دورنمايى از عصر امام حسن عسكرى علیه السلام

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

یكی از راه های پی بردن به شخصیت واقعی انسانها، آگاهی از زمان آنهاست. با توجه بدین حقیقت، برآنیم تا نگاهی گذرا به عصر امام عسكری علیه السلام بیفكنیم تا بخشی از عظمت شخصیت تابناك آن امام معصوم را دریابیم.

دوران كودكی
امام عسكری علیه السلام در دوران كودكی شاهد اهانتهای متوكل عباسی به اهل بیت عصمت علیهم السلام، به ویژه پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلم، بود. او می دید دشمن زیارت جدش امام حسین صلوات الله علیه را ممنوع و حتی مزار مقدسش را با خاك یكسان كرده است.
متوكل به خاطر احساس ترس از گرایش مردم به اهل بیت علیهم السلام فرمان داد امام هادی علیه السلام و خاندانش را دستگیر و از مدینه به سامرا منتقل كنند.
امام عسكری علیه السلام یورش های ناجوان مردانه و دور از ادب ماموران حكومت به خانه پدرش را مشاهده كرد و سرانجام در شهادت مظلومانه پدر ارجمندش به سوگ نشست.

فرمانروایان آن روزگار
بنی عباس، كه پس از بنی امیه با زور و تزویر به حكومت دست یافتند، برای مردم چیزی جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان نیاوردند. آنها جنگیدند، غارت كردند و مردم را در بیچارگی، فقر و اندوه فروبردند. امویان كافرانه و آشكارا به اسلام ضربه می زدند، ولی عباسیان منافقانه و پنهانی. فرزندان عباسی در پی آن بودند كه با رنگ دین به نظام سیاسی خویش تقدس بخشند، اما تفكر اهل بیت علیهم السلام سدی استوار در برابر هواهای نفسانی شان پدید آورده بود.
آنها در ظاهر خویش را جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله معرفی می كردند، باعوام فریبی به نام دین از مردم بهره می كشیدند و اهداف خود را پیش می بردند. ستمگران بنی عباس، در سایه زور و تزویر، از كیسه بیت المال كاخ های باشكوه می ساختند، ماموران و چاپلوسان را ثروتمند می ساختند و بی خبر از وضعیت دشوار زندگی مردم به خوشگذرانی می پرداختند. فاصله طبقات فقیر و غنی هر روز بیشتر می شد. و سرنیزه های حكومت برای خاموش ساختن فریاد اعتراض مردم تیزتر.

خلفای دوران امام
خلفایی كه همزمان با امامت حضرت عسكری علیه السلام قدرت را در دست داشتند، عبارتند از:
1- متوكل بیش از چهارده سال; (232- 247)
2- منتصر (فرزند متوكل)9 ماه;(247- 248)
3- مستعین (فرزند متوكل) سه سال و اندی; (248- 252)
4- معتز (فرزند متوكل) حدود چهار سال; (252- 255)
5- مهتدی 11 ماه; (255- 256)
6- معتمد (فرزند متوكل)23 سال; (256- 279)
در زمان این جنایتكاران مظلومیت شیعه فزونی یافت و بسیاری از شیعیان به طرز فجیعی به شهادت رسیدند. شدت ستم چنان بود كه خودكامگان گاه پیكرهای پاك شهیدان را نیز آماج بی حرمتی های خود قرار می دادند.
در این زمان كانون تفكرات ناب شیعی حضرت امام حسن عسكری علیه السلام نیز پیوسته مورد آزار و اهانت قرار می گرفت. هر چند آن بزرگوار نیز چون پدرگرانقدرش به رعایت احتیاط و تقیه پای می فشرد; ولی شمار جاسوسان به اندازه ای بود كه گاه مراعات همه جوانب احتیاط نیز سودمند واقع نمی شد. سبب اصلی این فشارها و سختگیریها علاقه شدید مردم به اهل بیت علیهم السلام و نیز روایتهای متواتر در باره قائم بودن فرزند امام عسكری علیه السلام بود.

شورشها
در روزگار امام افراد و گروه هایی، كه برخی از آنها مورد تایید حضرت نیز بودند، آشكارا علیه حكومت فاسد شوریدند. مسعودی، مورخ مشهور، در تاریخ خویش به قیام های آن عصر چنین اشاره می كند:
1- قیام كوفه به رهبری یحیی بن عمر طالبی (ازنوادگان جعفر طیار علیه السلام » كه در سال 248 روی داد و سرانجام با شهادت یحیی فروكش كرد;
2- انقلاب حسن بن زید علوی(از نوادگان امام علی علیه السلام » در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بن زید، پس ازنبردی شدید، حكومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات یافت;
3- قیام ری به رهبری محمد بن جعفر كه در سال 250 تحقق یافت. محمد سرانجام دستگیر شد;
4- قیام قزوین كه در سال 250 به رهبری حسن بن اسماعیل كركی به وقوع پیوست;
5- قیام سال 251 كوفه به رهبری ابن حمزه;
6- قیام بصره به رهبری صاحب زنج كه درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه یافت;
7- قیام یعقوب لیث صفار در سیستان كه در 262 آغاز شد.

اندیشه های پلید خلفا در باره امام علیه السلام
شیخ حر عاملی، ازدانشوران قرن دوازدهم، می نویسد: سید بن طاوس در كتاب مهج الدعوات گفته است: در عصر امام عسكری علیه السلام سه تن از خلفا(مستعین، معتز و مهتدی) اندیشه قتل حضرت را در سر می پروراندند; چون شنیده بودند كه امام مهدی علیه السلام از نسل اوست. آنها چندین بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخی از آنها را نفرین كرد و آن ستمگران به زودی هلاك شدند.
شیخ طوسی در كتاب غیبت می نویسد: معتز اراده كرد حضرت را به قتل برساند; ولی سه روز بعد، از خلافت بركنار شد. البته حضرت، پیش از بركناری خلیفه، یارانش را از این امر آگاه كرده بود. علی بن محمد بن زیاد صیمری در كتاب «اوصیاء» چنین می نویسد: مهتدی می خواست حضرت را به شهادت برساند; امام به یارانش فرمود: تا پنج روز دیگر می میرد. البته چنان شد كه حضرت فرموده بود. با پایان یافتن پنج روز مهتدی به قتل رسید.
شیخ حر عاملی می گوید: از عمر بن محمد بن زیاد صیمری نقل شده است كه گفت: به منزل عبدالله بن طاهر وارد شدم. در برابرش نامه ای از امام عسكری علیه السلام یافتم كه در آن نوشته بود: « من برای این سركش از خداوند مرگ خواسته ام; تا سه روز دیگر خداوند او را نابود می كند.» روز سوم مستعین از خلافت بركنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام به هلاكت رسید.
شیخ همچنین از احمد بن حسین بن عمر چنین نقل می كند: هنگامی كه معتز فرمان داد حضرت را به سعید حاجب بسپارند تا به كوفه برده، در قصر ابن هبیره به قتل رساند .... ابوالهیثم بن سبانه برای حضرت نوشت: خدای مرا فدایتان سازد، خبری به ما رسیده و ما را اندوهگین و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز، برای شما گشایش پدید می آید. روز سوم معتز بركنار شد.
شیخ طوسی در كتاب ارشاد می نویسد: احمد بن محمد می گوید: هنگامی كه مهتدی عباسی كشتن شیعیان را آغاز كرد، به امام عسكری علیه السلام نوشتم: خدای را سپاس كه وی را از آزارها منصرف ساخته است، زیرا به من خبر رسیده كه شما را تهدید می كند و می گوید: « به خدا سوگند، اینها [ آل محمد صلی الله علیه وآله] را از روی زمین برمی اندازم.» حضرت به خط خویش چنین پاسخ داد: «این عمرش [از آن كه بتواند به مرادش دست یابد] زودتر به پایان می رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خواری به هلاكت خواهد رسید.» چنان شد كه حضرت نوشته بود.

تقیه شدید امام
عملكرد حضرت در عصر خویش نیز فضای خفقان آن روزگار را نشان می دهد. مسعودی از محمد بن عبدالعزیز بلخی چنین نقل می كند: روزی صبحگاهان در خیابان غنم نشسته بودم، امام عسكری علیه السلام از خانه بیرون آمده، می خواست به «باب العامه » برود. با خود گفتم: اگر فریاد كشم و بگویم: «ای مردم این حجت خدا بر شماست، او را بشناسید.» مرا خواهند كشت. وقتی نزدیك من رسید، با انگشت سبابه به من اشاره فرمود و سپس بر دهانش قرار داد; یعنی خاموش باش. من پیش شتافتم و بر پایش بوسه زدم، فرمود: اگر آشكارا بگویی، كشته می شوی.
همان شب خدمتش رسیدم، فرمود: [دو راه بیشتر نیست] یا كتمان یا مرگ; پس خود را حفظ كنید.
داود بن اسود یكی از خادمان امام عسكری علیه السلام كه وظیفه هیزم كشی را بر عهده داشت، می گوید: روزی حضرت تكه چوبی مدور، بلند و كلفت به من داد و فرمود: این را به عثمان بن سعید عمری برسان. در كوچه استر سقایی راه را بر من بست. سقا از من خواست حیوان را كنار بزنم. من با همان تكه چوب بر پشت استر زدم تا كنار برود; ولی ناگهان چوب شكست و نامه های حضرت، كه در میان آن بود، آشكارشد. شتابان آنها را در آستین پنهان كردم و سقا نیز بد گفتن به من و حضرت را آغاز كرد. وقتی خدمت حضرت رسیدم، فرمود: چرا با چوب به استر زدی.
آنگاه سفارش كرد: اگر كسی به ما اهانت كرد اعتنا نكن ... ما در دیار بدی می باشیم، تو تنها به كار خویش بپرداز و بدان كه گزارش كردارت به ما می رسد.

امام و زندان های خلفا
امام عسكری علیه السلام بخشی از دوران امامتش را در زندان های طاغوتیان عباسی به سر برد. مدتی نیز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحت مراقبت شدید قرار داشت. شیخ مفید می نویسد:
امام عسكری علیه السلام را به نحریر، یكی از غلامان مخصوص خلیفه و مسوول نگهداری از حیوانات درنده و شكاری دربار، سپردند; نحریر بسیار بر او سخت می گرفت و آزارش می داد. همسرش گفت: وای بر تو، از خدا بترس; مگر نمی دانی چه شخصیتی به خانه ات گام نهاده؟
آنگاه گوشه ای از فضایل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتاری كه با وی می كنی، بر تو بیمناكم.
نحریر گفت: به خدا سوگند، او را در میان درندگان خواهم افكند و چنین نیزكرد. پس از مدتی، وقتی به جایگاه درندگان مراجعه كرد تا دریابد چه بر سرامام آمده، دید حضرت میان درندگان به نماز ایستاده است.
احمد بن حارث قزوینی می گوید: با پدرم در سر من رای (سامرا) بودیم. پدرم دراصطبل امام عسكری علیه السلام كار می كرد.
مستعین عباسی استری داشت كه از نظر زیبایی و زرنگی بی نظیر بود، ولی وحشی می نمود و سواری نمی داد. وقتی تلاش مسوولان برای رام ساختنش بی نتیجه ماند، یكی از ندیمان خلیفه گفت: چرا این كار را به حسن (علیه السلام) واگذار نمی كنی تا بیاید یا سوار استر شود و رامش سازد یا استر او را هلاك كند و تو آسوده خاطر شوی. خلیفه در پی حضرت فرستاد. پدرم نیز همراه حضرت رفت. پدرم گفت: وقتی وارد شدیم، امام نگاهی به استر، كه در حیاط ایستاده بود، افكند، پیش رفت و بر كفلش دست نهاد. در این لحظه عرق از پیكر استر سرازیر شد. سپس حضرت نزد مستعین رفت. مستعین او را پیش خویش نشاند و گفت: ابومحمد، این استر را مهار كن!
حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را مهار كن.
مستعین گفت: خودت مهار كن.
حضرت پوستین بر زمین نهاد، برخاست، بر استر دهنه زد و به جای خویش بازگشت.
مستعین گفت: ابومحمد، استر را زین كن.
حضرت فرمود: غلام، زینش كن.
اما خلیفه گفت: خودت زینش كن. پس امام برخاست; استر را زین كرد و بازگشت.
مستعین گفت: آیا صلاح می دانی كه سوارش شوی؟ حضرت فرمود: آری.
آنگاه سوارش شد، آن را دوانید .... سپس برگشت و پایین آمد. مستعین گفت: ابومحمد، استر را چگونه دیدی؟ فرمود: استری به این خوبی و چالاكی ندیده بودم; جز برای خلیفه شایسته نیست. مستعین گفت: خلیفه آن را به شما واگذار كرد. حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را بگیر. پدرم گرفت و برد.
علی بن عبدالغفار می گوید: وقتی صالح بن وصیف امام عسكری علیه السلام را زندان كرده بود، گروهی از عباسیان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سخت نمی گیری؟ او گفت: چه می توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترین كسانی كه به آنها دسترسی داشتم، بر او گماشتم; اما اینان اهل نماز و روزه شدند. وقتی علت را پرسیدم، گفتند: چه می گویی در باره مردی كه روزها روزه می گیرد و شبها نماز می خواند و وقتی كه به وی می نگریم، بدن ما می لرزد چنانكه گویا از خود بی خود می شویم. وقتی عباسیان و منحرفان این سخنان را شنیدند، نومید از سرای وصیف بیرون رفتند.
محمد بن اسماعیل علوی می گوید: امام عسكری علیه السلام را نزد یكی از سرسخت ترین دشمنان آل ابوطالب زندانی ساختند و سفارش كردند كه چنین و چنان آزارش ده. هنوز بیش از یك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پیرو امام شد. او چنان نزد امام خاضع بود كه برایش به خاك می افتاد و جز برای بزرگداشت به چهره حضرت نمی گریست. وقتی حضرت از زندان آزاد شد، این مرد بصیرتش از همه مردم به امام بیشتر بود ...

شهادت امام
معتمد، كه امام عسكری علیه السلام را در برابر دستگاه ستم پیشه عباسیان سدی نفوذ ناپذیر می دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را برای تحقق آرمانهای پلیدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان نمایاند كه حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است; ولی این توطئه نیز ناكام ماند و چهره واقعی وی بر همگان آشكار شد.
احمد بن عبیدالله بن خاقان می گوید: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزی در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صدای ناله و شیون برخاست. خلیفه در پی فرزند نیكبخت آن حضرت برآمد و گروهی از ماموران را به خانه امام گسیل داشت تا وی را بیابند. خلیفه حتی زنان قابله را فرستاد تا از بارداری احتمالی كنیزان حضرت آگاه شوند ...
آری، دشمنان نمی دانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناك الهی حضرت حجه بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پنج سال پیش بدین جهان گام نهاده، اینك پس از شهادت پدر گرامی اش بر جایگاه والای امامت تكیه زده است.
در پایان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكری علیه السلام، كه هنگام خروج از زندان معتمد آیه «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون » را نگاشت، ما نیز آیه شریفه را به خاطر آوریم و برای سلامتی و ظهور كامل كننده نهایی نور هدایت حضرت مهدی صلوات الله علیه دعا كنیم.

سید علیرضا جعفری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page