباني در لابهلاي حروف به گوش جان ميرسد ـ و اشاره به خاموشي هميشگي خود با عبارت: پس از اين صداي فاطمه را نخواهي شنيد هيچ گاه، چه موج سهمگيني از بلا و اندوه در وجود علي(ع) به پا ميكند و آيا غير از تحمل و توان خدادادي ميتوان تفسير ديگري يافت؟
3ـ شروع سخن؛ نخستين وصيت
بيان خواست ما با ديگران، گاه با «امر» است كه در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن ميگشاييم و دستور ميدهيم؛ گاهي «التماس» است كه در حالت ضعف و نياز و ناتواني، خواسته خود را طلب ميكنيم و زماني «خواهش» يا «سفارش» است كه جلوهاي از برابري، دوستي و صميميت در آن نمايان است. گزينش كلماتي كه چنين هالهاي از مفاهيم همراه داشته باشد، فضاي عبارات و جملات را دگرگون ميكند و نشان از نوعي مهرباني و همدلي دارد.
به سخنان دخت آفتاب، حضرت زهرا(س) برميگرديم و پس از تشريح لحظه ها و حالات او، عبارت آغازين آن بانو را مينگريم: اوصيك.13 سفارش و وصيت ميكنم ... .
چنان كه مينگريم، گستره تواضع، بزرگواري، صفا و صميميت در وجود فاطمه(س) چنين واژه پرمفهومي را بر شاخسار بيان آن عزيز نمايان ساخته است. در حالي كه هرگاه به جاي آن چنين واژه هايي ميفرمود براي همسر دلبندش و ديگران هيچ گونه ناهنجاري نداشت:
ـ از تو ميخواهم كه ...
ـ به تو ميگويم كه ...
ـ بعد از من چنين كن ...
ـ مبادا ...
و ...
پس از اين واژه، نخستين وصيت آغاز ميشود:
اوصيك اوّلاً ان تَزَوَّجَ بعدي.14
نخستين سفارش من به تو اين است كه پس از من ازدواج كني.
آنجا كه «خود و خودخواهي» حضور نداشته باشد و «غيرت و تعصب بيجا» كمرنگ و بيرنگ باشد، نسيمي صفابخش بر تمامي بدبيني ها و بدگويي ها ـ كه ازدواج شوهر پس از رحلت همسر نشان از بي مهري و دوري از وفا و وفاداري است ـ روانه ميشود. از بلنداي خردمندي و آيندهنگري، مصلحت و صلاحديد همسر و فرزندان ديده شده، ضمن بيان فلسفه ازدواج ـ كه در سخن بعدي بدان ميرسيم ـ مورد ازدواج شوهر نيز معرفي ميشود و ميفرمايد:
«... با بنة اختي اَمامِة فَاِنَّها تكون لولدي مثلي».15
نخستين وصيت من به تو آن است كه پس از من با اَمامه؛ دختر خواهرم ازدواج كني زيرا او همانند من به فرزندانم مهربان و دلسوز است.
شيوه سخن و ترتيب منطقي عبارات به گونه اي است كه نخست علي(ع) را به ازدواج، ترغيب و تشويق نموده، سپس فرد شايسته را معرفي كرد، آنگاه با دليلي آرامبخش و گويا، علت پيشنهاد خود را به ازدواج با «اَمامه» توضيح ميدهد كه نشان از عاطفه و عشق مادري به فرزندان خواهد داشت
در پي اين سخن، حقيقتي را كه دست آفرينش به عنوان غريزه در نهاد آدمي نهاده است و مخالفت همسر با آن كاري خودخواهانه و مبارزه نادرست شخص عملي جاهلانه است، بدان مي پردازد و ميفرمايد:
«فَانَّ الرّجال لابُدَّ لهم من النساء».16
همانا مردان براي زندگي خويش، نياز به زنان دارند.
دريغا كه تاب و توان ديدن آفتاب وجود آن يگانه دوران و پاكبانوي آفرينش وجود نداشت و در حالي كه بيش از هجده بهار از عمر او نگذشته بود، تمامي شيفتگان از سخن و سيره دهها ساله او محروم شدند.
به راستي اگر آن عزيز آسماني همانند پدر و شوهر، 63 سال ميزيست، اكنون چه آثار و بركات جاوداني از او در دست ما بود و چه گنجينه هاي دانش و بينشي با خود داشتيم؟! براي لحظه لحظه همسران جوان، ميانسال و كهنسال الگويي عملي، پويا و تمام عيار ارايه ميداديم و از زندگاني دو معصوم درس هاي انسانساز فراواني بيان ميكرديم.
افسوس كه بايد آه حسرت از اعماق وجود بركشيم و در چنين ايامي تنها با اشك ديده و آه دل احساس خود را ابراز كنيم و به محضر آن ياس ياسين بگوييم:
آنجا كه «خود و خودخواهي» حضور نداشته باشد و «غيرت و تعصب بيجا» كمرنگ و بيرنگ باشد، نسيمي صفابخش بر تمامي بدبينيها و بدگوييها روانه ميشود.
اي قصه بهشت ز كويت حكايتي شرح جمال حور ز رويت روايتي
كي عطرساي مجلس روحانيان شدي گل را اگر نه بوي تو كردي رعايتي
داني مراد حافظ از اين درد و غصه چيست؟ از تو كرشمه اي و ز خسرو عنايتي17
4ـ مخفي بودن مراسم؛ استمرار مبارزه
پيكارهاي عقيدتي و مبارزه هاي فكري فرهنگي، عرصهاي برتر از جغرافيا و مكان؛ تاريخ و زمان دارد. از آغاز آفرينش تا پايان هستي بوده و هست و خواهد بود. شعاع اين مبارزه فراتر از درگيري افراد بر سر دارايي، توانايي، زيبايي و يا مقام اجتماعي خواهد بود كه اينها گذرا، ظاهري و كمارزش بوده و نقشي بنيادين در زندگي انسانها نخواهند داشت اما پيكارهاي عقيدتي گسترهاي بيكران از همه انسانها، ارزشي افزون همانند هدايت و سعادت افراد و قداستي برتر از باورهاي ديگران با خود داشته، فطرت انسانها را به سرچشمه جاودانگي ميرساند و هدف آفرينش را كه معرفت، عبوديت و ابديت است فراهم ميسازد. در پرتو اين حقيقت رابطه انسانها با خود، ديگران و خداوند ترسيم ميشود و هستي در نگاه آدمي جلوهاي نو، زيبا و هدفمند مييابد.
آنان كه در اين صحنه حقجو و حقگرا گردند، به يقين «به اضافه بينهايت» شدهاند و كساني كه هوا و هوس سكاندار وجودشان گشته از ساحل نجات و رستگاري فكري و فرهنگي دور شوند، «منهاي بينهايت» ميشوند. از اينرو است كه جنگهاي عقيدتي، مرز نمي شناسد و ميدان مبارزه آن، همه دلهاي پاك و سيرتهاي سپيد است. ارزشي برتر از «حكومت» داشته و عرصهاي گستردهتر از «فدك» دارد. آنچه در اين ميان مورد اختلاف دو جبهه حق و باطل است «انسان» است؛ يعني برترين موجود آفرينش و سعادت او، و آنكه در هر زمان بيرق اين مبارزه را بر دوش دارد؛ «رسول» است با «رسالت الهي»؛ «امام» است با «ولايت خدايي» و «فقيه» است با «ولايت ديني».
اگر فاطمه زهرا(س) تنها و بيياور به دفاع از ارزشهاي اصيل اسلامي پرداخت؛ گاه با محاجّه ها و خطبه هاي خود به دفاع از حق از دست رفته خود همت گماشت و در صحنه هاي مختلف از امام زمان خود و امامت او پشتيبانيجنگهاي عقيدتي، مرز نميشناسد و ميدان مبارزه آن، همه دلهاي پاك و سيرتهاي سپيد است. ارزشي برتر از «حكومت» داشته و عرصه اي گسترده تر از «فدك» دارد.
كرد، به يقين ارزشهاي مادي فدك به تنهايي و جلوههاي ظاهري حكومت، مورد نظر فاطمه(س) نبود، بلكه نگاه ژرف و الهي او انحراف صراط مستقيم سعادت را در بيراهه حكومت و سراشيبي سقوط احكام آسماني اسلام و ارزشهاي الهي را در غصب فدك مينگريست؟ بيراهه و سراشيبي كه پرتگاه هاي مرگبار عزت، افتخار و سربلندي مسلمانان را در پيروي از بهترين انسانهاي روي زمين در پي داشت.
اين بصيرت و بينش عميق، دخت رسول اللّه(ص) را بر آن داشت، پس از مبارزه رو در رو و سنگين با غاصبان خلافت، پيكار حق عليه باطل را پس از حيات خويش استمرار بخشد و براي هميشه پرسشي دردآلود را در ذهن انسان هاي آزاده بر جاي گذارد و به همسر مظلوم خود اين گونه وصيّت نمايد:
«اذا توفيتُ لا تُعْلِمْ اَحَداً»18
پس از وفات من، هيچ كس را آگاه مكن!
پس از آن برخي از مَحْرَمان ولايت را نام برد، تا در مراسم شركت كنند:
«الاّ امسلمة و امايمن و فضّة و من الرّجال ابنيّ و العبّاس و سلمان و عمارا و المقداد و اباذر و حذيفة».19
مگر امسلمه و امايمن و فضّه را، و از مردان، دو فرزندم حسن و حسين و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذيفه را.
عمق فاجعه چنان است كه زهراي مظلوم و معصوم را بر آن داشته، تأكيد ديگري با بياني صريح و شفاف نسبت به مقصود خود بيان كند:
«اوصيك اَنْ لا يشهد احد جنازتي من هؤلاء الذين ظلموني و اخذوا حقّي فانّهم عدوّي و عدوّ رسول اللّه».20
تو را وصيت ميكنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم و ستم كردهاند و حق مرا گرفتند، نبايد در تشييع پيكرم شركت كنند! زيرا آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند.
و بار ديگر، افزون بر بيان علت ممانعت آنان، با واژه هايي ديگر، غم و اندوه نهفته در درون خود و بغض فرو رفته در وجود خويش را بيان ميكند:
«و لا تترك اَنْ يصلّي عَلَيَّ احدٌ منهم و لا مِنْ اَتْباعِهِمْ».21
واجازه مده كه فردي از آنان و پيروانشان بر من نماز بگزارد.
پس از اين سخن شيوه عمل به وصيت خود را تشريح نموده و هنگام مراسم تشييع و دفن خود را بيان ميفرمايد تا به دور از ديدگان ديگران انجام پذيرد:
«و ادفنّي فيالليل اذا اَوْهَنَتِ الْعيُونُ و نامَتِ اْلاَبْصارُ».22
مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشمها آرام گرفته و ديدهها به خواب فرو رفته است.
توجه فاطمه(س) به لحظهها و صحنههاي مراسم، نشان از گستره بيزاري او از بي وفايان، پيمانشكنان و ستمگران دارد، از اينرو از عبارت «اوهنت العيون» استفاده ميكند؛ يعني زماني كه چشمها سست و ضعيف شده و با اندك صدايي گشوده نميشود23 و ديدگان به
نويسنده: احمد لقماني
______________________________________
1 ـ فرهنگ بزرگ جامع نوين، احمد سيّاح، ج1 و 2، ص15؛ مجمع البحرين، طريحي، مجلد اول، ص51 و 52.
2 ـ حضرت آيت اللّه حسن زاده آملي.
3 ـ سوره طه، آيه 44.
4 ـ نوادر راوندي، ج5، ص389.
5 ـ همان، ص392، (ادّبني ربي فاحسن تأديبي).
6 ـ بحارالانوار، مرحوم مجلسي، ج16، ص231. (اَنَا اديب اللّه و عليٌ اديبي».
7 ـ بحارالانوار، ج43، ص10.
8 ـ رك: كتاب زهرة الرّياض كوكب الدّري، ج1، ص253.
9 ـ بحارالانوار، ج43، ص217 و ج78، ص253 و 256 و ج28، ص304.
10 ـ زهرة الرياض كوكب الدّري، ج1، ص253.
11 ـ همان.
12 ـ نهجالحياة، ص314.
13 ـ علل الشرايع، ج1، ص188.
14 ـ اعيان الشيعه، ج1، ص321.
15 ـ احتجاج طبرسي، ص59.
16 ـ كتاب عوالم، ج11، ص607.
17 ـ ديوان حافظ، غزل شماره 430.
18 ـ انساب الاشراف، ص45؛ دلائل الامامه طبري، ص44.
19 ـ كوكب الدّري، ج1، ص243؛ بحارالانوار، ج78، ص310؛ بيت الاحزان، ص176.
20 ـ بحارالانوار، ج43، ص209 و ج78، ص253 و 256 و ج28، ص304؛ اعيان الشيعه، ج1، ص321.
21 ـ علل الشرايع، ج1، ص188؛ اعلام الوري طبرسي، ص149.
22 ـ بحارالانوار، ج43، ص209.
23 ـ فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج3 و 4، ص1743ري، اينها نشان از تصميم راسخ و قطعي فاطمه(س) در اعلان برائت و بيزاري از دشمنان دارد. ادامه وصاياي فاطمه زهرا(س) را در بخش آينده پي ميگيريم. ادامه دارد.