ظهور کلى وفراگير

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

مساله اى که از ديرباز ذهن شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام را به خود مشغول داشته، قيام جهانى وظهور کلى وفراگير آن

منجى عالم بشريت در گسترده ى اين کره ى خاکى است تا با برچيدن بساط کفر وستم ونفاق واز ميان برداشتن زشتى وپلشتى از

عرصه ى جهانى، قسط وعدل واقعى را به اهل جهان هديه کند وبا استقرار حکومت عدل اسلامى در گستره ى اين جهان خاکى،

به اهداف الهى انبيا جامه ى عمل بپوشاند. با گلگشتى که در گلزار هميشه سرسبز شعر مهدوى در قلمرو زبان فارسى خواهيم

داشت، دسته گل هايى را با رايحه ى دل انگيز ظهور کلى وشميم قيام جهانى مهدى موعود عليه السلام به شيفتگان جمال مهدوى

تقديم خواهيم کرد.
ناصر فيض با طرح دو سوال در ابيات آغازين غزل مهدوى خود، ظهور سپيده را نويد مى دهد:

صداى بال ملايک ز دور مى آيد         مسافرى مگر از شهر نور مى آيد؟
دوباره عطر مناجات با فضا آميخت     مگر که موسى عمران ز طور مى آيد؟
شراب ناب تبلور به شهر آوردند           تمام شهر به چشمم بلور مى آيد
به باغ از غم داغ کدام گل گفتند          که آتش از دل خاک نمور مى آيد؟
ستاره اى شبى از آسمان فرود آمد       ومژده داد که صبح ظهور مى آيد
چه قدر شانه ى غم بار شهر حوصله کرد   به شوق آن که پگاه سرور مى آيد؟
مسافرى که شتابان به يال حادثه رفت         به باغ سرخ شهادت صبور مى آيد
به زخم هاى شقايق قسم هنوز از باغ        شميم سبز بهار حضور مى آيد
مگر پگاه ظهور سپيده نزديک است      صداى پاى سوارى ز دور مى آيد(1)
    
ابن حسام خوسفى بر اين باور است که تا زمانه ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام، جهان از ظلمت رهايى نخواهد يافت:

ميان دايره چون نقطه معتکف باشيم               به جور دور بسازيم تاه به دور ظهور
ظهور مهدى قائم که چون سليمانش               مسخرند به رغبت، وحوش وجن وطيور
چنان که پر بود از جور وکين، جهان خراب     به دين وداد کند ضبط، عدل او معمور
تو از حجاب بروى آن تا برون آيند               به نصرت تو، شجاعات دين چو روز نشود(2)
جهان خلاص نگردد ز دست ظلمت شام           اگر نه صبح جمال تو بخشد او را نور
    
مولانا اهلى شيرازى، آن وجود نازنين را گره گشايى مى داند که سرانجام، گره از کار زمين وزمان خواهد گشود:

گنجى که نقد هر دو جهان است عاقبت        خواهد به دست مهدى آخر زمان گشود
او آن گره گشاست که چون سر زند ز غيب   خواهد گره ز کار زمين وزمان گشاد

واعظ قزوينى در انتظار زمانه ى ظهور است تا ناله هاى او - همانند دستى که از آستين بيرون مى آيد - از استخوان هايش مجال

عرض اندام پيدا کند:

دامن عهد ظهورت کو که تا آيد برون         ناله ها از استخوانم همچو دست از آستين
کى شود يارب که آرى پاى دولت در رکاب   چتر شاهى بر سر از بال وپر روح الامين
سرزند يارب ز شرق غيب مهر ذات تو         تا شود بيدار بخت شيعيان دل حزين
    
حزين لاهيجى از آن موعود جهانى مى خواهد که از پرده ى غيبت بيرون آيد؛ چرا که چشم جهانى به ظور او دوخته شده است:

اى پرده نشين دل وجان! در ره شوقت      اين مطلع فرخنده مرا ورد زبان است
تا ديده ز دل، نيم قدم ره به ميان است       از پرده برآ! چشم جهانى نگران است

اديب کرمانى از آن حضرت انتظار ظهور دارد تا نهال عصيان را از ريشه برکند وخانه بيداد وکفر را ويران سازد.

خيز وبرون آى اى امام زمانه!       برکن وبشکن نهل وشاخه ى عصيان
دادگرا! بازگو به شحنه ى عدلت     خانه ى بيداد وکفر سازد ويران
شاها! از برق تيغ ساعقه کردار      خرمن کفر ودرخت شرک بسوزان
ديده ى ما را ز چهره، ساز منور    خاطر ما را بکن ز مهر، گلستان
غيبت کبرى بس است، بخش حياي  باش همى در ظهور خويش شتابان
کاش که اين پرده ى حجاب دريدى   تا شدى ايدر(3) به چشم خلق نمايان
تا دگر اين کافران، طلب ننمايند    بهر وجودت ز ما، اقامت برهان
    
لطفعلى بيک آذر بيگدلى، شرايط زمانه را براى ظهور آن آخرين منجى بشريت، مناسب مى بيند واز آن حضرت مى خواهد که با

ظهور خود، دردها را درمان کند وبر زخم ها مرهم گذارد:

شها! وقت است کز ايوان گذارى پاى در ميدان    کنى بر دردها درمان، نهى بر زخم ها مرهم
    
بهجت قاجار نيز همانند آذر بيگدلى، ضمن تقاضاى ظهور از آن حضرت مى خواهد که از کعبه، قيام جهانى خود را آغاز کند تا

کفر به ايمان بدل شود واز گستره ى کره ى خاکى، ظلم وظلمت رخت بربندد:

تيره شد روى جهان از کفر شاها! از حرم    جلوه کن تا کفر را تبديل بر ايمان کنى
از حجاب غيب رخ بنماى اى نور خداى!       تا که رفع ظلم ودفع ظلمت از کيهان کنى

محيط قمى در آرزوى لحظه اى است که از جانب حضرت بارى، فرمان ظهور صادر گردد وجهان را به نور قسط وعدل بيارايد

ونهال ستم را ريشه کن کند:

خوش آن ساعت که امر آيد ز يزدان   بدان شه، کاى ولى غايب من!
هويدا شو! که هنگام ظهور است       ز طلعت پرده ى غيبت برافکن
ز عدل وقسط، گيتى را بياراى         نهال ظلم وجور از بيخ برکن

برخى ديگر، روياى صادقه ى خود را به ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام تعبير کرده اند:

ديدم به خواب دوش که در بطحا    بر پا لواى احمد محمود است
تعبير جستم وخردم گفتا:              گويى ظهور مهدى موعود است(4)

شاعر دلسوخته ى ديگرى در مورد زمان ظهور آن حضرت با خوش بينى اظهارنظر مى کند:

اى شه آفاق گير! دور ظهور است       چند نهى ملک دين به دشمن منحوس
عصر ظهور تو گشت بر همه معلوم     روز قيام تو گشت بر همه محسوس!(5)  

چون شعراى ديگر نيز در مورد ظهور امام عصر عليه السلام حرف ها وديدگاه هاى تقريباً همانندى دارند، بدون هيچ شرح

وتفصيلى به نقل ابياتى از آنان بسنده مى کنيم:

از ظهور ازل! اى نور ابد! سر وجود!
رخ بر افروز که مهرى تو وگيتى فلک است
تو اى ولى خدا، سر کردگار! امروز
مباش پرده نشين بيش ازين، ز پرده درآ
ولى منتظر! قائما! بيا که تو راست
شدند حکمروا فرقه اى که جلمه ز ظلم
تا چند زير پرده اى؟ اى پرده دار دين!
درآ ز پرده واز يک تجلى رخسار
اى مهر جانفروز! برآ از نقاب ابر
بى پرده حسن شاهد شرع آشکار کن
خالى نما قلمرو وايجاد از ستم
برخويش چو جوشن غزا پوشد
آن هندى حيدرى(11) به کف گيرد
با سيصد وسيزده نفر ياور
با يارى کردگار کى حاجت
گريان به سر قدر قضا سازد
اندر آن ساعت که اندر کعبه گردى آشکار
آن بدين گويد: نبى گشته به گيتى آشکار
آن بدين گويد: ببينش جوشن احمد به بر
پيشت از يک سو زده صف صاحبان دين وداد
گيتى به ظهورت شود آراسته وتو
تنها نه همين کفر کنى نفى به گيتى
چون بگيرد رايت منصور (جاء الحق) به دست
بر کشد چون آتش تيغش زبانه، ز التهاب
گر وزد باد نهيبش در چمن از بيد بن
اى صاحب الزمان! ولى حق! که کردگار
خواهم که روزگار غيابت - که گشته پير -
اى شير حق! دمى ز پى هيجا (18)
آور به کارزار يکى جولان
گر سر طلب کند ز عدو تيغت
هر آن چه مى زنم از دفتر وجود ورق
اين تويى آن که جهانت همه تسخير شود
تا قايمت ز يمن نهضت او
با قايم مقدسش يزدان
پسر خون خدا (24) چهره عيان مى سازد
مى کند محکمه ى عدل خدا را برپا
روزى که ز چهره پرده بردارد
آن روز تمام تلخکامى ها
دشمن افتد به پنجه ى قهرش
مصلح کل! بيا بيا، جان رسل! بيا بيا
جا به کنار کعبه کن تا که کنند قبله ات
خواهم ز راه لطف وکرم رخصت ظهور
تا آن امام غايب وکنز خفى(29) حق
کوبد به بام هفت سما کوس معدلت
خرم کند هزار نهال فسرده را
سازد شکار وشير ژيان را، امين هم
افساد را ز روى زمين ريشه کن کند
دوست پا در رکاب خواهد شد
جز بنايى که کوى عشاق است
هان بيا اى که دل ز پرتو تو
سرگذشت شبى که بى تو گذشت
دل ما نازک است، رحمى کن
دل ما تشنگان ديدارت
اى (نگارنده)! از خداش بخواه
از مشهد خون، بانگ اذان مى آيد
از دشنه ى ملحدان پنهان در شب
پيرى که دلش آينه ى بينايى است
يارى که زبان آفريش داند
از منتظران خسته شهر حصار!
از راه مه آلود افق، منجى خاک
اى جوهريان! مژده که منظومه ى گل
    

    
تا کى از هجر تو جان ودل ما ممتحن است؟        
قد برافراز که سروى تو وعالم چمن است(6)
بيا وسر خدا ساز آشکار امروز
برون ز پرده نما سر پرده دار امروز
قوام قائمه ى عرش کردگار امروز
بر يزيد پليدند شرمسار، امروز(7)
از پرده - کفر را بدرى پرده تا - درآ (8)
غبار شرک ز مرآت ما سوا پرداز(9)
عالم گرفت تيرگى، از رخ نقاب کش
يک ره نقاب از رخ ام الکتاب کش
خط مسلمى به جهان خراب کش(10)
بر دست چو رايت ظفر دارد
آن جوشن داودى به بر دارد
يارى ز خداى دادگر دارد
با سيصد وسيزده نفر دارد؟
مويان به سر قضا، قدر دارد(12)
لشکرت گرفته خط استوا تا قيروان(13)
وين بدان گويد: على گرديده در دوران عيان
وين بدان گويد: ببينش تيغ حيدر بر ميان
هم ز ديگر سو خداوندان شمشير وسنان(14)
هر لحظه به عدلش کنى آراسته تر بر
اثبات خدا را بزنى سکه به زر بر(15)
راستى از کژى وسود از زيان آيد برون
همچو تيغ از کام هر مشرک زبان آيد برون!
جاى شاخ وبرگ، شمشير وسنان آيد برون(16)
قسطاس عدل را ز تو برپا کند همى
ايزد هم از ظهور تو برنا کند همى(17)
در زير ران بياور يکران(19) را
تا کار، زار گردد عدوان را
تسليم وى ز بيم کند جان را (20)
نوشته است به خطر جلى که (جاء الحق)(21)
دولت آل على از تو جهانگير شود(22)
دولت حق، دوام خواهد کرد
نور خود را تمام خواهد کرد(23)
از منافق، طلب خون پدر خواهد کرد
کاخ بيداد وستم زير وزبر خواهد کرد(25)
آن آينه ى محمدى آيين
در کام جهانيان شود شيرين
چون گنجشکى به چنگل(26) شاهين(27)
بيا وآب رحمتى، بر آتش بلا بزن
روى به دوستان کن ونغمه ى آشنا بزن(28)
در اين زمان به مهدى صاحب زمان دهد
گردد عيان وچهره به عالم نشان دهد
نيروى تازه بر تن پير وجوان دهد
سر سبزى بهار به برگ خزان دهد
گنجشک را به لانه ى شاهين مکان دهد
اصلاح، بين گله وگرگ وشبان دهد(30)
عشق مالک رقاب خواهد شد
هر بنايى خراب خواهد شد
مظهر آفتاب خواهد شد
شرح چندين کتاب خواهد شد
که ز آهى کباب خواهد شد
تا بيايى تو، آب خواهد شد
کاين دعا، مستجاب خواهد شد(31)
سردار گل از خوان خزان مى آيد
سيلابه ى خون ز هر کران مى آيد
با جاذبه ى عشق جوان مى آيد
از وادى بيحد وگمان مى آيد
آن مرد هميشه قهرمان مى آيد
با اسب ستاره ى دمان مى آيد
با کوس سپيده دم عيان مى آيد
 بر بام فلق منادى بيدارى
اى شب زدگان خفته! بيدار شويد
در گلشن شعله سر به داران شهيد
ز کعبه عزم سفر کن، به اين ديار بيا
حريم دامن نرجس شد از تو رشک بهار
تويى، تو نور محمد، تو جلوه اى ز على
ز اشک وخون دل اين خانه شستشو داديم
زمان، گذرگه پژواک نام نامى توست
ميان شعله ى غم سوخت هجر نامه ى ما
زلال چشمه تويى، روح سبزه، رمز بهار
براى آن که نشانى تو اى مبشر نور
براى آمدنت گر چه زود هم دير است
بيا که دشت شقايق، به داغ آذين گشت
حريق فاجعه گل هاى عشق مى سوزد
بتاب از پس دندانه هاى قصر سحر
نگاه منتظرانت فسرد ومى ترسم
زدند خيمه سپاه تو بر صحارى عشق
ز شعله ى پر پروانه ها چراغان شد
فشانده ايم به راهت بسى شکوفه ى خون
تويى تو، وارث خون شهيد اى گل نور!
نشسته ديده ى درماندگان دهر به راه
به انتظار تو تا کى طلايه دار بهار؟
خوش آن زمان که تو باشى خطيب جمعه ى ما
چه نارساست کلامم! که ز آن عظيم ترى
اميد آن که بيايى ودر قدم قدمت
دلم ز هجر تو ويرانه شد، ز پرده بتاب
قسم به عصمت کوثر، هلا طليعه ى صبح!
قسم به اشک يتيمان، بيا بيا مهدى!
حضورت، طرفه گلزارى است چشم انتظارم را
گواهى مى دهد دل: اى وراى ابر مى تابى
غروب عمر شب انتظار نزديک است
دلم قرار نمى گيرد از تلاطم عشق
اگر که در کف ديوارها، گل ولاله است
بيا که خانه تکانى کنيم دل ها را
بيا چو لاله تنت را به زخم آذين بند
فريب خويش مده، تشنگيت خواهد کشت
در آسمان پگاه آن پرنده را ديدى؟!
به سرآمد شب هجران وسحر نزديک است
رحمى اى باد خزان! کز اثر همت اشک
همه را در رخ ياران نگران مى بينم
وقت آن است که همت طلبيم از در دوست
گر چه دور است ره کعبه ى مقصود ولى
ناله هاى جرس قافله پر شور شده است
هست تا گوهر دين در صدف غيب نهان
گفتم: از هجر رخت جان به لب آمد، گفتا:
پر وبال من و(پروانه) بسوزيد چو شمع

    
گويد که: امير عاشقان مى آيد
خورشيد دل از مشرق جان مى آيد
گفتند که: صاحب زمان مى آيد(1)
چو عطر غنچه نهان تا کى؟ آشکار بيا
گل يگانه ى گلزار روزگار! بيا
تو سيف منتقمى، عدل پايدار! بيا
بيا به مشهد عشاق بيقرار، بيا
زمين ز راى تو گيرد مگر قرار، بيا
بيا که گويمت آن رنج بيشمار، بيا
بيا که با تو شود فصل ها بهار، بيا
درخت خشک عدالت به برگ وبار، بيا
شتاب کن که بر آرى ز شب دمار، بيا
تو اى تسلى صحراى سوگوار! بيا
فرو نشان به قدوم خود اين شرار، بيا
بزن حجاب به يکسو، سپيده وار بيا
که پژمرد همه گل هاى انتظار، بيا
براى يارى شيران شب شکار، بيا
زمين شب زده، اى مهر ماندگار! بيا
به کربلاى غريبان اين ديار بيا
قسم به غربت سنگر، مسيح وار بيا
هماى ساحل درياى انتظار! بيا
تو اى قرار به دل هاى بى قرار، بيا
خوش آن زمان که تو شويى ز دل غبار بيا
تو اى عصاره ى قرآن به کوله بار! بيا
(سپيده) اشک وگل جان کند نثار، بيا
چو مه ببخش به ويرانه اعتبار، بيا
قسم به سوختگان اميدوار، بيا
قسم به حسرت دل هاى داغدار، بيا (2)
بيا مپسند از اين بيش پاييز درون با من
نتابى گر، چه خواهد کرد شام قيرگون با من؟(3)
طلوع مشرقى آن سوار، نزديک است
مگو براى چه؟! وقت قرار نزديک است
عجيب نيست که ديدار يار نزديک است
از انجماد کسالت، بهار نزديک است
بيا وزود بيا! روز بار نزديک است
دو گام پيش بنه، چشمه سار نزديک است
اسير موج نگردى، کنار نزديک است(4)
صبر کن! صبر، که هنگام ظفر نزديک است
نونهالى که نشاندم به ثمر نزديک است
مگر اين قافله را وقت سفر نزديک است؟
که بس از قافله دوريم وخطر نزديک است
آزموديم که بر اهل نظر نزديک است
همسفر! کعبه ى مقصود مگر نزديک است؟
صدف چشم تر ما به گهر نزديک است
ناله ى سوخته جانان به اثر نزديک است
که سر آمد شب هجران وسحر نزديک است(5)

  - پاورقی -

(1) خوشه هاى طلايى، ص 138 و139
(2) روز قيامت.
(3) اکنون.
(4) حضورى سلماسى.
(5) حاجب شيرازى.
(6) حاج ميراز حبيب خراسانى.
(7) ميرزا يحيى مدرس اصفهانى.
(8) طرب اصفهانى.
(9) محيط قمى.
(10) حزين لاهيجى.
(11) کنايه از ذوالفقار است.
(12) طرب اصفهانى.
(13) مغرب؛ به مشرق ومغرب هم اطلاق مى شود.
(14) حضورى سلماسى.
(15) بهجت قاجار.
(16) بقاى اصفهانى.
(17) حضورى سلماسى.
(18) کارزار.
(19) اسب وهوار وچالاک.
(20) خرد کرمانى.
(21) سيد رضا مؤيد.
(22) سيد رضا مؤيد.
(23) سيد رضا مؤيد.
(24) کنايه از امام حسين عليه السلام است.
(25) سيد محمد خسرو نژاد (خسرو).
(26) چنگال.
(27) غلامرضا سازگار.
(28) غلامرضا سازگار (ميثم).
(29) گنج پنهان.
(30) محمد وارسته کاشانى.
(31) عبد العلى نگارنده.

(1) نصر الله مردانى.
(2) سپيده کاشانى.
(3) سپيده کاشانى.
(4) ثابت محمودى (سهيل).
(5) م.ع.م (پروانه).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page