يک شب، ميان هاله اى از عطر وعشق ونور مى آيى از غريب ترين جاده هاى دور
پا مى نهى به کوچه ى متروک عشق من آهسته راه مى روى، اما چه با غرور!
احساس مى کنم که تنم سبز مى شود وقتى از کنار دلم مى کنى عبور
اينجا، تمام پنجره ها رو به غربتند اى آشناى عاطفه! کى مى کنى ظهور؟!
بى تو، نگاه ها همه پژمرد وخشک شد بى تو، ز لوح خاطره ها پاک شد سرور
مى آيى از طليعه ى خورشيد بى گمان يک شب ميان هاله اى از عطر وعشق ونور(10)
- پاورقی -
(10) نسيم زنگويى.
کى مى کنى ظهور؟!
- بازدید: 624