شعر انتظار

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

شعر انتظار از مهم ترين زير مجموعه هاى شعر مهدوى در زبان فارسى است. شور وحالى که در شعر انتظار موج مى زند،

روايتگر انقلاب درونى شعراى شيعى است که ظهور مهدى موعود را لحظه شمارى مى کنند وهر کدام از منظرى به اين مساله

مى نگرند وشوق درونى خود را به تصوير مى کشند.
در رديف کاربردى (بيا)، انتظار واشتياقى وجود دارد که مشکل شاعران آيينى را در تبيين ابعاد انتظار، آسان مى سازد.

ستاره باز به دامان شب دويد، بيا             سرشک شوق ز چشمان شب چکيد بيا
فروغ نقره اى مه به گرد خيمه ى شب      کشيد هاله اى از پرتو اميد، بيا
نيامدى که شفق دامنى پر از خون داشت   کنون که دست فلق جيب شب دريد، بيا
ستاره، چشم به راه تو ماند تا دم صبح       سحر دميد وشد از ديده ناپديد، بيا
عروس چرخ، حرير فروغ خود برچيد       افق دوباره بساط سپيده چيد، بيا
بيا که قافله ى شب ازين ديار گذشت         سپيده سر زد ومهر از افق دميد، بيا
نيامدى که دل من حديث شب مى گفت       کنون که قصه به پايان خود رسيد، بيا
بيا که گوش دل من به کوچه کوچه ى معشوق     صداى پاى تو را بارها شنيد، بيا
بيا که سير غزالان دشت خاطره ها              هزار شور غزل در من آفريد، بيا
بيا بيا، که دل بيقرار (پروانه)                    به شوق روى تو از ديده سر کشيد، بيا (10)
بيا که ديده به راه تو شد سپيد، بيا              به زير بار غمت پشت ما خميد بيا
ز فرط درد جدايى ورنج تنهايى              دل رميده دمى را نيارميد، بيا
براى ديدنت اى آفتاب چرخ کمال!         به اشتياق، دل از ديده سرکشيد بيا
در امتداد ره انتظار، منتظرا!               ز خون منتظران لاله ها دميد، بيا
هماى روح شهيدان حق ز مسلخ عشق      به عشق ديند روى تو پر کشيد، بيا
ز بعد غيبت کبرايت اى امام زمان            زمانه روز خوشى را به خود نديد، بيا
کنون که پنجه ى قدرت نماى حق ز ازل     به قامت تو قباى فرج بريد، بيا
دو روز عمر اگر فرصت وصال نداد         به گاه دادن جان بر سر (اميد) بيا (11)
شکفت غنچه وبنشست گل به بار، بيا         دميد لاله وسورى ز هر کنار، بيا
بهار آمد ونشکفت باغ خاطر ما                تو اى روان سحر! روح نوبهار! بيا
مگر چه مايه بود صبر، عاشقان تو را؟       ز حد گذشت دگر رنج انتظار، بيا
ز هر کرانه، شقايق دميده از دل خاک        پى تسلى دل هاى داغدار، بيا
ز عاشقان بلاکش، نظر دريغ مدار            فروغ ديده ى نرگس! به لاله زار بيا
ز منجيق فلک، سنگ فتنه مى بارد          مباد آن که فرو ريزد اين حصار، بيا
طلايه دار تواند اين مبشران ظهور           به پاس خاطر اين قوم حقگزار بيا
درين کوير که سوزان بود روان سراب       تو اى سحاب کرم، ابر فيض بار! بيا
ز دست برد مرا شور عشق و(جذبه) عشق     قرار خاطر محزون بيقرار! بيا (12)
اى گوهر ولاى تو در جوهرم، بيا              تا پر نشست تير غمت در پرم، بيا
آتش گرفتم از تب عشق تو، سوختم             اى کرده سوز هجر تو خاکسترم، بيا
من رو به آستان تو آورده ام ز شوق           من انتظار وصل تو را مى برم، بيا
يک عمر ميزبان غمت بوده ام، تو هم        يک شب به ميهمانى چشم ترم بيا (13)

استاد مشفق کاشانى (سايه ى ديوار انتظار) را از (تابش خورشيد محشر) سوزنده تر توصيف مى کند وبى قرارى هاى خود را در

انتظار طلوع آن آخرين خورشيد آسمان امامت وولايت به تصوير مى کشد:
 
بازآ که دل هنوز به ياد تو دلبر است        جان از دريچه ى نظرم، چشم بر در است
بازآ دگر که سايه ى ديوار انتظار           سوزنده تر ز تابش خورشيد محشر است
بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر       در موج خيز اشک چو کشتى شناور است
بازآ، که از فراق تو اى غايب از نظر!    دامن ز خون ديده چو درياى گوهر است
اى صبح مهربخش دل! از مشرق اميد      بنماى رخ که طالعم از شب سيه تر است
زد نقش مهر روى تو بر دل چنان که اشک    آيينه دار چهره ات اى ماه منظر است
اى رفته از برابر ياران (مشفقت)                

عباس براتى پور، چشم خود را از (انتظار)، لبريز وسينه ى شعله ور خود را اثر آن، (عطش خيز) توصيف مى کند:

بيا که ديده ام از انتظار، لبريز است      کوير سينه ى تفتيده ام، عطش خيز است(15)

امينى کاشانى، درد انتظار دوست را در هر دلى مشاهده مى کند:

در حسرت ديدار تو اى شمع شب افروز      چشمم به در وخون دل از ديده روان است
مجنون اگرش بود هواى رخ ليلى             مجنون تو در وادى حيرت نگران است
بلبل که کند زمزمه ى عشق به گلشن         شور تو به سر دارد ودر آه وفغان است
بر چهره ى هر خسته دلى، داغ تو پيداست   جز داغ (امينى) که به دل سر نهان است(16)

صائم کاشانى، طلوع آن آفتاب پنهان را در (غروب نا اميدى) وحضور او را (بهشت زيبايى) توصيف مى کند:

تو از تبار کدامين ستاره ى سحرى؟        که چهر مهر مثالت چنين تماشايى است
بيا بيا! که طلوعت، غروب نوميدى است  بيا بيا! که حضورت، بهشت زيبايى است
فروغ صبح اميدى، حصار شب بشکن     سپيده ى تو، به ظلمت سراى تنهايى است
بهار عشق نگر در سروده ى (صائم)      که واژه واژه ى آن، گل خروش شيدايى است(17)
    
استاد مشفق کاشانى، از التهاب درونى ودل بيقرارى هاى خود در انتظار امام منتظر عليه السلام حکايت مى کند:

به انتظار تو دل بر سر نگاه نشست         که رخ نهفتى وجان بر سپند آه نشست
تو چون سپيده نتابيده از دريچه ى بخت    به دامن سحر، آيينه ى پگاه نشست
درآ درآ، که مرا درد انتظار تو کشت       به انتظار، که اين کشته ى بى گناه نشست
به کام منتظران اى فروغ جاويدان!         طلوع نام تو در جام صبحگاه نشست
به آرزوى جمالت، جهان به خلوت راز    گزيده خانه وبر روزن نگاه نشست(18)
    
م.ع.م (پروانه) التهاب درونى وحالات بيدلانه ى خود را در انتظار مهدى موعود عليه السلام روايت مى کند:

هميشه آتش دل، شعله ور نمى ماند                   طيب عشق، چنين پر شرر نمى ماند
چنين که اشک من از شوق روى او جارى است    ستاره اى به فلک جلوه گر نمى ماند
چراغ اختر شبگرد اشک، روشن باد!                که شمع هستى ما تا سحر نمى ماند
اجل، هميشه مرا در کمين جان بوده است           بيا که حلقه ى چشمم به در، نمى ماند
بيا درين دم آخر بيا که همچو حباب                  ز عمر من نفسى بيشتر، نمى ماند
خوشم که در دل من - اين هميشه عاشق او -       به غير عشق رخ منتظر، نمى ماند(19)
    
مفتون امينى، چشم براهان ظهور امام موعود عليه السلام را دلدارى مى دهد که دوران هجر رو به پايان است واز گردى که در

افق پيداست مى توان فهميد که (سوارى) در راه است:

اى دل! بشارت مى دهم، خوش روزگارى مى رسد     يا درد وغم طى مى شود، يا شهريارى مى رسد
گر کارگردان جهان، باشد خداى مهربان               اى کشتى طوفان زده، هم بر کنارى مى رسد
انديشه از سرما مکن، سر مى شود دوران دى         شب را سحر باشد زپى، آخر بهارى مى رسد
اى منتظر! غمگين مشو، قدرى تحمل بيشتر         گردى به پا شد در افق، گويى سوارى مى رسد
يار همايون منظرم، آخر در آيد از درم          اميد خوش مى پرورم، زين نخل بارى مى رسد(1)
    
ناصر فيض نيز همين اميد را به چشم انتظاران قدوم مهدى موعود عليه السلام مى دهد وبيقرارى هاى خود را نيز به تصوير مى

کشد:

اشک مى بارم ومى کارم از آن دست دعا      شايد اين شاخه ى بى برگ، به بارى برسد
مگذاريد که از دست رود دامن دوست         بگذاريد دلم را که به کارى برسد
اى دل منتظر وخسته! کنارم بنشين             منتظر باش که از راه سوارى برسد(2)
    
م.ع.م (پروانه) ضمن بازگو کردن نياز درونى خود به عنايت کريمانه ى امام عصر عليه السلام، استجابت دعاى فرج را بشارت

مى دهد:

به کوره راه شب اى ماهتاب! با من باش      درين مسير پر از اضطراب، با من باش
کنون که عزم سفر دارم از ديار غروب       تو اى فروغ شب ماهتاب! با من باش
چو ذره در تب خورشيد عشق مى سوزم      بيا ودر سفر آفتاب با من باش
چو ماه، نهضت نوارنيم به تاريکى است     ظفر شکوه! درين انقلاب با من باش
ز دامن فلک امشب ستاره بايد چيد              سپهر عشق! درين انتخاب با من باش
تو اى زلال تر از چشمه هاى هستى بخش     درين کوير سراسر سراب با من باش
تو اى نسيم بهشتى! که عطر گل از توست     مباش اين همه پا در رکاب، با من باش
به شام تيره ى هجر وبه صبح روشن وصل    درين دو لحظه ى پر التهاب، با من باش
نديدم از سفر عشق غير ناکامى                    مگر که از تو شوم کامياب، با من باش
بيا که يک نفس از عمر بى امان باقى است     دمى که محو شوم چون حباب، با من باش
کنون که با نفس واپسين شود چو حباب         بناى شيشه اى من خراب، با من باش
صلاى مهدى موعود مى رسد از چرخ          که: شد دعاى فرج مستجاب، با من باش
نيامدى که چو (پروانه) سوختم اى دوست!     کنون که شمع صفت گشتم آب، با من باش(3)

همو در قصيده اى ديگر، شور والتهاب باطنى خود را در انتظار ظهور آن موجود مقدس به گونه اى ديگر بيان مى کند:

هميشه منتظر او، دل - اين بلاکش عشق -     اميد خويش به مهدى منتظر بسته است
دلم به ياد تو شبها ز حلقه حلقه ى آه             هزار هاله به پيرامن قمر بسته است
فلق دميد که پيک سپيده مى آيد                  اگر چه پنجه ى شب، چشمه ى سحر بسته است
بگو به قافله ى صبر: ترک منزل کن           که گفته است که: دروازه ى ظفر بسته است؟!
همان خداى که ره را ز نيل بگشايد           اميد راهروان را به راهبر بسته است(4)

شهاب تشکرى آرانى از (تب انتظار) سخن مى گويد که فقط به لطف ديدار جمال جميل مهدى موعود عليه السلام خواهد شکست:

به هيچ رو مده از دست خويش دامن صبر       که دست صبر، کله گوشه ى ظفر شکند
دريغ ودرد، تب انتظار مى کشدم                 مگر به ديدن مهدى منتظر شکند
امام عصر، ولى خدا که از ره حق              بتان کفر وريا را به يکدگر شکند(5)
        
محمد على (فتى) تبريزى از چشم به راهى مردم آزاده ى جهان براى ظهور آن حضرت خبر مى دهد:
 
نه همين چشم به راه تو مسلمانانند        عالمى را نگران کرده اى از غيبت خويش
آمد از غيبت تو، جان به لب منتظران     همه دادند ز کف حوصله وطاقت خويش
بى رخت بسته به روى همه درهاى اميد    بگشا بر رخ احباب در از رحمت خويش(6)
    
ميرزا جواد تجلى، در ترجيع مهدوى خود از همين انتظار طاقت فرسا وتوان سوز سخن مى گويد:

در کوى تو ز انتظار امروز      هر گوشه ز عاشقان هياهوست
از غصه فکارم آخر اى يار!       با غصه دچارم آخر اى دوست!
تا که به وصال تو (تجلى)        بدهد دل خويش تسلى؟(7)
مردم همه ز انتظار مردند        اى مظهر کردگار بيچون!
چشم همه حلقه وار بر در          يک روز بيا ز خانه بيرون(8)
گر بى تو مرا بهشت آرند        بالله نکنم نگاه در حور
بى روى تو هست روز روشن   در ديده ى ما چو شام ديجور
مرديم در انتظار وترسيم           ما آرزويت بريم در گور(9)
    
سپيده ى کاشانى از درد انتظار سخن مى گويد، درد انتظارى که به جاى (دل) يک (لجه خون) همراه او کرده است:

چه کردى انتظار اى انتظار لاله گون! با من     که اين سان همسفر شد جاى دل، يک لجه خون با من
چراغ ديده روشن داشتم از بس به ره اينک       به جاى ديده همراه است بحر واژگون با من
تو را فرياد کردم در سکون لحظه ها، اما          به پژواک صدا دمساز شد شور جنون با من
شکسته، دل ز سنگ هجر تو از منتظر! بنگر      روان اين قايق بشکسته در درياى خون با من
مبادا بى تو نجايت در دلم اى همنشين دل!          تو بنشين تا که بنشانند اغوان فسون با من(10)
    
 ثابت محمودى (سهيل) از (جمعه ى موعود) سخن مى گويد که ديرى است گوش به زنگ فرا رسيدن آن است:

دست تو باز مى کند پنجره هاى بسته را        هم تو سلام مى کنى رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و، به روى رف گذاشتم     آينه ى قديمى غبار غم نشسته را
پنجره ى بيقرار تو، کوچه در انتظار تو         تا که کند نثار تو، لاله ى دسته دسته را
شب به سحر رسانده ام، ديده به ره نشانده ام     گوش به زنگ مانده ام، جمعه ى عهد بسته را
اى دل صاف، کم کمک شدست سطحى از ترک    آه! شکسته تر مخواه، آينه ى شکسته را (11)
    
قيصر امين پور، زمانه ى انتظار را به تصوير مى کشد که صبح آن همانند بعد از ظهر جمعه، غمگين وگرفته است وحتى

مهربانى بدون آن وجود نازنين ومهرآفرين، حالتى از کينه به خود مى گيرد:

صبح بى تو، رنگ بعد از ظره يک آدينه دارد       بى تو حتى مهربانى حالتى از کينه دارد
بى تو مى گويد: تعطيل است کار عشقبازى            عشق اما کى خبر از شنبه وآدينه دارد
جغد بر ويرانه مى خواند به انکار تو اما             خاک اين ويرانه ها بويى از گنجينه دارد
خواستم از رنجش دورى بگويم، يادم آمد           عشق با آزار، خويشاوندى ديرينه دارد
روى آنم نيست تا در آرزو دستى بر آرم          اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پنبه دارد
در هواى عاشقان پر مى کشد با بيقرارى           آن کبوتر چاهى زخمى که او در سينه دارد
ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد        آن که در در دستش کليد شهر پر آيينه دارد(12)
    
سيمين دخت وحيدى، طلوع آن آخرين خورشيد آسمان امامت را لحظه شمارى مى کند وآرزو دارد که با (سمند سرکش نور) از

(بيابان انتظار) فرا رسد:

مهربان مهربان نگار بيا            اى گل سرخ نوبهار، بيا
درد هجرت قرار دل را برد        تا دلم را دهى قرار، بيا!
بر سر شامگاه درد آهنگ          ديده ام شد ستاره بار، بيا!
تا نگاهت شکوه مريم صبح        بنمايد به شام تار، بيا!
تا نشانى نشاى گل ها را            به گلستان روزگار، بيا!
روى بنما که نيست جاى درنگ   نور حق مانده در غبار، بيا!
از رخ خوبتر ز خورشيدت         پرده بردار وآشکار بيا!
تا رهانى دل جهانى را             از غم ورنج بيشمار، بيا!
زين کن اى مه! سمند سرکش نور   از بيابان انتظار، بيا!
تا که بر مقدم همايونت                جاى خود را کنم نثار، بيا!(13)

  - پاورقی -

(10) م.ع.م (پروانه).
(11) محمد موحديان (اميد).
(12) محمود شاهرخى (جذبه).
(13) محمد جواد غفورزاده (شفق).
(14) خوشه هاى طلايى، ص 53.
(15) همان، ص 62.
(16) همان، ص 64.
(17) همان، ص 65.
(18) همان، ص 66 و67.
(19) همان، ص 100 و101.

(1) همان، ص 102.
(2) همان، ص 109 و110.
(3) همان، ص 155 و156.
(4) همان، ص 256.
(5) همان، ص 268.
(6) همان، ص 334.
(7) تذکره ى مدينة الادب، ج 1، ص 557.
(8) همان، ص 558.
(9) همان، ص 558.
(10) آه عاشقان در انتظار موعود، ص 25.
(11) آه عاشقان در انتظار موعود.
(12) همان، ص 36 و37.
(13) همان، ص 62 و63.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page