با گل روى تو گلهاى بهشتى خارند
حور وغلمان وپرى، آدم خاکى وملک
... کافران از رخ مينوى تو در فردوسند
بايد از فتنه چشم تو خبرداد به خلق
مرکزت خال وخطت دايره ابرو پرگار
آخرى اى صبح اميد از افق حسن برآ
من بر آنستم وآنان که اولوالابصارند
به جمال تو کمالى به خدا گر دارند
مؤمنان از خم گيسوى تو در زنارند
کين دو بدمست، هلاک دل صد هشيارند
عالمى در خط از اين دايره وپرگارند
شب نشينان خيالت همه پروين نارند
ابو الفضل فيروزى (نى نوا)
شب نشينان خيال
- بازدید: 850