شور انتظار در چرخش قلم شاعران افغان

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

انتظار فرج و دیدار روی یوسف زهرا (عج) در نهاد شعرای اهل دل شور و غوغای وصف ناپذیری به پا می‌کند و جوشش این عشق معنوی در چرخش قلم آنان، تصویر بدیعی از شوریدگی شاعر به امام عصر(عج) را در خاطر خواننده تداعی می‌کند.
 «انتظار» و توصیف «امام زمان مهدی موعود(عج)» در شعر شاعران افغانستان فراوان دیده می‌شود و در بیشتر دفترهای شعر این شاعران آثاری را می‌توان مشاهده کرد که تقدیم به آخرین حجت خدا(عج) شده است.
این سروده‌ها، جهان تازه‌ای را در مقابل جان‌های تشنه معنویت می‌گشاید که اینک بخش اندکی از این اشعار را که از مجموعه‌های شعری شاعران افغانستان مقیم ایران گزینش شده، بازخوانی می‌نمائیم.
«چلچراغ» عنوان غزلی از «حمید مبشر»، است که در مجموعه «روایت تاریک غزل» که به تازگی منتشر شده است به چشم می‌خورد.
حمید مبشر متولد سال 1350 از ولایت «بلخ»‌ است و در زمینه علوم دینی تحصیل کرده و در حال حاضر ساکن کانادا است.
چلچراغ

چه می‌شد چلچراغ کوچه ما زود بر می‌گشت
به پایان شب تاریک و قیراندود بر می‌گشت
سرود آسمان را هر که می‌خواند بد آهنگ است
خدایا کاش یک شب در زمین داوود بر می‌گشت
همان مردی که دستارش به رنگ سبز دریا بود
نگاهش تازه‌تر از فصل گل‌ها بود، بر می‌گشت
همان چشمی که در باغ غزل نقش آفرینی کرد
روی شعر من امروز در بگشود، بر می‌گشت
پس از این بادهای هرزه گرد فصل  بیرنگی
نسیم روح بخش چشم آن موعود بر می‌گشت

«محمد کاظم کاظمی» از پیشگامان ادبیات مهاجرت در ایران می‌باشد و در سال 1346 در شهر هرات به دنیا آمده است، «انتظار» عنوان غزلی از این شاعر افغان است که در اولین مجموعه شعر او با نام پیاده آمده بودم منتشر شده است.
انتظار

نمی ز دیده نمی‌جوشد اگر چه باز دلم تنگ است
گناه دیده مسکین نیست، کمیت عاطفه‌ها لنگ است
کجاستی که نمی‌آیی الاتمام بزرگی‌ها
پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است
نمانده مرا هیچ دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر
جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است
بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن‌ها
همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است
دعا گران همه البته مجرب است دعاهاشان
ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است
 
«زهرا حسین زاده»، از شاعران مطرح شعر زنان افغانستان است، که در مجموعه «نامه ای از لاله کوهی»، غزلی را با نام «ده گنجشگ‌ها» نذر سیدی کرده است که خواهد آمد.
حسین زاده، در سال 1359 خورشیدی در ولایت «غور» متولد شده است و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه جامعة المصطفی ادامه داده است، وی هم اکنون ساکن مشهد است.  
ده گنجشک‌ها

به جان شاپرک‌هایت شب شعری  بمان خورشید
بچرخان  گردو خون مرا غزل - آتش-  بخوان خورشید!
شعور بیشه‌ها یخ زد شود انگشت آشوبت
گلایل‌های شوقم را دهد یکشب تکان خورشید
مپرس از این فسیلی‌ها نشان روشنائی را
نباشند آشنا با ساکنان کهکشان خورشید
دگرگون می‌کند تشویق چشمت هر زمینی را
بگو از سجده‌ات بر جانماز آسمان خورشید
تو می‌فهمی غروب لحظه‌هایم را، بدون تو
نخواهد زد  برایم نبض بی‌تاب زمان خورشید
غرور عابر آبی، صدای زنگ بی تو
نمی‌آید به گوش ساحل خورشید ما بی‌گمان خورشید
اگر یک جمعه بنشینی کنار خستگی‌هایم
به دورت گل بکارد دختری شیرین زبان خورشید
به پاس مقدمت مهمان! سرا پا اشتیاق سبز
به پاخیزد تمام بیدهای این جهان خورشید  
مسیر چشم‌های آفتابت را نمی‌یابم
ده گنجشک‌ها را می‌دهی آیا نشان خورشید؟
نمانده فرصتی تا ایستگاه آخر هستی
پیاده کی شوی از شانه رنگین کمان خورشید؟
همین امروز شاید روی سنگ سرد بنویسد
«پریشانت جواهر»شاعری بی آشیان خورشید
 
«سید فضل الله قدسی»، از اولین چهره‌های مطرح شعر مهاجرت افغانستان در ایران است،«حریم دل»، عنوان غزلی است که از این شاعر افغان در مجموعه «خاکستر صدا» منتشر شده است.
قدسی در سال 1341 خورشیدی در ولایت بلخ متولد شده است و هم اکنون نیز ساکن بلخ است.
حریم دل

تا نقاب از روی زیبای تو بالا می‌شود
شب در این کاشانه پیش از صبح، فردا می‌شود
صبحگاهان در حریم دل، نسیم کوی تو
اندک اندک می‌وزد تا غنچه‌ها وا می‌شود
از سرشک افشاندن بسیار و شوق انگیز خود
ای بسا این دل مقیم مرز دریا می‌شود
تابش سیمای خود را گر نمایی اندکی
واژه محبوب شوق از گریه، معنا می‌شود
از طفیل انتظار شب به بزم خامشم
روی زیبای عروس صبح، پیدا می‌شود
دل بسی تنگ است بی تو، گرچه در هر گوشه‌اش
کوکب و سیاره هفت آسمان جا می‌شود
 
«محمد سرور تقوی»، فرزند کوه‌های «مالستان» ولایت «غزنی» است و اشعار مذهبی در خوری دارد. «کران سبز» عنوان غزلی از این شاعر است که در مجموعه دفتر دوم «شعر مقاومت افغانستان» منتشر شده است.
کران سبز

کران شرق، کمان خطر کشید، بیا
کویر فتنه امان مرا برید، بیا
در آسمان کبودم، کران سبزی باش
بیا که قامت این کهکشان خمید، بیا
خدای تیغ رهایی! چه حاجت آن که دهد
طلوع سبز تورا این فلک نوید؟ بیا
دل خمیده که در خود فرو رود هر دم
به انتهای تکاپوی خود رسید، بیا
فرخنای اناالحق! برای دیدن تو
به روی دار، سرم باز سر کشید، بیا
به خون نشست هزاران دل تماشایی
هزار دیده به یاد تو آرمید، بیا
 
«محمد حسن حسین زاده»، از شاعران شعر مقاومت افغانستان محسوب می‌شود، در مجموعه دفتر دوم شعر مقاومت افغانستان غزلی را برای شفاف‌ترین امید قلب‌های جسور، مولا امام زمان(عج) تقدیم کرده است.
حسین زاده، در سال 1346 خورشیدی در شهر «هرات» متولد شده است و هم اکنون ساکن مشهد می باشد.
تبسم سحر     

هوایت آن زمان که از دلم عبور می‌کند
مرا شبیه آنچه از قبیل نور می‌کند
مسافری که نیمه شب، طنین گام‌های تو
سکوت کوه و دره را پر از غرور می‌کند
همیشه با خیال تو کنار رود می‌روم
و رود، با ترنمش تو را مرور می‌کند
دمی که بر کبودی تنم عمیق می‌شوم
فقط امید شانه‌ات مرا صبور می‌کند
به یادت ای تبسم سحر، سلام می‌کنم
برای هرچه که شب از افق ظهور می‌کند

منبع : فارس

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page