13. اولويت امر به معروف و نهى از منكر

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

پيامبران براى اين كه جامعه را از آفات و انحرافات پاك نمايند، همواره قوم خود را از منكرات نهى مى كردند و آنها را به كارهاى پسنديده و حسنه دعوت مى نمود. لذا امر به معروف و نهى از منكر را سر لوحه دعوت خود و از جمله اولويت هاى كارى خود قرار مى دادند.
# حضرت لوط عليه السّلام در اين راستا با انحرافات اخلاقى و عادات زشت قومش مبارزه كرد و به شيوه هاى مختلف با اين پديده سوء، مقابله مى نمود. در قرآن هر گاه سخن از لوط به ميان آمده ، روشهاى مبارزه بى امان او با اين آفات اخلاقى و اجتماعى خطرناك و خانمان سوز مشاهده مى گردد.
و لوط إ ذ قال لقومه اء تاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين (237)
و لوط را فرستاديم ، هنگامى كه به قوم خود گفت : آيا آن كار زشت را مرتكب مى شويد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است ؟
إ نّكم لتاءتون الرّجال شهوة من دون النّساء بل اءنتم قوم مسرفون (238)
شما از روى شهوت با مردان ، به جاى زنان در مى آميزيد، آرى شما قومى تجاوز كاريد.
و لوط إ ذ قال لقومه اء تاءتون الفاحشة و اءنتم تبصرون (239)
و لوط را به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت : آيا شما به سراغ كارى بسيار قبيح مى رويد. در حالى كه (زشتى و نتايج شوم آن را) مى بينيد؟
اءإ نّكم لتاءتون الرّجال شهوة من دون النّساء بل اءنتم قوم تجهلون (240)
آيا شما از روى شهوت به جاى زنان به سراغ مردان مى رويد؟ آرى شما قومى جاهل هستيد.
حضرت لوط عليه السّلام با بيان عواقب مرگ بار اين عمل ، مى خواهد وجدان آنها را بيدار كند. اين استفهام تقريرى است . به طورى كه مى خواهد پاسخ را از درون وجدان خودشان بشنوند تا مؤ ثرتر واقع شود، ولى آنها به جاى اين كه به حضرت جواب قانع كننده اى بدهند، او را تهديد به اخراج مى كنند:
و ما كان جواب قومه إ لّا اءن قالوا اءخرجوهم من قريتكم إ نّهم اءناس ‍ يتطهّرون (241)
و پاسخ قوم او جز اين نبود كه مى گفتند: آنان را از شهرتان بيرون كنيد؛ چرا كه آنها مردمانى هستند كه اين كار را پليد دانسته و از آن تنزّه مى جويند.
حضرت با بيانى شيوا و مستدل آنها را از اين عمل زشت باز مى دارد و به آنها نشان مى دهد اين كار نتيجه جهل ، نادانى ، و بى خبرى از قانون آفرينش و همه ارزشهاى انسانى است ، ولى چون آنها پاسخى نداشتند، گفتند كه خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كند؛ چرا كه اينها پاك هستند و حاضر نيستند با ما هماهنگ شوند.
# حضرت شعيب عليه السّلام نيز امر به معروف و نهى از منكر را سرلوحه دعوت خويش قرار داده بود و قوم خود را پس از دعوت به توحيد، كه اصل و پايه دين است ، به اداى درستِ پيمانه و ميزان ، و اجتناب از كم فروشى ، كه در آن زمان متداول بود، دعوت نمود:
قد جاءتكم بيّنة من ربّكم فاءوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا النّاس ‍ اءشياءهم و لا تفسدوا فى الاءرض بعد إ صلاحها ذلكم خيرلكم إ ن كنتم مؤمنين (242)
به راستى حجتى روشن از سوى پروردگارتان براى شما آمده است . پس ‍ پيمانه و ترازو را درست بدهيد و به مردم اجناسشان را كم ندهيد و در زمين بعد از آن كه به صلاح آمده است ، فساد نكنيد كه اگر مؤمن باشيد برايتان بهتر است .
حضرت شعيب عليه السّلام علت امر به معروف و دعوت به توحيد را اينگونه بيان مى كند كه اين كارها براى شما بهتر است اگر ايمان داشته باشيد. اين اوامر به موازات نهى از منكر در سيره وى مشاهده مى شود. از جمله نهى از منكرهاى حضرت شعيب مى توان به موارد زير اشاره كرد:
نهى از تقلب و غش در معامله ،(243) فساد انگيزى ،(244) ادا نكردن حق پيمانه و ترازو (كم فروشى )،(245) زيان رساندن به ديگران ،(246) و فساد پس از اصلاح .(247)
همچنين از قوم خود مى خواهد كه مانع گسترش دين خدا نشوند:
و لا تقعدوا بكلّ صراط توعدون و تصدّون عن سبيل اللّه من آمن به و تبغونها عوجا و اذكروا إ ذ كنتم قليلا فكثّركم و انظروا كيف كان عاقبة المفسدين (248)
و بر سر هر راهى منشينيد كه مردم را بترسانيد و هر كسى را كه ايمان دارد از راه خدا بازداريد و آن را ناهموار و ناهنجار مشماريد و به ياد آوريد زمانى را كه اندك بوديد سپس شما را زياد كرد و بنگريد كه سرانجام اهل فساد چگونه بود.
قوم حضرت شعيب نيز مانند قوم حضرت لوط، هود، و نوح نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه او را تهديد نمودند كه اگر از دين توحيد دست برندارد، او را از شهر اخراج مى كنند. كفّار قوم حضرت شعيب ، پيروان شعيب و كسانى را كه مى خواستند به او ايمان بياورند، تهديد مى كردند:
و قال الملاء الّذين كفروا من قومه لئن اتّبعتم شعيبا إ نّكم إ ذا لخاسرون (249)
و بزرگان قومش كه كفر ورزيده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد همانا شما از زيانكاران خواهيد بود.
و شعيب نيز آنها را از ارتكاب اين كار نهى مى كرد.(250)

- پاورقی -

 237- اعراف / 80.
238- همان / 81.
239- نمل / 54.
240- همان / 55.
241- اعراف / 82.
242- همان / 85.
243- هود / 85.
244- همان / 84.
245- سوره هاى اعراف / 85؛ هود / 84-85؛ شعراء / 181-182.
246- شعراء / 181.
247- اعراف / 85.
248- همان / 86.
249- همان / 90.
250- الميزان فى تفسير القرآن ، ج 8، ص 200-201.