اى مسلمانان

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

حکيم سنايى غزنوى (متوفاى 545 ق) شاعر وعارف پرآوازه ى شيعى، در قصيده ى دردبرانگيزى که در (انقلاب حال مردمان وتغيير دور زمان) سروده، از غيبت حضرت مهدى عليه السلام با حسرت بسيار ياد مى کند واز اين که در جهانى پر از دجالان عالم سوز حضور دارد، گلايه مند است:

اى مسلمانان! خلايق، حال ديگر کرده اند       از سر بى حرمتى، معروف منکر کرده اند
کار وجاه سروران شرع، در پاى او فتاد        زان که اهل فسق از هر گوشه سر بر کرده اند
پادشاهان قوى، بر دادخواهان ضعيف            مرکز درگاه را، سد سکندر کرده اند
شرع را يک سو نهادستند، اندر خير وشر       قول بطلميوس وجالينوس باور کرده اند!
عالمان بى عمل، از غايت حرص وامل         خويشتن را سخره ى اصحاب لشکر کرده اند
گاه خلوت صوفيان وقت، با موى چو شير      ورد خود، ذکر برنج وشير وشکر کرده اند!
در مناسک از گدايى، حاجيان حج فروش       خيمه هاى ظالمان را، رکن ومشعر کرده اند!
شاعران شهرها، از بهر فرزند وعيال          شخص خود را همچو کلکى، زرد ولاغر کرده اند
اى دريغا! مهديى، کامروز از هر گوشه اى    يک جهان دجال عالم سوز، سر بر کرده اند
اى مسلمانان! دگر گشته است حال روزگار      زان که اهل روزگار، احوال ديگر کرده اند
اى سنايى! پند کم ده، کاندر آخر زمان           در زمين مشتى خر وگاو سر وبر کرده اند(37)

حکيم سنايى غزنوى در قصيده حکمت آميز وعبرت آموز ديگرى، صاحبان جاه ومال ودنيا پرستان بى ملال را مورد نکوهش قرار مى دهد:

اى خداوندان مال! الاعتبار! الاعتبار!                اى خدا خوانان قال! الاعتبار! الاعتبار!
پيش از آن کاين جان عذرآور فرو ميرد ز نطق    پيش از آن کاين چشم عبرت بين فرو ماند ز کار
پند گيريد، اى سياهى تان گرفته جاى پند!           عذر آريد، اى سپيدى تان دميده بر عذار!
تا کى از دارالغرورى، ساختن دارالسرور؟!        تا کى از دارالفرارى، ساختن دارالقرار؟!
    
وپس از يادآورى بى ثباتى دنيا وزوال مال ومنال دنيوى، نااميدى خود را از بهبود اوضاع معنوى مردم زمانه ى خود ابراز مى دارد:

گر مخالف خواهى اى مهدى! درآ از آسمان              ور موافق خواهى اى دجال! يک ره سر بر آر
يک تپانچه مرگ و، وزين مردار خواران يک جهان   يک صداى صور و، زين فرعون طبعان صد هزار(1)
    
حکيم سنايى در قصيده ى آيينى ديگرى، ضمن سرزنش اصحاب صورت وبرشمردن رذايل صفات انسانى، انتظار هميشگى خود را روايت مى کند:

نظر همى کنم، ار چند مختصر نظرم          به چشم مختصر، اندر نهاد محتضرم
شکر نمايم واز زهر ناب، تلخ ترم              به فعل، زهرم اگر چه به قول چون شکرم
ز راز خانه ى عصمت، نشان مجو از من    که حلقه وار من آن خانه را، برون درم
هميشه منتظرم، هديه ى هدايت را               وليک مهدى در مهد نيست منتظرم
عنايت ازلى، همعنان عزمم باد!                که از عنا برهاند به حشر، در حشرم(2)
    
در بخش مقطعات ديوان حکيم سنايى، به شعر ذو قافيه اى برخورديم که ما را در نيل به مقصود همراهى کرد:

مردمان يک چند از تقوى ودين، راندند کار        زين دو چون بگذشت، باز آزرم وشرم آمد شعار
باز يک چندى به رغبت بود ومنت بود کار        زين پس اندر عصر ما، نه پود مى ماند نه تار
گر منازع خواهى اى مهدى! فرود آى از حصار   ور متابع خواهى اى دجال گمره! سر بر آر(3)

حکيم افضل الدين خاقانى شروانى (متوفاى 595 ق) در قصيده ى (منطق الطير) خود، در صفت صبح ومدح کعبه وستايش نبى گرامى اسلام صلى الله عليه واله وسلم با ظرافت خاصى از مهدى موعود عليه السلام نام مى برد:

زد نفس سر به مهر، صبح ملمع نقاب          خيمه ى روحانيان، گشت معنبر طناب
گر چه همه دلکشند، از همه گل نغزتر         کو عرق مصطفى است، وان دگران خاک وآب
هادى مهدى غلام، امى صادق کلام            خسرو هشتم بهشت، شحنه ى چارم کتاب
باج ستان ملوک، تاج ده انبيا                    کز در او يافت عقل، خط امان از عقاب
احمد مرسل که کرد از طپش وزخم تيغ        تخت سلاطين زکال،(4) گرده ى شيران کباب(5)
    
حکيم خاقانى در قصايد ديگرى نيز از اين موعود جهانى ياد کرده است وما به نقل ابيات مورد استناد خود بسنده مى کنيم:

خلوتى کز فقر سازى، خيمه ى مهدى شناس   زحمتى کز خلق بينى، موکب دجال دان(6)
پيش مهدى، به پيشگاه هدى                        عدل را، پيشوا فرستادى(7)

شيخ فريدالدين عطار نيشابورى (متوفاى 627 ق) در منظومه هاى عرفانى خود، بارها از مهدى موعود عليه السلام ياد کرده است:

صد هزاران اوليا رو بر زمين   از خدا خواهند مهدى را يقين
يا الهى! مهديى از غيبت آر        تا جهان عدل گردد آشکار
مهدى وهادى وتاج انبيا            بهترين خلق وبرج اوليا
اى تو ختم اوليا اندر جهان        در همه جان ها نهان، چون جان جان(8)
پاکبازان، عسکرى را بنده اند    همچو مهدى، در جهان دل زنده اند
پاکبازان، ديده اند عطار را           خوانده اند از لوح او، اسرار را (9)
    
برخى از پژوهشگران، منظومه هاى مظهر العجايب ولسان الغيب را از عطار نمى دانند ومعتقدند از شاعر ديگرى است که با اين عارف نيشابورى، هم تخلص بوده است. والله اعلم.
کمال الدين محمود، خواجوى کرمانى (متوفاى 753 ق) در منظومه ى گل ونوروز خود، زير عنوان: (سوال از صاحب الزمان عليه السلام وجواب آن) در تبيين نظر کسانى کوشيده است که معتقدند حضرت عيسى عليه السلام همان مهدى صاحب الزمان عليه السلام است:

دگر پرسيد: از بحر معانى!              چو ابر بهمنى در درفشانى
مراد از فتنه ى آخر زمان چيست؟     به عهد آخرين، صاحب زمان کيست؟
جوابش داد کز استاد کتاب              حديثى کرده ام اصغا درين باب
که: جز عيسى، فلک در آخرين عهد    نبيند هيچ مهدى را، درين مهد!
زمانى، کآن زمان باستان بود            نه آخر آن زمان آخر زمان بود
کنون ما خود درين ره، راندگانيم       چه پيش آييم؟ کز پس ماندگانيم
نرفته، کى زمانى با خود آييم؟       که در آخر زمان، خود فتنه ماييم(10)

در ديوان خواجوى کرمانى ترکيب بندى وجود دارد در هفده بند، تحت عنوان: (فى نعت الانبياء ومناقب الائمة الاثنى عشر عليهم السلام) وبند شانزدهم آن اختصاص به مهدى موعود عليه السلام دارد.
خواجو در بند اول اين ترکيب بند، خدا را به مقام کبريايى اش ودر ساير بندها، خدا را به يکى از ذوات مقدس معصومين عليهم السلام سوگند مى دهد تا خواسته هاى او را برآورده سازد، واين عرض ادب واخلاص به پيشگاه حضرت مهدى عليه السلام نمايانگر اين واقعيت است که خواجوى کرمانى از بن دندان به آن وجود مقدس اعتقاد داشته وحضرت عيسى عليه السلام را مهدى صاحب الزمان عليه السلام نمى دانسته است:

به مقدم خلف منتظر، امام همام             مسيح خضر قدوم وخليل کعبه مقام
شعيب مدين تحقيق، حجة القائم             عزيز مصر هدى، مهدى سپهر غلام
خطيب خطه ى افلاک، منهى(11) ملکوت   اديب مکتب اقطاب، محيى اسلام
شه ممالک دين، صاحب الزمان که زمان    به دست رايض(12) طوعش سپرده است زمام
به انتظار وصول طليعش، خورشيد         زند درفش درفشنده، درفشنده، صبحدم بر بام
نه در ولايت او، درخور است رايت رب    نه با امامت او، لايق است آيت عيب
که: شمع جان من، از نور حق منور باد       دماغ من ز نسيم خرد، معطر باد
مرا که مالک ملک ملوک معرفتم             جهان معرفت وملک دين، مسخر باد
دلم - که مهر زند آل زر بر احکامش -         فداى حکم جهانگير آل حيدر باد
ضمير روشن خواجو - که شمع انجمن است -    چراغ خلوتيان رواق شش در باد
روان او - که شد از آب زندگى سيراب -        رهين منت ساقى حوض کوثر باد
در آن نفس که بود مرغ روح در پرواز         مباد جز به رخ اهل بيت، چشمش باز(13)
        
در ديوان لسان الغيب حافظ شيرازى (متوفاى 791 ق) فقط به يک مورد برمى خوريم که بشارت ظهور حضرت مهدى عليه السلام را آشکارا با خود دارد:
 
بيا که رايت منصور پادشاه رسيد          نويد فتح وبشارت، به مهر وماه رسيد
جمال بخت ز روى ظفر، نقاب انداخت   کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد
سپهر، دور خوش اکنون کند که ماه آمد   جهان به کام دل اکنون رسد، که شاه رسيد
ز قاطعان طريق، اين زمان شوند ايمن      قوافل دل ودانش، که مرد راه رسيد
عزيز مصر به رغم برادران غيور            ز قعر چاه برآمد، به اوج ماه رسيد
کجاست صوفى دجال چشم ملحد شکل؟(14)       بگو بسوز که مهدى دين پناه رسيد
ز شوق روى تو شاها! به اين اسير فراق        همان رسيد کز آتش به برگ کاه رسيد
مرو بخواب! که حافظ به بارگاه قبول             ز ورد نيمشب و، درس صبحگاه رسيد(15)
    
برخى معتقدند که حافظ، اين غزل را در ستايش شاه منصور سروده است؛ ولى صاحبدلان دل آگاه به خاطر راز ورمزهايى که در آن يافته اند بر اين باورند که مى توان عطر مهدوى را از آن استشمام کرد.
امير فخر الدين محمود (ابن يمين) فريومدى (متوفاى 769 ق) شاعر پرآوازه ى شيعى در سده ى هشتم هجرى، دو قصيده ى مناقبى شيوا در ستايش ذوات مقدس معصومين عليهم السلام دارد ودر بيت بيت آنها، ارادت زايد الوصف خود را نسبت به آل الله به تصوير مى کشد. ابياتى از اين دو قصيده ى مناقبى را مرور مى کنيم:

از دل ار خواهى گذر بر گلشن دارالبقا                جهد کن کز پاى خود بيرون کنى خار هوا
ور نمى خواهى که پاى از راه حق يک سو نهى     دست زن در عروه ى وثقاى شرع مصطفى
راه شرع مصطفى از مرتضى جو، زان که نيست    شهر علم مصطفى را در، به غير از مرتضى
مرتضى را دان ولى اهل ايمان تا ابد                    چو ز ديوان ابد دارد مثال (انما)
بعد ازو، در راه دين گر پيشوا خواهى گرفت          بهتر از اولاد معصومش نيابى پيشوا
کيستند اولاد او؟ اول: حسن وان گه حسين            آن که ايشان را نبى فرمود: امام ومقتدا
بعد از ايشان مقتدا، سجاد وان گه باقر است           چون گذشتى جعفر وموسى وسبط او، رضا
پس تقى، آن گه نقى، آن گه امام عسکرى             بعد از آن مهدى، کزو گيرد جهان نور وصفا
کردگارا! جان پاک هر يکى زين جمع را            از کرم در صدر فردوس برين ده متکا (16)
مظهر نور نخستين، ذات پاک مصطفى است         مصطفى، کو اولين وآخرين انبيا است
چون نبى بگذشت، امت را امامى واجب است          وين، نه کارى مختصر باشد، مر اين را شرطها است:
حکمت است وعصمت است وبخشش ومردانگى      کژ نشين وراست مى گو تا ز ياران اين کرا است؟
اين صفات وزين هزاران بيش وعصمت بر سرى    با وصى مصطفى، يعنى: على المرتضى است
جز على مرتضى، در بارگاه مصطفى                 هيچ کس، ديگر به دعوى (سلونى) برنخاست
با چنين فاضل، ز مفضولى تراشيدن امام               گر صواب آيد تو را، بارى به نزد من خطاست

پس از عرض ادب به پيشگاه جانشينان بلا فصل امير مؤمنان على عليه السلام وذکر نام امام حسن عسکرى عليه السلام مى گويد:

بعد ازو، صاحب زمان کز سال هاى ديرباز      ديده ها در انتظار روى آن فرخ لقاست
چون کند نور حضور او جهان را با صفا        هر کژى کاندر جهان باشد، شود يک باره راست
اين بزرگان، هر يکى را در جناب ذوالجلال     از بزرگى، رفعتى فوق سماوات العلاست
بر اميد آن که روز حشر اين شاهان، يکى       گويد: اين ابن يمين، از بندگان خاص ماست
اين عنايت بس بود ابن يمين را، بهر آنک       هر که باشد بنده شان در اين دو دنيا پادشاست(17)

ابن حسام خوسفى (متوفاى 875 ق) شاعر پرآوازه ى آيينى در سده ى نهم هجرى است. ديوان اشعار او از مناقب آل الله سرشار ومعطر است؛ خصوصا شيفتگى بسيارى را نسبت به ساحت مقدس حضرت ولى عصر عليه السلام نشان مى دهد.

ابن حسام، اشعار آيينى بسيارى دارد؛ ولى اشعار مهدوى از شور وسوز ديگرى برخوردار است. ابيات برگزيده اى از يک غزل پر شور مهدوى او را، طليعه ى سير وسفر خود در آفاق شعر مناقبى او قرار مى دهيم:

اى صبا! افتان وخيزان تا به کى؟!         غاليه بر خاک ريزان، تا به کى؟!
اى سواد نافه ى مشک تتار!              چون رياحين، عنبر افشان تا به کى؟!
قصه از شاه ولايت گوى وبس            داستان پور دستان تا به کى؟!
با وجود دست گوهر بار او              قصه ى درياى عمان تا به کى؟!
عالم از ظلمت، سواد شب گرفت        آخراى خورشيد تابان! تا به کى؟!
مرحبا اى مهدى آخر زمان!               آشکارا باش، پنهان تا به کى؟!
راه حق، حق است وباطل، باطل است       کفر وايمان هر دو يکسان تا به کى؟!
هر زمان گويد خرد کابن حسام!        اين چنين خوار وپريشان تا به کى؟!(18)

ابن حسام، يکى از قصايد مطنطن مناقبى خود را در ستايش امير مؤمنان على عليه السلام، با نام مقدس امام مهدى عليه السلام حسن ختام مى بخشد:

چو ترک روى بدان رساند که روز وشب را به هم برآرد      سياه زنگى چو جعد خوبان، طراز مشکين علم برآرد
على عالى علم، که اندر صف شجاعت ز راه تاديب            اديب شمشير او دمادم، اديم صحرا به دم برآرد
قسيم جنت، نعيم جنت، به يک عطيه اگر ببخشد                 عجب نباشد، که او نيارد که دست همت به کم برآرد
ز اصل خاکش، ز نسل پاکش، امام مهدى هادى دين          چه روز باشد که بر سر افسر به پادشاهى حشم برآرد
خموش ابن حسام واز غم مکن شکايت که غمگزارست      چنان که دل ها ز غم رهاند، غم از درون تو هم برآرد(19)

 همو در قصيده اى با عنوان (فى مقتل الشهداء) از (باد صبحدم) مى خواهد که از آن يار سفر کرده براى او، خبر آورد واز آن (غايب از نظر) بوى پيراهن به مشام او رساند:

چشم فراق وديده ى يعقوب شد سپيد             زان غايب از نظر، خبر پيرهن بيار
اى چشم چشمه خيز! تو از اشک لاله رنگ      طوفان ز ناوک مژه ى موج زن بيار
دجاليان، به فتنه وغوغا برآمدند                    مهد جلال مهدى دشمن فکن بيار
حق را به دست ظلم، به باطل نهفته اند           رمزى ز سر کاشف سر وعلن بيار
ديوان، طمع به ملک سليمان همى کنند            هان اى شهاب! صاعقه ى تيغ زن بيار
ابن حسام خسته دل! از رهگذر چشم               اشک چو نار دانه، به هر دم زدن بيار(1)
    
ابن حسام در قصيده ى مناقبى ديگرى، ظهور آن حضرت را بشارت مى دهد:

بازم نويد مژده ى دولت به جان رسيد          دل را، سرور وصلت بخت جوان رسيد
خاک زمين مرده بدم، زنده کرد باد             گويى مسيح بود که از آسمان رسيد
نه شگفت اگر شکفت گل اندر درون مهد      اکنون که دور مهدى آخر زمان رسيد
آن شهسوار ملک که بر قدر او، قدر             شد همرکاب اوى و، قضا همعنان رسيد
بستان شرع مصطفوى، پژمريده بود             صد منت از خدا که ز نو باغبان رسيد
آن افتخار دوده ى عمران، که چون پدر        از راه منزلت شرف دودمان رسيد
آن مقتداى هاشمى فاطمى نسب                 کز اهل بيت طاهره ى خاندان رسيد
از جانب پدر، به پيمبر شريف شد             وز مادر شريف به نسل کيان رسيد
تا بشکند صعوبت دجال، بى مجال           عيسى ز دير داير علوى از آن رسيد
اى آن که پرتو لمعات جلال تو                برذروره ى رفيع مه واختران رسيد
حکم جهان مطاع تواى آفتاب ملک!          بگرفت ملک مشرق وتا قيروان رسيد
از فضله ى نوال تو، چون ماه وآفتاب        هر صبح وشام خوان فلک را، دو نان رسيد
گر آفتاب طلعتت از مطلع ظهور             طالع شود به طالع ما، وقت آن رسيد
مدح وستايش من وجز من کجا رسد؟          آنجا که ابن حسام، تو را مدح خوان رسيد
تا آن زمان که باغ جهان را ز روزگار        گاهى بهار باشد وگاهى خزان رسيد
بادا جهان ز عدل تو اندر امان وامن!            کاندر جهان ز عدل تو، امن وامان رسيد(2)
    
ابن حسام در قصيده ى مناقبى ديگرى، عظمت وجودى امام زمان عليه السلام را به تصوير مى کشد:

هماى سايه فکن را مجال بال نماند        تو خود بگوى که پرواز چون کند عصفور؟(3)
شگفت نيست مسيح ار چراغ بنشاند       ز باد فتنه ى دجال ظالم مغرور
چگونه دامن شرع نبى نخارد خار؟       هزار بولهب اندر کمين نشسته ز دور
ز دست حادثه ترسم که سايه اندازد          برآفتاب شريعت، غبار فسق وفجور
ميان دايره چون نقطه معتکف باشيم         به جور دور بسازيم تا به دور ظهور
ظهور مهدى قائم که چون سليمانش           مسخرند به رغبت، وحوش وجن وطيور
چنان که پر بود از جور وکين جهان خراب    به دين وداد کند ضبط عدل او معمور
تو از حجاب برون آى تا برون آيند            به نصرت تو شجاعان دين، چو روز نشور(4)
تو را به روز کتابت، قدر بود کاتب           تو را به حکم امارت، قضا دهد منشور
جهان، خلاص نگردد ز دست ظلمت شام      اگر نه صبح جمال تو، بخشد او را نور
اگر به کين تو دجاليان برآغالند(5)             چه باک شير ژيان را ز بانگ کلب عقور(6)
تفقدى بکن اى آصف سليمان قدر!             که غايب است چرا هدهد از ميان طيور؟
جبين ابن حسام است وخاک درگاهت        که او به مدح وثناى تو بنده اى است شکور(7)

ابن حسام خوسفى سه ترکيب بند مناقبى در ستايش حضرت ولى عصر عليه السلام دارد که در پيشينه ى شعر مهدوى در زبان فارسى بى سابقه است:
الف) مناقب هفت رنگ با رديف قرار دادن رنگ هاى سپيد، سرخ، زرد، سبز، کبود، بنفش وسياه.
ب) مناقب هفت مهدن با رديف قرار دادن گوهر، لعل، ياقوت، عقيق، پيروزه، مرواريد ومرجان.
ج) مناقب هفت گل با رديف قرار دادن نرگس، لاله، گل، نيلوفر، سنبل، سمن وسوسن. ابن حسام با رديف ساختن هر يک از اين رنگ ها وسنگ هاى قيمتى وگل ها، دست به کارى کارستان در شعر مهدوى زده وبه خوبى از عهده برآمده است. براى پرهيز از به درازا کشيدن دامنه ى سخن، به نقل مطلع وبيت رابط هر بند از اين سه ترکيب بند بديع مهدوى، بسنده مى کنيم:

 

 - پاورقی -

(37) ديوان حکيم سنايى غزنوى، به اهتمام مدرس رضوى، انتشارات سنايى، تهران، ص 150-148.
(1) همان، ص 184-182.
(2) همان، ص 370-365.
(3) همان، ص 1073.
(4) زغال.
(5) ديوان خاقانى شروانى، به تصحيح على عبد الرسولى، انتشارات خيام، سال 2537، ص 45-42.
(6) همان، ص 332.
(7) همان، ص 676.
(8) مظهر العجايب ومظهر الاسرار، ص 7.
(9) لسان الغيب به ضميمه ى مفتاح الاراده، ص 133 و134.
(10) گل ونوروز، خواجوى کرمانى، به اهتمام کمال عينى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، سال 1350، ص 247 و248.
(11) خبر دهنده.
(12) مربى اسبان، کسى که اسب ها را پرورش مى دهد، سوار.
(13) ديوان کامل خواجوى کرمانى، با مقدمه ى مهدى افشار، انتشارات زرين، چاپ ارژنگ، ص 608-604.
(14) بر اساس روايات مربوط به آخر الزمان، دجال داراى چشم دنيابين است وچشم آخرت بين ندارد.
(15) ديوان خواجو حافظ شيرازى، به تصحيح وتحشيه ومقابله ى محمد على مجاهدى، انتشارات هجرت، قم، چاپ اول، سال 1378.
(16) ديوان اشعار ابن يمين فريومدى، به تصحيح حسينعلى باستانى راد، انتشارات سنايى، تهران، سال 1344، ص 8.
(17) همان، ص 38 و39.
(18) ديوان محمد بن حسام خوسفى، به اهتمام احمد احمدى بيرجندى ومحمد تقى سالک، اداره ى کل حج وامور خيريه استان خراسان، سال 1366، ص 125 و126.
(19) همان، ص 156-152.
(1) همان، ص 234-232.
(2) همان، ص 236-234.
(3) گنجشک.
(4) روز قيامت.
(5) برآشوبند.
(6) سگ هار وگزنده.
(7) همان، ص 239-237.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page