سخنى از امام علی(علیه السلام ) خطاب به طلحه و زبير، پس از بيعت به خلافت

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

كلام : 196

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ بَعْدَ بَيْعَتِهِ بالخِلافَة ، وَ قَدْ عَتَبا عَلَيْهِ مِن تَرْكِ مَشْوَرَتِهما، والاستِعانَةِ فِي الاءُمُوربهما:
لَقَدْ نَقَمْتُما يَسِيرا، وَ اءَرْجَاءْتُما كَثِيرا، اءَلا تُخْبِرانِي اءَيُّ شَيْءٍ كانَ لَكُما فِيهِ حَقُّ دَفَعْتُكُما عَنْهُ؟ اءَمْ اءَيُّ قَسْمٍ اسْتَاءْثَرْتُ عَلَيْكُما بِهِ؟ اءَمْ اءَيُّ حَقِّ رَفَعَهُ إِلَيَّ اءَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، اءَمْ جَهِلْتُهُ، اءَمْ اءَخْطاءْتُ بابَهُ؟
وَاللَّهِ ما كانَتْ لِي فِي الْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لا فِي الْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْها، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْها، فَلَمَّا اءَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلى كِتابِ اللَّهِ وَ ما وَضَعَ لَنا وَ اءَمَرَنا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا اسْتَسنَّ النَّبِيُّ ص فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ اءَحْتَجْ فِي ذلِكَ إِلَى رَاءْيِكُما، وَ لا رَاءْيِ غَيْرِكُما، وَ لا وَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ فَاءَسْتَشِيرَكُما وَإ خْوانِي الْمُسْلِمِينَ، وَ لَوْ كانَ ذلِكَ لَمْ اءَرْغَبْ عَنْكُما وَ لا عَنْ غَيْرِكُمَا.
وَ اءَمّا ما ذَكَرْتُما مِنْ اءَمْرِ الْاءُسْوَةِ فإ نَّ ذلِكَ اءَمْرٌ لَمْ اءَحْكُمْ اءنَا فِيهِ بِرَاءيي ، وَ لا وَلِيتُهُ هَوىً مِنِّي ، بَلْ وَجَدْتُ اءَنَا وَ اءَنْتُما ما جاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ اءَحْتَجْ إِلَيْكُما فِيما قَدْ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ، وَاءَمْضَى فِيهِ حُكْمَهُ فَلَيْسَ لَكُما - وَاللَّهِ- عِنْدِي وَ لا لِغَيْرِكُما فِي هذا عُتْبَى ، اءَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ، وَ اءَلْهَمَنا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ.
ثُمَّ قالَ ع : رَحِمَ اللَّهُ امْرَاءً رَاءَى حَقّا فَاءعانَ عَلَيْهِ، اءَوْ رَاءى جَوْرا فَرَدَّهُ، وَ كانَ عَوْنا بِالْحَقِّ عَلى صاحِبِهِ.
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به طلحه و زبير، پس از بيعت به خلافت . آن دو از اينكه امام (ع ) در كارها با آنها مشورت نكرده و از ايشان يارى نخواسته ، اظهار ناخشنودى كرده بودند.
شما دو تن به اندك ناخشنود شديد و كارهاى بسيارى را به تاءخير انداختيد. چرا نمى گوييد كه شما را در چه چيزى حقى بوده و من آن را از شما دريغ داشته ام ؟ و در تصرف كدام نصيب و عطايى خود را بر شما ترجيح نهاده ام ؟ يا كدام حق و دعوايى بود كه يكى از مسلمانان نزد من آورد و من در اداى آن ناتوان بوده ام يا حكم آن نمى دانسته ام يا در آن خطا نموده ام ؟
به خدا سوگند، نه به خلافت رغبتى داشتم و نه به حكومت نيازى . اين شما بوديد كه مرا به آن فراخوانديد و بر من تحميلش نموديد. هنگامى كه خلافت به من رسيد به كتاب خدا و آنچه براى ما در آن مقرر داشته و فرمانمان داده كه بر شيوه آن عمل كنيم ، نظر كردم و از آن پيروى نمودم . و به سنتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نهاده است اقتدا كردم . بنابراين ، ديگر به راءى شما و جز شما نيازى نداشتم . براى من حكمى هم پيش نيامده كه آن را ندانم و از شما دو تن يا برادران مسلمانم مشورت خواهم . اگر چنين وضعى پيش آمده بود، هرگز از مشورت با شما و ديگران روى نمى گردانيدم . اما در باب اينكه چرا در تقسيم ، مساوات مى كنم ، اين هم چيزى است كه من به راءى خود يا از روى هواى نفس در آن قضاوت نكرده ام . من و شما دو تن ديده ايم كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين باب چه حكمى آورده و چگونه عمل كرده است . پس ‍ در كارى كه خدا حكمش را مقرر داشته و امضا كرده بود، نيازى به راءى و نظر شما نداشتم . به خدا سوگند، شما دو تن را و جز شما را بر من حقى نيست كه زبان شكايت گشاييد. خداوند دلهاى ما را و شما را به حق متمايل سازد. و در دل ما و شما شكيبايى اندازد.
(سپس فرمود): خدا بيامرزد كسى را كه حقى را ببيند و آن را يارى دهد و ستمى را ببيند و آن را دور سازد و صاحب حق را در گرفتن حقش ‍ يار باشد.