7 - شناخت گردنه هاى زندگى و طريق عبور از آنها

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

عن ابى الصلت الهروى : قال :
سمعت على بن موسى الرضا (عليه السلام ): يقول : اوحى الله عزوجل الى نبى من انبيائه : اذا اصبحت فاول شى ء يستقبلك فكله والثانى فاكتمه والثالث فاقبله والرابع فلا تؤ يسه والخامس فاهرب منه ، قال : فلما اصبح مضى فاستقبله جبل اسود عظيم فوقف فقال : امرنى ربى عزوجل ان آكل هذا وبقى متحيرا، ثم رجع الى نفسه فقال : ان ربى جل جلاله لا ياءمرنى الا بما اطيق ، فمشى اليه لياءكله فلما دنى منه صغر حتى انتهى اليه فوجده لقمة فاكلها فوجدها اطيب شى ء اكله ، ثم مضى فوجد طستا من ذهب . فقال : امرنى ربى عزوجل ان اكتم هذا، فحفرله وجعله فيه والقى عليه التراب ، ثم مضى فالتفت فاذا الطست قد ظهر، فقال : قد فعلت ما اءمرنى ربى عزوجل ، فمضى فاذا هو يطير وخلفه بازى فطاف الطير حوله ، فقال : امرنى ربى عزوجل ان اءقبل هذا. ففتح كمه فدخل الطير فيه . فقال له البازى : اخذت منى صيدى وانا خلفه منذ ايام ، فقال : امرنى ربى عزوجل لا اءويس هذا فقطع من فخذه قطعة فاءلقاها اليه ، ثم مضى (فلما مضى ) فاذا هو بلحم ميتة منتن مدود فقال : امرنى ربى عزوجل ان اهرب من هذا، فهرب منه و رجع ، فراءى فى المنام ؟ كاءنه قد قيل له : انك قد فعلت ما امرت به فهل تدرى ما اذا كان ؟ قال : لا.
قيل له : اما الجبل ! فهو الغضب ، ان العبد اذا غضب لم ير نفسه وجهل قدره من عظم الغضب فاذا حفظ نفسه وعرف قدره وسكن غضبه كانت عاقبته كاللقمة الطيبة التى الكلتها، واما الطست فهو العمل الصالح اذا كتمه العبد واخفاه ابى الله عزوجل الا ان يظهره ليزينه به مع ما يدخر له من ثواب الاخرة ، واما الطير فهو الرجل الذى ياءتيك بنصيحة فاقبله واقبل نصيحته واما البازى فهو الرجل ياءتيك فى حاجة فلا تؤ سيه ، واما اللحم المنتن فهى الغيبة فاهرب منها.(1)
((اباصلت هروى )) گويد: از امام رضا (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
خداوند به يكى از پيامبرانش وحى كرد، هرگاه شب را به صبح رساندى ، پيج ماءموريت را انجام ده .
1 - نخستين چيزى كه با تو روبرو مى شود، آن را بخور.
2 - دومين چيزى كه با تو روبرو مى شود، آن را پنهان كن .
3 - سومين چيز را بپذير.
4 - چهارمين چيز را ماءيوس مكن .
5 - از پنجمين چيز فرار كن .
آن پيامبر هنگامى كه صبح فرا رسيد، كوه بسيار بزرگى در برابرش نمايان شد، او ايستاد و با خود گفت ، خداوند به من امر كرده كه نخستين چيز را بخورم ، در حيرت فرو رفته بود كه چگونه آن كوه بسيار بزرگ را بخورد. سپس به ياد آورد كه خداوند انسان را به كارى كه قدرت انجام آن را ندارد، فرمان نمى دهد، تصميم گرفت كه آن كوه را بخورد، هرچه به كوه نزديك مى شد، كوه كوچكتر مى گشت ، تا وقتى كه به پاى آن كوه رسيد، آن را به اندازه يك لقمه يافت و خورد، و دريافت كه لذيذترين غذايى است كه در مدت عمر تناول كرده است . سپس از آنجا عبور كرد، طشتى از طلا يافت ، با خود گفت : خداوند به من فرمان داده كه اين را بپوشانم . گودالى حفر كرده و آن را در ميان گودال گذاشت و خاك روى آن ريخت و آن را پوشاند. سپس از آنجا عبور كرد، توجه نمود كه طشت طلا آشكار شده ، با خود گفت : آنچه خداوند به من امر كرده بود، انجام دادم . از آنجا گذشت ، ناگهان ديد پرنده اى در حال پرواز است و باز شكارى در پى آن پرنده است تا صيد نمايد و آن پرنده به دور آن پيامبر مى گشت ، او با خود گفت : خداوند به من امر كرد كه اگر با سومين چيز روبرو شدم ، آن را بپذيرم . از اين رو آستين خود را گشود و آن پرنده به داخل آستين او رفت . باز شكارى به آن پيامبر گفت : صيد مرا كه مدتى است در تعقيبش بودم ، گرفتى . آن پيامبر با خود گفت : خداوند به من امر كرده است كه چيزى را مايوس نكنم ، آنگاه مقدارى از غذاى خود را جلو باز شكارى انداخت . از آنجا گذشت ، ناگهان لاشه مردار متعفنى را ديد كه حشرات دور او جمع شده و آن را طعمه خود قرار داده اند، با خود گفت : خداوند به من فرمان داد كه در ماءموريت پنجم (به هر چه برخورد كردى ) از آنجا فرار كن . لذا از آنجا دور شد و به خانه خود برگشت . هنگام خواب در عالم رويا ديد به او گفته شد: تو به ماموريتهاى الهى خود عمل نمودى ، آيا مى دانى اين پنج چه بود؟ او پاسخ داد: نه .
خداوند به او وحى كرد:
1 - آن كوه خشم و غضب بنده است كه هرگاه خشمگين شود، از عظمت خشم خود را نبيند و قدر خود را نشناسد، ولى اگر خشم خود را كنترل نمايد و قدر خود را بشناسد و آتش خشمش فرو نشيند، سرانجام مانند همان لقمه گوارا مى شود كه خوردى .
2 - آن طشت ، عمل صالح آدمى است . هرگاه انسان عمل صالح خود را بپوشاند، خداوند آن را آشكار مى كند تا بنده را به وسيله آن بيارايد، علاوه بر پاداش آخرت كه برايش ذخيره كرده است .
3 - منظور از آن پرنده ، فرد خيرخواهى است كه به سوى تو مى آيد تا پندت دهد. پس نصيحت او را بپذير.
4 - باز شكارى ، فرد نيازمندى است كه براى حاجتى نزد تو مى آيد، پس او را نااميد مكن .
5 - اما آن مردار متعفن ، غيبت كردن از ديگران است ، از آن بگريز.(2)

_________________________________________________________________

1- عيون اخبارالرضا (عليه السلام )، جلد 1، ص 257.
2- عيون اخبارالرضا، جلد 1، ص 257.