سپاه آل سفيان، در پى آيينه دار آفتاب عدل تمام خانه ها را سخت مىگرديد. نگهبانان شهر شب طرفداران قصر ظلم روان در جستجوى مسلم از هر سوى، مى رفتند و باطل در پى حق بود «غسق» در جستجوى فجر سياهى در پى خورشيد!
صداى پاى اسبها،خبر از تهاجم ماموران ابن زياد مىداد. هدف،خانه طوعه بود و نقشه، دستگيرى مسلم. مسلم كه پرورده سايه سلاح و بزرگ شده صحنه هاى كارزار بود، از شجاعت خويش براى درهم شكستن حلقه محاصره استفاده كرد و پس از به پايان رساندن عبادت خويش، زره پوشيد و سلاح برگرفت و بر مهاجمان حمله كرد و آنان را از خانه بيرون راند. (39)
براى اين كه خانه آن شير زن متعهد، در اين ميان، آسيب نبيند، مبارزه را به بيرون از خانه كشيد و با ديدن انبوه ماموران مهاجم كه آماده آتش زدن و سنگباران كردن خانه بودند،گفت:
اين همه سر و صدا براى كشتن فرزند عقيل است؟
اى نفس!
به سوى مرگى كه از آن، گريزى نيست، بيرون شو! (40)
شمشيرى آخته بر كف، اراده اى استوار در سر، قوتى كم نظير در دل و بازو، خون شرف و غيرت در رگها، بى هراس و ترس، بر آنان تاخت و براى دومين مرحله، آنان را پراكنده ساخت.
مسلم نايب و نماينده حسين بود. نسخه اى برابر با اصل. تصميم گرفته بود كربلايى در كوفه بر پا سازد، و حماسه اى به ياد ماندنى و درسى عظيم از قدرت رزمى و روحى يك «مؤمن» در تاريخ، بر جاى بگذارد. يك تنه در برابر انبوهى از سپاهيان ابن زياد ايستاده بود و دليرانه مقاومت و جنگ مىكرد. هر هجومى را با شمشير دفع مىكرد و هر مهاجمى را ضربتى كارى مىزد.
عاشورايى بود و نبرد حق و باطل در رزم مسلمبن عقيل با آن گروه، تجلى يافته بود. نيروهاى حكومت كه خود را از مقابله با آن قهرمان، ناتوان ديدند، عده اى به پشت بام ها رفته و بر سرش سنگ و آتش ريختند،ولى حماسه مسلم،همچنان جريان داشت و آن بزدلان بى ايمان از مقابل حمله هايش مىگريختند. (41)
و در هنگام حمله رجز مىخواند (43) و مىگفت: (خطاب به خود)
«اين مرگ است، هر چه مىخواهى بكن!
بى شك،جام مرگ را خواهى نوشيد.
براى فرمان خدا شكيبا باش!
كه حكم خدا در ميان بندگان،جارى است.» (44)
گرچه والى كوفه نمىخواست خود را تسليم اين واقعيت كند كه مسلم، شجاع است و مامورانش حريف رزم او نيستند، ولى تلفات سنگين نيروهايش به دست مسلمبن عقيل گوياتر از هر گزارش و سندى بود كه مىتوانست به آن، اعتماد كند.
و... مسلم، همچنان درگير با سپاه ابن زياد بود و اين حماسه را بر لب داشت كه:
«سوگند خورده ام كه جز آزاد مرد، كشته نشوم، هر چند كه مرگ را چيز ناخوشايندى ببينم.
بيم از آن دارم كه به من دروغ گفته، يا فريبم داده باشند. بالاخره اين آب خنك با آب گرم درياى تلخ، آميخته مىشود.
پراكندگى خاطر را بزداى و با تمركز و استقرار بجنگ! هر كس، روزى بدى را ملاقات خواهد كرد.» (45)
گرچه قواى كمكى به تعداد 500 نفر به سربازان ابن زياد پيوستند، ولى مسلم،اين حماسه آفرين شجاع، همچنان به تنهايى به جنگ با آنان مشغول بود و از آنان مىكشت. (46) تلاش محمد اشعث و نيروهايش براى زنده دستگير كردن مسلم بود و چون درگيري ها به طول انجاميد و به اين هدف نرسيدند، ابن زياد،از اين تاخير بسيار در دستگيرى يك نفر ناراحت شد و به محمد اشعث، پيغام فرستاد.
او، در جواب ابن زياد گفت: «اى امير» خيال مىكنى كه مرا به سراغ يكى از بقالهاى كوفه فرستاده اى؟! تو مرا به مقابله با شمشيرى از شمشيرهاى محمدبن عبدالله فرستاده اى!...» سپس، باز هم برايش نيروى امدادى فرستاد. (47)
ابن زياد، پيغام داد كه به مسلم، امان بدهند. مىخواست كه از اين طريق، مسلم را به تسليم وادارد، ولى مسلم بن عقيل،امان آن عهدشكنان را باور نمىكرد و زير بار آن نمىرفت. اين بود كه به مبارزه ادامه داد.
آن قدر ضربه و جراحت بر او وارد شده بود كه به ديوارى تكيه داد و گفت:
«چرا سنگبارانم مىكنيد؟ كارى كه با كافران مىكنند،در حالى كه من از خاندان پيامبران و ابرارم. آيا حق پيامبر(ص) را درباره خاندان و عترتش مراعات نمىكنيد؟» (48)
جنگ طولانى و سخت با آن همه دشمن،او را به شدت مجروح و ناتوان و تشنه كرده بود. پيكر و چهره خون گرفته اش شاهد جهاد عظيم او بود. مسلم، تصميم داشت كه تا آخرين قطره خون و تا واپسين دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در يك حلقه محاصره از پشت سر، نيزه اى بر او زده و او را به زمين افكندند و بدين گونه، اسيرش كردند. (49) طبق برخى از نقلها سر راهش گودالى كندند و مسلم در آن افتاد و اسير شد.
مسلم را گرفتند; آزاده اى كه در انديشه نجات آن اسيران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى ديگر از حماسه در پيش ديدگان تاريخ، نمودار شد.
- پاورقی -
39. بحارالانوار، ج44، ص352.
40. نفس المهموم،ص51.
41. شيخ مفيد،ارشاد ج2، ص56.
42. بحارالانوار، ج44،ص354; نفس المهموم، ص57.
43. رجز، شعرهاى حماسى و شعارهايى بود كه رزمندگان در ميدان نبرد مىخواندند.
44. هو الموت فاصنع ويك ما انت صانع فانت بكاس الموت لا شك جارع فصبرا لامر الله جل جلاله فحكم قضاء الله فى الخلق ذايع
«الشهيد مسلمبن عقيل، مقرم ص164.»
45. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه، ص103.
46. نفس المهموم، ص51.
47. مقرم،مقتل الحسين، ص183.
48. نفس المهموم، ص52.
كربلايى درون كوفه
- بازدید: 2679